نامه طلبه حوزه علمیه قم به بازیگر تازه مسلمان آمریکایی
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، امید آقایی جلیانی از طلاب حوزه علمیه قم و مؤلف کتاب اخلاق کریمان در نامه ای به(علی استون) بازیگر تازه مسلمان آمریکایی خطاب به وی نوشت: اسلام دین رحمت و مودت است و دعوت به جهاد به معنای دعوت به خدا و آخرت و عدالت و مبارزه با استکبار و ظلم و جنایت بر علیه بشریت است، جهاد برای دفاع از حقوق بشر واقعی است و نه ادعایی و اسلام در هیچ موردی دیگران را دعوت به جنگ امپریالیستی و توسعهطلبانه نکرده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
«بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ؛ آرى کسانى که همه وجود خود را تسلیم خدا کنند در حالى که نیکوکارند، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شایسته است، نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مىشوند.»
سلام علیکم!
دوست عزیز و برادر گرامی جناب آقای علی (شان) استون هدایت جنابعالی به دین مبین اسلام را تبریک عرض مینمایم.
قبل از شروع نامه میخواهم به روایتی از رسول خدا، محمد(ص) عمل کنم که میفرماید «هر کس را دوست داشتید به او اعلام نمایید» و در همین ابتدا به شما بگویم که از اعماق دل و با تمام وجود دوستتان دارم.
بعد از تماشای برنامه «راز» ـ که در آن حال و هوای معنوی و اشک جاری شما و تشنگیتان برای کسب معرفت را مشاهده نمودم ـ آیه83 از سوره مبارکه مائده در ذهنم تداعی گردید و احساس کردم بهتر است که با هم به مرور بخشی از معارف ناب اسلام و تشیع بپردازیم.
علی عزیز! از همان روزی که خداوند آدم را آفرید و ملائکه را امر به سجده بر او نمود و شیطان از این امر ابا کرد، صحنه تقابل بین ابلیس و آدم و فرزندان او شروع شد و هنوز هم ادامه دارد. ابلیس قسم یاد نمود که همه فرزندان آدم را گمراه کند، مگر عده اندکی که همه وجودشان را برای خدا خالص نمودهاند که یارای فریب آنها را نخواهد داشت: «قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ82 إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»
از آن زمان تا به امروز حربه شیطان برای فریب انسان فقط یک چیز بوده است: غفلت؛ غافل نمودن انسان از آنچه که هست و داشتهها و جایگاه رفیعش.
در بهشت آدم و حوا را اینگونه فریفت: «وَ قَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَ?ذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ »
به آنها گفت: «خداوند شما را از این درخت نهی نکرده است مگر برای اینکه ملک شوید یا برای همیشه در بهشت بمانید.»
ابلیس با تصویرگری و بزرگ جلوه دادن این امور آنها را غافل کرد از اینکه اگر به آن درخت نزدیک نشوند نه تنها ملک، بلکه مسجود ملائکند و همچنین در بهشت، ماندگار. در ضمن قسم یاد نمود که خیرخواه آنهاست (وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ) ، همانگونه که همیشه تاریخ حرف همه شیادان و شیطانصفتان همین بوده و هست و خواهد بود. قرآن میگوید:«کَذالِکَ قالَ الّذینَ مِن قَبلِهِم مِثلَ قَولِهِم تَشابَهَت قُلُوبُهُم؛ گذشتگان آنان نیز مانند گفته ایشان را گفتند؛ دل هایشان شبیه هم است.»
شیطان برای فریب انسان و مطیع کردنش باید او را خفیف و کوچک نموده و از عظمت و بزرگی مقامی که دارد غافلش نماید تا بعد از آن به راحتی تن به پذیرش خواستههای او داده و رامش گردد؛ همانطور که فرعون و فرعونیان هم همیشه از این روش استفاده میکنند. سخن قرآن این است که: «وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَفَلَا تُبْصِرُونَ51 أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هَذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَلَا یَکَادُ یُبِینُ52 فَلَوْلَا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلَائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ53 فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ» فرعون طلا و مال و منال و ساختمانهای مجلل و زینتهای دنیوی را در چشم قوم خود بزرگ کرده بود و آنها هم برای رسیدن به این امور تابع محض او بودند، غافل از اینکه مقام و منزلت آنها بسیار والاتر از طلا و نقره و کشت و زرع و ملک و زمین است.
برای خوار شدن انسان، کافی است که ابلیس از غیب و قیامت جدایش نماید و یاد قیامت و مقام بزرگِ انسان در آن روز عظیم و جایگاه رفیعش در آن بهشت با عظمت را از یاد او ببرد. از یاد او ببرد که جایگاهش بهشتی است که وسعت آن به اندازه همه زمین و آسمانهاست: «وَ سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ»
اگر انسان متذکر این مقامات شود، همه همّ و غم او رسیدن به آنها خواهد شد و از آن پس دیگر همچون کِرم به زمین نمیچسبد و به آن راضی نمیشود؛ آنگونه که کودکان به چند اسباببازی کوچک و پست راضی میشوند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، شما را چه شده که چون بگویند براى جنگ در راه خدا بسیج شوید، به زمین مىچسبید؟ آیا به جاى زندگى اخروى به زندگى دنیا راضى شدهاید؟ متاع این دنیا در برابر متاع آخرت جز اندکى بیش نیست»
اما اگر آن جایگاه رفیع و مقام منیع را فراموش کرد وجودش خلاصه میشود در 70 سال زندگی و همین دنیای کوچک میشود بزرگترین آمال و آرزویش و برای رسیدن به آن حاضر است همه چیز و همه کس را از پیش پای خود بردارد. در این صورت دیگر هیچ حد و حدودی برای خود قائل نخواهد بود، از یک سو اهل حسد میشود، کینه دیگرانی که جایش را تنگ نمودهاند به دل میگیرد، اهل قتل و کشتار میشود و خلاصه همه گناهان ریز و درشت را برای رسیدن به آرزوهای به ظاهر بزرگ اما بسیار کوچک خود انجام میدهد و از سوی دیگر برای حفظ همین آرزوهای کوچک، زیر بار هر ننگ و رذالت و خفت و ظلم و جوری میرود. (به راستی اگر یاد خدا و جهان باقی نبود، چگونه حسین بن علی(ع) میتوانست آن همه رنج و بلا و مصیبت را تحمل کند؟ این نکتهای است که امام حسین(ع) در هنگام شهادت علی اصغر(طفل شش ماههاش) به آن اشاره دارد؛ وقتی حرمله ملعون، گلوی علی اصغر(ع) را هدف قرار داد، امام خون گلوی نوزادش را به آسمان پرتاب نمود و فرمود: «هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ؛ آنچه مصیبت وارده را بر من آسان میکند این است که خداوند مىبیند.)
اما ابلیس چگونه فکر قیامت و بهشت جاویدان را از یاد انسان میبرد؟ پاسخ این است: به وسیله تزیین و تصویرگری.
او دنیا و وسایلش را در چشم انسان بزرگ و قیمتی جلوه میدهد: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ؛ محبّت امور مادى، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاى ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است اینها سرمایه ناچیز زندگى دنیوی است و سرانجام نیک (و زندگىِ والا و جاویدان)، نزد خداست»
این گونه میشود که انسان قلب دارد اما نمیفهمد، چشم دارد اما نمیبیند و گوش دارد اما نمیشنود: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ »
در چنین حالتی او تصور میکند کار درست فقط آن است که خود انجام میدهد و تصمیم درست فقط آن است که او اتخاذ میکند:«إِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ»
اینچنین ابلیس انسان را اسیر خود میکند، در این صورت دیگر همه فکر انسان متوجه دنیا و زینتهای آن شده و از یاد قیامت غافل میشود و به جای تبعیت از خدا، تابع هوی و امیال نفسانی خود میگردد و میشود آنچه که نباید، بشود: «یا داوُودُ إنّا جَعَلناکَ خَلیفَةً فِی الأرضِ فَاحکُم بَینَ النّاسِ بِالحَقِّ و لا تَتَّبِعِ الهَوَی فَیُضِلَّکَ عَن سَبیلِ الله إنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَن سَبیلِ اللهِ لَهُم عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَومَ الحِسابِ؛ اى داوود! ما تو را جانشین خود در زمین قرار دادیم پس در میان مردم به حق داورى کن، و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد، کسانى که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدى به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند!»
هر چند همواره در تاریخ حربه ابلیس برای فریب انسان یکی بیش نبوده است که همان غفلت است، اما ابزار و ادبیات او متناسب با زمان تغییر کرده است؛ در یک زمان گوساله سامـری جـای خـدا مینشیند، در دورهای طنابهای سحرآمیز ساحران چشم مردم را میبندد و امروز نیز بزرگترین ابزار شیطان، هنر و بهویژه سینماست.
امروز سینما بزرگترین آلت جلوهگری و بزرگنمایی است، ابزاری که انسان را به تسخیر خود درآورده و مجال اندیشیدن در اموری چون مبدأ و مقصد حیات و هدف از زندگی را از او گرفته است. جالب اینکه برای تذکر انسان نیز همین وسیله بهترین است و اهل حق و حقیقت و مدافعان کرامت انسان باید به وسیله همین هنر در برابر جبهه باطل قد علم نمایند.
اهالی متعهد سینما باید با هنرمندی و ظرافت هر چه تمامتر مقام بلند و جایگاه ویژه انسان را در بهشت جاویدان و نزد خداوند منان به او یادآور شوند و کلیدواژه آنها برای نیل به این مهم، دمیدن روح ایمان به غیب و قیامت در کالبد انسان غریب امروز است.
آری، عصای امروز موسی در برابر جادوی سینما، ایمان به غیب است که اگر به آن اعتماد و اعتقاد داشته باشیم و نهراسیم و آنرا به وسیله همان هنر سینما در میدان اغواگری و جلوهگری جادوگران امروز بیندازیم، به یقین همه آنها را خواهد بلعید و این امر مقدس باید به دست کسانی انجام پذیرد که آشنایی کافی با سینما دارند و به خوبی از عهده انجام آن برمیآیند؛ گروهی که بیشک شما یکی از آنانید.
علی عزیز! شما نیز میتوانی مانند ادواردو آنیلی، آسیه و ساحران فرعون حجت بالغه الهی باشی.
خداوند متعال به وسیله دین، حجت را بر مردم تمام کرده است تا در عرصه حساب و کتابِ قیامت، کسی نگوید نمیدانستم. اما به وسیله انسانهای عامل و تابع دین باز هم حجت را بر آنها تمام مینماید تا کسی نگوید نمیتوانستم. آسیه و ساحران فرعون حجتند برای کسانی که در اوج قدرتند و اسیر قدرتمندان،. آنیلی حجت است برای کسانی که در اوج ثروتند،. انسان مدرنی که به رغم تمام داراییهایش خود را از همه چیز رهانید و تسلیم خدا شد و داشت خود را آماده دفاعی جانانه از کرامت انسان مینمود که ...
و اینک شان علی استون میتواند یکی دیگر از حجتهای بالغه الهی برای انسان اسیر زینتهای دلفریب امروز باش تا در هنگام حسابرسی قیامت، کسی نگوید من در محیطی سراسر غفلت رشد کرده بودم و یارای رها شدن از آن محیط را نداشتم.
آری علی جان! شما میتوانید حجت خدا باشید اگر بر گفته و اعتقاد خود پایدار و در برابر تهمتها، فشارها، تهدیدها، تطمیعها و محدودیتهایی که مطمئنا از این پس برایتان پیش خواهد آمد، محکم و استوار بمانید.
اما فراموش نکنید که در این جهاد جانفرسا تنها نخواهی بود اگر مقاوم باشی که ملائکه الهی به یاری تو خواهند شتافت: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ؛ به یقین کسانى که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است! سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل مىشوند که نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است! »
راه این مقاومت هم داشتن ایمان و اعتقاد راسخ به درستی راهی است که انتخاب نمودهاید که اگر کسی به حقانیت راهش یقین داشته باشد همانند کوهی استوار بر اعتقاد خود پا برجا خواهد بود، آنگونه که علی بن ابی طالب(ع) در نامه 62 نهجالبلاغه به مردم میگوید: «به خدا سوگند! اگر تنها با دشمنان روبهرو شوم، در حالى که آنان تمام روى زمین را پر کرده باشند، نه باکى داشته و نه مىهراسم. من به گمراهى آنان و هدایت خود که بر آن استوارم آگاهم و از طرف پروردگارم به یقین رسیدهام و همانا من براى ملاقات پروردگار مشتاق و به پاداش او امیدوارم.»
ایشان همچنین در خطبه201 نهجالبلاغه میفرماید: «اى مردم در مسیر حق، از کمى اهل آن نهراسید، زیرا اکثریت مردم بر گرد سفرهاى جمع شدهاند که سیرى آن کوتاه و گرسنگى آن طولانى است.»
علی جان! رسول خدا، محمد(ص) علت بعثت خود را کامل نمودن مکارم اخلاق میداند، بنابراین پس از اسلام آوردن شما آن چیزی که باید برای همه اطرافیانتان مشهود باشد، بیشتر و بهتر شدن محاسن و مکارم اخلاقتان است. مهمترین علت گسترش اسلام و جمع شدن خیل کثیری از مردم به گرد وجود پیامبر(ص) اخلاق نرم او بود، نه شمشیر تیزش. قرآن میگوید: «وَ لَو کُنتَ فَظَّا غَلیظَ القَلبِ لَانفَضُّوا مِن حَولِکَ؛ اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراکنده مىشدند»
تاریخ نقل میکند که علی(ع) در راه کوفه با یک نفر غیر مسلمان همسفر شد. آن شخص از حضرت پرسید: کجا میروی؟
امام پاسخ داد: میخواهم به کوفه بروم.
بعد از مدتی آن مرد به راه دیگری برگشت و خواست از حضرت جدا شود، علی(ع) مقداری به دنبال او راه رفت.
آن شخص گفت: مگر نگفتی که به کوفه میروی؟ حضرت گفت: آری، به کوفه میروم.
مرد غیر مسلمان گفت: راهی که من میروم راه کوفه نیست. جواب شنید که میدانم راه کوفه نیست.
گفت: پس چرا با من میآیی؟
علی(ع) جواب داد: «کمال رفاقت آن است که شخص در وقت جدا شدن به احترام رفیق، مقداری او را مشایعت کند، پیامبر ما به ما چنین یاد داده است.»
او گفت: راستی آیا پیامبر شما چنین دستوری داده است؟
فرمود: آری
او گفت: پس آنان که به او ایمان آوردهاند در اثر این اخلاق پسندیده است، گواهی میدهم که من نیز بر دین تو هستم.
آنگاه به کوفه آمد و چون امام را شناخت، اسلام آورد.
و همچنین نقل است: روزی پیامبر(ص) برای ادای نماز جماعت عازم مسجد بودند. در بین راه مردی یهودی برای آزار و اذیت او ـ و شاید برای امتحان آنکه او پیامبر الهی است یا خیر ـ جلوی ایشان را گرفت و گفت من از شما طلبکارم و همین حالا و همین جا باید طلب مرا بدهید. رسول خدا(ص) فرمود: تو از من طلب نداری و من نیز در حال حاضر پولی با خود ندارم. اجازه بده تا به خانه روم و پولی بیاورم. او گفت: اجازه نمیدهم حتی یک قدم برداری و... هرچه پیامبر(ص) با آن فرد به نرمی رفتار میکرد او خشونت بیشتری نشان میداد، تا جایی که عبای پیامبر(ص) را گرفته و به دور گردنشان پیچید و کشید، به حدی که گردن ایشان سرخ شد. اصحاب که از تاخیر پیامبر(ص) برای نماز جماعت نگران شدند از مسجد خارج شده و صحنه بیاحترامی آن مرد به رسول خدا(ص) را دیدند و خواستند دخالت کنند، پیامبر(ص) فرمود: شما کاری نداشته باشید، من میدانم که با رفیقم باید چه کنم! و آنقدر نرمش و مدارا از خود نشان داد که آن فرد در همانجا شهادتین گفته و مسلمان شد و میگفت این چنین قدرت تحمل و بردباری از عهده افراد عادی خارج است و تو باید پیامبری مبعوث شده از جانب خدا باشی.
مثال دیگر آنکه مادر جوان مسیحی تازه مسلمانی، علت تغییر رفتار و مهربانی بیش از پیش فرزندش را پرسید؟ جوان گفت: دین جدید من نسبت به احترام و مهربانی به پدر و مادر تاکید زیادی دارد. مادر نیز با شنیدن این مطلب گفت: اگر دین جدید تو این است پس من هم مسلمان میشوم.
اگر اندک مسلمانان کج فهم و همچنین تبلیغات مسموم و دروغین گسترده، از سر راه اسلام برداشته شوند و نقاب از روی چهره واقعی این دین رحمت، کنار رود خواهی دید که فوج فوج مردم با دل و جان به آن خواهند گروید ـ به امید آن روز ـ
علی عزیز! امیدوارم به زودی دوباره به ایران تشریف بیاورید و این بار در شیراز، شهر فرهنگ و ادب پذیرای جنابعالی باشیم. شما در سفر قبل اصفهان را دیدید، باشد که در سفر بعدتان این شعر حافظ را به قضاوت بنشینید:
« اگر چه زندهرود آب حیات است ولی شیراز ما از اصفهان به»
مشتاقانه منتظر دیدارتان هستیم.
هر مکتب یک جهانبینی و یک دسته قوانین و اعمال اجرایی دارد. در اسلام مهمترین اصل اعتقادی، "توحید" است. توحید یعنی کمال محض و بینهایت پنداشتن خداوند، اعتقاد به اینکه هیچ نقص و کمبودی در او نیست، همه عالم وجود را تحت سیطره دارد و از همه مهمتر، باور به "عدل" اوست. عادل دانستن خدا یعنی اعتقاد به این که او به هیچکس ظلم نمیکند و هر بدی و ظلمی از ناحیه خود انسان بوده و خداوند خیر محض است.
هر پیشآمدی هم که ما فکر کنیم بد و شر است در باطن خیری در آن نهفته است. خداوند در آیه 216 بقره به همین مطلب اشاره میکند: « وَ عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ؛ چه بسا چیزى را دوست نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزى را دوست داشته باشید، در صورتی که شرِّ شما در آن است. و خدا مىداند، و شما نمىدانید»
و در همین باب علی(ع) در حکمت 470 نهجالبلاغه میفرماید: «توحید آن است که خدا را در وهم نیارى، و عدل آن است که او را متّهم نسازى»
همچنین از عدل، دو اصل دیگر سرچشمه میگیرد: یکی "معاد" و دیگری "نبوت".
عدل الهی اقتضا میکند که زندگی انسان فقط محدود به همین دنیا نباشد و جهانی دیگر برای رسیدن انسانهای صالح به جزای خوبیهایشان و انسانهای ناصالح به جزای بدیهایشان وجود داشته باشد.
همچنین اگر عالمی دیگر در کار باشد ـ که هست ـ شناختش برای انسانی که از شناخت خویش نیز عاجز است، غیرممکن میباشد. پس عدل الهی ایجاب میکند که انسان حیران و سرگردان را برای دستیابی به نعمات و مصونیت از نقمات چنان عالمی راهنمایی نماید که این راهنمایی در قالب نبوت و آوردن دین شکل میگیرد.
جامعه بشری به مثابه انسانی است که از آغاز تولد از نقص و خامی به سمت کمال و پختگی پیش میرود تا کم کم قابلیت پذیرش قوانین اجتماعی منبعث از دین را پیدا کند. هماهنگ با تکامل جامعه بشری، دین الهی هم کاملتر میشود تا جایی که بشریت ظرفیت پذیرش کامل-ترین دین را داشته باشد.
حضرت محمد(ص) مدعی است که آخرین پیامبر خداست و دینی که آورده است هم آخرین و کاملترین دین است و برای اثبات این ادعای خود نیز قرآن را به عنوان معجزه ارائه نموده است.
قرآن با مخالفان خود و کسانی که آن را افترا و دروغ و اسطوره میپندارند دو حرف اساسی دارد:
یکی اینکه:«أم یَقُولُونَ افتَراهُ قُل فَاتُوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِهِ مُفتَریاتٍ وَادعُوا مَنِ استَطَعتُم مِن دُونِ اللهِ إن کُنتُم صا دِقِینَ؛ آنها مىگویند: محمد به دروغ قرآن را به خدا نسبت داده (و ساختگى است)!» بگو: اگر راست مىگویید، شما هم ده سوره ساختگى همانند این قرآن بیاورید و تمام کسانى را که مىتوانید- غیر از خدا- (براى این کار) دعوت کنید!»
و دیگر آنکه:
«أم یَقُولُونَ افتَراهُ قُل إن افتَرَیتُهُ فَعَلَیَّ إجرامِی و أنا بَریءٌ مِمّا تُجرِمُونَ؛ (مشرکان) مىگویند: او [محمد (ص)] این سخنان را به دروغ به خدا نسبت داده است! بگو: اگر من اینها را از پیش خود ساخته باشم و به او نسبت دهم، گناهش بر عهده من است و من از گناهان شما بیزارم!»
آری خداوند هیچ کمبود و نقصی ندارد و اسلام آوردن یا نیاوردن مردم هم هیچ نفع و ضرری برای او نخواهد داشت، بنابراین میبینیم که در ابلاغ دین خود هم هیچ اصرار و التماسی نداشته بلکه با کمال استغناء میگوید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! آیا مىخواهید شما را به تجارتى راهنمایى کنم که سود آن شامل نجات شما از عذاب سخت قیامت خواهد بود؟»
و همچنین به پیامبر خود میگوید: «یَمُنُّونَ عَلَیکَ أن أسلَمُوا قُل لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إسلامَکُم بَلِ اللهُ یَمُنُّ عَلَیکُم أَن هَداکُم لِلإیمانِ إن کُنتُم صادِقِینَ؛ بعضی از مردم به خاطر مسلمان شدنشان بر تو منت میگذارند، به آنها بگو بر من منت نگذارید بلکه باید خداوند بر شما منت بگذارد که شما را به سمت ایمان هدایت نمود.»
شیعه قائل است با آمدن قرآن، نبوت پایان یافت اما پس از پیامبر باید انسانهای کامل و معصومی که شارح و مجری قرآنند وجود داشته باشند تا مردم گرد ایشان جمع شوند و کارشان به اختلاف و چنددستگی نکشد. شیعیان جانشینان پیامبر را که "امام" نامیده، 12 نفر میدانند که اولین آنها علی بن ابیطالب(ع) و آخرینشان هم مهدی موعودِ امم(عج) است که در آیندهای نهچندان دور خواهد آمد و زمین را همانطور که پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد خواهد نمود.
فروعات دین اسلام
انسان ذاتا کمالدوست و بینهایتطلب آفریده شده است. خداوند محبت را در درون انسان به ودیعه گذاشته تا قوه محرکه او به سوی کمال باشد. انسان هر چه را کامل و قیمتی تشخیص داد دوستدار آن میشود و از موانع رسیدن به آن متنفر گشته و برای رسیدن به آن تلاش می-نماید. همانطور که گفته شد کار شیطان هم در این مسیر رهزنی است. او با تزیین و تصویرگری، چیزهای کوچک و ناقص را در چشم انسان بزرگ و کامل جلوه میدهد و به سمت آن میکشاند.
در این جاست که دو فرع مهم به نام "تولی" و "تبری" از اصل اساسی توحید شکل میگیرد.
موحد واقعی کسی است که خدای احد و واحد و رحمان و رحیم و قادر و علیم را کمال محض و خیر مطلق بداند و در نتیجه همه عشق و محبتش را به پای او بریزد و از هر آنچه که او را از خدا دور نماید و مانع رسیدنش به خدا شود، متنفر و بیزار باشد و ملاک دوستی و دشمنیهایش پروردگار باشد، نه امیال نفسانی.
اما کسانی که شیاطین آنها را احاطه نموده و پیرو خود گردانده است، همه عشق و علاقهشان متاع اندک و ناچیز دنیا میشود و از آنجایی که خدا و رسولان الهی، آنها را از دل بستن به امور ناچیز منع میکنند به دشمنی با آنها برمیخیزند.
عظمت و بزرگی خداوند، مانع میشود تا انسانی که همیشه خدا را به یاد دارد خود را بزرگ پنداشته و اسیر تکبر و خودخواهی و هواپرستی گردد و به خود اجازه دهد هر کاری دلش خواست را انجام دهد و به حریم هر کس و هر چیزی تجاوز نماید، اما جلوههای رنگارنگ زندگی مادی و مشغلههای فراوان و کاذب، انسان را از یاد خدا غافل نموده و اسیر تکبر مینماید. تکبری که مهمترین عامل بدبختی و خسارت بشر است. ابلیس نیز به واسطه همین تکبر از بهشت رانده شد.
یکی از بارزترین خصلتهای متکبرین انکار و تکذیب است. آنها خود را کانـون همه علوم، دانش و خوبیها میبینند و از این روی خود را پُر و بـینیاز میپندارند. کسانی که قرآن از آنها به ملأ تعبیر میکند. آنها همه را غیر از خود ناقص و کوچک میبینند و به خود اجازه تکذیب و انکار آنها را میدهند.
انسانهای متکبر همانند کرم ابریشم پیلهای از باورهای غلط به دور خود تنیده و در لاک منیّت و خودبزرگبینی فرو رفتهاند و به تعبیر قرآن، کر و کور و لال بوده و چیزی نمیفهمند!«صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لایَعقِلُونَ» و تا این پیل? خودتنیده را پاره نکند و از آن رها نگردد پرواز را تجربه نخواهد نمود.
از همین رو خداوند عبادت که کاملترین و خلاصهترین آن در قالب "نماز" ارائه شده است را بر انسان واجب نمود تا در ساعاتی معین از شبانهروز دست از هر کار و مشغلهای کشیده و متذکر این مهم شود که اصل خداست و سعادت در عمل نمودن به فرامین الهی است و بزرگی و کبریایی لباسی است که فقط به قامت او برازنده است.
مسلمان وقتی که به نماز میایستد در همان ابتدا با گفتن (اللهاکبر) به بزرگی خدا اقرار نموده و با خواندن آیات مختلف قرآن، بزرگی و جلال و عظمت او و نیز خواری و کوچکی و نقص و حقارت خود را متذکر میشود و در پایان هم با ساییدن بالاترین و والاترین عضو خود به خاک مذلت، عملا حقارت خود را در برابر آن قدرت مطلق و کمال محض فریاد میکند.
نماز جدای از اینکه باعث شکستن غرور و تکبر انسان میشود تذکر و یادآوری این مطلب مهم و اساسی هم هست که آخرتی در پیش است که بسیار بزرگتر از این دنیاست و این یادآوری باعث دلکندن از دنیا و شوق به آخرت میشود که آن دل کندن و این شوق باید در قالب انفاق تجسم یابد. از همین روی خداوند شرط قبولی نماز را پرداخت زکات قرار داده است.
خداوند "خمس" و "زکات" را برای افراد مستطیع واجب نمود تا آنها را متوجه انسانهای نیازمند اطراف خود نماید و به آنها بفهماند که اگر خود در رفاه به سر میبرند باید نسبت به کمبودهای دیگران نیز حساس باشند.
اگر دایره اعمال هر فرد فقط به خودش مربوط میشد و بر دیگران اثر نمیگذاشت، مواظبت بر اعمال خود کافی بود تا او را به سعادت و خوشبختی برساند، اما به حکم اینکه تاثیر اعمال انسان فقط محدود به وجود خودش نبوده بلکه بر همه جامعه و بالاتر از آن، بر همه عالم اثر میگذارد، سعادت و شقاوت همه جامعه به هم مرتبط است. هرچند در عالم آخرت عمل هر کس فقط دامنگیر خودش است اما در زندگی دنیا اینگونه نیست، گر چه هر عمل و فکری اثری دارد اما دامنه بعضی از اعمال و عملکردها گستردهتر است. قرآن میگوید: «وَاتَّقُوا فِتنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنکُم خاصَّةً وَاعلَمُوا أنَّ اللهَ شَدِیدُ العِقاب؛ بپرهیزید از فتنهاى که تنها ستمکارانتان را در بر نخواهد گرفت و بدانید که خدا به سختى عقوبت مىکند»
در مورد تأثیر اعمال انسان بر محیط اطراف، خداوند در سوره مبارکه روم میفرماید:
«ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ؛ فساد در خشکی و دریا به وجود آمد به واسطه اعمال زشتی که مردم مرتکب شدند.»
و باز در سوره اعراف میگوید: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَکِن کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ؛ و اگر ساکنان شهرها و آبادىها ایمان مىآوردند و تقوا پیشه مىکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها نازل مىفرمودیم، امّا آنها نشانهها و معجزات الهى را تکذیب کردند و ما به کیفر اعمالشان آنها را گرفتار و مجازات کردیم»
تأثیر محیط بر انسان، از نور گرفته تا زمان و مکان، دیگر در این زمانه بر هیچ کس پوشیده نیست و علم امروز به خوبی آن را اثبات نموده است. اما در مورد تاثیر اعمال انسان بر محیط اطراف هم گذشته از بیان قرآن نظر دو دانشمند مسلمان و غیر مسلمان را میآوریم:
شبستری، یکی از علمای مسلمان، این مطلب را در قالب یک بیت شعر اینگونه بیان مینماید:
اگر یک ذره را برگیرى از خاک خلل یابد همه آفاق و افلاک
و همچنین انیشتین نیز میگوید: «من این ساعت کوچک خود را که روى میز حرکت مىدهم در همه جهان اثر دارد.»، (قابل توجه است که جدیدا محقق ژاپنی دکتر ماسارو ایموتو به خوبی تأثیر افکار و گفتار و اعمال انسان بر روی مولکولهای آب را به تصویر کشیده است.)
به خاطر این وابستگی و ارتباط تنگاتنگ در عالم هستی است که خداوند دو مساله مهم دیگر به نام "امر به معروف" و "نهی از منکر" را بر مسلمانان واجب کرده و به آنها توصیه نموده است که نسبت به اطراف خود بیتوجه نباشند و همه جامعه، یکدیگر را امر به خوبیها و نهی از بدیها نمایند.
خداوند همچنین برای نشان دادن اتحاد و همدلی مسلمانان، "حج" را بر کسانی که توان گزاردن آن را دارند واجب نمود تا هر ساله عدهای از آنها حول یک مکان مقدس جمع شده و دوشادوش هم حرکت به سمت توحید و خداپرستی را تمرین نمایند.
توجه به این نکته ضروری به نظر میرسد که انجام هر کدام از این فرامین سختیها و موانعی خواهد داشت. بعضی از این موانع درونی است ( مانند خواستههای نفسانی و راحتطلبی) و بعضی بیرونی (دشمنان حق و حقیقت و سعادت بشریت). به همین دلیل خداوند برای طی نمودن راه حق و حقیقت و رسیدن به سعادت و کرامت در دنیا و آخرت "جهاد" را واجب نموده است. بعضـی از فرقههای مذهبی و غیر مذهبی برای رسیدن به سعادت و کمال، رهبانیت، گوشهگیری و انزوای از خلق را به پیروان خود توصیه مینمایند اما رسول خدا محمد(ص) این امر را مردود دانسته و رهبانیت امت خود را جهاد معرفی مینماید. ایشان مبارزه با دشمنان بیرونی را جهاد اصغر و مبارزه با زیادهخواهی و هوسهای نفسانی را جهاد اکبر مینامند.
اما انجام این امور مقدس مستلزم خلوص در نیت و صبر و مقاومتی جانانه است که عهدهدار آن هم "روزه" است. انسان مسلمان با روزه و امساک نمودن از حلالهای الهی در ایامی خاص، خود را ندیدن و صبر و استقامت را تمرین مینماید.
باید توجه داشت که اخلاق نیک از مهمترین دغدغههای اسلام و پیامبر مکرم آن است تا جایی که ایشان میفرمایند: «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ من مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را تمام نمایم.» همچنین در روایات اسلامی بیان شده است که اولین اموری که در عرصه قیامت از آن سوال خواهد شد اخلاق است و بیشترین و مهمترین چیزی که سبب ورود به بهشت خواهد شد اخلاق نیک خواهد بود. در این جا در رابطه با اخلاق، تنها به دو روایت از امام ششم شیعیان، جعفر بن محمد صادق(ع) اشاره میکنم. حضرت در این دو روایت 20 خصلت از مهمترین خصلتهای اخلاقی را بیان مینمایند: «خداوند تبارک و تعالی پیامبران خود را به مکارم اخلاق مخصوص گردانید. پس شما نیز خود را بیازمایید اگر دارای آن بودید، خدای را سپاس گفته و آن را خیر بدانید؛ و چنانچه در شما نبود آن را از خدا خواسته و نسبت به آن رغبت جویید. پس ایشان آنها را ده خوی برشمرد:یقین، قناعت، صبر، شکر، بردباری، خوشخویی، بخشندگی، غیرت، شجاعت و جوانمردی.»
در روایت دوم ایشان میفرمایند: «مکارم اخلاق ده تاست؛ اگر میتوانی آنها را داشته باش، زیرا گاهی شخصی آنها را دارد ولی فرزندش ندارد و گاهی در بنده هست ولی در آزاد نیست که آنها عبارتند از: استقامت در برابر حوادث، راستگویی، امانتداری، صله رحم، مهماننوازی، اطعام بینوا، جبران کردن نیکیها، رعایت حق و حرمت همسایه، مراعات حق و حرمت رفیق و در رأس همه شرم و حیا.»
در اینجا لازم میبینم نظر شما را به نگاه اسلام نسبت به چند امر مهم و ضروری جلب نمایم:
دنیا بد نیست کم است
از نظر اسلام نه دنیا بد است و نه استفاده از زینتها و نعمات و امکانات و رفاهیات آن و نه حتی دوست داشتنش . بلکه آنچیزی که از نظر اسلام مردود است و مسلمانان از آن نهی شدهاند دلبستگی شدید به دنیا است که باعث غفلت از خدا و آخرت می شود .
در یک کلام اسلام نمیگوید دنیا بد است بلکه تاکید دارد که دنیا کم است: «أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ ؛ آیا راضی به حیات دنیا در برابر آخرت شده اید. متاع دنیا در برابر آخرت اندک و ناچیز است.»
نعمات و بهرههای دنیا اگر همراه با ناملایمات و درد و رنج هم نبود ـ که هست ـ باز کم بود، چرا که فانی است.
اسلام نمیگوید دنیا را رها کن و کنج عزلت گزین و به عبادت مشغول باش، برعکس توصیه میکند که: نصیب و بهرهات از دنیا را فراموش نکن و از لذتهای آن به خوبی بهره ببر اما مواظب باش که این "کم" سد راه رسیدن تو به رحمت و مغفرت الهی و آن بهشت جاویدانی که وسعتش به اندازه همه زمین و آسمانهاست و زمانش هم ابدی و جاودان است نشود، بلکه از آن کم برای رسیدن به این "زیاد" بهره ببر. و این توصیه، توصیهای کاملا عاقلانه است.
بهترین وسایل و امکانات زندگی باید برای انسانهای صالح باشد. اگر میبینیم بعضی از بزرگان اسلام از جمله رسول خدا محمد(ص) و امیر المومنین علی(ع) در فقر و نداری زندگی میکردند به این دلیل نبوده که موافق رهبانبت و انزوا و استفاده نکردن از دنیا بودهاند بلکه تز اسلام این است که حاکم جامعه اسلامی باید در سطح پایینترین افراد جامعه زندگی نماید تا درد آنها را حس کند و برای رفع فقر و نداری آنها تلاش بیشتری نماید و همچنین مردمی که فعلا دچار فقرند با دیدن زندگی حاکم خود دلگرم شوند. قرآن مسلمانان را امر به آبادانی دنیا مینماید و در این مسیر علی بن ابیطالب(ع) گوی سبقت را از همه ربوده است.
اما چگونه میشود که هم چیزی را دوست داشت و هم به آن دل نبست؟ راه آن این است که به چیزی بالاتر و بهتر از آن دل بستگی داشت، کسی که دلبسته آخرت است دنیا را دوست دارد اما اسیر آن نیست. به عنوان مثال هیچ کس از پول بدش نمیآید و تمام تلاش خود را در حفظ آن به کار میبرد اما همین شخص اگر دل باخته کسی شد همه دارایش را به پای او می ریزد و به راحتی از همه آنها می گذرد.
ملاک ارزش در اسلام
در اسلام ملاک ارزش نه رنگ پوست است و نه نژاد، نه مال و دارایی است و نه مقام، بلکه ارزش واقعی در اسلام منوط به عمل و تقوی است.
علی(ع) می گوید قیمت هر کس به اندازه چیزی است که دوست دارد.
اما نشانه دوستی و محبت، تبعیت است: «قُل إن کُنتُم تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِی یُحبِبکُمُ اللهُ؛ بگو اگر خدا را دوست مىدارید، از من پیروى کنید! تا خدا نیز شما را دوست بدارد»
آن که مدعی دوست داشتن کسی است اما تابع او نیست دروغ میگوید! مدعیان محبت الهی باید تابع خداوند باشند که تبعیت از خدا هم در قالب تبعیت از پیامبر و فرامین الهی شکل میگیرد که آن را تقوی می نامند. از همین روست که قرآن میگوید: «إنَّ أکرَمَکُم عِندَ اللهِ أتقاکُم؛ گرامی و باارزش ترین شما نزد خداوند، باتقواترین شماست.»
اسلام، ایمان و تقوی
اسلام پذیرش به زبان است و ایمان اعتقاد قلبی است و تقوی علامت و نشانه ایمان است. کسی که از اعماق وجود و صمیم قلب اسلام را پذیرفت عامل به آن میشود و تقوی و خویشتنداری را سرلوحه زندگی خود قرار میدهد. در جای جای قرآن از متقین و مومنین نام برده شده و صفاتشان بیان شده است که در اینجا به چند مورد از آن اشاره میکنیم: «و سارِعُوا إلَی مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم و جَنَّةٍ عَرضُها السَّماواتُ و الأرضُ أُعِدَّت لِلمُتَّقِینَ 133 الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ134وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ 135أُولَئِکَ جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ؛ و شتاب کنید براى رسیدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتى که وسعت آن، آسمانها و زمین است و براى متقین آماده شده است. همانها که در توانگرى و تنگدستى، انفاق مىکنند و خشم خود را فرو مىبرند و از خطاى مردم درمىگذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد. و آنها که وقتى مرتکب عمل زشتى شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا مىافتند و براى گناهان خود، طلب آمرزش مىکنند- و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد و بر گناه، اصرار نمىورزند، در حالی که مىدانند. آنها پاداششان آمرزش پروردگار، و بهشتهایى است که از زیر درختانش، نهرها جارى است، جاودانه در آن میمانند، چه نیکو است پاداش اهل عمل!»
تقوا شرط بهره وری از هدایت قرآن است. قرآن به سان گنجیست که کلید آن تقوا می باشد:
«ذلک الکِتابُ لا رَیبَ فِیهِ هُدَیً لِلمُتَّقِینَ؛ آن کتابی که هیچ شکی در آن نیست هدایت است برای اهل تقوا.»
این کتاب نورانی و سراسر معرفت برای مردم عاری از تقوا، بیان و گفتهای بیش نیست:
«هَذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدَیً وَ مَوعِظَةٌ لِلمُتَّقِینَ؛ این کتاب، بیانى است براى عموم مردم و هدایت و اندرزى است براى متقین!»
در آیات ابتدایی سوره بقره اولین خصوصیت اهل تقوا را ایمان و اعتقاد به غیب و متافیزیک میداند: «الَّذِینَ یُومِنُونَ بِالغَیبِ» ، آنها از اعماق قلبشان به وجود خداوندِ قادر و متعال و پروردگار جهان ایمان دارند. معتقدند که جنود آسمانها و زمین تحت اراده او میباشد: «وَ لِلهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ» و در همه لحظات به تدبیر امور و شأنی از شئون هستی مشغول است: «کُلَّ یَومٍ هُوَ فِی شَأنٍ» و همچنین معتقدند که ملائکه الهی در امر تدبیر عالم فرمانبردار اویند. آنها هستند که در زمانهای مختلف کتب و دستورات خداوند را به پیامبران و رسولان الهی رساندهاند تا بشر به کمک آن اصول و قوانین سعادت دنیا و آخرت خود را رقم بزند. و باز ایمان دارند به قرآنی که بر پیامبر خدا محمد(ص) نازل شده و دیگر کتبی که قبل از آن بر پیامبران دیگر از قبیل موسی و عیسی و داوود نازل گردیده است: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنزِلَ إِلَیهِ مِن ربِّهِ وَ المُومِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ؛ پیامبر، به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است و همه مؤمنان (نیز)، آنها به خدا و فرشتگان او و کتابها و فرستادگانش، ایمان آوردهاند (و مىگویند:) ما در میان هیچ یک از پیامبران او، فرق نمىگذاریم (و به همه ایمان داریم).»
اما این ایمان و اعتقاد، فقط باور صرف و اقرار به زبان نیست که اگر از اعماق وجود باشد در کردار و اعمال او هم جلوهگر خواهد شد. بنابراین مومن واقعی در ارتباط با خدا و خلق خدا وظایفی دارد که ارتباط با خالق در قالب نماز و با خلق در قالب انفاق نمود پیدا میکند: «الَّذِینَ یُومِنُونَ بِالغَیبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقنَاهُم یُنفِقُونَ»
ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که ایمان درجات مختلف دارد که شخص مومن با رعایت شوونات و فرامین دینی در سایه ذکر و یادآوری روز قیامت کم کم آن درجات را کسب میکند. بعضی از درجات ایمان که در قرآن ذکر شده است از قبیل محسنین، مخبتین، مخلِصین، مخلَصین و موقنین میباشد. مومن مقامات و درجات بهشت و عذاب جهنم را شنیده است اما موقن، آنها را بـه تماشا مینشیند. در روایـات است که به پیامبر(ص) گفتند عیسی(ع) بر روی آب راه مـیرفت. ایشان گفتند: برادرم عیسی اگر یقینش بیشتر بود در هوا هم پرواز مینمود. قرآن دلیل کسب قدرت و بصیرت و دستیابی به مقامات بلند معنوی و رسیدن به یقین توسط پیامبران بزرگ الهی از قبیل ابراهیم و اسحاق و یعقوب و دیگر پیامبران را ذکر مداوم و همیشگی آنها نسبت به دار آخرت و سرای جاوید میداند:
«وَاذکُر عِبادَنا إبراهیمَ وَ إسحاقَ وَ یَعقُوبَ أُولِی الأیدِی وَ الأبصارِ(45)إنّا أخلَصناهُم بِخالِصَةٍ ذِکرَی الدَّارِ؛ و به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، صاحبان قدرت و بصیرت را. ما خالصشان کردیم به ذکر و یادآورى سراى آخرت.»
آخر الزمان از دیدگاه اسلام
آخرالزمان نه آنگونه که "هانگتینتون" گفته جنگ بین تمدنها و نه جنگ بین ادیان است، بلکه صحنه پیکار بین مستضعفین و مستکبرین عالم خواهد بود.
از نگاه شیعه آن ذخیره الهی و آخرین منجی بشریت(مهدی آل محمد) نبرد نهایی را رهبری نموده و درکنار خود عیسای مسیح و دیگر اولیاء الهی را به همراه خواهد داشت چراکه بر مبنای آیاتی از قرآن اصل رجعت از بدیهیات آخرالزمان است. آخرالزمان نه به معنای پایان زندگی نسل بشر که به معنای آغاز حکومت عدالت جهانی است حکومتی که طبق اصل رجعت، در سایه تلاش و استقامت اولیاء الهی، از تمامی اعصار و ادیان، محقق خواهد گردید و در آن زمان است که بشریت طعم شیرین عدالت، آرامش، آسایش و رشد و پیشرفت مادی و معنوی همه جانبه و واقعی را خواهد چشید.
"زراره" یکی از شاگردان امام ششم شیعیان روایت مىکند: از حضرت صادق (علیه السّلام) درباره رجعت سؤال کردم. حضرت فرمود: هنوز وقت آن نرسیده است. خداوند میفرماید: «بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ؛ بلکه آنها آنچه را که با علم خود به آن احاطه نداشتند، دروغ پنداشتند در صورتى که (دروغ نیست) و هنوز (موقع) تأویل آن نرسیده است.»
و همچنین "ابو بصیر" یکی دیگر از شاگردان آن حضرت روایت میکند که: «حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود: آیا مردم عراق رجعت را انکار میکنند؟ عرض کردم: آرى. فرمود: آیا این آیه را در قرآن نخواندهاند: وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً؛ و روزى را که ما از هر امّتى، گروهى را محشور مىکنیم» (حضرت اینگونه به این آیه استناد مینماید که منظور از حشر در این آیه روز قیامت نیست زیرا در روز قیامت هم? مردم محشور میشوند نه گروهی از آنها.)
آنگونه که از روایات شیعه برداشت می شود، اصل رجعت نه تنها مختص دین اسلام بلکه جزء اصول اعتقادی همه پیامبران الهی و همچنین جزء رئوس فرهنگی حکومت موسی(ع) هم بوده است:
در آیه پنجم از سوره مبارکه ابراهیم(ع) خداوند متعال به موسی(ع) امر میکند: قوم خود را متذکر به ایام الله شو و روزهای خداوند را به آنها یادآوری نما:
«وَ لَقَد أرسَلنا مُوسی بِآیاتِنا أَن أَخرِج قَومَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلیَ النُّورِ وَ ذَکّرهُم بِأَیّامِ اللهِ»
در تفسیر این آیه روایتی از امام پنجم شیعیان حضرت باقر(ع) نقل شده است که ایشان مهمترین مصادیق ایام الله را سه روزِ ظهور حضرت قائم(عج)، رجعت و قیامت معرفی مینمایند:
«أیام الله یوم یقوم القائم و یوم الکرة و یوم القیمة.»
بنابراین در نبرد آخرالزمان مستضعفین دنیا، از همه تمدنها ، ادیان و کشورهای مختلف و از همه اعصار، در یک جبهه و مستکبرین عالم از همه تمدنها و ادیان و کشورهای مختلف در جبههای دیگر با هم درگیر خواهند شد که صحنه امروز دنیا این نظریه را تأیید مینماید و در این نبرد جهانی به استناد آیه پنجم از سوره قصص: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ؛ ما مىخواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم!» پیروزی از آن مستضعفین است.
امیدوارم که در آن نبرد مقدس، من و شما هم دوشادوش یکدیگر در کنار دیگر مستضعفین عالم برای پیروزی جبهه حق تلاش نماییم.
نظر اسلام در مورد جنگ
اسلام دین رحمت و مودت است و دعوت به جهاد به معنای دعوت به خدا و آخرت و عدالت و مبارزه با استکبار و ظلم و جنایت بر علیه بشریت است، جهاد برای دفاع از حقوق بشر واقعی است و نه ادعایی و اسلام در هیچ موردی دیگران را دعوت به جنگ امپریالیستی و توسعهطلبانه نکرده است. قرآن اهل کتاب را اینگونه مورد خطاب قرار میدهد: «قُل یا أهلَ الکِتابِ تَعالَو إلَی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا و بَینَکُم ألّا نَعبُدَ إلّا أللهَ و لا نُشرِکَ بِهِ شَیئًا و لا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا أربابًا مِن دُونِ اللهِ فَإن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشهَدُوا بِأنَّا مُسلِمُونَ؛ بگو: اى اهل کتاب! بیایید به کلام [توحید] که مشترک بین ما و شماست تمسّک جوییم، یعنى جز خداى یکتا را نپرستیم، براى او شریک قائل نشویم و هرگز بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى او به خدایى برنگزینیم.» پس اگر از این دعوت روى برگردانند بگویید: «گواه باشید که ما مسلمان و تسلیم امر خداوندیم.»
علی(ع) در حکمت 233 نهجالبلاغه در توصیه به فرزندش امام مجتبی(ع) میفرماید: «کسى را به پیکار دعوت نکن، اما اگر تو را به نبرد خواندند بپذیر، زیرا آغازگر پیکار تجاوزکار، و تجاوزکار شکست خورده است» و خود مصداق تمام عیار این گفتار حکیمانه خویش بود. آن جناب هیچ جنگی را خود شروع نکرد، اما هیچ جنگطلب کافری را هم زنده رها ننمود!
به عنوان حسن ختام، این نامه را با وصیت امام علی(ع) در بستر شهادت پس از ضربت ابن ملجم ـ که لعنت خدا بر او باد ـ به پایان میرسانم:
«شما را به ترس از خدا سفارش مىکنم، به دنیاپرستى روى نیاورید، گرچه به سراغ شما آید، و بر آنچه از دنیا از دست مىدهید اندوهناک مباشید، حق را بگویید، و براى پاداش الهى عمل کنید و دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید.
شما را، و تمام فرزندان و خاندانم را، و کسانى را که این وصیّت به آنها مىرسد، به ترس از خدا، و نظم در امور زندگى، و ایجاد صلح و آشتى در میانتان سفارش مىکنم، زیرا من از جدّ شما پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم که مىفرمود:
«اصلاح دادن بین مردم از نماز و روزه یک سال برتر است»
خدا را! خدا را! در باره یتیمان، نکند آنان گاهى سیر و گاه گرسنه بمانند، و حقوقشان ضایع گردد! خدا را! خدا را! در باره همسایگان، حقوقشان را رعایّت کنید که وصیّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم شماست، همواره به خوشرفتارى با همسایگان سفارش مىکرد تا آنجا که گمان بردیم براى آنان ارثى معیّن خواهد کرد.
خدا را! خدا را! در باره قرآن، مبادا دیگران در عمل کردن به دستوراتش از شما پیشى گیرند.
خدا را! خدا را! درباره نماز، چرا که ستون دین شماست.
خدا را! خدا را! درباره خانه خدا، تا هستید آن را خالى مگذارید، زیرا اگر کعبه خلوت شود، مهلت داده نمىشوید.
خدا را! خدا را! در باره جهاد با اموال و جانها و زبانهاى خویش در راه خدا
بر شما باد به پیوستن با یکدیگر، و بخشش همدیگر، مبادا از هم روى گردانید، و پیوند دوستى را از بین ببرید. امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید که بدهاى شما بر شما مسلّط مىگردند، آنگاه هر چه خدا را بخوانید جواب ندهد.»
امید آقایی جلیانی
گفتنی است، شان علی استون (زاده: ۲۹ دسامبر ۱۹۸۴، نیویورک سیتی) بازیگر، کارگردان و تهیه کننده آمریکایی است. وی فرزند الیور استون کارگردان آمریکایی برنده اسکار است/924/د102/ج