مروری بر زندگی و رفتار سیاسی آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری
تولد و تحصیلات
حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی در سال 1276ق(1239ش) در قریه مهرجرد از مضافات میبد که از توابع اردکان یزد است به دنیا آمد.[1] پدر شیخ عبدالکریم، مولی محمد جعفر مهرجردی یزدی[2] بود و شغل او را قصاب یا کرباس و یا گوسفند فروش ذکر کردهاند. جد اعلای وی نیز محمد مدون از اهالی میبد یزد بود. [3]
شیخ در 6 سالگی از نعمت پدر محروم شد و تحت صیانت و سرپرستی مادر قرار گرفت. استعداد وی توجه شوهرخالهاش میرابوجعفر را جلب کرد، به طوری که او را از روستای دور افتادهاش به اردکان یزد برد و مقدمات تحصیلات ابتدایی وی را فراهم ساخت. وی در مکتبخانه اردکان، نصاب، صرف، مقدمات علوم و ادبیات را فراگرفت. ایشان تحت تعلیم عالم شهیر آن سامان «مجدالعلماء اردکانی» قرار گرفت و پس از طی دوران مقدماتی، به مدرسه محمدتقی خان که از معروفترین مدارس یزد بود، عزیمت نمود، در همین مدرسه بود که نزد علمایی چون حاج میرزا سید حسین وامق و آقا سید یحیی مجتهد یزدی مبادی اصول را فرا گرفت.[4]
در کربلا
حاج شیخ 18 ساله بود که به کربلا مهاجرت کرد. اقامت او در کربلا دو سال به طول انجامید. در این مدت به محضر درس آیتالله ملامحمدحسین فاضل اردکانی (رئیس حوزه علمیه کربلا) رفته و شرح لمعه و قوانین را نزد ایشان تلمذ کرد.[5] در این مدت نبوغ و استعدادش برای استاد آشکار گشت و آیتالله فاضل اردکانی در یافت که حوزه علمیه کربلا برای پرورش و شکوفایی خلاقیتها او کوچک است. از اینرو مقدمات سفر به حوزه سامرا را برای او فراهم ساخت و نامهای نیز که حاوی شرح معنویت و خصوصیات اخلاقی و خلاقیتهای علمی شیخ بود به میرزای بزرگ محمدحسن شیرازی[6] صاحب فتوای تنباکو نوشت و او را با احترام به سامرا فرستاد.[7]
در حوزه سامرا
میرزاى شیرازى در آن زمان مرجع وقت و در رأس حوزه علمیه سامرا بود. وى از آنجـا که به علم و معنویت آیتالله اردکانى احترام زیادى مىگذاشت شیخ عبدالکریم را مورد توجه قرار داد. مىگویند وقتى نامه فاضل اردکانى را خـواند رو به عبـدالکریم کرد و فرمود: «مـن به شـما اخـلاص پیـدا کردم.» از همین رو آن طلبه جوان و پرتلاش را در منزل خود جاى داد. [8]
شیخ عبدالکریم یزدی در سامرا از محضر میرزا ابراهیم محلاتی، آیتالله محمدتقی شیرازی (شیرازی دوم) صاحب حکم جهاد علیه انگلیس (ثورالعشرین) و شهید شیخ فضلالله نوری، استفاده نمود و سطوح عالی را به اتمام رساند و در درس خارج اصول آیتالله سید محمد طباطبایی فشارکی اصفهانی و خارج فقه آیتالله شیرازی بزرگ شرکت نمود تا به اجتهاد نائل آمد.[9]
پس از فوت میرزای شیرازی وی به اتفاق استاد خود آیتالله فشارکی به نجف آمد تا از محضر وی کسب فیض نماید و چون ریاست حوزه به عهده آخوند ملامحمد کاظم خراسانی بود چندی نیز از محضر درسی ایشان استفاده کرد[10] علم الحدیث را از محضر میرزا حسن نوری صاحب مستدرکالوسایل فراگرفت و از ایشان اجازه روایی دریافت نمود.[11] و تا سال 1316ق / 1278ش که سال وفات آیتالله سید محمد فشارکی است، در نجف باقی ماند.
شیخ عبدالکریم در یکی از سفرهای زیارتی به کربلا، متوجه حوزه علمیه کربلا شد که بعد از ارتحال آیتالله فاضل اردکانی رو به سردی نهاده و بی رونق شده بود. لذا برای رونق این حوزه از نجف اشرف مهاجرت کرد و در کربلا ساکن شد. [12] اینجا بود که او لقب حائری[13] را براى خود برگزید و با حضور اندک مدت خود در حوزه علمیه کربلا، غبار عزلت و فراموشى سالهاى گذشته را از چهره این شهر زدود و پس از سالها آرامش و سکوت بار دیگر همهمه طلاب در مدارس پیچید و بارگاه امام حسین(علیه السلام) نیز با طنین افکندن بحثهاى علمى دانشپژوهان در آن، جلوهاى دیگر گرفت. آیتالله حائرى در این مدّت دو درس عمده خارج اصول و فقه تدریس مىکرد و باقى اوقاتش را در اختیار طلاب علوم دینى قرار میداد و علاوه بر اینها، در مقام کسى که آیتالله میرزا محمدتقى شیرازى مرجع تقلید شیعه احتیاطات[14] خود را به ایشان ارجاع داده، پاسخگویى به مسائل دینى مردم را نیز بر عهده گرفت.[15] همین امر باعث جلب توجه انظار به شخصیت بلندپایه وی شد. به طوری که بعد از ارتحال مراجع آن روز (همچون آیات سید محمدکاظم یزدی، میرزا محمدتقی شیرازی و شریعت اصفهانی) بسیاری از مقلدان آنها به معظمله رجوع کردند.[16]
از اقامت در اراک تا تأسیس حوزه علمیه قم
آیتالله حائری در دو مرحله به اراک وارد شدند. اولین بار در سال 1318ق/ 1280ش. یا 1316ق / 1278ش از نجف به اراک آمد و اقامت گزید و در آنجا مشغول تدریس شد[17] و بار دوم در سال 1331ق / 1292ش به اراک مهاجرت نمود.
در مورد بازگشت مجدد ایشان به ایران و ساکن شدن در اراک نظرات مختلفی وجود دارد. برخی معتقدند آیتالله حائری در این سال از طرف حاج سید اسماعیل عراقی فرزند حاج محسن عراقی و دیگر علمای شهر اراک به حوزه علمیه اراک دعوت شد.[18] برخی نیز بر این عقیده هستند که به علت بروز جنگ جهانی اول و مشکلات داخلی کشور عراق عرصه بر بسیاری از علماء تنگ شد و عدهای از آنها مجبور به مهاجرت به ایران شدند.[19] برخی نیز تنها دلیل آمدن مجدد شیخ به اراک را نذر واجب و زیارت امام رضا (علیهالسلام) میدانند.[20]
به هر حال حاج شیخ در نظر داشت پس از زیارت به منزل خود در کربلا برگردد و به هیچ عنوان قصد اقامت دائم در ایران را نداشت، اما قبل از عزیمت ایشان، طلابی که در اراک حضور داشتند از معظمله درخواست کردند تا زمانی که وسایل سفر فراهم شود، کلاسهای درسی را دایر کند شیخ نیز پذیرفت و از آنجایی که ایشان در بین علماء و فضلای آن زمان دارای شهرت بسزایی بود، از شهرهای اطراف به مجلس درسی وی شتافتند[21] و آنچنان استقبال شایانی از محافل درسی او شد که از شدت و کثرت جمعیت طلاب، تدریس در منزل امکانپذیر نبود، بنا بر این ایشان مجلس خود را به مدرسه کوچکی منتقل نمود و همین محفل باعث ایجاد حوزه نوپایی در شهر اراک شد. [22]
آیتالله حائرى به مدّت هشت سال در این حوزه پر شکوه بر مسند تدریس تکیه زد و در کنار مسؤولیت سنگین مرجعیت از پرورش و شکوفایى استعدادهاى طلاب جوان نیز لحظهاى غافل نبود و به موجب اهمیت فوقالعاده به این امر صدها جوان پاک طینت دیگر را که امید آن مىرفت همه در زمره مراجع بزرگ بشمار آیند در دامان پر مهر و محبت پدرانه خود پرورش داد.
همزمان با اقامت آیتالله حائری در اراک، شهر قم محل تدریس و ارشاد مجتهدینی بزرگ همچون: حاج میرزا محمد ارباب، آیتالله حاج میرزا محمد فیض، آیتالله شیخابوالقاسم کبیر قمی، آیتالله آقا شیخ ابوالقاسم صغیر، آیتالله آقا محمد کبیر، محمدحسین نجار، آیتالله آقا شیخ مهدی حکمی معروف به شیخ مهدی پایین شهری، آیتالله حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (معلم اخلاق و عرفان)، آیتالله حاج شیخمحمدتقی بافقی یزدی و عدهای دیگر بود.[23]
با این حال قم فاقد درس رسمی بود و مدارس قم مرکزیتی برای سایر بلاد نبودند تا محل پرورش شاگردان دیگری باشد. از این رو علمای قم، آیتالله حائری را در عید نوروز 1340ق (عید سال 1301) برای زیارت به قم دعوت کردند و با اصرار از او خواستند تا در صحن نو حضرت معصومه نماز مغرب و عشا را امامت کند. بعد از اقامهی نماز، حاج شیخ محمد سلطان الواعظین تهرانی به توصیهی علمای قم به منبر رفت و مردم را واداشت تا آیتالله حائری را در قم نگهدارند. وی خطاب به مردم گفت: ای اهل قم! زمانی که دِعبلخُزاعی به قم آمد و جبهی امام رضا را به همراه آورد، شما نگذاشتید که جبهی امام رضا را از شهرتان بیرون ببرد، حال آیتالله حائری حامل علم امام رضا(ع) است، نگذارید از شهر بیرون برود. در ادامه در اثر اصرارهای زیاد به آیتالله حائری مبنی بر اقامت در قم، ایشان تصمیم گرفت مسئله را به استخاره واگذار کند. آیهی: «و اتونی باهلکم اجمعین»[24] در برابرش ظاهر شد. حاج شیخ نیز دستور داد: بروید اهل و عیالم را به قم بیاورید.[25]
با ورود آیتالله حائری به قم شخصیتها و فقهایی بزرگ چون آیتالله خمینی، گلپایگانی، سید محمدتقی خوانساری، سید احمد خوانساری و محمدعلی اراکی به قم مهاجرت کردند. این مهاجرت تاریخی، ابتدا تحولی عظیم را در قم و سپس تحولی عظیمتر را در جهان تشیّع ایجاد کرد.[26]
مروری بر خدمات فرهنگی، اجتماعی و عمرانی آیتالله حائری
تأسیس حوزه علمیه قم
سال 1301ش را میتوان سرآغاز شکلگیری حوزه علمیه قم، در وضعیت کنونی آن تلقی کرد. آیتالله حائری با برگزاری دروس خارج فقه و نیز با اعمال تدابیری ویژه در سامان دادن به امور حوزه زمینههای مرکزیت یافتن آن را فراهم آورد، همچنان که با آمدن اساتید بزرگ فقه، اصول، فلسفه و عرفان به این شهر نظیر حاج سید محمدتقی خوانساری، حاج سید ابوالحسن قزوینی و... حوزه علمیه قم رونق جدی گرفت.[27] در این سال حوزه علمیه قم آن چنان تجدید حیات شد که از آیتالله حائری به عنوان «مؤسس حوزهی علمیه قم» نام میبرند.[28]
تعمیر مدارس و تغییر روش آموزشی
اساسىترین گام آیتالله حائرى پس از تأسیس حوزه، تعمیر مدارس دینى و تغییر روش آموزشى بود که تحوّلى عظیم را در آنها به وجود آورد. به این ترتیب دوران نابسامان حوزه علمیّه قم که پس از میرزاى قمّى وضع رقّت بارى یافته بود، پایان گرفت. ابتکار آیتالله حائرى پس از توجه دادن محصلان علوم دینى به ژرفنگرى در درس و بحث علمى[29] گزینش «هیأت ممتحنه» براى گرفتن امتحان از دروس حوزوى بود که امروز چنین روشى در آموزش و پرورش همه کشورها از ضروریات کار محسوب مىشود. [30]همچنین برای طلاب مستمری ماهیانه (شهریه) تعیین کرد.[31]
پرورش یافتگان حوزه علمیّه قـم به سایر بلاد سـرازیر گشتند، و دهها کتابخانه و مدرسه علوم دینى در سـراسر کشور تأسیس شد. وضع مدارس دیگر شهرستانها- نیز با گسیل شاگردان مکتب آیتالله حائرى بدان مناطق - رو به بهبود گذاشت. و در خود شهر قم علاوه بر احیاى مدرسههاى علمیّه قدیمى چون، فیضیه، دارالشّفا، مؤمنیّه، خان، مدرسههاى بزرگ دیگرى نیز تأسیس شد.[32]
راه اندازی دارالطعام برای فقرا و مساکین
نخستین گامهایی که آیتالله حائری در مسائل خدمات اجتماعی برداشت، توجه به معاش و سرپرستی فقرا و مساکین بود، به ویژه در زمان قحطی و گرانی قیمت نان در قم که فقرا و مساکین از گرسنگی به زحمت افتاده بودند، حاج شیخ دارالطعامی درست کرد و با جمعآوری بیچارگان و فقرا، خود شخصاً شب و روز آذوقه و اطعام آنها را به عهده داشت.[33]
محمدعلی صفوت تبریزی[34]درباره اینگونه اقدامات شیخ چنین روایت کرده است: «مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری با آن همه اشتغالات فکری که در نگاهداری و اداره کردن حوزه علمیه داشت و با آن همه مراجعه که از نقاط ایران و مجامع اسلامی خارج از کشور میشد و اوقات او را مستغرق کردی، یگانه میاندار میدان اجتماع در زمانه خویش نیز بود. از هیچ کار مفید در آسایش مسلمانان شانه خالی نمیکرد. او پدر فقیران و سرپرست مسکینان بود. از آنان که بیبضاعت یا عجزه بودند دستگیری کردی، شهریه دادی، نانشان را تأمین کردی، شبهای عید به مستمندان عیدانه میرساند. سالی احصائیه مردان عیدانه ستان به یازدههزار تن رسیده بود. سالی که قیمت نان ترقی کرد و فقرا از مجاعه به سختی افتادند دارالطعامی ترتیب داد و فقرا را جمعآوری کرد و شــب و روز آذوقه و اطعام آنها را در عهده گرفت و بدین وســیله از تلف نفوس مســاکین جلوگیری شــد. همچنین برای بهداشــت ضعفا و فقرا مریضخانه مختصری ترتیب داد و مرحوم ســعیدالاطباء کهکی را معالــج بیماران معین کرد.» [35]
تأسیس بیمارستان
نخستین بیمارستان در قم معروف به بیمارستان فاطمی، که به همّت و تدبیر آیتﷲ حائری توسط حاج سید محمد فاطمی قمی از مؤمنین قم که تنها وارثش را از دست داده بود و اموال خود را به آیتالله حائری واگذار کرده بود بنا شد. بعدها آیتالله حائری با وجوهی که از شخص مؤمن دیگری به نام «سهامالدوله» به ارث مانده بود، این بیمارستان را گسترش داد و خلاء بزرگ درمانی و بهداشتی مردم را پر کرد.[36]
این بیمارستان در زمانی احداث گردید که در قم هیچ بیمارستانی وجود نداشت، این مکان نه فقط برای بیماران بلکه برای کودکان و یتیمان و فقرا پناهگاهی بود که برای معالجه به آنجا میرفتند؛ چنانچه در آنجا حتی برای افراد معتاد هم جهت ترک اعتیاد مساعدت میشد و پیوسته حاج شیخ اذعان میداشت تا من زنده هستم این بیمارستان میبایست به فعالیت خود ادامه دهد، تا مردم بیمار و محتاج سرپناهی داشته باشند.[37]
تأسیس کتابخانه مدرسه فیضیه
این کتابخانه در سال 1349 قمری مطابق با 20 آبان 1309 شمسی، یعنی نُه سال بعد از ورود آیتالله حائری به همت آن مرد نامی تأسیس شد.[38] و در آن زمان دارای 4500 جلد کتاب در موضوعات فقه و اصول، تفسیر، حدیث، فلسفه و کلام، منطق و ریاضی، رجال و تراجم، تاریخ، هئیت و نجوم، طب و شعر و ادب بود.[39]
ایجاد سیل بند
در حادثه سیل 1313 ش[40] که بسیارى از خانههاى مردم فقیر ساحل رودخانه را طعمه خود ساخت و انبوهى از آنان را آواره و بى خانمان کرد، آیتالله حائرى با ارسال پیام به سایر شهرهاى ایران، خواستار کمکِ دیگر هموطنان به این شهر سیل زده شد و انبوه کمکهاى مردم را به شهر قم سرازیر ساخت. ایشان در رسیدگى به این مهم قطعه زمین وسیعى را در منطقه خاک فرج که متعلق به آستانه حرم حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) بود، خریدارى نمود و با کمک دیگر اقشار جامعه، خانههایى منطبق با اصول مهندسى وقت، به منظور اسکان آوارگان احداث کرد.[41]
حاج شیخ در این حادثه شخصاً با طلاب برای بستن سد حرکت کرد و بیل و کلنگ برداشت و به مهار سیل همت گماشت و وقتی مردم و دولتیان این فداکاری را دیدند آنها هم جلو آمدند و مشغول سدسازی شدند و با این عمل بسیاری از قسمتهای شهر قم از خطر سیل گرفتگی در امان ماند. [42]
ایجاد قبرستان و غسالخانه
از دیگر فعالیتهای حاج شیخ در قم، ایجاد قبرستان نو با یک غسالخانه بود که بودجه آن از محل ثلث سهام مرحوم حاج ابراهیم تهرانی تأمین شد.[43] چرا که در آن روزها قبرستان بزرگ قم در جوار در شمالى حرم حضرت معصومه(علیها السلام) قرار داشت و چهره ناخوشایندى به بافت قدیمى شهر داده بود و شهرى که پذیراى زائران اهل بیت و محل درس و بحث طلاب علوم دینى به شمار مىرفت، به صورت قبرستانى بزرگ به نظر مىآمد و اى بسا این امر موجب هتک حرمت به مقبره بزرگان تلقى مىشد.[44]
مروری بر مواضع سیاسی حاج شیخ عبدالکریم حائری
حاج عبدالکریم حائری و جنبش مشروطه
بخشی از زندگی آیتالله حائری همزمان با حوادث مشروطه و مشروطهخواهی است. از لحاظ موضعگیری سیاسی گفته شده است که معظمله در ماجرای مشروطه خود را بی علاقه نشان داده و هیچگونه ورودی به قضایا نکرد. نقل شده است که او برای اثبات بیطرفی خود در جریان مشروطه، هم کتابی از سید محمد کاظم یزدی که از مدافعان مشروطه مشروعه بود را تدریس میکرد و هم کتابی از آخوند خراسانی که از رهبران مشروطهخواه بود.[45] این شیوه شیخ عبدالکریم برای آن بود که اثبات کند دل بجانب هیچ کدام ندارد و از دخالت در این سیاست پرهیز میکند. به علاوه مراقب بود که موضعگیری ایشان موجب بروز اختلاف بین نظرات مختلف و متفاوت نشود.
از زبان شیخ عبدالکریم گفته شده که علت عدم حضور خود در ماجرای مشروطه را اینگونه عنوان کرده است: من در مسائلی که آگاهی ندارم، به هیچ وجه دخالت نمیکنم و از آن جایی که ایران کشور ضعیفی است و پیوسته تحت فشار و استعمار کشورهای قدرتمندی چون روس و انگلیس میباشد، امکان دارد سیاستها و خطوط سیاسی که در ایران وجود دارد، از سوی این قدرتهای استعماری ترسیم شده باشد و کسانی که در سیاست دخالت میکنند، امکان دارد ملعبه دست این قدرتها بوده و ناآگاهانه آب به آسیاب دشمن بریزند. من اگر در کشور فرانسه و انگلیس و روس بودم، مسلماً در سیاست دخالت میکردم، چون خطوط سیاسی در آنجا روشن بوده و از جایی دیگر این جریانات تحمیل نمیشود، بنابر این دخالت خود را در سیاست مقدور نمیبینم. گذشته از این، دخالت من در سیاست مستلزم درگیری و خونریزی است و من حاضر نیستم که باعث شوم خون بیگناهان ریخته شود.[46]
حمایت از مردم در مقابل حکام وقت
یکی از اقدامات شیخ رسیدگی به امور و دادخواهی مردم در مواجهه با حکام وقت بود. یک سند از معظمله باقی مانده که ملاحظهی تاریخ آن (31 سنبله، شهریور 1302 خورشیدی) این نظر را تأیید میکند. بر اساس این سند مردم محلات از فردی به نام شاپورخان که خود را تبعهی انگلیس معرفی کرده و دست به اذیت و آزار مردم میزده، نزد آیتالله حائری شکایت کردهاند. حاکم حکومت قم چنین گزارش میکند: «آقای حاج شیخ عبدالکریم به بنده فرمودند که چون ایشان در این امور دخالتی نمیکنند خود بنده به طور دوستانه با حکومت محلات در اینباره مکاتبه کرده و اگر لازم باشد مراتب را به عرض وزارت جلیلهی داخله برسانم و آسایش رعایای مذکور را فراهم سازند.»(سند شماره دو)
علاوه بر این آیتالله حائری موفق شد فرماندار نالایق قم را که نسبت به مردم تعدی و زیادهطلبی میکرد برکنار سازد. حسن اعظام قدسی در خاطرات خود میگوید: شفاهاً آقای آیتالله [حائری]، خصوصی از فرماندار قم عدم رضایت نمودند و حق هم داشتند برای این که فرماندار به نام مالک که خود را منتسب به آقای جم نخستوزیرمعرفی کرده بود در تمام ساعات شب مشروب میخورد، به طوری که گفته میشد در وقت خواب هم بطری مشروب بالای سرش بود و آن وقت چنین فردی را به فرمانداری قم که مرکز روحانیت قرار گرفته بود انتخاب نمودند، رمزاً با آقای نخستوزیر تغییر مالک فرماندار را خواستم که موجب رضایت خاطر آیتالله خواهد بود، فوراً احضار گردیده و این اقدام در جامعه روحانیت قم فوقالعاده مؤثر و تلگراف تشکرآمیز به نخستوزیر نمودند.[47]
همدلی با علمای تبعیدی
در سال 1302 شمسی، اقدامات ملک فیصل (فرزند شریف حسین) که از طرف انگلیسیها به سلطنت عراق گماشته شده و پیمان بریتانیا- عراق را تصویب کرده بود، با مخالفت شدید علمای نجف مواجه شد.
در این زمان، مرجعیت شیعه شدیداً به مبارزه علیه سلطه انگلیس مشغول بود لذا دولت عراق با کمک انگلیسیها تبلیغات وسیعی علیه روحانیت شیعه آغاز و زمینه تبعید آنان را فراهم کرد وگروهی از علماء به حجاز و گروهی دیگر به ایران تبعید شدند که در بین علمای تبعیدی به ایران نام آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی، آیتالله محمدحسین نائینی، آیتالله میرزا علی شهرستانی، آیتالله مهدی خالصی و آیتالله محمد خالصیزاده دیده میشد.
علمای تبعیدی پس از ورود به ایران، در 4 محرم 1342 (مرداد 1302) وارد قم شـدند. در این زمان شـیخ عبـدالکریم حـائری از آنان استقبال کرد و بـه احتـرام آنان، شاگردان خود را واداشت تا در درس آیات نائینی و اصفهانی حاضر شوند. آیـتالله محمدحـسن گلپایگانی، که خود از شاگردان شیخ عبدالکریم حائری بود، در این باره میگوید: «مرحـوم حاج شیخ خیلی به اینها احترام کرد و جای نمازش را داد به آسید ابوالحسن و منـزل هـم برای آنها گرفت و به ما که شاگردان حاج شیخ بودیم، دستور داد که بروید به مباحثه اینها.»[48] آیتالله حائری علیرغم احترام، همدردی و همدلی با علمای تبعیدی، موضع خود را با موضوع علماء تبعیدی یکی ندانست. در این میان موضع آیتالله حائری، موضع شخص ثالثی میان علماء تبعیدی و دولت ایران، همراه با همدردی کامل نسبت به علماء بوده است.[49] اقامت علمای عتبات در ایران هشت ماه به طول انجامید. اما رویهی غیرسیاسی آیتالله حائری در این مدت، ظاهراً مورد رضایت آیتالله نائینی و سید ابوالحسن اصفهانی قرار نداشت. این موضوع در واقع به نگرش متفاوت علمای نجف و ایران در ارزیابی امور داخلی و مسائل خاص شیعیان به ویژه در عراق باز میگردد.[50] وقتی به معظمله اعتراض شد، اظهار داشتند: «من یک مجتهدم و معتقد شدم که باید حوزهای به وجود بیاورم که در آن عدهای تحصیل کنند و مجتهد بشوند و فقیه بشوند و به نظرم رسیده است که وظیفهام این است و هرچیزی را که سر راه این وظیفهام قرار بگیرد، جلویش را میگیرم.»[51]
آیتالله حائری و مسئله جمهوریخواهی رضاخان
همزمان با تبعید علماء به ایران، قضیه جمهوریخواهی رضاخان به پا شد. پس از مسافرت احمدشاه به اروپا، سردار سپه فعالیت خود را در برقراری یک رژیم جمهوری به تأسی از سیاست عمومی استعمار انگلیس در منطقه و آتاتورک در ترکیه آغاز کرد. او برای اجرای این اندیشه نیاز به همکاری و مساعدت رهبران دینی داشت. بیشتر روحانیون مخالف جمهوریت بودند چرا که تصور میکردند در این صورت قانون اساسی عهد مشروطه لغو شود و علماء دیگر نخواهند توانست دین و مذهب رسمی را اسلام قلمداد کنند و اصل اول و دوم متمم قانون اساسی را به قوت خود نگه دارند چرا که احتمال میدادند مثل ترکیه پس از رسمیت یافتن جمهوری، دین و مذهب ملغی گردد و ایران نیز به سرنوشت ترکیه مبتلا شود. [52]
آیتالله حائری و علمای مهاجر در این زمینه نشستهایی ترتیب دادند و به تبادل نظر پرداختند و سرانجام تصمیم گرفتند که سردار سپه را قانع کنند که خطری از سوی احمدشاه برای کشور وجود ندارد، زیرا طبق قانون اساسی، شاه از مسئولیت مبرا است و از نیروی مطلق برخوردار نیست.[53]
رویدادهای بعدی به گونهای شد که رضاخان چارهای جز متوقف ساختن قضیه جمهوری ندید و برای حل مشکل به نزد علمای قم رفت و در پی این ملاقات (6 فروردین 1303) آیات عظام نائینی، و اصفهانی به همراه آیتالله حائری در 12 فروردین تلگرافی به علمای تهران ارسال داشتند.[54] متن تلگراف به قرار زیر است:
«بسمالله الرحمن الرحیم
جنابان مستطابان حجج اسلام، و طبقات اعیان و تجار و اصناف، و قاطبه ملت ایران دامت تأییداتهم. چون در تشکیل جمهوریت بعضی اظهاراتی شده بود که مرضی عموم نبود و با مقتضیات این مملکت مناسبت نداشت، لهذا در موقع تشرف حضرت اشرف آقای رئیسالوزرا دامت شوکته، برای موادعه بدارالایمان قم، نقض این عنوان والغاء و اظهارات مذکوره و اعلان آن را به تمام بلاد خواستار شدیم و اجابت فرمودند. انشاءالله تعالی عموماً قدر این نعمت را بدانند و از این عنایت کاملاً تشکر نمایند.
الاحقر ابوالحسن الموسوی الاصفهانی، الاحقر محمدحسن غروی نائینی، الاحقر عبدالکریم حائری.»[55]
روش و عملکرد شیخ عبدالکریم حائری یک رویهی خاص و منحصر به فرد محسوب میشد که مطابق رضایت و خواست رضاخان نبود، از اینرو بود که در مبارزه سیاسی بر روی علمای عتبات سرمایهگذاری کرد. حتی در جریانات و حوادث منجر به تغییر رژیم و مجلس مؤسسان، آیتالله حائری قدمی به نفع رضاخان برنداشت و حتی تلگراف تبریک هم برای او نفرستاد. معظمله از شرکت در جشن تاجگذاری نیز خودداری کرد و در پاسخ دعوت به این جشن اظهار داشت: من به الکفایه موجود است و به وجود من احتیاجی نیست.[56]
عملکرد آیتالله حائری در جریان قیام حاجآقا نورالله اصفهانی
در جریان نهضت آقا نورالله اصفهانی که منجر به مهاجرت (1306) علمای اصفهان و برخی شهرهای دیگر به قم گردید. آیتالله حائری از روحانیون استقبال کرد و حتی تعدادی از آنان به تدریس طلاب پرداختند... آیتالله حائری در هر دو مهاجرت علماء به قم، با آنان همدلی کرد و شاگردان خود را به استقبال آنان فرستاد، برای آنان در قم امکانات رفاهی و منزل مسکونی فراهم آورد.[57]
همچنین معظمله به میانجگری بین مهاجرین و رژیم پرداخت و طی تلگرافی از رضاشاه خواست تا نمایندهای برای شنیدن اعتراضات علماء مهاجر به قم اعزام نماید. [58]
در این ماجرا از آنجایی که همراهی تام و تمام با علمای مهاجر و خواستههای آنان دشوار بود معظمله کوشید تا ضمن تأکید بر ضرورت رعایت حرمت و اجرای خواستههای علماء از سوی دربار و دولت، از بحرانی شدن رابطه شاه و علماء نیز جلوگیری نماید. معظمله هرگاه در مورد این احتیاط مورد سؤال قرار میگرفت در پاسخ تنها یک جمله کوتاه «من حفظ حوزه را اعم میدانم» قناعت میکرد. [59]
احتیاط شیخ عبدالکریم حائری روشی عاقلانه بود که از احتمال شکست نهضت روحانیون و نتایج وحشتناک آن بر حوزههای علمیه جلوگیری به عمل آورد. تا جایی که مخبرالسلطنه، رئیس الوزراء وقت مینویسد: در این نهضت آماده بودیم که قم را به توپ ببندیم که موقعیت حاصل نشد.[60]
آیتالله حائری و ماجرای مرحوم بافقی
در ماجرای سفر خانواده رضاشاه به قم در نوروز 1307 و اعتراض آیتالله شیخ محمدتقی بافقی به رعایت نکردن حجاب توسط آنان، یکبار دیگر متانت و درایت آیتالله حائری، بهانه را از دست رضاشاه -که سراسیمه با نیروی نظامی به قم یورش برده بود- گرفت. گفته میشود که به دنبال این حادثه، آیتالله حائری از طلاب راجع به چگونگی مردم پرسش میکند و پس از آن که میشنود «به تدریج پراکنده شدند و رفتند» به طلاب درباره دروس خود سفارش میکند.[61] در این ماجرا چون احتمال میرفت از طرف عامه واکنشی صورت گیرد و منجر به قتل نفوس گردد، حکم شرعی مهمی صادر کرد و در آن اعلام داشت: «صحبت و مذاکره در اطراف قضیه اتفاقیه مربوط به شیخ محمد تقی برخلاف شرع انور و مطلقاً حرام است.»[62]
روزنامه قیام شرق در سال 1325 در تحلیلی «این حکم [را] مانند آبی میداند «که روی آتش ریخته و از یک انقلاب و بلوای عام و قتل و غارتهای بعدی ممانعت» به عمل آورد. در این روزنامه آمده است: «قطعاً پس از مراجعت شاه و اسکورتش، از طرف عامه، عکسالعمل شدیدی داشت که ممکن بود به انقلاب منتهی به بلوایی عام و انقلاب وسیعی گردد و منجر به خونریزی و قتل نفوس زیادی گردد، ولی عمل و سیاست مرحوم حاج عبدالکریم که مرجعی عاقل بود، حسن تدبیر عاقلانه و خیرخواهانهای کرد که از فساد و خونریزیهای بعدی به کلی جلوگیر و مقام روحانیت در قم را محفوظ و اعمال نفوذ به موقعی نمود.»[63]
به گفته شریف رازی(مورخ، رجال شناس و نویسنده کتاب آثارالحجه) در این ماجرا تنها هدف آیتالله حائری حفظ اسلام و حوزه علمیه بود زیرا در غیر اینصورت نه تنها در قم بلکه در تمامی ایران اثری از علم و عالِم باقی نمیماند. به عقیده او: «آیتالله حائری با آن که از تبعید بافقی دلش مجروح بود ولی، مجبور به تقیه بود و چارهای نداشت. او مبتلا به اهم (اسلام) و مهم (عالِم) شده بود. آیتالله حائری میدید که اگر پشتیبانی علنی از مرحوم بافقی کند نه بافقی آزاد و جبران اهانتش میشود و نه حوزه میماند و نه آستانه قم و نه شخصیت خودش... او با فراست و شم فقاهتی که داشت سلطان زندیق و دیکتاتور و مدلس را خوب میشناخت، میدانست تنها تظاهرش به ارادت و اخلاص و اینکه مرید و مخلص و مقلد شما هستم و نهایت چاپلوسی را مینمود جز تدلیس و تزویر و حقهبازی چیز دیگری نیست.»[64]
با این حال مدارای آیتالله حائری و وساطتهای بعدی ایشان باعث شد که آیتالله بافقی از زندان شهربانی که سخت تحت فشار بود آزاد شود. چه بسا اگر میانجگری معظمله نبود، مرحوم بافقی هرگز از زندان خلاصی نمییافت.
سیاست آیتالله حائری در جریان تبعید آیتالله مدرس
در اواسط مهرماه 1307، رضاخان که به شدت از مبارزات ضد استبدادی و ضد استعماری آیتالله سید حسن مدرس به تنگ آمده بود، دستور تبعید وی را صادر کرد. از این رو شهید مدرس به خواف تبعید شد. در این زمان یکی از خویشاوندان وی به نزد آیتالله حائری رفته و از او درباره آزادی مدرس استمداد میطلبد، اما آیتالله حائری ظاهراً اعلام بیطرفی نمود.
شیخ آقا بزرگ تهرانی در این زمینه مینویسد: «آیتالله حائری مطمئن بود که مقصود رژیم از تمام سختگیریها خود اوست و با این اقدامات او را هدف قرار داده است و از گوشه و کنار آیتالله حائری را تحریک میکردند که سخنی بگوید تا بهانهای به دست رژیم دهد، اما او هوشیار بود و از این مطلب غافل نبود.»[65]
در این باره نکته ظریف دیگری مطرح است و آن اینکه با توجه به تحت فشار قرار گرفتن آیتالله حائری به وسیله رژیم در باب تبعید آیتالله مدرس، چارهای جز خط و مشی اتخاذ شده نداشت در این خصوص آیتالله محمدعلی اراکی شاگرد نزدیک شیخ عبدالکریم با واسطهای از وکیل قم در مجلس شورای ملی نقل میکند که رضاشاه گفت «اگر نفس میکشید شیخ عبدالکریم یا کلمهای میگفت فوری ماشین در خانهاش حاضر میکردم و میفرستادمش آنجائی که عرب نی میاندازد. یعنی او را هم مثل آقا سید حسن مدرس به قتل میرساند و آن وقت آیا دیگر اثری برای حوزه باقی میماند؟ اصلاً و ابداً»[66] بنابر این لازم به نظر میرسید که شیخ عبدالکریم حائری جهت استوار ساختن پایههای تازه تأسیس حوزه علمیه قم، از موضعگیریهای تند در برخی مسائل پرهیز کند.
موضعگیری آیتالله حائری در جریان تغییر لباس روحانیون و آزمونگیری از طلاب
با پایان گرفتن دوره هفتم مجلس شورای ملی، نمایندگان مخالف رژیم به کنار گذاشته شدند. در این میان آیتالله سیدحسن مدرس به خواف تبعید شد و زمینه برای اعمال فشار بر روحانیون اعمال گردید و مجلس نیز قانون متحدالشکل ساختن البسه را در 6 دیماه 1307 به تصویب رسانید و این قانون در سال 1308 به اجرا گذاشته شد.
گفته شده است که آیتالله حائری در این مورد سکوت کرده است، اما سندی موجود است که در آن کنسولگری ایران در نجف اشرف به تاریخ 17 آبان 1307 (پیش از تصویب قانون اتحاد شکل در دیماه 1307) در گزارشی ضمن اشاره به ورود رضاشاه به قم و دیدار با آیتالله حائری میپردازد و مینویسد: «اعلیحضرت همایونی ... راجع به تبدیل لباس و کلاه فرموده میخواهم بعد از این احترام عمامه را معلوم نمایم تا بر سر روحانیون حقیقی گذاشته شود و از سر آنهایی که مخرب روحانیت و دین هستند و عمامه را برای ملعبه و مقاصد شخصی بر سرگذاشتهاند، برداشته شود و حضرت آیتاللهی [شیخ عبدالکریم] نیز از فرمایشات ملوکانه خوشوقت و اظهار تشکر نمودند. این خبر فوقالعاده جالب توجه تمام آقایان حجج اسلام نجف اشرف و باعث تحقیر مفسدین واقع گردیده است.»[67]
هر چند صحت موضوع این گزارش سخت محل تردید است اما باید گفت اگر هم حاج شیخ این مسأله را تأیید کرده باشد، ولی در مرحله عمل، اسنادی یافت شده است که با این موضوع مغایرت دارد و نشان میدهد که این مسأله مورد تأیید آیتالله نبوده است.[68]
بدین ترتیب که بنا به ماده ششم قانون مصوبه 15 اسفند 1307 طلابی مجاز به استفاده از لباس روحانیون بودند که در امتحاناتی که از طرف وزارت معارف برگزار میشد موفق به دریافت تصدیق طلبگی میشوند والا میبایست به لباس متحدالشکل دربیایند.[69]
بنا بر سندی، امتحاناتی که از طرف وزارت دربار معارف جهت طلاب قم برگزار میشد، به دستور آیتالله حائری تعطیل گردید و رئیس وزارت معارف و شهربانی مجبور شدند به حضور حاج شیخ بروند و علت موقوف داشتن امتحانات طلاب را که از سوی وزارت معارف بر گزار میشد جویا شوند.[70]
در بخشی از گزارش فرماندار قم به وزارت داخله، در خصوص مخالفت ایشان با برگزاری امتحانات توسط وزارت معارف، از قول معطمله آمده است:
«تشکیل چنین مدرسه و تهیه یک چنین طلاب علوم دینییه البته باید تحت نظر من (حائرى) و پروگرامى که من مىدهم، اداره شود. وزارت معارف نباید مداخله در این قسمت داشته باشد. خودم پروگرام آنها را تهیه و ممتحنین لازم را انتخاب خواهم کرد. اگر دولت قصد دارد که یک چنین طلابى تهیه نماید، البته باید تحت نظر من باشد و اگر نمىخواهد طلاب علوم دینییه داشته باشد، من ابداً مداخله نکرده و در خانه خود خواهم نشست و هر نوع معارف مىخواهد، مدرسه را تنظیم و پروگرام آنها را تهیه نماید...»
بالاخره پس از مذاکره زیاد بین معظمله و نمایندگان دولت، ایشان با برگزاری امتحانات موافقت نموده و امتحانات با اجازه وی برگزار میگردد.
یکى از موارد اختلافات میان آیتالله حائرى و وزارت معارف، برگزارى آزمون در تهران بود. مرحوم حائرى در برابر این مسأله پایدارى کرد و سرانجام رژیم را متقاعد کرد تا از اصرار خود دست بردارد. یکى از دلایل اصلى مخالفت وى، این بود که بر آزمون نظارت مستقیم داشته باشد. نظر آیتالله حائرى در نامهاى که حکمران وقت قم براى ریاست وزراء ارسال مىکند، منعکس شده است:
«اعزام طلاب ... به تهران خیلى اشکال دارد؛ در صورتى که به ممتحنین سوءظن دارند که ممکن است نسبت به طلبه ارفاق نمایند، امر شود که هیأت ممتحنین از تهران بیایند و اعزام طلبه مزبور به تهران اشکال دارد و تقاضا دارند که امتحانات طلاب در قم بشود.»
بدین ترتیب به شدت با برگزاری امتحانات در تهران ممانعت به عمل آمد تا اینکه محمود جم، وزیر داخله، دستور داد که مراسم امتحان در قم انجام شود.[71]
آیتالله حائرى علاوه بر تذکرات به دولت در خصوص عدم تعلل در صدور کارت معتبر براى طلاب امتحان داده، رسماً از رژیم خواست همان طورى که وى کارتهاى صادره از ناحیه دولت را معتبر و با ارزش تلقى مىکند، آنان نیز از مجوزهایى که ایشان براى طلاب و روحانیون صادر مىکند، استقبال کرده و آن را مورد تأیید قرار دهند. محمود جم در جواب نامه فرماندار قم که از وى تقاضاى آیتالله حائرى را استفسار کرده بود، چنین مىنویسد:
«در جواب مراسله شماره 1103، اشعار مىدارد که البته تصدیقى که جناب مستطاب آقاى حاج شیخ عبدالکریم حائرى به امضاى خودشان داده باشند، معتبر است...».[72]
علاوه بر این اسنادی موجود است که مجوزهاى طلبگى از سوى آیتالله حائرى، آیتالله اصفهانى و آیتالله نائینى مورد تأیید و تصدیق دولت قرار گرفته است و این حاکى از موفقیت پیشنهاد آقاى حائرى است که نه تنها خود، بلکه سایر علماء نیز مىتوانستند براى طلاب رأساً مجوز صادر کنند.[73]
مخالفت با طرح دولت در مسأله اوقاف
اسفند 1309 رضاشاه برای استفاده از عایدات اوقاف تصیم گرفت که قانونی تهیه کند و از وجوه آن بتواند برای افتتاح مدارس جدید و تربیت آموزگار استفاده نماید و برای این منظور سید مهدی خان فرخ معتصمالسلطنه را مأمور ساخت که به نزد حاج شیخ برود و موضوع را از لحاظ شرعی با او در میان بگذارد.
فرخ در خاطرات خود میگوید: طبق دستور شاه پس از شرکت در مراسم سلام نوروزی به طرف قم حرکت کردم و پس از چند ساعت به حضور «حاجی شیخ عبدالکریم» مرجع تقلید رسیدم و ضمن صحبتها مسئله موقوفات را به میان کشیدم. ایشان در مورد صرف وجوه مجهولالمصرف تسلیم شدند و گفتند ایرادی ندارد. ولی در مورد آن مقدار صاحب موقوفه صریحاً وصیت کرده بود اظهار داشتند:
آقای فرخ یکی مرده است و مقداری هم پول گذاشته است و وصیت کرده که پس از مرگش فلان قاری ماهیانه فلان مبلغ بگیرد و سر مزارش قرآن بخواند، چه طور میشود وصیت او را نقض کرد؟ پول مال او بوده و او میتوانسته پس از مرگش تکلیف پولش را روشن کند و کرد. حالا دلیلی ندارد ما از لحاظ شرع بر خلاف وصیت یک مرده عمل کنیم.[74]
فرخ در مورد تأثیر کلام شیخ بر لغو این تصمیم میگوید: من از ایشان جدا شدم و فوراً خودم را به تهران رساندم و به حضور اعلیحضرت شرفیاب گشته و جریان را خدمت ایشان عرض کردم و حتی به عرض ایشان رساندم که فعلاً صلاح نیست چنین قانونی از مجلس بگذرد. شاه نیز پس از لحظهای تفکر قبول کردند و از طرح این قانون - اگرچه از لحاظ مملکت مفید و شاید ضروری بود- صرف نظر فرمودند.[75]
واکنش آیتالله حائری نسبت به مسئله فلسطین
در سال 1933 (1312) استعمار انگلیس با حمایت از صهیونیستها و سرکوب مسلمانان، زمینهای فلسطینیان را از دست آنان خارج و به یهودیان مهاجر واگذار میکرد. در حقیقت انگلستان با غصب زمینهای فلسطینیان و ساکنان اصلی آن، در فراهم آوردن مهاجرت یهودیان نقش اصلی را ایفا کرد. سکوت دولت ایران در این قضیه با واکنش علماء و مراجع روبرو شد به طوری که آیتالله شیخ عبدالکریم حایری و به تبع وی سایر روحانیون ایران برای دفاع از مردم فلسطین دست به کار شدند و از دولت خواستند که به حمایت از مردم فلسطین بپردازد.
حرکت اصلی مؤسس حوزه در این زمان، ارسال نامهای به رضاشاه بود. آیتﷲ حائری در دیماه ۱۳۱۲ این نامه را توسط آیتﷲ سید محمد بهبهانی به رضاشاه ارسال کرد.
متن تلگراف آیتﷲ شیخ عبدالکریم حائری یزدی به رضاخان چنین است: «حضور مبارک اعلیحضرت شاهنشاهی خلداﷲ ملکه. بعد از دعاگویی صمیمی، امروزه مسلمین در این هجوم یهود به فلسطین و بیتالمقدس مستغیث به آن یگانه حامی است و چشم همگی به الطاف خاصه ملوکانه است. امید به اعانت پروردگار جل و علا این غایله مهم با توجهات خاصه مرتفع، موجب مزید دعاگویی این ضعیف و عامه مسلمین گردد. الاحقر عبدالکریم حائری.»
موضوع تلگراف آیتﷲ حائری توسط آیتﷲ بهبهانی در تاریخ ۷ دی ۱۳۱۲ به اطلاع نخستوزیری رسید. در پاسخ به این درخواست گفته شد:
«حسبالامر جهان مطاع مبارک شاهانه- ارواحنا فداه- ابلاغ مینماید انتشار تلگراف راجع به مسلمین فلسطین در جراید مقتضی نیست.»[76]
موضع آیتالله حائری در برابر کشف حجاب
رضاشاه پس از سفر به ترکیه در سال ۱۳۱۳ش عقیده خود را در مورد رسمی کردن کشف حجاب جامه عمل پوشاند و رسماً در ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ موضوع کشف حجاب اعلام گردید. با طرح و اجرای قانون کشف حجاب، علماء و روحانیان اولین گروهی بودند که عکسالعمل شدیدی نسبت به این قضایا نشان دادند. در این بین، مخالفت آیتالله حائری از اهمیت خاصی برخوردار بود.
ناراحتی و نارضایتی آیتالله حائری از موضوع کشف حجاب به قدری بود که از شدت ناراحتی، نماز جماعتی را که اقامه میکرد به آیتالله سید صدرالدین صدر واگذار و دروس خود را نیز تعطیل کرد. در همین روزها بود که جلسهای با حضور ایشان و عدهای از مردم تهران برقرار شد. آیتالله حائری در این جلسه مردم را برای مقاومت و ایستادگی در مقابل برنامههای ضد دینی حکومت ترغیب کرد[77] و آنگاه که از او درباره تکلیف شرعیشان در مقابل کشف حجاب نظر خواستند، در حالی که از شدت ناراحتی چشمهایش سرخ شده بود، به رگهای گردنش اشاره کرد و چنین گفت: «تا پای جان باید ایستاد و من هم میایستم، ناموس است، حجاب است، ضروری دین و قرآن است.»[78]
حسین شاهحسینی نیز در ارتباط با دستورات آیتالله حائری در مقابله با کشف حجاب رضاخانی میگوید: «در کشف حجاب رضاخانی، پدر من جزء رؤسای اصناف بود... پدر ما جزء مخالفین [سیاست کشف حجاب] بود، خیلی شدید مخالفت میکرد و از تهران یکبار بلند شد و رفت خدمت آقای حاج شیخ عبدالکریم ... که ما چه کنیم؟ آیتالله حائری حکم داده بود: «هیچ تبعیت نمیشود کرد، به هیچ وجه منالوجوه نپذیرید و تا آنجا که میتوانید مقاومت کنید.»... پدرم آن موقع میرفت درس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم [حائری یزدی]... ولی در عین حال بعضی از روزها چند نفری بودند که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم میفرستاد اینها را تهران حالا چه میکردند، دیگر ماها نمیدانیم...»[79]
آیتالله حائری تنها به این اقدامات بسنده نکرد و در 11 تیر 1314، در تلگرافی اعتراضی به رضاشاه اعلام کرد: «اوضاع حاضره که برخلاف قوانین شرع مقدس و مذهب جعفری(ع) است، موجب نگرانی داعی و عموم مسلمین است. البته بر ذات ملوکانه که امروزه حامی و عهدهدار نوامیس اسلامیه هستید حتم و لازم است که جلوگیری فرمایید...»[80]
این تلگراف در شرایط اوج قدرت و دیکتاتوری رضاشاه ارسال شد و با وجود موقعیتی که آیتالله حائری داشتند جوابیهای محکم و تهدیدآمیز برای ایشان ارسال شد و این پاسخ نه به دست شاه، بلکه به وسیله رئیسالوزراء در روز ۱۲ تیر ماه ۱۳۱۴ به حاج شیخ مخابره گردید. در این تلگراف نه تنها اوضاع موجود را مخالف شرع ندانسته بلکه اساساً کسانی را که چنین فکری کنند مستحق تعقیب و عقوبت قانونی دانسته است:
«تلگراف حضرت مستطاب عالی به حضور مقدس اعلیحضرت همایون شاهنشاهی ــ اروحنا فداه ــ مشعر بر این که اوضاع حاضره خلاف قوانین شرع مطهر و مذهب جعفری است، با وجود سوابق معلومه، فوقالعاده باعث تعجب و تغیّر خاطر مهر مظاهر گردید و کسانی را که این قسم افتراها میزنند امر صادر فرمودند قانوناً تحت تعقیب درآورند. اگر نظر حضرت مستطاب عالی به اراجیف و شایعه است، عجب است که بدون تحقیق ترتیب اثر داده عنواناتی که به هیچ وجه شایسته مقام مقدس ملوکانه نیست، فرمودهاید.»[81] بدین گونه آیتالله حائری مورد تهدید جدی قرار گرفت. و حتی پس از این قضایا دو نفر از روحانیون را به نامهای آقا شیخ حسین قمی و حاج شیخ علی اصغر سلامت به بهانه این که حاج شیخ را تحریک کردهاند تا مدتی به کاشان تبعید کردند.[82]
نقل شده پس از تلگراف، رضاشاه برای تحکیم و قدرتنمایی بیشتر شخصاً به قم رفته و در حالی که یک اسلحه کمری نیز در دست داشت به منزل آیتالله حائری رفته و گفته رفتارتان را عوض کنید و گرنه قم و حوزه قم را با خاک یکسان میکنم. کشور مجاور ما (ترکیه) کشف حجاب کرده و به اروپا ملحق شده است، ما نیز باید این کار را بکنیم و این تصمیم هرگز لغو نمیشود.[83] آیتالله شیخ حیدرعلی محقق از علماء اصفهان به نقل از شاهد عینی آن یعنی مرحوم شیخ محمدحسین فاضل اصفهانی نقل میکند: «روز بعد [از تلگراف شیخ به رضاشاه] حاج شیخ عبدالکریم با چند تن از یاران خود در منزل نشسته بودند که کسی در زد؛ سید علی نامی که خادم حاج شیخ بود برای باز کردن در منزل رفت و بلافاصله با حالت وحشتناک برگشت و گفت: شاه آمده است، او راست میگفت این خود رضاخان بود که تنها آنجا آمده بود و به کسان خود دستور داده بود به داخل نیایند. رضاخان، فرصت این را نداد که کسی به استقبال او رفته و به او تعارف کند که بفرمایید و....، سر و کله خشمگین او در حالی که یک اسلحه کمری نیز در دست داشت ظاهر شد! او بدون سلام و تعارف وارد اتاق شد و خطاب به حاج شیخ عبدالکریم گفت: آیا مرا میشناسید و میدانید من چه کسی هستم؟ حاج شیخ جواب داد بلی، شما رضاشاه هستید. رضاخان گفت: شما کی هستید؟ حاج شیخ جواب داد: عبدالکریم یزدی مسئول حوزه علمیه. رضا خان گفت: نه من یزید بن معاویه هستم و [نه] شما امام حسین، شما از من چه میخواهید؟ رفتارتان را عوض کنید، وگرنه حوزه قم را با خاک یکسان میکنم. کشور مجاور ما ( ترکیه آتاترک ) کشف حجاب کرده و به اروپا ملحق شده است؛ ما نیز باید این کار را بکنیم و این تصمیم هرگز لغو نمیشود. او بعد از گفتن این سخنان، بدون آن که منتظر پاسخ دیگر بماند، غضبناک و به سرعت از آنجا دور شد.[84]
گفته میشود در جریان ماجرای کشف حجاب برخی از افراد نزد آیتالله حائری رفتند و اظهار داشتند: «چرا شما اقدام نمیکنید، چرا مبارزه نمیکنید؟» آیتالله حائری در جواب گفتند: «کسی که میخواهد قیام کند باید طرفدار داشته باشد. باید همه قیام کنند و از خودگذشتگی داشته باشند. من با نماینده مجلس یا وزیری که حاضر نیست از ماهی دویست تومان بگذرد، با تاجری که حاضر نیست از منافع خودش دست بکشد چه کار میتوانم بکنم...»[85]
مقابله با دستگیری طلاب
همزمان با ماجرای کشف حجاب رضاخانی، آیتالله حائری بیماری قلبی شدیدی گرفت، برای استراحت او را به باغ سالاریه بردند. از طرف دیگر دستگیری دسته جمعی طلاب شروع شد و هر روز فشار بر طلاب بیشتر و شدیدتر میشد تا جایی که آیتالله محمدتقی خوانساری در جلسهای به طلاب گفت: همه متحدالشکل میشویم، اول خودم لباسها را در میآورم، البته قبل از این با آقا شیخ مشورت میکنیم، برای کسب تکلیف، آیتالله عبدالحسین غروی تبریزی و آیتالله سید محمود طالقانی را نزد آیتالله مؤسس فرستاد. آنها به باغ سالاریه رفتند. آیتالله صدر آنجا بود. قضیه را به ایشان گفتند، قرار گذاشتند که آیتالله صدر مطالب را برای آیتالله مؤسس بیان کنند. وقتی وارد شدند بعد از احوالپرسی آیتالله طالقانی گفت: خودتان به اینجا آمدید و ما را در چنگال دژخیمان گذاشتید!، آیتالله غروی گفت: آقا یا اجازه بدهید طلاب به اینجا بیایند و یا به شهر و روستای خود برگردند. آیتالله حائری فرمود: هرگز سنگر را رها نکنید، ظلم خواهد رفت و شما باقی خواهید ماند، امروز سرپرست ما امام زمان(عج) است، رابطهتان را با او محکم کنید. آیتالله صدر وضعیت طلاب را گزارش داد، تا این که گفت: طلاب را دسته جمعی برای تغییر لباس به شهربانی میبرند. آقای شیخ حالش خراب شد و به حال غش افتاد. او را ماساژ دادند و قطره به ایشان خوراندند تا حالش بهتر شد. فرمود: امروز تکلیف را روشن میکنم. وقتی رئیس شهربانی و فرماندار به دیدن ایشان به باغ سالاریه رفتند، ایشان قضیة طلاب را فرمود، آنها انکار کردند، آیتالله مؤسس فرمود: نمیخواهم خونی ریخته شود و الّا به شما میفهماندم که قدرت دست کیست؟! از آن به بعد تعقیب دسته جمعی موقوف شد. [86]
رحلت
در 17 ذیقعده 1355/ 10 بهمن 1315 حدود یک سال پس از عملی شدن کشف حجاب، آیتالله حائری دار فانی را وداع گفت. برحسب گفته برخی از معاصرانش او به مرض دِق از دنیا رفت.[87] گفته شده که وقایع و حوادث مهم سالهای اخیر زندگی ایشان از قبیل کشتار مردم در مسجدگوهرشاد و کشف حجاب و سختگیری بر طلاب و جلوگیری از عزاداریها و اهانتها و تبلیغات مسموم علیه روحانیون، باعث شد تا وی با دلی مالامال از رنجش و ملال دار فانی را وداع گوید.[88]
مجلس ترحیم آیتالله حائری در نهایت مظلومیت و اختناق صورت گرفت. دولت به عموم حکام و ولایات دستور داد که در هر شهر فقط یک مجلس ترحیم برپا شود و از تعطیلی بازار، مدارس و ادارات جلوگیری به عمل آید. علیرغم همه تنگناهایی که رژیم اعمال کرد، از جنازه مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری تشیع کمنظیر و بیسابقهای صورت گرفت.
پس از مراسم تشییع، مرحوم آیتالله حاج میرزا فخرالدین شیخالاسلام بر ایشان نماز خوانده و در جوار حضرت معصومه سلامالله علیها در مسجد بالاسر همان جایی که خود نماز میخواندند و درس میگفتند مدفون شدند. [89]
پینوشتها:
[1] .ر.ک. شریف رازی، محمد، گنجینه دانشمندان، ج 1، کتابفروشی، اسلامیه، 1352، ص 283.
[2] . جایی نیامده است که کسی از نیاکان ایشان، روحانی بودهاند یا نه، ولی این نکته روشن است که از خاندان «آل مظفر» هستند. از اینرو شاید به ذهن ایشان رجوع نمیکرد که عبدالکریم به سلک روحانیت درآید. باری بر خلاف نیاکان حاج شیخ، که هیچ فرد روحانی در میان آنان نمیشناسیم، فرزندان آ شیخ عبدالکریم همه روحانی بوده و به درجههای علمی و فقهی بس والایی دست یافتهاند. (اولیاء شعبانی، معمار فضیلت، قم، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، 1380، ص 9)
[3] . فیاضی، عمادالدین، حاج شیخ عبدالکریم، تهران، مرکزاسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 25.
[4] . همان، ص 26.
[5] . همان، ص 27.
[6] . از میان دانشمندانی که دراواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم ه . ق میزیستهاند، نام مبارک میرزای بزرگ شیرازی، مرجع بزرگ شیعه، بر تارک تاریخ میدرخشد. آیتاللّه سید میرزا محمدحسن حسینی شیرازی، معروف به «میرزای شیرازی» و «میرزای بزرگ»، دانشمندی بلند مرتبه و مجاهدی پرهیزکار است که یکی از بزرگترین جنبشهای مذهبی علیه ظلم و فساد حاکم و استعمار در حال سیطره بر کشور اسلامی ایران را پایه گذاشت. شاید بتوان گفت که شاه بیت قصیده زندگی پربار میرزا، تحریم تنباکو است، اما شخصیت آسمانی و فوق العاده این مرد بزرگ، در جای جای حیات طیّبه او هویداست و تحریم تنباکو، تنها جلوهای از برکتهای وجودی اوست.
[7] . عباسزاده، سعید، شیخ عبدالکریم حائری نگهبان بیدار، ناشر: سازمان تبلیغات اسلامی، 1373، ص 27.
[8] . گلشن ابرار، تدوین: جمعی از پژوهشگران حوزهی علمیهی قم، جلد دوم، قم، نشر معروف، چاپ اول، 1379، ص 554.
[9] . مجله حضور، تابستان 1385، شماره 57، ص 164.
[10] . فیاضی، عمادالدین، حاج شیخ عبدالکریم، پیشین، ص 27.
[11] . مجله حوزه پیشین، ص 164.
[12] . همان.
[13] . در تاریخ آمده است: متوکل عباسی (که دوران حکومتش از سال 232 تا 247 بوده است)، به علت دشمنی با امام علی(ع) و شیعیان آن حضرت،در سال 236 هجری دستور تخریب قبر امام حسین(ع) و خانههای اطراف آن را صادر کرد. وی دستور داد قبر را شخم برنند و بذر بپاشند و آبیاری کنند و مردم را از رفتن به آن جا منع کنند.آب هر چند دور تا دور قبر را در بر گرفت، اما قبر آن حضرت را فرا نگرفت و بر روی قبر جاری نشد. به همین سبب نام «حائر» را بر مرقد مطهر آن حضرت گذاشتند. (برای اطلاعات بیشتر ر.ک. رحیمی، عبدالرفیع، حائرالحسین(ع)، فلصنامه علمی- پژوهشی علوم انسانی دانشگاه الزهرا (س)، سال سیزدهم، شماره 46 و 47، تابستان و پاییز 1382)
[14] . مواردی که مرجع تقلیدی فتوای صریح ندارد و به صورت احتیاط واجب نظر میدهد، باید به فقیه دیگری مراجع شود.
[15] . گلشن ابرار، ج 1، پیشین، ص 555.
[16] . نجوم امت (8) حاج شیخ عبدالکریم حائری (رضوانالله تعالی علیه)، نور علم مرداد 1364 - شماره 11، ص 107.
[17] . فیاضی، عمادالدین، حاج شیخ عبدالکریم، پیشین، ص 56.
[18] . ر.ک مجله حضور، تابستان 1385، شماره 57، ص 167.
[19] . عباسزاده، سعید، شیخ عبدالکریم حائری نگهبان بیدار، پیشین، ص 38.
[20] . فیاضی، عمادالدین، حاج شیخ عبدالکریم، پیشین، ص 57.
[21] . گویند در این ایّام امام خمینى(ره) جوانى بیست ساله بود که با شنیدن آوازه حوزه علمیّه شهر اراک، از عزیمت به حوزه اصفهان صرف نظر کرد و به سوى اراک شتافت و تا انتقال این حوزه به شهر مقدس قم از حوزه دانش و معرفت این مرد بزرگ بهرهها جست (گلشن ابرار، پیشین، ص 55.)
[22] . فیاضی، عمادالدین، حاج شیخ عبدالکریم، پیشین، ص 57.
[23]. استادی، رضا، شرح احوال حضرت آیتالله اراکی، ناشر: انجمن علمی، فرهنگی و هنری استان مرکز، اسفند 1375، ص 66 تا 76.
[24]. قرآن کریم، سورهی یوسف، آیهی 93 (یوسف به برادرش گفت: بروید همهی اهل و خانواده را به مصر بیاورید)
[25]. حسینیان، روحالله، چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1391، ص 666.
[26] .همان.
[27] . شیرخانی، علی و عباس زارع، تحولات حوزه علمیه قم پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 33.
[28] . احمدی، سید عباس و مسعود جاسمنژاد، از نجف تا قم؛ ژئوپلتیک اندیشهی سیاسی شیعه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1394، ص 117.
[29] . از جمله طرحهای ایشان تخصصی شدن فقه بود. برابر این طرح، طلبه پس از فراگِیری کلیات و رسیدن به مرحله اجتهاد، برای هرچه کاربردی شدن فقه و پاسخگویی به نیازهای روز، با برنامهریزی، باب خاصی از فقه را که مورد نیاز جامعه است و او نیز توان درک و فهم آن را دارد و میتواند در آن عرصه به شکوفایی برسد، برگزیند و تمام توان خود را در آن بخش و باب به کار بندد. (مجله حوزه ـ ش ۲۶ ـ ص ۱۹۸)
[30] . گلشن ابرار، پیشین، ص 588.
[31] . حسینیان، روحالله، چهارده قرن...، پیشین، ص 667.
[32] . عباسزاده، سعید، شیخ عبدالکریم حائری نگهبان بیدار، پیشین، ص 77.
[33] . فیاضی، عمادالدین، حاج شیخ عبداالکریم حائری، پیشین، ص 105.
[34] . محمدعلی صفوت تبریزی (متوفی به سال 1335ش) از رجال علمی، ادبی و فرهنگی آذربایجان است که در حوادث سیاسی دوران پهلوی اول همچون قیام آذربایجان و قیام لاهوتی در تبریز حضور داشت و از وی تألیفات متعددی در این زمینه به چاپ رسیده است.
[35] . پیام بهارستان، ش 14 (1390)، ص 461.
[36] . عباسزاده، سعید، شیخ عبدالکریم حائری نگهبان بیدار، پیشین، ص 98.
[37] . ر.ک.مجله یاد، سال اول، شماره 4، پاییز 1365، ص 44-45.
[38] . شریف رازی، محمد، گنجینه دانشمندان، ج1 ، ص 204.
[39] . فیاضی، عمادالدین، حاج شیخ عبداالکریم حائری، پیشین، ص 110.
[40] . این سیل در روز 8 صفر 1353ق/ خرداد 1313ش از گلپایگان به سوی قم سرازیر شد.
[41] . گلشن ابرار، پیشین، ص 560.
[42] . فیاضی، عمادالدین، حاج شیخ عبداالکریم حائری، پیشین، ص 108.
[43] . همن، ص 110.
[44] . عباسزاده، سعید، شیخ عبدالکریم حائری نگهبان بیدار، پیشین، ص 98.
[45] . فیاضی، عمادالدین، حاج شیخ عبدالکریم حائری، پیشین، ص 78.
[46] . همان، ص79.
[47] . فیاضی، عمادالدین، حاج شیخ عبدالکریم حائری، پیشین، ص 81.
[48] . مطالعات تاریخ فرهنگی، شماره 14، ص 86.
[49] . حائری، عبدالهادی، تشیع و مشروطیت در ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1381، ص 181.
[50] . بصیرتمنش، حمید، علما و رژیم رضاشاه، پیشین، ص 238.
[51] . منظورالاجداد، سید محمد حسین، مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، تهران، شیرازه، 1379، ص 320.
[52] . فیاضی، عمادالدین، حاج شیخ عبدالکریم حائری، پیشین، ص 83.
[53] . حائری، عبدالهادی، تشیع و مشروطیت در ایران، پیشین، ص 188.
[54] . بهشتیسرشت، محسن، نقش علما در سیاست، تهران، پژوهشکده امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی، 1380، ص 365.
[55] . مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج3، زوار، چاپ ششم، 1388، ص 601-602.
[56] ر.ک. بصریتمنش، حمید، علما و رژیم رضاشاه، پیشین، ص 240.
[57] . همان، ص 243.
[58] . فیاضی، عمادالدین، حاج شیخ عبدالکریم حائری، پیشین، ص 89.
[59] . گنجینه اسناد، پاییز و زمستان 1374 شماره 19 و 20، ص 13.
[60] . مجله حضور تابستان 1385، شماره 57. ص 177.
[61] . بصیرتمنش، حمید، علما و رژیم رضاشاه، پیشین، ص 244.
[62] . مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج4، تهران، ناشر، 1361، ص 287.
[63] . همان.
[64] . ر.ک. بصیرتمنش، حمید، علما و رژیم رضاخان، پیشین، ص 245.
[65] . فیاضی، عمادالدین، حاج شیخ عبدالکریم حائری، پیشین، ص 93.
[66] . مجله یاد، سال اول، ش4، پاییز 1365، ص 27-28.
[67] . بصیرتمنش، حمید، علما و رژیم رضاشاه، پیشین، ص 50.
[68] . فیاضی، عمادالدین، حاج شیخ عبدالکریم حائری، پیشین، ص 94.
[69] .. همان، ص 95.
[70] . همان.
[71] . گنجینه اسناد پاییز و زمستان 1374 شماره 19 و 20، ص 14.
[72] . کریمی، علیرضا، رژیم شاه و آزمونگیری از طلاب، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 13.
[73] . برای دیدن برخی از این اسناد ر.ک. گنجینه اسناد پاییز و زمستان 1374 شماره 19 و 20، ص 27 تا 30.
[74] . فرخ، مهدی، خاطرات سیاسی فرخ «معتصمالسلطنه»، انتشارات جاویدان، ص 256.
[75] . همان.
[76] . بصیرتمنش، حمید، علما و رژیم رضاشاه، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1376، ص 247.
[77] . عباسزاده سعید، شیخ عبدالکریم حائری نگهبان بیدار، پیشین، ص 73.
[78] . پاسدار اسلام، مرداد 1363 - شماره 32، ص 53.
[79] . پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مروری بر مبارزات روحانیون علیه سیاست کشف حجاب رضاخانی، تاریخ انتشار، 16 دی 1397، کد خبر 4330.
[80] . مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سقوط: مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، ص 38.
[81] . حسینیان، روحالله چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1391، ص 670-671.
[82] . مجله یاد، سال اول، شماره 4، پاییز 1365، ص 28.
[83] . ر.ک.مجله یاد، سال چهارم، شماره 14 بهار 1368، ص 106. مرحوم شیخ عبدالکریم در قضایای کشف حجاب به اصرار اطرافیان تلگراف ارسال کرد. یعنی خود شیخ انتظار آن رفتار را از رضاخان داشت به همین خاطر در ابتدا تمایلی به تلگراف و سرشاخ شدن با رژیم را نداشت و میگفت: «من کنار چاه ایستادهام و شما به من میگویید خودت را توی چاه بینداز» ولی به علت اصرار اطرافیان حاضر شد تلگراف ارسال کند. بنابر این چون انتظار بی حرمتی از جانب رضاشاه میرفت به نظر میرسد شیخ خود را برای این بیاحترامی آماده کرده بود. با این حال مرحوم فلسفی میگوید: در اوایل شب بعضی میآمدند ببینند جواب [تلگراف] نیامده است. فردا صبح زود گروه بیشتری آمدند و در اطراف کوچه حاج شیخ ایستادند تا جواب را دریافت کنند و ببینند آمده است یا نه. نهایتاً... ساعت 5 بعد از ظهر بود که مأمور تلگرافخانه پیدا شد و به خانه حاج شیخ آمد. همه منتظر بودند بدانند شاه چه جوابی داده است. او تلگراف را به دست حاج شیخ داد. ایشان آن را باز کرد و خواند و به فردی داد که بغل دست ایشان نشسته بود. او هم خواند و به فردی داد که کنار او نشسته بود و او هم به دیگری، تا کم کم همه فهمیدند جواب چیست. آنچه به دست میآید این است که شیخ از تلگراف کردن خود نیز راضی نبود به طوری که آقای فلسفی در خاطرات خود میگوید وقتی قضایای کشف حجاب پیش آمد، حاج شیخ میگفت: دیدید اگر تلگراف نمیکردم هم یک عده گرفتار نمیشدند و هم این قدر در کار تسریع نمیشد. (نگاه کنید به: خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص 87 و 88)
[84] . ر.ک. مجله یاد، سال چهارم، شماره 14 بهار 1368، ص 106.
[85] . همان، سال اول، شماره 4، پاییز 1365، ص 47.
[86] . ر.ک. منظورالاجداد، سید محمد حسین، مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، تهران، شیرازه، 1379، ص 229-230.
[87] . ر.ک. شریف رازی، محمد، گنجینه دانشمندان، ج1، پیشین، ص 294.
[88] . بصیرتمنش، حمید، علما و رژیم رضاشاه، پیشین، ص 260.
[89] . شریف رازی، محمد، گنجینه دانشمندان، ج 1، پیشین، ص 299.