چرا سریالهای نمایش خانگی در جذب مخاطب ناکام هستند
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، به نظر میرسد «شبکه نمایش خانگی» بیش از آنکه یک پدیده فرهنگی باشد، بیشتر یک پدیده «شبه فرهنگی» است، از این رو است که به جای تاثیرات مثبت، بیشتر تاثیرات منفی فرهنگی بر جا میگذارد. پدیدهای که در چندسال گذشته از گستردگی فراوانی برخوردار شده، چه در حوزه تولید و چه در حوزه نمایش آثار مستند، سریالی، انیمیشن و فیلمهای بلند و کوتاه؛ تا جایی که به نظر میرسد بسیاری از فیلمسازان و بازیگران تمایل بیشتری به فعالیت در شبکه نمایشخانگی دارند. در این میان نقدهای مثبت و منفی و حاشیههای بسیاری متوجه آثار نمایش خانگی است؛ کیفیت برخی از این سریالها و بار محتوایی آن در سطح بسیار نازلی قرار دارد.
نکته قابل توجه این است که مخاطبان عام هم به خوبی به نقاط ضعف سریالهای نمایش خانگی و آثار مخربی که بر خانواده و افکار عمومی میگذارند، واقفند و در نظرات خود درباره این سریالها به این آثار مخرب اشاره میکنند؛ چیزی که بسیاری از منتقدان حرفه ای سینما به آن توجه دارند.
سریالهایی کممایه و پرگو، عموما با مثلثهای عشقی و داستانهای خانوادگی پر زرق و برق، وجهه غالب آثار شبکه نمایشخانگی است. داستانهایی که الگو گرفته از سریالهای مبتذل ترکی هستند و قصه عشقهای پنهان و آدمهای چند چهره را بیان میکنند. البته ناگفته نماند که سریالسازهای سریدوز علاوه بر داستانهای ماهوارهای، پا فراتر گذاشتند و انتقامهای عشقی را نیز به ماجرا اضافه کردهاند.
به نظر میرسد ارجحیت منافع اقتصادی بر ساختار فرهنگی برای تهیه کنندگان محصولات شبکه خانگی از تقدم بیشتری برخوردار بوده و یکی از نقاط آسیب زا و دارای نقد این محصولات از همین موضوع نشات میگیرد؛ بنابراین در فرایند تولید چنین آثاری، سرمایه محوری بر فرهنگ محوری غلبه دارد و این موضوع میتواند زمینه ساز بسیاری از آسیبهای اجتماعی و فرهنگی شود.
تحلیل محتوای این آثار کاملا ردهای «هنر تجاری» را حاضر میکند و پرده از «ذائقهسازی سرمایهداری» برمیدارد. این موضوع «عوامگرایی» را در نتیجه بازتولید مکانیکی فرآیند تامین سرمایه بیشتر، پیش میآورد؛ از این منظر «عوامگرایی» خود نوعی صنعت فرهنگی است که با سرمایهداری آمیخته و اساساً حیات و زندگی سرمایهداری به این عوامگرایی گره خورده است.
با اینکه بسیاری از این آثار طی دو سال اخیر تبدیل به پروژههایی نیمه کاره و شکست خورده شدهاند اما در این میدان همچنان شاهد بازتولید آثار تازه هستیم. یک قاعده ساده «در بازار هنر» وجود دارد، اگر اثر یک هنرمند در طول ارائه و نمایشاش نتواند بفروشد و لااقل هزینههای صرف شده را برگرداند، آن هنرمند تا سالها نمیتواند به میدان هنر کشور برگردد. هنرمندان یا تهیه کنندههای نمایشخانگی اگر آثارشان فروش نرود، به واسطه هزینههای گزافی که برای آثار نازل و ضعیف خود صرف میکنند، هرچقدر هم شرایط مالی خوبی داشته باشد بازهم بازگشتشان به سطح اول هنر کشور بسیار سخت خواهد بود. با این همه پرسشی که پیش میآید این است که چه وضعیتی بر «شبکه نمایش خانگی» حاکم است که کارگردانها و تهیهکنندگان بیآنکه در قید و بند فروش اثر باشند یکی پس از دیگری«سریالهای تازه» با هزینههای گزاف میسازند و حتی برخیشان را نیمهکاره رها میکنند؟
آیا پای پولهای کثیف در میان است؟ چه کسی پاسخگوی پولهای بیحساب و کتاب«شبکه نمایش خانگی» است؟ چه کسانی از این بازی سود میبرند و در این میان چه بلایی بر سر ذائقه مخاطبان میآورند؟
سینماسینما در این باره نوشته است: سال ۱۴۰۰ رامیتوان سالی پر کار و پر بار برای «شبکه نمایش خانگی» دانست. سالی که آثار بسیاری از سریال و رئالیتیشو و … تا برنامههای گفت و گو محور همه در فضای خصوصی ساخته شدند. اما در این میان قطعا سهم سریالها بیشتر از سایر ژانرهاست و به جرأت میتوان گفت علیرغم تولید بیشتر در سال جاری، ضعف و ناکامی سریالها نیز به همین میزان بیشتر بوده است. سریالهایی که یا نیمه کاره رها شدهاند یا خود سازندگان برای جذب مخاطب اقدام به حذف سریال کردند و … در حقیقت سال ۱۴۰۰ را میتوان سال ناکامی شبکه نمایش خانگی دانست.
از این رو در ادامه تلاش میشود با بازخوانی اتفاقهای سال گذشته به آنچه بر میدان «شبکه نمایش خانگی»حاکم است نگاهی تازه بیاندازیم.
هزینه این شکست ها را چه کسی حساب میکند؟
اولین جنجال سال گذشته خبر افزایش تعرفه این پلتفرمهای «شبکه نمایش خانگی» بود. وقتی این خبر منتشر شد واکنشهای اکثرا منفی را برانگیخت. با این همه استدلال مدیران این رسانههای خصوصی برای افزایش قیمت تعرفهها، افزایش تولیدات تازهشان بود و از عرضه روزانه یک اثر تولیدی گفتند و البته که منتقدان و مردم، این پلتفرمها را با نمونههای خارجیشان مقایسه میکردند و نتایج دیگری میگرفتند.
این پلتفرم ها با شتاب بسیاری شروع به ساخت سریالهایی کردند که سلبریتیها از سر و کول آنها بالا میرفتند. اما متاسفانه هنگام پخش سریالها دیدیم که در این آثار ضعیف هیچکدام از ستارهها هم به داد اثر نرسیدند و با اینکه فضای آثار شبکه نمایش خانگی بسیار بازتر از تلویزیون است و اینجا دست کم خبری از بسیاری از سختگیریها نیست، باز هم مخاطبان جذب نشدند و اعتراض خود را از طرق مختلف به گوش سازندگان رساندند.
جزیره سریالی ضعیف که نیمه کاره ماند
جزیره اثر سیروس مقدم در قسمت ۱۴ به پایان رسید و پایان ناگهانی آن، آن هم درست وسط قصه! واکنشهای منفی بسیاری را به همراه داشت. قصه سریال در حالی به آخر رسید که ماجراهای جدیدی آغاز شده بود و سرانجام هیچ کدام از اتفاقات مشخص نشد.
با اینکه نام سیروس مقدم به عنوان کارگردان در اثر درج شده بود، اما این سریال از همان ابتدا درگیر حواشی بود که از جمله آنها میتوان به کیفیت پایین سریال اشاره کرد. در همان میانه تولید بود که گردانندگان فیلیمو متوجه ضعف اساسی سریال شدند و به همین دلیل چیزی حدود ۱۰ قسمت از سریال حذف شد.
همچنین علیرغم حضور چهرههای بسیار در سریال، هیچکدام در جای خود حضور نداشتند و البته گریم بد خانمهای سریال نیز در این میان از چشم مخاطبان دور نماند.
در نهایت سریال جزیره به عنوان یک شکست قطعی در کارنامه رو به افول سیروس مقدم ثبت شد آن هم در حالی که شنیده شده محمدرضا فروتن که از جمله بازیگران اصلی سریال بود، در میانه راه قهر کرده و به همین دلیل او در ۶ قسمت پایانی سریال حضور نداشت.
البته جزیره تنها شکست مقدم در شبکه نمایش خانگی به شمار نمیرود. او در سال گذشته نیز سریال خواب زده را تولید کرده بود. سریالی که در ژانر وحشت تولید شده بود اما در نهایت کار چیزی شبیه به کمدی از کار درآمده بود. نکته قابل توجه درباره خواب زده این است که این کار هم نیمه کاره رها شد.
جدال جیران، قبله عالم و آهوی من مارال بر سر ناصرالدین شاه!
یک اتفاق دیگر که سال گذشته رقم خورد، توجه ۳ کارگردان به مقطع زندگی ناصرالدین شاه بود.
اولین سریال قبله عالم نام داشت که حامد محمدی آن را کارگردانی کرده بود. سریالی ضعیف و سخیف که در همان قسمتهای نخست به دلیل استفاده بیش از حد از شوخیهای رکیک با ممیزی بسیار مواجه شد و در ادامه نیز به همین دلیل متوقف شد.
بعد از آن دعوایی میان سازندگان آهوی من مارال و جیران شکل گرفت. ۲ اثر با حضور چهرههای بسیار که سازندگان آهوی من مارال ادعا کرده اند حسن فتحی سریالش را از روی آن کپی کرده است. البته خالق شهرزاد زیر بار این ادعا نرفته و اسنادی هم منتشر شد که مبنی بر تفاوت این دو سریال با هم بود اما در نهایت ساترا به میان آمد و بنا شد سازندگان جیران اصلاحاتی را انجام دهند.
میدان سرخ را چه کسی دید؟
از جمله سریالهای ضعیف دیگری که سال۱۴۰۰تولید شد، میدان سرخ بود. سریالی با ۳ کارگردان که در دومینوی سقوط سریالهای شبکه نمایش خانگی جای مشخصی دارد. سریالی که روند کند تصویربرداری و وسواسهای ابراهیم ابراهیمیان موجب شد تا در زمان تعیین شده سریال آماده پخش نشود. بعد از آن تصمیم بر این شد تا سریال در تاریخ دیگری یعنی بعد از تعطیلات نوروز ۱۴۰۰ پخش شود. قبل از توزیع قسمت های ضبط شده بازبینی میشود اما ماحصل کار مورد تایید سرمایه گذار قرار نمیگیرد و مقرر میشود تا ابراهیمیان جایش را به بهرام بهرامیان بدهد. طبق توافق انجام شده بهرامیان موظف میشود تا قسمتهای ابتدایی را مجدد کارگردانی کند، اما برای این کار با یک چالش مواجه میشود. برخی از بازیگران حاضر نمیشوند جلوی دوربین او بازی کنند و خواهان بازگشت ابراهیم ابراهیمیان می شوند. ابراهیمیان دوباره به پروژه برمیگردد تا کار برای توزیع در بیست و چهار تیر ماه آماده شود.
کیفیت کار همچنان مورد تایید سرمایهگذار نیست به همین خاطر میدان سرخ باز هم به پخش نمیرسد.از همین رو عذر بهرام بهرامیان هم از پروژه خواسته میشود تا کار فقط با حضور ابراهیمیان جلو برود. اما ابتلای این کارگردان به ویروس کرونا موجب خانهنشینی و توقف روند تولید میدان سرخ میشود. از آنجایی که تولید این سریال تا همین جا بیش از برآورد اولیه هزینه داشته، تهیه کننده تصمیم میگیرد پروژه را با کارگردان دیگری جلو ببرد. جواد نوروزبیگی که سابقه همکاریهای متعددی با کمال تبریزی دارد از او برای به سرانجام رساندن میدان سرخ دعوت به همکاری میکند. این کارگردان در حالی برای به سرانجام رساندن سریال پر حاشیه وارد کار شده که در سریالهای اخیرش دو سریال شکست خورده را در کارنامه اش ثبت کرده است. یکی سریال ابله و دیگری سریال الف ویژه که به خاطر ضعف ساختاری «سیما فیلم» دستور به توقف تولید داد و تبریزی را از پروژه کنار گذاشت.
میدان سرخ با بازی حمید فرخنژاد، علی مصفا، مهتاب کرامتی و رضا یزدانی که عموما بازیگران سینمایی شناخته میشوند و خط داستانیاش درباره ماجراهای مالی و باندبازی و توطئههای اقتصادی و قصههای مافیایی نتوانست نظر مخاطبان را جلب کند و به راحتی از دور خارج شد.
ناکامی مردم معمولی، دراکولا، گیسو، خسوف و حرفهای
در این سال رامبد جوان تصمیم گرفت در خلال ساخت برنامه خندوانه شانس خود را هم در شبکه نمایش خانگی امتحان کند. او مردم معمولی را کارگردانی کرد. قصه بدی که به سرعت و در همان قسمتهای ابتدایی صدای مخاطبان را درآورد و به همین دلیل از تعداد قسمتها کاسته شد و البته در میانه راه تیم نویسندگان سریال نیز تغییر کردند.
دراکولا آخرین ساخته مهران مدیری نیز از جمله آثاری بود که بریز و بپاشهای بیشمار و حیوانات اهلی و وحشی که در کار مورد استفاده قرار گرفته بودند نیز نتوانستند به داد مهران مدیری برسند و او نیمه کارهای شبیه به قهوه تلخ به مخاطبان خود تحویل داد.
گیسو نیز فصل دوم سریال عاشقانه به کارگردانی منوچهر هادی بود. او که ید طولایی در ساختن سریالهای بد دارد، این روزها نیز نیسان آبی را ساخته است. سریالی که روی خط متوسط رو به پایین حرکت کرد و چندان رضایت مخاطبان را جلب نکرد. او پیش از نیسان آبی سریالهای گیسو و دل را هم ساخته بود. سریالهای ضعیفی که صدای مخاطبان را درآورد!
خسوف و حرفهای نیز دو ثر دیگر شبکه نمایش خانگی در پلتفرم نماوا بودند که آنها هم علی رغم بهره برداری از چهرهها نتوانستند اتفاقا قابل توجهی را در شبکه نمایش خانگی رقم بزنند و در این میان اعترضات بسیاری به بازیگری سیروان خسروی که خواننده محبوبی در میان جوانان است، شد.
جواب مخاطب را چه کسی میدهد؟
مخاطبان آثار شبکه نمایش خانگی برای تهیه و تماشای برنامههای آن، هرماه هزینه اشتراکی را پرداخت میکنند که با توجه به میزان مشترکین در ماه تبدیل به رقم قابل توجهی می شود. به همین نسبت هم این انتظار وجود دارد که مخاطبان بیننده آثار با کیفیتی از لحاظ فرم و محتوا باشند. اما این اتفاق در سال ۱۴۰۰ نیفتاد و بعد از گذشت یک و نیم ماه از سال جدید نیز محقق نشده است.
از سوی دیگر علاوه بر ارائه آثار نازل و به شدت ضعیف، چند وقتی است «فیلیمو» و «نماوا» آماری از فروش و تعداد مخاطبان خود را منتشر نمیکنند و همین امر مورد نقد رسانههای مختلف قرار گرفته است، با اینکه بر همگان روشن است که عدم شفافیت زمینهساز فساد است، اما آنها بیاعتنا به رسانهها و افکار عمومی، همچنان در این باره سکوت کرده و پاسخی به ابهامات ایجاد شده نمیدهند.
«فیلیمو» و «نماوا» در سال جدید و با تبلیغات فراوان خبر از تولید و پخش سریالهای تازه خود دادند و تلاش کردند ضمن رقابت با هم تلویزیون را هم به گوشه رینگ ببرند. اما در نهایت نه تنها نتوانستند گلیم خود را از آب بیرون بکشند، با تلویزیون هم رقابتی شکل نگرفت. اما نکته قابل توجه و مهم در این میان همان وجهی است که مخاطب برای آبونمان پرداخت میکند و همین موضوع نیز توقع او را از شبکه نمایش خانگی بالا میبرد. اما امسال پلتفرمها نشان دادند که نتوانستند آن طور که باید نظر مخاطبان را تامین کنند و همین باعث شده سوال مهمی مطرح شود که هزینه این شکستهای پیدرپی در شبکه نمایش خانگی چطور پرداخت می شود؟
هزینههای گزاف دستمزد بازیگران و همچنین بالا بودن هزینه تولید چطور تامین میشود؟ و مهمتر اینکه حق اعتراض مخاطب به عنوان مشترک این پلتفرمها چقدر مورد توجه قرار میگیرد؟