چرا برخی جریانات نسبت به سونامی بیحیایی در جامعه سکوت کردهاند؟
مهمترین غنائم جریان سلطه و اذنابش از آوردگاه فتنه بسیار پیچیده و خطرناک پاییز ۱۴۰۱ عبارت است از:
۱- تثبیت موقعیت خود در ادراکسازی و تصمیمسازی برای برخی از مسئولان جمهوری اسلامی و بهدست گرفتن مدیریت راهبردی آنها از طریق اقتدار رسانهای و جنگ شناختی و نفوذیهای خود در مناصب تصمیمساز.
۲- شکستن سد عفاف و حجاب با ایجاد سونامی بیحیایی و عفتزدایی از جامعه و هر روز بیش از روز پیش در این دو محور به پیشروی خود ادامه میدهند.
اگر بخواهیم این موضوع را مشابهسازی کنیم با حملات وحشیانه رژیم غاصب و جعلی صهیونیستی به غزه، میتوانیم اینگونه تحلیل کنیم، در جریان فتنه پیچیده پاییز سال ۱۴۰۱، دشمن طی چهار ماه با جنگ ترکیبی، افکار عمومی و افکار مسئولان را تحت شدیدترین بمبارانهای رسانهای و شناختی خود قرار داد تا مردم و مسئولان زمینگیر شوند و توان دفاعی خود را از دست بدهند و چنین شد.
سپس به ارتش ترویج بیحیایی خود، با نماد کشف حجاب، دستور پیشروی دادند. یکسال گذشت، ارتش بیحیایی دشمن با سرعت فوق تصور به پیشروی خود ادامه داده و همچنان درحال پیشروی است و، اما در جبهه انقلاب، در این یکسال گذشته چه خبر بوده و چه خبر است؟! در یک کلام سردرگمی، استیصال، اختلاف، تردید و بیعملی!
برخی تحت تاثیر جنگ شناختی دشمن در تله مارپیچ سکوت گرفتار آمده و بر این باورند که اکثریت جامعه با ارتش بیحیایی همراه یا موافقند، لذا در سکوتی مرگبار و ترسآلود به مرگ تدریجی و فروپاشی فرهنگی و اجتماعی رضایت دادهاند، افراد وابسته به این طیف عمدتا یا در مناصب قدرت جا خوش کردهاند یا از این مناصب ارتزاق میکنند یا شبکهای از رسانههای زرد را مدیریت میکنند، مانند صاحبان رسانه و احزاب قدرتطلب که برای آنها هیچچیز مهمتر از بهدست آوردن قدرت و بقا در آن نیست. اینها معمولا منافع فردی و گروهی خود را پشت شعار «حفظ نظام» و «افزایش مشارکت» مخفی میسازند، اما دُمشان آنجایی میزند بیرون که در دعوای سهمخواهی انتخاباتی حاضرند آبروی کل نظام را به باد دهند.
نشانه دیگر این جماعت «روشنفکرنمایی» و تقلید تهوعآور از غربپرستان در ادبیات و اطوارهای سیاسی و ژورنالیستی و ژست نواندیشی است تا به آنها انگ بیسوادی و عقبماندگی نخورد، همانهایی که «تارگت» را به هدف، «کتگوری» را به مجموعه و «مرسی» را به ممنون ترجیح میدهند؛ گویا این جماعت دین جدید و خدای جدیدی برگزیدهاند! جریانی که عملا از جریان انقلاب خارج شدهاند و به اردوگاه دشمن پیوستهاند و در جریان دشمن نیز جایی ندارند و تا عرض و آبرویشان را نبرند به آنها بهایی نمیدهند.
اینها آدمی را به یاد تقیزادهها، آخوندفها، میرزاآقاخان کرمانی و میرزاملکمخانها میاندازند؛ و اگر بخواهیم مثالهای نزدیکتر به دوره خود بزنیم، جریان به اصطلاح چپ خط امام پر است از این آدمها که روزگاری در انقلابیگری چنان گوی سبقت را از دیگران ربوده بودند که امثال شهید بهشتی را نماد اسلام آمریکایی معرفی میکردند، اما روزی دیگر برای خوشرقصی در پیش اربابان غربی خود از یکدیگر سبقت میگرفتند و برای پروژه «سکولاریزاسیون» جمهوری اسلامی، شبانهروز مجاهدانه! تلاش میکردند و برخی از ایشان کارشان به ارتداد کشید و این سنت الهی است «ثم کان عاقبه الذین اساوالسوای ان کذبوا بایات ا... وکانوابهایستهزئون».
این جماعت برای توجیه انفعال بزدلانه خود در مقابل پیشروی ارتش بیحیایی دشمن، استدلالهایی را دست و پا کردهاند تا ضمن سرکوب وجدانهای خمارشان، با زیرکی بهزعم خیال باطلشان، از اتهام استحاله فرار کنند. یکی از توجیهات ایشان برای فرار از مسئولیت شرعی و قانونی در مقابل حرام شرعی و حرام سیاسی «کشف حجاب» این است که تذکر لسانی جواب نمیدهد و باید کار فرهنگی کرد، باید از مدارس شروع کرد و....
سؤال، آیا شما خود در این رابطه کاری مؤثرکردهاید؟ اصلا این مسأله جزو اولویتهای شما هست؟ آیا شما، نعوذبالله ازخدا بهتر و بیشتر میفهمید که امر به معروف را واجب گردانید و بسنده به کار فرهنگی نکرد؟! و چرا دشمن که در کار فرهنگی و رسانهای بهمراتب از ما قویتر است، بسنده به کار فرهنگی و رسانهای نمیکند و «فتح نرم خیابان» را توسط ارتش بیحجابها با جدیت تمام و در اولویت پیگیری میکند؟!