تبلیغات تا مغز استخوان والدین رسوخ کرده
به گزارش خبرگزاری رسا، سرآغاز مواجهه با کتابها، قصهها و کلمهها در محیط خانواده رقم میخورد. بخشی از چرخه معیوب کتابخوانی در کشور به همین نقطه آغاز برمیگردد. پدر و مادرها با وجود شکلگیری شبکه عظیمی از مروجان کتاب، فروشگاههای اینترنتی و زنجیرهای کتاب و افزایش تنوع آثار این حوزه نسبت به سالهای گذشته، هنوز درک صحیحی از مقوله کتابخوانی ندارند و چه بسا گاهی انتظاراتشان از کتابها عجیب و غریب است.
بسیاری از پدر مادرها، کتاب را بهعنوان همان رفیق بیکلک بچهها به رسمیت میشناسند، اما نمیدانند از جان آنها چه میخواهند. البته عجیب هم نیست چرا که این سالها در مسیر ترویج کتابخوانی بیشتر به فکر راهکارهای اقتصادی بودهایم تا راهکارهای فرهنگی. طرحهای تخفیفی، نمایشگاههای کتاب و پویشهای کتابخوانی بر روی شناخت مخاطبان از ماهیت کتابخوانی هیچگاه متمرکز نبوده، تنها برای کوتاهمدت موجب افزایش فروش ناشران و کتابفروشیها شده است. بهتبع بسیاری از والدین نیز رویکرد صحیحی نسبت به انتخاب کتابها ندارند.
کتاب کودک، محملی برای انتقال ارزشها و مهارتها
معمولا از هر مفهومی یک تصویر اولیه و کلی در ذهن هر فرد ثبت میشود و تا همیشه بعد از شنیدن نام آن ابتدا همان تصویر در ذهنش تداعی میشود. تمام بار معنایی کتاب و کتابخوانی برای اکثر والدین ایرانی به کتابهای سوپرمارکتی و مهارتمحور خلاصه میشود. مقصود از کتابهای سوپرمارکتی کتابهایی است که عموما محتوا و تصویرگری مطلوبی ندارند و در لوزمالتحریریها و سوپر مارکتها دیده میشوند. چیزی شبیه کتابهای رنگ آمیزی یا داستانهای زرد و کلیشهای. کتابهای مهارتمحور نیز همان کتابهایی است که به بازگویی ارزشها و مهارتهای زندگی به شیوهای مستقیم و گاهی غیر مستقیم میپردازد.
برای مصاحبه به یکی از کتابفروشیهای تخصصی کودک در حوالی انقلاب رفته بودم. همانطور که قفسهها را از نظر میگذارندم، حواسم به گفتگوی متصدی کتابفروشی و یکی از مشتریها بود. انگار دنبال کتابهایی بود که پسرش با خواندن آنها بفمهد نباید بدون اجازه دست به وسایل شخص دیگر بزند. کتابفروش هم بلافاصله چند کتاب از میان قفسهها جدا کرد و در اختیار او قرار داد. او هم خوشحال که درمان علاج فرزندش را یافته!
بخشی از چرخه ترویح کتابخوانی از همین نگاه ضربه میخورد. انگار کتابها محملی شدهاند برای بیان ارزشها و مهارتهای زندگی و ابزاری برای درمان قطعی مشکل فرزندان. بسیاری از اوقات خانوادهها کتاب را به عنوان دارویی تجویزی به رسمیت میشناسند و گمان میکنند همه چیز باید به کودکان از طریق کتابها آموزش داده شود. این برداشتی است که کتابفروشان و مروجان کتاب کودک با ما در میان میگذارند.
اینکه والدین کتاب را به عنوان ابزاری برای رفع مشکلات و بحرانهای فرزندشان میدانند، مسئلهای پذیرفتنی است. سرآغاز مشکلات از آنجایی است که از این جریان به عنوان جریان غالب بازار ادبیات کودک یاد میشود و با اقبال خوبی از سوی مخاطبان همراه است. در این بین کتابهای ادبی در سایه کتابهای مهارتمحور ناپدید شدهاند. نگاه صرفا آموزشی آنهم با رویکرد کاملا مستقیم والدین به کتابها ناشی از همان شناخت نادرست است! بسیاری از کتابفروشها و مروجان کتاب معتقدند بخش وسیعی از والدین چنین ذهنیتی از کتاب کودک را در سر پروراندهاند و با همین تصور دنبال کتاب مناسباند. اکنون کتابهای ترجمه بسیاری درباره خلاءهای عاطفی اجتماعی، روابط خانوادگی و مسائل شخصی کودک در بازار موجود است و جنبه آموزشی دارند. در سایه چنین موضوعاتی، کتابهای قصه و داستان که تخیل رکن اصلی آنهاست مورد پسند بعضی پدرو مادرها نیست و نسبت به قصه و داستان امروزی ذهنیتی ندارند. از اینجاست که کار اصلی مروجان و تسهیلگران کتاب کودک آغاز میشود و باید والدین را با ماهیت اصلی کتاب و ادبیات کودک آشنا کنند. چراکه با توجه به تحلیل موضوعات، والدین بیشتر از کودکان به آموزش نیاز دارند.
والدین جوان، از این طرف بوم افتدگان
مروجان و کتابفروشان حوزه کودک میگویند در سالهای اخیر کتابهای متعلق به گروه سنی ۰ تا ۲ سال مورد پسند مخاطبان واقع شده است.انگار والدین جوانتر و نسل جدید دوست دارند از کودکانشان آدمهایی کتابخوان و باهوشتر از خودشان بسازند. این موضوع در نگاه اول شاید مثبت و مطلوب به نظر برسد، اما به اعتقاد کتابفروشان و مروجان کودک، یک جایی از کار با مشکل روبروست. درحقیقت این شیوه از توجه آنها به کتاب مانعی در مقابل ارتباط طبیعی والدین و فرزندان محسوب میشود و انتظارات فراواقع، خاص و عجیبی را در والدین درباره کتاب به وجود آورده. برای خرید کتاب وقت و هزینه صرف میکنند، اما نمیدانند چگونه فرزند نوپا و نوزادشان را با کتاب وفق دهند.
یکی از مروجان با توجه به تجاربش در این حوزه میگوید ما مراجعاتی داریم که برای کودک دوماهه دنبال کتابی میگردند که مقابل چشمش قرار دهند. این نشان میدهد با جریان کتابخوانی آشنا نیستند. والدین کودکان نوپا به کتاب بها میدهند، اما ماهیت کتابخوانی برای این گروه سنی را درک نکردهاند.
بر اساس کتاب «خواندن با کودک از تولد تا سه سالگی» نوشته ثریا قزل ایاق اگر دو ماه بعد از تولد برای کودکان کتاب بخوانیم، او از سی و دو ماهگی قادر خواهد بود با انگشتانش کلمات کتاب را دنبال کند و کمکم با گذشت زمان تا قبل از ورود به مدرسه، سواد خواندن پیدا میکند. این موضوع در کشورهای دیگر مهم تلقی شده و تبلیغات گستردهای در این زمینه انجام میشود تا والدین نسبت به این موضوع آگاه باشند، اما در ایران این وجه از تاثیرات کتابها به خانواده گوشزد نمیشود.
این موضوع البته دلایلی دارد که در گزارشی جداگانه به آن خواهیم پرداخت. تاثیرت مفید کتابخوانی برای گروه سنی نوپایان و نوزادان برای والدین جوان بازگو نشده اما بااین وجود برخی از آنان به سراغ کتابها میروند اما با پیش زمینههای ذهنی نادرست و اشتباه.
موضع والدین دربرابر کمیک استریپ ها
به طورکلی نگاه ما ایرانیها به مقوله قیمت کتاب از چند جهت قابل بررسی است. مهمتر از همه این که ما در ایران عادت نداشته ایم کتاب را به عنوان یک کالای بهادار و گران به رسمت بشناسیم و تا سالها کتاب از نظر ما کالای ارزان بود. اکنون افزایش قیمت کتابها مانعی در مقابل معرفی برخی کتابها به ویژه کتابهای کمیک استریپ با همان داستان های مصور به والدین است. چون عموما قیمت کتابهای مصور درمقایسه با گونههای دیگر کتاب کودک گرانتر است. داستانهای مصور با زبان تصاویر مفاهیم را منتقل میکنند. به همین خاطر جایگاه ویژهای در میان مخاطبان دارند و بخش مهمی از تولیدات کتاب کودک و نوجوان را در جهان به خود اختصاص دادهاند اما در کشور ما همچنان مغفول باقی مانده و یکی از دلایل آن دیدگاه والدین نسبت به این دسته از کتابهاست.
پدر و مادرها عموما در مقابل خرید این دسته از کتابها مقاومت به خرج میدهند و تا جایی که بتوانند از گزینش آنها صرف نظر میکنند .در حقیقت اصالت کتاب را به متن و کلمات میدهند و معتقدند کتابهای مصور که متن در آن اولویتی ندارد چه چیزی را به کودکان اضافه میکند و عملا قرار است از روی چه چیزی بخوانند؟!
این در حالیست که کمیک استریپ ها به دلیل محدودیت کلمات و متن ، بیشتر مفاهیم خود را از طرق تصاویر و نقاشیها بیان میکنند و این فرصت را به بچهها میدهند که از طریق دیدن تصاویر قوه خلاقیت خود را تقویت کنند و داستان را باتوجه به تخیل و دایره کلمات خود روایت کنند. به اعتقاد فروشندگان کتاب یکی از چالشها با والدین بر سر داستانهای مصور است چراکه با جنبههای تاثیرگذار آنها آشنایی ندارند.
تبلیغات تا مغز استخوان والدین رسوخ کرده
عموم افراد تحت تاثیر تبلیغات فضای مجازی برای خرید به کتابفروشی مراجعه میکنند و به دنبال اثری هستند که اسمش را جایی شنیدهاند. این مسئله نشاندهنده خلاء کارشناسان تخصصی فروش کتاب است. در انتخاب کتاب کودک والدین بیش از اندازه درگیر تبلیغات هستند. زیرا هیچ مرجع معروفی در زمینه معرفی آثار وجود ندارد و خانوادهها تنها با توجه به تبلیغات، پویشها و مسابقات کتابخوانی دست به انتخاب میزنند.
معرفی آثار مطلوب با تبلیغ کتابهایی خاص متفاوت است. عملکرد تبلیغاتی کتابفروشیها نیز در این زمینه بی تاثیر نیست. درحالی که کتابفروشان حوزه کودک با مخاطبان در ارتباطند و میتوانند مرجعی برای تشخیص و معرفی آثار خوب این حوزه باشند اما کتابفروشهای حرفهای کتاب کودک و نوجوان بسیار اندکاند. حتی اگر کسی علاقمند به این فعالیت باشد هیچ مرجع صنفی در زمینهی آموزش نیروی متخصص قدمی برنمیدارد. بخشی از تخصص، آشنایی با محتوای کتاب است و بخشی دیگر آشنایی با کارکرد بیرونی کار نظیر جنس و قطع کتاب، ردهبندی سنی و شیوهی برخورد با مخاطب است که به آموزش نیاز دارد. حتی بالاترین نهاد که نهاد صنفی باشد در اینباره برنامهای را تعریف نکرده. اکثر کتابفروشهای حوزه کتاب کودک بر اثر تداوم فعالیت اصولی را یاد گرفتهاند. همه چیز بستگی به پشتکار و دغدغه خود آنها دارد.
بسیاری از مشکلاتی که مروجان و کتابفروش ها از آن یاد میکنند ناشی از ناآگاهی والدین از کتاب و کتابخوانی است. کتاب را ابزاری میدانند برای انتقال ارزشها و مهارتها بدون توجه به کشف لذت ادبی قصهها . به همین خاطر خیلی از اوقات، بچهها با کتابها انس نمیگیرند، لذت مطالعه را تجربه نمیکنند و آنها را کنار میگذارند.