سراب حقیقت
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، عرفان در فضای ذهن مردم معمولی و ان گروه از اهل تحقیق که متاسفانه جریاناتِ ذهنی مردمِ معمولی را ملاک تحقیقات خود قرار می دهند، یک پدیده بسیار نامشخص و مبهم است، زیرا برداشت های انان از معنای عرفان، مستند به رفتارها و نمودهایی است که از عُرفا یا مدّعیان عرفان مشاهده کرده اند، بدون این که از واقعیت های جاری در روح انان اطلاعی داشته باشند؛ در حالی که هیچ رفتار و نمود عینی نمی تواند بازگوکننده کاملِ عوامل، انگیزه ها و فعالیت های روحی ان رفتار و نمود عینی بوده باشد.
دو موضوع مهم، بی اساس بودن تصوّرات عامیانه و تحقیقات رفتارشناسی را درباره عرفان اثبات می کند:
موضوع یکم- وسعت و عمقِ مفهومِ عرفان است که هم شامل عرفان امیرالمومنین علی علیه السلام و هم شامل حالات لذّت بار و زودگذرِ روانی اشخاصِ معمولی می شود. به عبارتی دیگر: کلمه عرفان در مفاهیمی متنوّع به کار برده می شود که ممکن است هویت بعضی از ان مفاهیم با بعضی دیگر به طوری مختلف باشد که با یکدیگر اشتراکی نداشته باشند.
به عنوان مثال: با نظر به معنایی از عرفان که حدّ اعلای رشد انسانی را نشان می دهد، هم از جهت دارا بودن به حدّ اعلای معرفت درباره عالم هستی و هم از جهتِ شناختِ همه جانبه خویشتن و هم برقرار ساختن والاترین حدّ رابطه با موجود برین که در پیامبران الهی به وجود می اید و در وجود علی بن ابی طالب علیه السلام بیل به دست و با کمربندی از لیف خرما و وصله هایی در کفش هایش، با دارا بودن زمامداری چند کشور اسلامی، با وضوح کامل مشاهده می شود.
از طرف دیگر، همین کلمه به کسانی نیز اطلاق می شود که به دلیل ناتوانی از معرفت عالم هستی و شناخت خویشتن، و به خاطرِ نداشتنِ قدرت بر گشودن معمّای رابطه میان خود با خدا، و خود با جهان هستی، و به دلیل فرار از ناگواری ها و شکنجه های زندگی، به درون خود پناهنده شده و با لذایذی محدود و زودگذر و نادیده گرفتن واقعیات زندگی سرگرم می شوند و دلخوش می دارند.
چنان که ملاحظه می شود، این دو نوع عرفان به قدری با یکدیگر متفاوتند که می توان ان دو را دو طرف متضاد، یا متناقض معرفی نمود. از همین جاست که میتوان عرفان را به سه نوع کاملًا مختلف تقسیم نمود، نوع اول را عرفان مثبت و نوع دوم را عرفان منفی و نوع سوم را میتوان حال نام گذاری کرد.
اهل حال، ان ارباب ذوق و لذّت گرایانی هستند که از بروز حالات زیبای روح در ارتباط با هستی که بسیار لذّت بخش است، به وجد و هیجان در می ایند و از عرفان چیزی جز همین احوالِ روحی خوشایند نمی خواهند. بی تردید، هر یک از این سه نوع عرفان نیز دارای مراتب و مشخصاتی گوناگون است.
موضوع دوم- یکی از نتایج قرار گرفتن در جاذبه عرفان منفی عبارت است از: به وجود امدن سایه ای بی اصل از خود حقیقی، با مقداری توهمات و حالات و احساس رهایی از قوانین حاکم بر جهان هستی که از مختصات عرفان منفی است؛ در صورتی که در عرفان مثبت، نه (هست) (نیست) می شود و نه (نیست) به جای (هست)، مغز و روان را اشغال می کند.
بر این اساس، هیچ قانونی از واقعیت خود جدا نمی شود، بلکه عارف با احساسِ اختیارِ والا و اگاهی لازم درباره قوانینِ استعدادها و ابعاد وجودی، خود را برای بهره برداری از قوانین و تحصیل هماهنگی با ان ها به فعلیت می رساند. این اختیار که فراتر از احساس ازادی های کاذب است، و این اگاهی فراتر از اگاهی هایی که حجاب هایی میان روح ادمی و حقیقت می کشند، در واقع اغاز تولد دوم است.
همان گونه که انسان عارف با این تولّد، از اسارت و فشار زنجیرهای علل و معلولات سطحی نجات پیدا می کند و اگاهی های مزاحمِ روشنایی های شهودِ حقیقی دست برداشته، اشعه ای از نمونه اختیار و علم خداوندی را در خود می یابد.
آسیب شناسی عرفان
فرق تصوف و عرفان چیست؟
آنچه باعث طرد شدن یک انسان از مکتب اسلام و اهلبیت(ع) می شود، اعتقادات ناصحیح و باطلی است که برای آن انسان پیدا می شود و البته این اعتقادات ناصحیح تا موقعی که در درون یک شخص منفردا باشد، چندان اثر مخربی نخواهد داشت مگر برای همان شخص. ولی آنگاه که این اعتقادات باطل بصورت یک تز و ایدئولوژی آن هم در قالبی تشکل یافته و حزب و گروهی منظم در می آید یقینا آثار مخربی نه تنها برای خود آنها بلکه برای جامعه اسلامی پیش می آورد و اینجاست که رهبران دینی ما احساس وظیفه می کنند به نوعی دیگر مسلمانان را از آثار زشت این غده سرطانی مطلع سازند و یکی از آن راههای طرد نمودن آن خط فکری از حوزه اسلام و مکتب اهلبیت می باشد.
۱) در مورد صوفیه و صوفیان نمی شود یکسان قضاوت کرد؛ بلکه خود آنها نیز دارای شعبه های مختلفی هستند مثلاً بعضی از آنها بقدری نسبت به شخص امیرالمومنین افراط کرده اند که او را خدا میدانند و یا بعضی از آنها بقدری خودشان را پیشرفته در نزدیکی به خدا می دانند که دیگر احساس نیاز به انجام عبادت نمی کنند و عبادات الهی را نفی می کنند، و یا اعتقادات مشابه دیگری از این قبیل که این اعتقادات باعث مطرود شدن آنها شده است.
۲) دانش و علم عرفان به معنای حقیقی، علمی است که هیچ کدام از این اعتقادات باطل در آن علم وجود ندارد، البته اگر کسی خود را عارف بداند و معتقد به اعتقادات باطلی همچون بعضی از فرقههای صوفیه باشد او هم مطرود از دین و مذهب خواهد بود، ولی چون علم عرفان در حد خودش مشهور و معروف به چنین اعتقادات فاسدی نیست لذا با تصوف فرق می کند.
۳) سخن پیرامون این بحث فراوان است و در حوصله این نوشتار نیست اما به طور مختصر میتوان گفت:
اوّلاً: صوفیه با فرقهها و انشعابات بسیاری که دارند اگرچه در انحراف در یک سطح نیستند و بسا که برخی از آنان خارج از ربقه اسلام شمرده نمیشوند، امّا در مجموع منحرفند و عقاید خاصهای که دارند غیر اسلامی است.
همین موضوع توجه خاص و بیش از حدّ به قطب، در بعضی صورتهایش شرک و کفر است، لذا باید از معاشرت و مجالست، مزاوجت و رفاقت با آنها چون مرض خطر ضلالت، فساد عقیده و مفاسد دیگر است جداً باید احراز ننمود.
ثانیاً: عرفان اسلامی قابل مقایسه با تصوّف نیست، چون عرفان اسلامی برگرفته از آیات و روایات و سیره و سنّت پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) و روش عملی علمای دین بوده است، امّا تصوّف برگفته از ذوق و سلیقه عدهای است که مطابق مذاق و میل روش و منشهایی وضع میکنند که تحت عنوان طریقت به آن عمل مینمایند.
ثالثاً: در اسلام چیزی به نام تصوّف وجود ندارد تا تصوّف اسلامی نام بگیرد، بلکه تصوّف زاییده افکار فرقهگرایانه صوفیهاست.
خطر عرفانهای نوظهور
امروزه در کشور ما افزون بر گروهها و فرقههای سنتی تصوف، گروههای نوظهوری به نام عرفان و معنویت با جاذبههای مادی و نفسانی پیدا شدهاند و هر روزه با شگردها و شیوههای مختلفی در شکار تشنگان و علاقمندان عرفان و معنویتاند. سرچشمه این آیینهای نوظهور معنوی عموماً در غرب است.
هرچند سرچشمه اصلی برخی از آنها شرق و بهویژه هندوستان است. اما بسیاری از آنها در حقیقت آیینهای شرقیِ غربی شده هستند که هماکنون در کار تبلیغاند.
به عبارت دیگر آیینهای شرقی اثرپذیر از نظام ارزشی غرباند و تحت مدیریت نظامسلطه به فعالیت میپردازند. عرفانهای نوظهور ضمن مخدوشکردن چهره عرفان اصیل با فروکاستن مفهوم دین، زدودن اتوریته الهی آن، جایگزینی خودمحوری بهجای خدامحوری و فرعیسازی دین نسبت به اهداف اومانیستی، بزرگترین ضربه را بر کیفیت تدین و دینداری وارد میکنند.
علاوه بر این، ادعای این عرفانها درباره در انحصار داشتن حقیقیت، ساختارهای اتورتیهای که اطاعت بیچونوچرا میطلبند، تشویق به وابستگی فزاینده به جنبش از نظر مادی، معنوی و منابع اجتماعی و بریدن گروه از جامعه، همگی خطرها و آسیبهای بالقوه دیگری هستند که نباید از آنها غفلت کرد.
در واقع میتوان چنین گفت که برخی جویندگان عرفانهای جدید میخواهند رابطهای نزدیکتر با خدا یا جهانی بهتر - با ملکوت خداوند- داشته باشند و برخی نیز دوست دارند به جامعه دوستانهای از افراد خوشفکر تعلق داشته باشند و در انتها گروهی نیز دوست دارند با کشف «خود حقیقیشان» خط مشی زندگی یا روابط خود یا سطح موفقیت خود در درس یا کار اقتصادی را بهبود بخشند.
توجه به عوامل فوق برای آنچه در این راستا در شهرهای بزرگ ایران بهویژه تهران مشاهده میشود بسیار مهم است وجود برخی آیینها، فرقهها و معنویتها تحت نام عرفان که نیمهمخفیانه با عناوین مدیتیشن و یوگا به عضوگیری و فعالیت مشغولند، ظهور افرادی که با تکیه بر فن بیان، چهره جذاب، نیروهای طبیعی فوقالعاده همانند انرژی درمانی یا ادعای وصول به بهشت، سفر روح یا پرواز بهوسیله مدیتیشن و... به جذب افراد میپردازند.
گسترش نشر و اقبال عجیب به کتب برخی اساتید تحت عنوان عارفان مشهور و نمایندگان ادیان جدید، مانند سایبابا، رام الله، کریشنا، اکنکار و دالایی لاما، چاپ متوالی و با تیراژ بالای کتب پایولوکوییلو، اوشو، وین دایر، ماهاریشی، لیهنگجی و...، تشکیل و تبلیغ کلاسهای خصوصی یا نیمهخصوصی، آموزشهای وسیعی تحت عنوان موفقیت، خلاقیت و... که میکوشند مجموعه کاملی از پاسخهای لازم به پرسشهای غایی ارایه کنند و انسان را از رجوع به ادیان سنتی بینیاز، همگی سیگنالهای صددرصد معناداری از رشد و اشاعه عرفانهای نوظهور در ایران دارند.
خطرها و آسیبهای این عرفانهای نوظهور، جای بسی تامل دارد. مهمترین خطر و آسیب، متوجه مفهوم دین است. عرفانهای نوظهور ضمن مخدوشکردن چهره عرفان اصیل با فروکاستن مفهوم دین، زدودن اتوریته الهی آن، جایگزینی خودمحوری بهجای خدامحوری و فرعیسازی دین نسبت به غایات اومانیستی، بزرگترین ضربه را بر کیفیت دینداری وارد میآورند.
علاوه بر این، ادعای این عرفانها در مورد در انحصار داشتن حقیقیت، ساختارهای اتورتیهای که اطاعت مطلق میطلبند؛ تشویق به وابستگی فزاینده به جنبش از نظر مادی، معنوی و منابع اجتماعی و بریدن گروه از جامعه، همگی، خطرها و آسیبهای بالقوه دیگری هستند که نباید از آنها غفلت کرد.
خطرها و آسیبهای بالفعل از عرفانی به عرفان دیگر فرق دارد؛ خطراتی همچون: اخذ پول زیاد از افراد و مشتریان، کسب پولهای باد آورده کلان، تخریب قدرت شغل در اعضاء، ازدواج نکردن یا بیبندوباری جنسی، نبود احساس ترس از گناه، از میانبردن احساس مسیولیت، هدایتکردن افراد به زندگی پرحیله، بیرحمانه و جنایتکارانه. در این مقاله میکوشیم که نقش مستقیم نظام سلطه و مافیای فرهنگی جهان در آسیبهایی را شناسایی کنیم که از طریق عرفانهای نوظهور در جامعه ایران بهوجود آمده است. تا بتوانیم راهکارهای لازم جهت پیشگیری و یا رفع اثر این آسیبها را ارایه دهیم.
علی حاج آخوند