همراهی مردم در تحقق حکومت لازم است نه ولایت
به گزارش خبرنگار سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، در طول تاریخ تشیع مسأله ولایت و حکومت همواره مورد بحث و اختلاف بوده و تمایز تشیع نسبت به دیگر مذاهب اسلامی همین مسأله ولایت است؛ در طول انقلاب اسلامی هم این مسأله مورد بحث و اختلاف بوده و هر زمان به مناسبتی مسائل و اختلافات مربوط به بحث ولایت مطرح می شود؛ بعضا این مسائل بارها پاسخ داده شده اند. اما به فراخور زمان با زاویه ای جدید مطرح می شوند.
مدتی است در محافل مختلف به خصوص تریبون های مجازی در خصوص تفاوت ولایت با حکومت و بالاتر بودن شأن آن مطالبی عنوان می شود که از زاویه ای متفاوت به مسأله ولایت نگاه می کند و تأکید دارد که شأن حکومت الهی نیست و مساوی دانستن امامت و حکومت تنزل شأن امام است.
این مسأله توسط آقای سروش محلاتی در لایو اینستاگرامی مطرح و در بعضی منابر و محافل محرم ادامه یافت.
حجت الاسلام والمسلمین احمد فرخ فال رئیس مجمع عمومی جامعه مدرسین در درس خارج خود مسأله ولایت و حکومت را موشکافانه طرح و بررسی کرده و به طور تخصصی با این مسأله رو به رو شده است؛ با توجه به اهمیت بحث در خصوص ولایت و مواجهه با چالش های مطرح پیرامون حیاتی ترین مسأله شیعه و نظام جمهوری اسلامی با ایشان به گفت و گو پرداختیم.
شرح این گفت و گو در ادامه خواهد آمد:
یکی از اساتید شناخته شده در یک لایو اینستاگرامی که شأن امامت بالاتر از حکومت است و نباید شأن امام را پایین آورد؛ نظر شما در خصوص این ادعا و به طور کل این مسأله چیست؟
امامت و ولایت در آیات قران کریم و روایات اهل بیت با ابعاد و مباحثی که از دیدگاه مفسرین بیان شده است دارای نکات خوب و مفید است؛ در قرآن کریم با کلماتی که معنای حصر را می رساند مثل «انما» ولایت را در خدای تبارک و تعالی و رسول یعنی انبیا و انسان های پاک و طاهر و منظم محدود و محصور کرده است؛ همچنین در آیه «انما ولی الله و رسوله» همه مفسرین شیعه و بسیاری از مفسرین اهل سنت قشر سومی را که در آیه آمده یعنی « الَّذينَ يُقيمونَ الصَّلاةَ وَيُؤتونَ الزَّكاةَ وَهُم راكِعونَ» به شخصیت پاک و معصوم امام علی (ع) تفسیر کرده اند؛ به دنبال این حصری که در این مصادیق ولایت شده که خدای تبارک و تعالی، انبیا و اولیا ولایت دارند علاوه بر آن در کنار این حصر آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» اطاعت را هم به مخصوص رسول و خدا و «اولی الامر» معرفی کرده است.
مرحوم علامه طباطبایی در عبارات خود تأکید می کنند این که «اولی الامر» به صورت مطلق و بدون قید بودن در کنار «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول» که آن دو هم بدون قید هستند آمده نشان می دهد در اطلاق می رساند که اولی الامر معصوم است و هرکسی از راه نمی توان برسد و بگوید من ولایت دارم. پس ولایت از خدا و رسول و اهل بیت عصمت هست.
پرسش اساسی برای ما که از نعمت حضور امام محروم هستیم و در زمان غیبت به سر می بریم اینکه ولی ما کیست؟ آیا در همین عباراتی که اشاره کردید برای زمان غیبت اشاره ای به چگونگی ولایت شده است.
در زمان غیبت کبری امام زمان بر اساس مقبوله عمر ابن حنظله و هم روایات صحیح دیگر هست و بیانات مفصلی که فقهای شیعه دارند عالم فقیه جامع شرایط به نمایندگی عام از وجود نازنین امام معصوم این ولایت را به عهده خواهد داشت؛ خوب است علاوه برآن ها روایتی به عنوان مستند عرض کنم: «عن ابی عبدالله (ع) الإمام الصادق عليهالسلام : لا يَستَغني أهلُ كُلِّ بَلَدٍ عَن ثَلاثَةٍ - يَفزَعُ إلَيهِم فِي أمرِ دُنياهُم وآخِرَتِهِم، فَإِن عَدِموا ذلِكَ كانوا هَمَجاً: فَقيهٍ عالِمٍ وَرِعٍ ، و أميرٍ خَيِّرٍ مُطاعٍ ، و طَبيبٍ بَصيرٍ ثِقَةٍ .»
امام صادق قوام و رشد جامعه بشری و حرکت صحیح و تکامل و نظم و انضباط جامعه را به سه شخصیت می داند که شخصیت محوری آن فقیهِ عالمِ با تقوا یعنی همان ولی فقیه است؛ رکن این جامعه ولی فقیه است و در موضوع بعدی دو شخصیت دیگر را خواهم گفت؛ مباحث مفصلی در مباحث خارج فقه دارد و در خصوص تعامل ولایت و حکومت در سال تحصیلی گذشته حدود 75 جلسه تدریس کردم.
ولایت فقیه در امتداد امامت امام معصوم و نیابت عام از حجت خدا یعنی امام دوازدهم است و ولایت فقیه همان ولایتی است که امام معصوم، پیغمبر و خدای تعالی دارد؛ من به همه کسانی که پرسش دارند توصیه می کنم کتاب ولایت فقیه امام خمینی را ملاحظه کنند تا ابعاد این ولایت به لحاظ گستره وجودی شریعت و قوام شریعت و لزوم تحقق اسلام حتی بعد از پیامبر را بشناسند؛ در عبارات مبارک قرآن «ان الدین عندالله الاسلام» را داریم و ما موظف به اجرای اسلام هستیم و نمی توانیم بگوییم وقتی امام معصوم حاضر است اسلام اجرا شود و وقتی غیبت کرد اجرای اسلام تعطیل شود؛ بر اساس عقل، تاریخ، سیره عقلا و روایاتی که از اهل بیت عصمت و طهارت رسیده است ولایت مطلقه فقیه از آن جهت است که موظف به اسلام هستیم؛ و تا آن جایی بستر کار فراهم است باید به دنبال تحقق ولایت ولی فقیه باشیم.
پرسشی که در سخنرانی آقای سروش محلاتی هم به آن تأکید شده بود تفاوت ولایت حکومت است به این صورت که آیا ولایت چیزی جدای از حکومت است؟
اگر حکومت را به معنای سیستم اداره و اجرای جامعه معنا کردید نه به معنای کل نظام؛ تفاوت از اینجا حاصل می شود چون نظام اسلامی دارای یک محوری به معنای ولی امر است که زمانی پیامبر، زمانی دیگر امام معصوم و در زمان غیبت هم این ولایت به عهده فقیه جامع الشرایط گذاشته شده است؛ در خطبه شقشقیه نهج البلاغه همین محوریت را ملاحظه می کنیم که حضرت تأکید می کند من عمودِ فولادین وسط نظام و حاکمیت هستم؛ این ولایت ولایتی است که خداوند قرار داده و به دست مردم هم نیست اما تحقق و ورود این ولایت و تشکیل نظام توسط ولایت با بیعت و همراهی مردم صورت می پذیرد؛ یونس نبی در بین مردم مورد مخالفت قرار گرفت و مردم را رها کرد و بعد از اینکه از شکم ماهی بیرون آمد و جسمش خوب شد به میان مردم بر می گردد و این نبی خدا به نینوا رفت و مردم آنجا بیعت می کنند و همان یونس تشکیل حکومت می دهد؛ در اصطلاح فقهی اش جایی که مقتضی موجود باشد یعنی شرایط و زمینه ها آماده باشد حاکمیت خدا توسط ولی و امام محقق شد مثل مثال یونس نبی که گذشت.
برای تحقق حکومت علاوه بر فراهم بودن زمینه ها، موانع هم باید رفع شده باشند؛ در زمان بنی مروان امام معصوم حاضر و ولی جامعه معصوم است که در این جا ممکن است برخی زمینه ها و مقتضیات موجود باشند اما موانع اجازه تحقق نمی دهد؛ مانند زمان ابراهیم نبی که مردم مانع تحقق جدی نظام الهی هستند و به حضرت ابراهیم اجازه نمی دهد حکومت الله را محقق سازد.
امام علی به عنوان امام به مالک اشتر دستور می دهد به مصر برود و حاکم مصر شود و این ولایت است که حاکم و مجری امور را تعیین می کند و از آن جا که حضرت امیر ولی است سلمان را هم برای مدائن تعیین می کند؛ نبی اکرم هم برای تحقق مدیریت حکومت اسلامی افرادی را منصوب می کند اما رأس این حاکمیت ولی و نبی است و با همه این توضیحات ولی غیر از آن حاکمی است که از طرف امام و ولی فقیه منصوب می شود.
در مباحث تعامل ولی و حاکم و به تعبیر دیگری والی مباحثی عرض کردیم که در جاهای خاص وجود دارد و می شود مراجعه کرد. اگر حکومت را به معنای نظام گرفتید و محور این نظام می شود ولی فقیه.
آقای سروش محلاتی در سخنرانی خود به عباراتی از شهید مطهری و شهید بهشتی استناد می کنند؛ این عبارات را چگونه می توان ارزیابی کرد؟
اینجا لازم است نکاتی را در نظر گرفت؛ اول آنکه دانشمندان، علما، فقها، سخنوران، فرهیختگان و اساتید در ابعاد مختلف این نظام، حکومت و ولایت مباحث زیادی دارند و با همان استدلالی که از شهید بهشتی و شهید مطهری و علمای گذشته عبارت نقل می شود طبعا لازم است از فقهای امروز یا حتی فقهای زمان مشروطه هم که دیدگاه های مختلف دارند عبارت نقل شود چون دارد بحث علمی مطرح می شود؛ نمی شود مباحث را به چند عبارت منحصر کرد به این بهانه که می خواهیم برداشت سیاسی نشود، فقط از چند نفر فقیه عبارت می آوریم؛ مگر دیگر کسانی که اهل سیاست و مدیریت بوده و همچنین کسانی که عالم و فرهیخته اند نباید سخنانشان شنیده شده و مطالبشان دیده شود. در زمان مشروطه مرحوم آخوند خراسانی، مرحوم نایینی و شهید شیخ فضل الله نوری را ببینید که هرکدام نظراتی دارند؛ مگر می شود در گردونه نظام اسلامی و بحث ولایت نظرات ارزشمندی که امام خمینی بیان کردند نادیده بگیریم. بنابراین اگر بنا است در بحث علمی نقل مطلب از علما و فرهیختگان و اساتید شود همه نظرات را باید دید.
نکته بعدی هم عنصر زمان است؛ به طور جدی اعتقاد داریم حکومت و ولایت به انبیا و ائمه معصومین متعلق است و همچنین در زمان غیبت کبرای امام و حجت حق، عالمان فقیه با تقوا ولایت دارند اما در همه این دوران ها از زمان خود پیغمبر گرفته تا زمان غیبت کبرباید مقتضی موجود و مانع مفقود باشد یعنی زمینه ها فراهم و موانع رفع شده باشند؛ در ابتدای بعثت پیامبر سه سال هیچ دعوت آشکاری صورت نمی گیرد یعنی زمینه دعوت علنی در آن زمان وجود نداشت و پس از این سه سال دعوت عمومی، اقتضای ایجاد حکومت اسلامی هم نبود در اینجا که پیامبر دنبال حکومت نرفت می توان گفت که ایشان اعتقادی به حکومت نداشت؟ علاوه بر نبود زمینه های حکومت، در همان دوران مانع بزرگی مثل ابوسفیان حضور داشت و با دخالت همین موانع پیامبر به شعب ابی طالب تبعید می شود؛ از زمانی که نبی، نبی است ولایت دارد و برای نمود و تحقق حکومت لازم است موانع رفع شده و مقتضیات فراهم باشد؛ اینکه پیامبر در مکه حکومت نکرد دلیل نمی شود که نباید حکومت را تشکیل داد چون زمان تحقق امر، زمان مناسبی نبود.
با این توضیحات باید گفت عبارات علما را هم باید ناظر به زمان بررسی کرد چون در زمانی عبارتی گفته اند که امکان تحقق حکومت و نمود ولایت نبوده یا امکانش بوده مانعی اجازه نمی داده که مسأله ولایت پیگیری شود.
زمان ائمه معصومین چندین سال بعد از ارتحال نبی و علی رغم روایت متعددی که از حادثه غدیر وجود دارد امیر مؤمنان موظف به اداره حکومت بوده اما مقتضی از بین رفته و مانع به وجود آمده است که امکان نمود ولایت نیست؛ در همان حکومت خلیفه اول، دوم و سوم اتفاقاتی که به اعمال نظر امیرمؤمنان احتیاج دارد حضرت علی ورود می کند اما ولایت حضرت اعمال نمی شود و پس از وقفه 25 ساله مقتضی موجود می شود و موانع تا حد زیادی مرتفع می شود، البته معاویه از موانع جدی بود که نمی توانست جلوی حکومت را بگیرد اما مشکل ایجاد می کرد؛ حسین ابن علی ولی و امام است اما موانع نمی گذارد که ظرفیت ولایت فعال شود بنابراین وقتی مقتضی موجود شد و بیعت مردم اتفاق افتاد این ولایت کاربرد خود را به منصه ظهور می آورد و وارد عمل شد.
حالا که تفاوت ولایت و حکومت مشخص شد تعیین حاکم به عهده چه کسی خواهد بود؟
پیامبر ازدیگران مشورت می گیرد اما خودش منصوب می کند یا حضرت علی (ع) ابوموسی را در کوفه، مالک در مصر و سلمان در مدائن را با اختیار خودش منصوب می کند؛ در بحث نظام و حکومت یکی از مباحث مهم موجود بودن مقتضی یعنی بیعت و تمکین و خواست مردم امام خمینی در قالب انتخابات که یک روش مرسوم بین المللی و کشور های آزادی خواه است انتخاب مجری و حاکم را مطرح می کند و امام با این ابتکار جمهوریت و اسلامیت را در کنار هم قرار می دهد و این شاهکار امام خمینی بود.
پیش از آن هم علما بودند اما روزی پهلوی در ایران و صدام در عراق به عنوان مانع نمی گذارند و زمینه ها باید به ثبوت برسد و شرایط پذیرای ولایت باشد و نظام اسلامی باشد؛ بنابراین امام خمینی جمهوریت و اسلامیت را با توجه به همه این منابعی که وجود دارد در کنار هم قرار می دهد تا زمینه تحقق ولایت را تقویت کند و با این جمهوریت موانع را بی اثر کند؛ البته برای رعایت اسلام در قانون اساسی هم آمده پس از انتخاب مجری حکومت توسط مردم لازم است توسط ولی فقیه تنفیذ شود چون رشته انتصابش به ولی فقیه مهم است و ممکن است امیر اشتباه کند اما باید متصل به ولی باشد تا رشته این نظام و حاکمیت اسلامی محقق شود و به طور کل هر مسؤولیتی که وجود دارد باید پیوندش با ولی فقیه برقرار شود البته مباحث گسترده است ولی باید گفت این تلفیق شاهکار امام این بود.
بعضی تصور می کنند که فقط امام خمینی معتقد بود که ولی فقیه باید در رأس باشد و رأی مردم را هم تنفیذ کند و دیگر علما چنین بحثی را ندارند؛ من در خدمت یکی از بزرگان بودم که همین حرف را زد و گفت در کلام فلان فقیه چنین اختیاراتی برای ولی فقیه نیست و من پاسخ دادم ممکن است بر اساس مقتضای زمان برقراری نظام به گونه دیگری مطرح باشد چون بر اساس خفقانی که وجود داشت علما و مراجع فعالیت و ایجاد حاکمیت نداشتند؛ به محض اینکه مقتضی موجود شد و صدام تضعیف شد ملاحظه کردید با محوریت علما قشر عظیمی از مردم برای تشکیل نظام اسلامی حرکت کردند هر چند سرانجام خونباری را صدام با چراغ سبز آمریکا رقم زد و بعضی از فقها را به شهادت رساند و مردم را هم قتل عام کرد؛ اگر زمینه فراهم باشد، ولی فقیه و فقیه جامع الشرایط از سوی امام معصوم بر اجرای احکام شریعت و اجرای نظام اسلامی موظف است و تمام این اموری که در نظام اسلامی انجام می شود باید پیوندی با ولی فقیه داشته باشد؛ حتی رأی مردم که جمهوریت است و لازم است و یکی از مباحث کلیدی نظام اسلامی بیعت مردم است باید از سوی ولی فقیه تنفیذ شود.