تبدیل دین از ایمان قلبی به سنتهای فرهنگی؛ افول یا تعالی؟

به گزارش خبرنگار گروه فرق و ادیان خبرگزاری رسا، امروز جوامع انسانی، تحت تأثیر عواملی چون مدرنیته، رشد مکاتب تجربه گرایی و حس گرایی در میان متدینین و تغییر سبک زندگی، نقش و جایگاه دین نیز دچار تغییراتی شده است که گاهی حتی در کارکرد دین در جامعه خود را نشان میدهد.
در غرب، بسیاری از مردم دیگر به آموزههای مسیحیت باور ندارند، اما همچنان خواهان حفظ کلیساها و آیینهایی مانند سرودخوانی کریسمساند؛ دینی که از ایمان تهی شده، اما بهعنوان سنتی فرهنگی و نوستالژیک ادامه یافته است. در کشورهای اسلامی نیز در برخی جوامع وضع مشابهی دیده میشود اما این پرسش وجود دارد، ورود دین به سنتهای فرهنگی برای جامعه دینی، یک رشد معنوی محسوب میشود یا نشانه ای از افول دین و تنزل جایگاه دین در جامعه انسانی است؟ در ادامه با بررسی نظریه اشتیاق حسرت باوری و دیدگاههای مقابل آن مانند نظریه سنتهای فرهنگی، این پدیده را در غرب و ایران بررسی و مقایسه خواهیم کرد:
دو دیدگاه مقابل هم
یکی از پرسشهای مهم در حوزه جامعهشناسی دین، نسبت میان ایمان دینی و سنتهای فرهنگی است. در جهان معاصر، بهویژه در جوامع غربی، پدیدهای ظهور کرده که برخی آن را «اشتیاق حسرتباوری» مینامند؛ بدین معنا که بخش قابل توجهی از مردم هرچند دیگر به آموزهها و باورهای دینی مسیحیت التزام قلبی ندارند، اما همچنان خواهان حفظ نمادها و آیینهای سنتی مانند کلیساها، مراسم عید پاک، یا سرودهای کریسمساند. دین در این وضعیت، از محتوای اعتقادی تهی میشود و صرفاً بهعنوان میراث فرهنگی و عامل هویت جمعی ادامه حیات میدهد.
در مقابل این نگاه، نظریهای دیگر مطرح است که حضور دین در عرصه فرهنگ و سنتهای اجتماعی را نه نشانه افول ایمان، بلکه جلوهای از تعمیق آن میداند؛ زیرا ایمان فردی از سطح درونی و قلبی به سطح اجتماعی و تمدنی ارتقا یافته و در تار و پود زندگی جمعی جای میگیرد. در این چارچوب، سنتهای فرهنگی برگرفته از دین، نشانهای از پیوند عمیق میان معنویت و سبک زندگی اجتماعی تلقی میشود.
تحلیل نظریهها
۱. نظریه حسرتباوری
بر اساس این نظریه، تبدیل دین به میراث فرهنگی نشانهای از افول دینداری است. مردم دیگر ایمان ندارند، اما همچنان برای حفظ خاطرات تاریخی و نوستالژی معنوی، آیینها را ادامه میدهند. آنچه در غرب امروز دیده میشود، گواه این ادعاست: کلیساها بیشتر بهعنوان بناهای تاریخی حفظ میشوند تا معابد زنده ایمان؛ و جشنهای مذهبی بیش از آنکه تکیهگاه معنوی باشند، به آیینهای خانوادگی و اجتماعی صرف فروکاستهاند.
بهگذارید برای درک بهتر موضوع و نگاه مذکور به نوشته استیو بروس در کتاب «دین در دنیای مدرن» نگاهی کنیم:
«وقتی این بررسیها را در کنار شواهد حاکی از افول محبوبیت کلیساها قرار میدهیم؛ میتوانیم ببینیم به طور فزایندهای مردم غیرمذهبی بهتدریج ایمان به آموزههای ویژه سنت مسیحی را از دست میدهند، اما همچنان به آن اشتیاق حسرتباوری دارند. بسیاری از ما میخواهیم کلیساهای جامع حفظ شوند تا بتوانیم برای سرودخوانی عید میلاد مسیح به آنها برویم.»
در این نگاه، بسیاری از افراد که خود را "غیرمذهبی" یا "سکولار" میدانند، دیگر به آموزههای مرکزی دین، مانند وجود معاد، گناه، رستگاری، تجسم عیسی یا اقتدار کلیسا اعتقاد ندارند؛ با این حال، نوعی دلبستگی عاطفی و فرهنگی به دین در ذهن و رفتار آنها باقی مانده است.
کلیسا برای این افراد، نه صرفاً مکانی برای عبادت، بلکه نمادی از هویت، زیبایی تاریخی، نظم اخلاقی و نوستالژی دوران کودکی است. آنها شاید ایمان خود را از دست داده باشند، اما میل به تجربه جمعی، آیینهای سنتی و حس اتصال به گذشته را همچنان در خود حفظ کردهاند. این همان چیزی است که بروس آن را «اشتیاق حسرتباوری» مینامد.
در واقع، آنها دین را نمیپذیرند، ولی دلشان میخواهد دین بماند. میخواهند کلیساها و مراسمهایش حفظ شوند، حتی اگر خودشان دیگر به محتوای ایمانی آن باور نداشته باشند. مثال سرودخوانی کریسمس، نماد همین گرایش است: یک آیین مذهبی که به یک سنت زیبای زمستانی، خانوادگی و نوستالژیک تبدیل شده، نه یک شعائر ایمانی تعبدی.
در تحلیل استیو بروس و بسیاری از جامعهشناسان دین، بسیاری از افرادی که امروزه در جوامع غربی بهعنوان «غیر مذهبی» شناخته میشوند، لزوماً بیریشه یا بیسابقه دینی نیستند، بلکه اغلب در بستری مذهبی رشد کردهاند. این افراد در دوران کودکی یا نسلهای پیش از خود، عضو فعال کلیسا بودهاند، در خانوادههایی زیستهاند که به آیینها و مناسک دینی چون تعمید، عشای ربانی، کریسمس و عید پاک اهمیت میدادهاند، و در جامعهای بزرگ شدهاند که دین نقشی محوری در آموزش، اخلاق، نظم اجتماعی و شکلگیری هویت ایفا میکرده است.
اما بهتدریج، به دلایل متعددی مانند رشد عقلگرایی و علمگرایی که باورهای ماوراءالطبیعی را به چالش کشید، افزایش فردگرایی و سکولاریسم فرهنگی، بروز رسواییها و بحرانهای نهادی در کلیسا، تجاری و سطحی شدن آیینهای دینی، و نیز فاصله گرفتن دین از ساختارهای رسمی قدرت، بسیاری از این افراد از باور به آموزههای سنتی مسیحی فاصله گرفتهاند. آنان دیگر نه در مراسم کلیسایی شرکت میکنند، نه به آموزههایی چون تثلیث، تجسد مسیح یا آمرزش گناهان باور دارند، و نه سبک زندگیشان را بر اساس تعالیم رسمی دین شکل میدهند.
در چنین نگاهی، دین از جایگاه یک «حقیقت قدسی و تعبدی» به یک «سرمایه فرهنگی و احساسی» تنزل مییابد. کلیسا برای این گروه، نه محل عبادت، که نمادی از گذشته، میراث تاریخی، یا زیبایی معماری است؛ و آیینهای دینی، نه ابزار پرستش، بلکه حلقههایی برای اتصال به خاطرات خانوادگی، کودکی یا جامعهای از دسترفتهاند.
این وضعیت، نشانهای از سکولاریزاسیون فرهنگی در جوامع مدرن غربی است؛ فرآیندی که طی آن دین نه بهطور کامل حذف میشود، بلکه از ساحت ایمان و عبادت به قلمرو فرهنگ، هویت و خاطره منتقل میگردد. آنچه باقی میماند، پوستهای از دین است.
این پدیده، که در جامعهشناسی دین به آن دینداری نمادین میگویند، تصویری واقعی از دین در دنیای مدرن غربی است؛ دینی که از نهاد، ایمان و حقیقت عبور کرده و به یادمان، فرهنگ، و حس جمعی فروکاسته شده است.
با این حال، این گسست از ایمان سنتی بهمعنای قطع کامل پیوند با دین نیست. پدیدهای که بروس آن را «اشتیاق حسرتباوری» مینامد، گویای این واقعیت است که افراد بسیاری با وجود بیباوری، همچنان نوعی دلبستگی عاطفی، فرهنگی یا زیباییشناختی به دین دارند. آنها خواهان حفظ کلیساها بهعنوان نمادهای تاریخی و فرهنگی هستند، از شرکت در آیینهایی چون سرودخوانی کریسمس یا روشن کردن شمع در شب سال نو لذت میبرند؛ نه بهخاطر ایمان، بلکه از سر حس نوستالژی، پیوند با سنت یا تجربه جمعی.
۲. نظریه حضور اجتماعی ایمان
در برابر این نگاه، میتوان گفت که حضور دین در سنتهای فرهنگی، لزوماً به معنای تهیشدن از ایمان نیست. چهبسا این روند نشان از نفوذ عمیق دین در بطن جامعه داشته باشد. در جامعه اسلامی ایران، بسیاری از آیینها و سنتها همچون عزاداری محرم، راهپیمایی اربعین، سفرههای افطاری ماه رمضان یا حتی نوروز همراه با مفاهیم دینی، نشان میدهد که ایمان قلبی و باور فردی به سطح اجتماعی و نمادین ارتقا یافته است. این حضور اجتماعی دین، به بازتولید ایمان در نسلها کمک کرده و امکان استمرار دینداری در متن فرهنگ را فراهم میکند.
ایران در مسیر اشتیاق حسرتباوری یا سنتهای فرهنگی؟
در جامعه ایران، دین همواره نقشی فراتر از یک نظام اعتقادی صرف ایفا کرده است؛ دین نهتنها بُعد الهی و قدسی دارد، بلکه در تار و پود فرهنگ، هویت ملی، حافظه تاریخی، آیینهای جمعی و حتی مناسبات سیاسی و اجتماعی ریشه دوانده است. با این حال، این پرسش مطرح میشود که: آیا دین در ایران امروز، بیش از آنکه بهعنوان حقیقتی قدسی و باوری ایمانی زیسته شود، بهمثابه سنتی فرهنگی و اجتماعی ادامه یافته است؟
در بخشهایی از جامعه، بهویژه در میان برخی طبقات شهری، شاهد نوعی تبدیل دین به سنت هستیم.
در سالهای اخیر، مشاهداتی از رفتار زائران در حرمها و بقاع متبرکه نشان میدهد که برای برخی، این مکانها بیشتر بهصورت فضایی توریستی یا تفریحی درک میشود تا مکانی برای سلوک معنوی. نوع پوششهای ناهماهنگ با شأن مکان، عکاسی پشت به ضریح، گرفتن ژستهای نمایشی در مکانهای زیارتی، و حتی رفتارهای مشابه پیکنیک در صحنهای حرم، همگی نشانههایی هستند از اینکه بخش قابل توجهی از تجربهی زیارتی، از قالب اعتقادی و معرفتی خارج شده و به آیین و سنتی فرهنگی بدل شده است.


- تنها حدود ۳۲٪ شرکتکنندگان خود را مسلمان شیعه معرفی کردند.
- حدود ۴۷٪ گزارش دادند که در طول زندگیشان مذهب سنتی را ترک کردهاند (یعنی از مذهبی به غیرمذهبی رسیدهاند؛ مورد بحث ما این قسم از افراد هستند).
- در گروه سنی ۲۰–۲۹ سال، این نرخ به حدود ۵۲٪ میرسد.
جمعبندی و نتیجهگیری
با توجه به دو نظریه، میتوان گفت که نظریه اشتیاق حسرتباوری بیشتر با تجربه جوامع غربی انطباق دارد؛ جایی که دین از جایگاه کانونی خود خارج و به سطح نماد فرهنگی تقلیل یافته است. اما در جامعه اسلامی ایران، شرایط متفاوت است و نظریه حضور اجتماعی ایمان یا سنتهای فرهنگی اجتماعی توصیف دقیقتری به دست میدهد؛ زیرا در اینجا سنتهای فرهنگی نه تنها جایگزین ایمان نشدهاند، بلکه خود بستری برای تعمیق معنویت و تقویت هویت دینیاند.
با این حال، این تفاوت به معنای مصونیت کامل نیست. جامعه دینی ایران باید از تجربه غرب بهعنوان یک هشدار بیاموزد؛ چراکه اگر مراقبت لازم از ایمان و اخلاق دینی صورت نگیرد، سنتها نیز میتوانند به پوستهای خالی تبدیل شوند. بنابراین، پاسداری از نقش دین در جامعه، هم در سطح فردی و هم در سطح فرهنگی، وظیفهای حیاتی است تا سنتهای دینی نه صرفاً یادگار گذشته، بلکه حامل معنویت زنده و ایمان پایدار باقی بمانند.