دینامیت؛ خنده به قیمت طعنه!
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، فیلم سینمایی «دینامیت» آخرین ساخته مسعود اطیابی نویسنده و کارگردان سینما به شمار میآید که این روزها در حال اکران روی پرده سینماها است.
«دینامیت» روایتگر داستان دو طلبه جوان و همدرس به نامهای هادی(پژمان جمشیدی) و محمد حسین(احمد مهرانفر) است که در جستوجوی خانهای برای سکونت در تهران هستند. آنها پس از مدتی موفق به اجاره آپارتمانی در شمال شهر میشوند؛ آپارتمانی که در آن همسایگانی ساکناند که سبک زندگی و عقایدشان بهکلی با این دو طلبه در تعارض است. همسایه ساکن در یکی از واحدها مرد لاقیدی به نام اکبر(محسن کیایی) است که امورات زندگیاش از فروش مشروبات الکلی و مواد مخدر میگذرد. همسایگان ساکن در واحد دیگر نیز دو خواهر خوشگذران به نامهای ساناز(نازنین بیاتی) و زیبا(زیبا کرمعلی) هستند که هر هفته در واحد خود پارتی و دورهمی برگزار میکنند. حضور طلبههای جوان در این آپارتمان حوادث و تضادهایی را رقم میزند که خط روایی اصلی داستان را شکل میدهد.
ابتدا باید گفت که «دینامیت» از حیث فرم و تکنیک فاقد هر نوع اعتبار، ارزش و خصوصیت معتنابهی است که بخواهد دستمایه بسط و تحلیل نقادانه قرار گیرد. بنابراین نقد فرمال و ارزیابی تکنیکال فیلم، مطمح نظر و توجه این نوشتار نخواهد بود و صرفا در باب مضمون و درونمایه آن، نکات مختصری مورد اشاره و توصیف قرار خواهد گرفت.
«دینامیت» را از حیث محتوا و درونمایه میتوان ادای دینی تام و تمام به فلسفه سیاسی «نیکولو ماکیاولی» فیلسوف شهیر ایتالیایی عصر رنسانس دانست. یکی از گزارههای کلیدی و مشهور فلسفه سیاسی ماکیاولی این است که هدف وسیله را توجیه میکند؛ این گزاره به شکلی عیان و بارز در «دینامیت» تبلور یافته است. بدین معنا، قصد و غرض اصلی «دینامیت» خنداندن مخاطب و فتح گیشه است و فیلمساز برای تحقق این قصد به هر شیوه و شگردی متوسل میشود؛ در واقع برای فیلمساز اهمیتی ندارد شیوه و شگردی که به آن تمسک میجوید با اصول و هنجارهای اخلاقی متعارف همخوان است یا خیر؛ آنچه برای فیلمساز اهمیتی محوری پیدا میکند، خنداندن مخاطب به هر قیمت است. براین اساس، برای خنداندن مخاطب میتوان هر حربه و سیاست مقبوح و مذمومی را دستآویز عمل قرار داد؛ حتی اگر این حربه و سیاست به قیمت استهزاء دین و وهن مذهبیون تمام شود. با توجه به حاکمیت چنین رویکردی در فیلم، «دینامیت» را میتوان در زمره ماکیاولیستیترین فیلمهای سال سینمای ایران به شمار آورد.
فیلمساز با قرار دادن شخصیتهای بهظاهر مذهبی در مقابل شخصیتهایی لاقید، بنای خلق موقعیتهایی تضادآمیز را داشته است؛ موقعیتهای متضادی که از دل آنها کمدی حاصل شود اما در عمل نهتنها کمدی خلق نشده، بلکه آنچه در این میان به مسلخ رفته، روح و حقیقت دین و مذهب است. کاراکترهای هادی و محمدحسین که ایفاگر نقش دو طلبه جوان در فیلم هستند، قرار است نماینده و مروج گفتمان دینی و مذهبی باشند اما مشخص نیست که آنها دقیقا کدام دین و مذهب را نمایندگی و ترویج میکنند. آنها نهتنها نمایندگان دین و مذهب نیستند، بلکه در بسیاری از مواقع موجب وهن و سرشکستگی باورمندان به دین و مذهب هستند.
بر این اساس میتوان گفت که خوانش فیلمساز از اسلام و احکام مربوط به آن به قدری نازل، حداقلی، کمیک و کلیشهای است که هر مخاطب فهیمی که ذرهای از اسلام و مسلمانی بویی برده باشد را مات و متحیر میسازد. هادی و محمدحسین بهعنوان نمایندگان تصنعی گفتمان دین و مذهب در عموم موارد شور را بر شعور مرجح میدانند و غالبا کنشهای حسی-هیجانی و فاقد منطق آنها بر کنشهای عقلانی و موجهشان میچربد.
برای اثبات این مدعا لازم است به ذکر مثالی از دل فیلم پرداخت؛ وقتی هادی و محمد حسین در قامت نمایندگان ظاهری گفتمان دین و مذهب برای نخستین بار وارد آپارتمان جدید میشوند، متوجه میشوند که واحدشان دارای سرویس بهداشتی فرنگی و فاقد سرویس بهداشتی ایرانی است. آنها پس از مشاهده این وضعیت، تصمیم میگیرند دور تا دور سرویس بهداشتی فرنگی خود را آجر بکشند تا به سرویس بهداشتی ایرانی تبدیل شود. سویه تأسفبرانگیز ماجرا این است که فیلمساز تصور کرده است با قرار دادن چنین موقعیتی در فیلم، کمدی خلق خواهد شد؛ اما پرواضح است که ترسیم چنین موقعیتی در فیلم کارکرد کمیک ندارد و صرفا نمایندگان گفتمان دینی را افرادی جزماندیش با افکاری پوسیده و مضحک معرفی میکند.
بازنمایی کاریکاتوری، ضدارزش و شعاری از نوع ادبیات و محاوراتی که غالبا در میان طلاب جوان رواج دارد، عارضه بارز دیگری است که در بسیاری از مواقع در فیلم به چشم میخورد. استعمال مکرر و کاریکاتوری واژگان و تعابیری مانند: تهاجم فرهنگی، انقلابی، مکروه، محرم و نامحرم، حجاب، کظم غیظ، لغزش، جذب حداکثری، دفع حداقلی و... که به وفور در دیالوگهای دو کاراکتر هادی و محمدحسین دیده و شنیده میشود، ازجمله مصادیق این بازنمایی کاریکاتوری و شعارزده به شمار میآید.
مسأله دیگری که فیلمساز نسبت به آن آگاهی و التفاتی نداشته این است که سینمای ایران از بازنمایی کلیشهای و پرداخت میانمایه نسبت به اقشار دینی و مذهبی اشباع شده و این جنس از بازنمایی که به وضوح در فیلمهایی نظیر: مارمولک، گشت ارشاد و... شاهدش بودیم، سالها است که دیگر تازگی و جذابیتی ندارد. مخاطب سینمای ایران بارها و بارها شوخیهای سطحی، دمدستی و نخنما شدهای را که از تضاد فرهنگی موجود میان کاراکترهای مذهبی و غیرمذهبی فیلم ناشی میشود در آثار گوناگون سینمایی تماشا کرده و اکنون مدتها است که دوران این جنس از بازنماییهای کلیشهای به سر آمده است. برای جذب و کسب رضایت مخاطب باید به سراغ شگردهای تازهتری رفت.
در تحلیل نهایی باید گفت «دینامیت» فیلمی است که نباید چندان جدی گرفته شود. اگرچه اکران فیلم در رونقبخشی به گیشه کمفروغ و کرونازده سینمای ایران تا حدی مؤثر واقع شده است و برای ریسکی که دستاندرکاران فیلم بهواسطه اکران «دینامیت» در چنین شرایطی متحمل شدهاند باید از آنها تشکر کرد، اما در عینحال لازم است به این نکته مهم نیز توجه داشت که فروش گیشه هرگز ضامن مطمئن و معتبری برای مانایی و بقای یک فیلم در حافظه جمعی مخاطبان نیست؛ یکی از مهمترین عناصری که به پذیرش و ماندگاری فیلمهای سینمایی در اذهان مخاطبان منجر میشود، احترام به شعور، ادراک و ارزشهای آنها است.