ریشههای آشفتگی امروز جامعه ما
به گزارش گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، بیستوهفتم آذر، روزی است که نام یک عالم مجاهد و روشنفکر دینی را دوباره در ذهن ما زنده میکند؛ آیتالله شهید دکتر محمد مفتح. او ۵۰ سال زیست اما اثرگذاریاش در پیروزی انقلاب اسلامی و تثبیت جمهوری اسلامی چنان عمیق بود که هنوز پس از ۴ دهه، جامعه ایرانی فقدان او را بهروشنی احساس میکند.
مفتح نمونهای از نسلی بود که انقلاب اسلامی را نه فقط با کنش سیاسی، بلکه با ترکیبی کمنظیر از دانش عمیق، روشنفکری مسؤول و حضور اجتماعی گسترده به پیش بردند؛ نسلی که اگر امروز همانندش نباشد، پیامدهایش را به شکل آشفتگی فکری، گسست اجتماعی و سرگردانی سیاسی در جامعه خواهیم دید.
مفتح؛ عالم مجاهدی که ۳ ساحت را با هم جمع کرد
شهید مفتح از شاگردان برجسته امام خمینی(ره) بود و در حوزه علمیه قم به درجه اجتهاد رسید. او میتوانست همانجا بماند و در مسیر مرسوم یک استاد برجسته حوزوی ادامه دهد اما افق نگاهش فراتر از یک مسیر محدود بود. برای او، علم، مردم و سیاست ۳ ساحتی بود که باید در کنار هم زیست میکردند.
مفتح به تهران آمد، در دانشگاه تهران دکتری گرفت، استادیار تماموقت دانشکده الهیات شد و همزمان در دبیرستان «دین و دانش» قم تدریس میکرد. کتابهای علمی و آثار ارزشمندی از او برجا مانده است؛ آثاری که جایگاه علمیاش را تثبیت کرد تا جایی که امام خمینی(ره) در پیام تسلیت شهادتش او را «دانشمند» خواندند.
اما مفتح فقط یک چهره دانشگاهی یا حوزوی نبود. او مسجدالجواد و مسجد قبا را به پایگاه ارتباط زنده با مردم تبدیل کرد. حلقههایی از دانشجویان، فرهنگیان و مخاطبان عمومی گرد او جمع میشدند، پرسشها مطرح و پاسخها شنیده میشد. او از مدرسه تا دانشگاه، از مسجد تا خیابان، شبکهای از فهم دینی و کنش اجتماعی ساخت که بعدها ستونهای فرهنگی انقلاب را تشکیل داد.
جنبه دیگر شخصیت او مبارزه سیاسی بود. بیش از ۲۰ اعلامیه حمایت از امام خمینی(ره) یا اعتراض به حکومت پهلوی را امضا کرد، نماز عید فطر تاریخی سال ۱۳۵۷ را در تپههای قیطریه اقامه کرد و عملاً یکی از حلقههای اتصال مردم با جریان مبارزه شد.
مرور زندگی او نشان میدهد مفتح تنها یک فرد نبود، نماد یک گونه شخصیتی و یک نقش اجتماعی – سیاسی بود؛ نقشی که امروز جای خالی آن بشدت محسوس است.
۳ ویژگی کلیدی یاران بزرگ انقلاب
نسلی که انقلاب اسلامی را پیش برد، دارای شخصیتهای چندبعدی بودند. این افراد ۳ ویژگی داشتند که در افراد متعارف و معمولی جامعه کمتر جمع میشود.
۱- نظریهپردازی و عمق علمی
آنها علم دینی و معارف اسلامی را تا سطح نظریهپردازی پیش میبردند؛ نه صرفاً تدریس یا نقلقول. مطهری، مفتح، بهشتی و خامنهای از این جنس هستند؛ افرادی که توان تولید فکر دارند.
۲- روشنفکری و جسارت تغییر
این بزرگان فقط در جهان مفاهیم زیست نمیکردند. صدای اعتراضشان علیه استعمار و استبداد بلند بود، اهل خطر بودند و برای تغییر ساختارها تلاش میکردند. روشنفکر به معنای دقیق کلمه؛ کسی که درد جامعه را میبیند و به جای انزوا، وارد میدان سیاست میشود.
۳- حضور اجتماعی و نقش مصلحانه
آنها فقط با سیاستمداران حرف نمیزدند، با مردم زندگی میکردند. منبر، کلاس، مسجد، محفل دانشجویی و حلقههای بحث اجتماعی بخشی از هویت آنها بود. آنان مصلحانی بودند که جامعه را از نزدیک میفهمیدند.
این ۳ شأن معمولاً در یک نفر جمع نمیشود. نظریهپردازان بزرگ معمولاً اهل میدان سیاست نیستند. روشنفکران سیاسی کمتر با مردم نشست و برخاست دارند. مصلحان اجتماعی اغلب در سطح عمومی باقی میمانند و کمتر به حوزه نظریه یا سیاست ورود میکنند اما در انقلاب اسلامی، این ۳ نقش در یک نقطه تلاقی کرد و چهرههایی مانند مفتح، مطهری و بهشتی را ساخت. این اتفاق بزرگ، راز توفیق انقلاب بود.
جای خالی روشنفکران عالم مصلح
امروز یکی از مشکلات جدی جامعه ما، همین فقدان شخصیتهایی است که این ۳ ویژگی را با هم داشته باشند. در میان نظامیان، چهرههای بزرگ و اثرگذار همچنان دیده میشوند؛ سردار شهید قاسم سلیمانی، شهید حاجیزاده، شهید باقری و امثال آنها نمادهای شجاعت، تدبیر و ابتکارند اما در عرصه فکر، روشنفکری و هدایت اجتماعی، خلأ جدی داریم.
نیازمند افرادی هستیم که در عین نظریهپردازی، روشنفکر و مصلح اجتماعی هم باشند. یعنی در عرصه علم و سیاست و ارتباطهای اجتماعی، صاحبنام و کنشگر باشند. در نسل پس از انقلاب، آخرین چهرهای که میتوان او را با این الگو سنجید، آیتالله مصباحیزدی بود. او نظریهپرداز فلسفه بود، در سیاست فعال بود، در رسانه حضور داشت، مناظره میکرد و در کنار اینها، شبکه گستردهای از شاگردان و حلقههای آموزشی ایجاد کرده بود. با فقدان او، این خط فکری – اجتماعی تقریباً تهی مانده است.
جامعهای که رهبران فکری اثرگذار نداشته باشد، دیر یا زود دچار آشفتگی سیاسی و اجتماعی میشود. گفتمانها بینظم میشوند، مرجعیت فکری میان نسل جوان تضعیف میشود، سیاستگذاری بدون پشتوانه معرفتی میماند و میدان برای گروههایی باز میشود که توان هدایت اجتماعی ندارند اما صدای بلندی دارند.
لزوم برآمدن نظریهپردازان روشنفکر مصلح اجتماعی
آنچه امروز در جامعه مشاهده میکنیم – از سردرگمی در تحلیل مسائل تا گسست اعتماد عمومی- بخشی از پیامدهای همین خلأ است. جامعه نیازمند افرادی است که نقش پلی میان ۳ جهان را بازی کنند: علم، سیاست و جامعه.
بدون نظریهپردازان روشنفکر مصلح، سیاست از اندیشه تهی میشود، دانشگاه از جامعه فاصله میگیرد، مردم از نخبگان جدا میشوند، گفتمانهای بیپایه جای تحلیلهای عمیق را میگیرد، سلبریتیها جریانساز میشوند و جوانان مرجعی برای فهم مسائل زمانه نمییابند.
راه برونرفت از این وضعیت، بازسازی همان حلقههای معرفتی – اجتماعی است که در دهههای نخست انقلاب شکل گرفت. جامعه باید به دنبال کشف و تقویت افرادی باشد که در اندیشه، عمق دارند، در سیاست، مسؤولیتپذیر و جسورند و در جامعه و رسانه، حضور واقعی دارند.
این افراد معمولاً در حاشیهاند، بیصدا رشد میکنند و اگر به آنها مرجعیت داده نشود، توان اثرگذاریشان از بین میرود. مغناطیس وجود این چهرهها میتواند نیروهای پراکنده سیاسی و اجتماعی را بسیج و سازماندهی کند. انقلاب اسلامی در سالهای نخست خود دقیقاً با چنین نیروهایی به بلوغ رسید.
فراموش نکنیم انقلاب یک حادثه سیاسی صرف نبود، یک «جنبش معنوی – فکری» بود که حاملان اصلی آن همین مصلحان روشنفکر بودند. اگر امروز جامعه در حوزه اجتماعی و فکری دچار آشفتگی است، بخشی از پاسخ این است که چراغهایی مانند مفتح خاموش شدهاند اما چراغهای جدید، هنوز روشن نشدهاند.
یاد شهید مفتح، فقط یاد یک عالم دینی یا یک استاد دانشگاه نیست، یاد یک نقش است؛ نقشی که امروز بیش از همیشه به آن نیاز داریم؛ نقش پلی میان اندیشه و سیاست، میان دانشگاه و مسجد، میان نخبگان و مردم.
اگر میخواهیم جامعه از این سرگردانی عبور کند، باید به جای صرفاً انتقاد از وضع موجود، به دنبال بازتولید همین الگوی انسانی باشیم. جامعهای که مصلحان صاحبنظر دارد، دچار آشفتگی نمیشود، مسیرش روشن است، مقصدش معلوم است و حتی در سختترین بحرانها، امیدی واقعی در آن جریان دارد.
۲۷ آذر یادآور این حقیقت است: وقتی مفتح خاموش شود، جامعه تنها میماند اما اگر نسل جدیدی از مفتحها برخیزند، مسیر دوباره روشن خواهد شد.