توپخانه جدید مدعیان آزادی بیان علیه جریان عادی زندگی هنرمندان
در مقاطع و موقعیتهای مختلف گروههای فشار برای بر کرسی نشاندن رای و نظر خود، ابتدا با هجمه به افراد و سپس با قرار دادن اشخاص در موضع انفعال، تلاش میکنند تا اهدافشان مطابق با خواست آنها تصمیم بگیرند. موقعیتی که بارها اعتراض افرادی را در پی داشته که نمیخواستهاند مطابق میل هم صنفان خود یا پیروان مجازی آنها اقدام به کنشگری مجازی کنند. برخی از چهرهها از سال گذشته با اعلام نارضایتی از چنین رفتارهایی میگویند توسط اکانتهای گمنام و آشکار مورد هجمه قرار میگیرند و از آنها خواسته شده تا علیه مسائلی خاص موضعگیری کنند.
ساختار گروههای فشار در داخل کشور اغلب آدمهایی تمامشده در حرفه خود را به ما نشان میدهد، افرادی که چیزی برای از دست دادن ندارند و یا برایشان مسجل شده بهجایی نخواهند رسید. چهرههایی که طی دهه اخیر رفته رفته محبوبیت اجتماعی خود را در مقاطع گوناگون از دست رفته میدیدند، در اعتراضات و اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱ خود به عنوان بخشی از گروههای فشار اجتماعی وارد بازی شدند و با دعوت به خشونت یا همراهی با آشوب، جو عمومی را برای سایر هنرمندان یا چهرههای مشهور که با وجود نقد به برخی روندهای موجود همچنان فعالیت کاری خود را در چارچوب قوانین داخلی تعریف میکردند، سنگین کرده بودند.
از پاییز سال گذشته و فعالیتهای ستیزه جویانه برخی چهرهها در شبکههای اجتماعی، برای جامعه ایران منافع آشکار گروههای فشار در پس پرده حمایت از اغتشاشات خشونت بار روشن شد، آنها منافع خود را در خطر میدیدند و روی موج احساسات عمومی سوار شدند. عدهای از سلبریتیها تحت تاثیر همین جریانات بود که موضعگیریهای تحریکآمیز و خلاف منطق داشتند.
ساخت هویت جدید از پس پرده تحولات اجتماعی
از ناآرامیهای 1401 به این سو، برخی از چهرهها سعی داشتند هویت جدیدی از پس پرده تحولات اجتماعی برای خود بسازند. آنها در پی این فرآیند تغییر هویت خود، سعی داشتند با اظهار نظرهای تحریک آمیز و برآمده از احساسات عموم جامعه، مخاطبانی را با خود همراه کنند. رفته رفته این جو باعث به وجود آمدن یک فضای گفتمانی واحد در میان دنبال کنندگان این چهرهها شد. این مسئله از این جهت اهمیت داشت که این افراد به جهت حرفه خود نفوذ بیشتری در شبکههای اجتماعی دارند و با اعمال نوع خاصی از عقاید، امکان ابراز عقیده، بازگشت به کار و از سرگیری زندگی معمولی را از بسیاری از هم صنفان خود سلب کردند.
از جشنواره فیلم فجر سال گذشته، برخی چهرهها علیرغم حضور آثارشان در جشنواره، با جو سنگینی که تحریم کنندگان جشنواره چهل و یکم فجر و کاسبان غم به راه انداخته بودند، حضور خود در این رویداد را مغایر با خواست مخاطبان خود فرض گرفتند. از معدود چهرههای شناخته شدهای که بدون توجه به موج ساخته شده به دست آدمهای تمام شده سینما در کنفرانس خبری حضور یافت، مصطفی زمانی بود. این فضا رفته رفته اعتراض برخی دیگر از اهالی هنر را برانگیخت.
حمله مدرسه موشها به مرضیه برومند
مورد دیگر مربوط به مرضیه برومند است. او در مراسم وداع با پیکر داریوش مهرجویی به جایگاه سخنرانان رفت و جملاتی گفت که خطابش با مسئولان کشور بود. او گفت: «ما همه ماندهایم در این سرزمین. برای اینکه سرزمینمان و خاکمان و مردممان را دوست داریم. با ما خوب باشید، ما کنار شما با اسرائیل و رژیمصهیونیستی هم میجنگیم.» برومند همچنان داشت به حرفهایش ادامه میداد که صدای هو کردن و جنجال عدهای از میان جماعت نگذاشت باقی آن حرفها شنیده شود.
پست اینستاگرامی مرضیه برومند پس از استعفا از مدیرعاملی خانه سینما
برومند در واکنش به این اتفاقات، متنی در صفحه اینستاگرامش منتشر کرد که در آن بخشی از واکنشها به اظهاراتش را «مغرضانه و جعلی» دانست. او چند بعد از مدیرعاملی خانه سینما استعفا داد.
اخیرا نیز چندتن از بازیگران سینما و تلویزیون در اعتراض به فضای ساخته شده به دست کسانی که از سال گذشته ژست مبارزه گرفتهاند و همکاران خود را از فعالیت هنری و حضور در جشنوارهها منع میکنند، مطالبی در صفحات شخصی خود منتشر کردهاند.
الهام حمیدی، بازیگر سینما و تلویزیون در صفحه شخصی خود در اینستاگرام نوشت که جلوگیری از شادی فوتبالیستها در جام جهانی و فحاشی به هنرمندان در جشنواره فجر، «تحمیل سکوت» بود. اشاره به هر اتفاق امیدوارکنندهای سیل توهینهای مختلف را بههمراه دارد؛ این موضوع با فرهنگ مردم ایران همخوانی ندارد.
متین ستوده بازیگر سینما و تلویزیون نیز روز گذشته در همین خصوص نوشت که «بعداز اظهارنظر بعضی از همکارانم درباره توهینهای مجازی به شخصیتهای رسانهای خیلی دلگیر شدم؛ چون پارسال در همین ایام خیلیها از ترس شنیدن توهین و فحاشی نمیتوانستند فعالیت کنند.»
گرداب توهم!
به طور کلی سانسور سیستماتیک واقعیت در شبکههای اجتماعی شرایطی به وجود آورده تا بخشی از جامعه را از واقعیت میدانی دور کند و بسیاری از چهرهها در دام این سانسور گرفتار شدهاند.
برخی چهرههای شناخته شده در شبکههای اجتماعی دچار گردابی از توهم شدهاند و این باعث شده تا نظر شخصی خود را بهعنوان عقیده اکثر مردم در صفحه خود منتشر کنند و این موضوع توسط هوادارانش وزن پیدا کند و با ایجاد موج در شبکه اجتماعی، فضا را برای ابراز نظر مخالف تنگ کند. این وضعیت در نهایت منجر به شکلگیری مارپیچ سکوت برای دیگرانی میشود که عقایدی متفاوت با این چهرهها دارند. البته الگوریتم شبکههای اجتماعی نیز به گونهای است که افراد تصور میکنند عقیده القا شده، نظر اکثریت است.
از سوی دیگر مدعیان آزادی بیان که همواره مترصد ایجاد شکاف و اختلاف بین حاکمیت با نخبگان جامعه هستند از هر فرصتی برای این موضوع استفاده میکنند و با ایجاد توپخانهای از افراد نامعلوم همواره میکوشند تا هنرمندان را از حاکمیت جدا شدند و هر همگرایی را از سوی هنرمندان با حاکمیت به عنوان یک فعل اجتماعی نامطلوب عنوان کنند.
نمونه این موضوع را میتوان در روشن شدن توپخانه مجازی برخی افراد به ظاهر رسانهای پس از جلسه روز گذشته سینماگران با رئیس سازمان برنامه و بودجه مشاهده کرد، جایی که آنها انگار انتظار هیچ رابطه دو سویه و تعاملی بین صنوف سینمایی و حاکمیت را قائل نیستند و وقتی چنین اتفاقی رخ میدهد آنرا تبدیل به پرونده برای منفورسازی و بایکوت آن هنرمندان میکنند، چه آن هنرمند مهران رجبی باشد و چه حامد بهداد و بهرام رادان. مهم وقوع دیکتاتوری آنها در قطع ارتباط هنرمندان و حاکمیت است!