در مقابل سقیفه بی تفاوت نباشیم / پای دار شیخ فضل الله کف نزنیم
به گزارش خبرگزاری رسا، صورتت را بر خاک می گذاری، نوازش آرام و دل انگیز نسیمی را حس می کنی که از سمت بی سمتی به سمت تو وزیدن گرفته است.
صدای کسی را می شنوی که تو را می خواند؛ گویی نامت را تمام ذرات هستی زمزمه می کنند؛ تو دعوت شدی به مهمانی بزرگی که خودِ خدا میزبان آن است.
برای تو، برای ورودت مهمانی تدارک دیده اند، فرشتگان آسمان را آدین بسته اند و تو خود را مسافر راهی می بینی که تنها به خانه قرب می رسد؛ قربی ازلی که روز تولدت را با شهادت رقم می زنند، آری! شاید همان سال 1338 که تو در «اهر» دیده به جهان گشودی پایان زندگی ات را شهادت برگزیدند.
آری! او در میان خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. دوران ابتدایی را با موفقیت به پایان رساند و آن هنگام که مصادف بود با قیامهای خیابانی و تظاهرات گسترده مردمی علیه نظام ستم شاهی با شرکت در این مبارزات مردمی فعالیت گسترده ای داشت تا این که پا به کلاس مقدس دروس صادق آل محمد – صلی الله علیه وآله- در حوزه علمیه تبریز گذاشت.
کلاسی که جان به مسلخ عاشقی میبرد
شور و عشق دیگری داشت و به عنوان سرباز مخلص آقا امام زمان – عجل الله تعالی فرجه- به درس بسیار دلبسته بود؛ اما با نواختن شیپور جنگ، درس را رها نمود، و در کلاس دیگری که جان به مسلخ عاشقی می برند، شرکت نمود تا در بام دوست به پرواز درآید.
به خودش می نگریست و لبخند بر لبانش نقش می بست؛ بر پیراهنش گلهایی روییده بودند سرخ تر از هر شقایق و زیباتر از هر لاله. گلهای پیراهنش هر لحظه شکوفاتر می شد؛ از همان دقیقه ای که مانند غنچه ای بر سینه اش نشسته بودند به یادشان می آورد، با دردی خفیف در جسم و شکری نشاط آور در روح.
همان لحظه های نخست همراه شد با شکفتن گلهای سرخ روی تنش؛ آنها بازتر می شدند و او زیباتر و نازتر آماده می شد برای دل سپردن به سفری که مسافران زیادی چون او انتظار می کشیدند.
لبخندی بر لب داشت، و در مسیری گام بر می داشت سبزتر از سبز، به اطرافش نگریست؛ هم سفران او نیز همانند او هرکدام با دسته گلهایی سرخ در دست همراه با موجی از گلهای شقایق و لاله گام در مسیری که به مهمانی خدا ختم می شد گذاشته بودند.
شهید اصلانی به زیبایی در تاریخ 1/8/62 در منطقه «بازخاک» عراق به دیار حق شتافت تا در سفری سبز، جاودانگی را به ارمغان رساند
وصیت نامه
«من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدو الله علیه و منهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا» در قاموس شهادت واژه وحشت نیست(امام خمینی)
به نام خدایی که موت و حیات در دست اوست، به نام خدای رئوف و مهربان؛ بخشندهای که درش بیکران و لطفش بی پایان است و بنده گناهکاری چون حقیر را رخصت میدهد تا خود را از زیر بار گناهانی که بر دوشم سنگینی میکند بشویم و کمکم می کند در پرتو دانش در صراطش حرکت کنم.
اما متاسفانه زمین قدر باران را نمیداند، من نیز با آن همه لطف و مرحمت او، هنوز غرق در گناهم و در شکر و سپاس نعمتها و الطاف و مهربانیهایش تنبل و کاهلم.
براستی که «ان الاِنسان لَیَطغی» اگر اراده قادر متعال در کشتن حقیر بوسیله دشمن قرار گیرد، باز هم با شرمساری و خجلت در مقابلش جوابی ندارم که مرا هم از چنین فیض عظیمی بر خوردار ساخت.
به هر حال امیدوارم خداوند مرا مورد عفو و بخشش قرار دهد و به فضل و کرامتش مرا نیز در زمره شهدا محسوب بدارد و به تبار حسینیان واصلم گرداند تا با آنان محشور باشم و روحم را از کالبد خستهام به سدره المنتهی برساند.
از پدر، خواهر، برادر و مادرم که امید و نور چشم من هستند می خواهم قصور فرزند کوچکشان را زیر پا بگذارند و از آنها در گذرند و ببخشند و مرا از دعای خیر فراموش نکنند که دعای خیر آنها و رضایت آنها مرا در رسیدن به لقای خداوند متعال یاری خواهد داد.
جسارت است که به عنوان یک فرد، پدر و خواهرانم و برادرانم را مورد عتاب و خطاب قرار دهم ولی به عنوان یک فرد مسلمان حق دارم به آنان توصیه کنم و وصیتی براین هم وطنان و هم دینان عزیزم بنمایم:
کفران نعمت الهی که یکی از آنها وقوع انقلاب الهی و اسلامی تحت رهبری امام امت، خمینی بت شکن با فداکاری بیش از هزاران شهید و معلول باعث خواهد شد که باز ظلم و تباهی حلقومتان را برای مدتی طولانی بفشارد و همه را به یوغ و سلطه طاغوتی دیگر بکشاند؛
پس این نعمت را پاس داریم و از دستاوردهای انقلاب حراست کنیم و برای صدور و تحقق اهداف انقلاب از هر گونه فداکاری، موافات، مواسات و ایثار دریغ نورزیم.
انشاءالله بیدار باشیم، اگر روزی سقیفه بنی صاعدهای خواستند انقلاب را از مسیرش منحرف کنند، در مقابل آن بی تفاوت نباشیم و بالاخره اگر روزی غرب زدگان و شرق زدگان متحدا شیخ فضل الله دیگری را به دار آویختند، در پای چوب دارش سوت و کف نزنیم.
دشمنان خدا و اسلام سعی دارند تاریخ را تکرار کنند، ما که معتقد به خدا و معاد هستیم و خود را شیعه علی(ع) می دانیم آگاه باشیم به گفته علی(ع) از یک سوراخ دوبار گزیده نشویم.
اگر جسدم به دست دوستان افتاد و قابل حمل بود، مرا در وادی رحمت دفن کنید.
برادران! پروردگار عالم عذاب دنیوی خویش را آن وقت می فرستد که گروهی کفران نعمت بزرگترین نعمتش را بکنند، قرآن کریم می فرماید: بزرگترین نعمت الهی هدایت الهی است، هر گاه هدایت الهی بر گروهی فرستاده شود و این گروه پشتیبانی نکنند و رو بر گردانند و به هر نحوی کفران نعمت کنند، عذاب دنیوی الهی علاوه بر عذاب اخروی نازل خواهد شد.
هم اکنون هدایت الهی برتمام جهانیان عرضه شده است و آن امام خمینی بت شکن، پیر جماران است، موا ظب باشید کاری نکنید که کفران بشود، سعی کنید به نحو احسن از آن استفاده کنید و گرنه عذاب الهی نازل خواهد شد.
پروردگار عالم ملت ایران و سایر ملل دیگر را در امتحانی سخت می آزماید: «فان الجهاد باب من ابواب الجنه فتح الله لخاصه اولیائه» از جان و فرزند و هر چه دارید در راه دین و رضای خدا مایه بگذارید و به جبههها بروید، نگذارید خون این شهیدان باعث شود تا دعوت و هدایت الهی بر شما و ملت به پا خواسته ایران فرود آید و دعوت الهی را بی پاسخ گذارید، او را حتما در سختترین مراحل انقلاب یاری فرمایید و خداوند شهادت را در این راه نصیب ما فرماید.
اگر لیاقت داشته باشیم بنده حقیر نیز گر چه گاهی علیرغم میل باطنیام خلاف جاذبه فطریام از اطاعت خداوند سر پیچیدهام ولی اکنون بر درگاهش پناه آوردم که او ارحم الراحمین و خریدار جان و مال مؤمنین است.
نده قیامم برای خدا، مبارزه ام برای تحقق اسلام عزیز، هدفم لقای خدا و مرادم امام روح ا... است. العبد الحقیر المسکین و المستکین لا یملک لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حیاهً و لا نشورا. والسلام
یک روز جنگی بود امروز جنگی نیست! امروز تکلیف نسل شقایق چیست؟ نسل شقایق، آی – ای سبزهای سرخ تکلیفتان عشق است، تفسیرشیدایی است.
از ابتدای جاده زندگی به سبزینه ایمان و مذهب گروید. عاشق تحصیل در حوزه علمیه قم بود آن جا که تفسیر شیدایی هاست و دست روشن دین از سینه سرخ عاشقان مدافع می روید او طلبگی را کارش نمی دید، طلبگی هنرش بود برا ی همین همدم شعله های پرحرارت تنور نانوایی شد.
او مرد آزادی بود و مرغ روحش از فضای مسموم استبداد و ظلم، ناعدالتی و حق کشی ها وحق خوری ها و عصیان ها درعذاب بود. او دل صاف وپاکی داشت برای همین همنشین با پاکدلان را آرزو داشت، پاکان چون شهید چمران.
در حادثه غم بار فیضیه حضور داشت و فعال عمل کرد، زمان خدمت سربازی اش رسید؛ اما از زیر آن شانه خالی می کرد، او هیچ علاقه ای به خدمت کردن در نظام شاهنشاهی که از سرمایه مستضعفان درباریان را سرشار نعمت ساخته بود نداشت؛ اما با اصرار زیاد راهی خدمت شد و زمانی که اشاره پیر مرادش را دید، پادگان را ترک و به ادامه فعالیت ها پرداخت.
او عاشق امام حسین -علیه السلام- بود. اسم زیبای امام حسین بر سینه پیراهنش این عشق را فریاد می زد، یک بار که به مرخصی آمد در مسجد نشسته بودیم زمستان بود و هوا سرد، بخاری را روشن کرده بودیم و در پناه گرمش آرام گرفته بودیم.
ناگهان شهید برخاست و به سمت درب رفت و در آغوش سرد فضا قرار گرفت تعجب ما برانگیخته شد، سوال کردیم چرا به هوای سرد پناه بردی؟علی گفت: الان رزمنده ها در هوای سرد جنگ می کنند، من نمی توانم این جا در هوای گرم بنشینم، باید سردی را بکشم تا جنگ را حس کنم.
تلألو پیشانی اش هر گلوله سرگردان را مدهوش می کرد، او مرد رفتن بود، برای ماندن نیامده بود؛ اما سهم زمین چه می شد؟ شهید، کام دل اندر کام شکسته بود که برای رفتن هیچ غل و زنجیری بر پا و گردنش نباشد،او عجیب می درخشید.
او که رفت، رفتنی بود، سال 1362 روزی که شهادت علی را شنیدیم و جهت تدفین به وادی رحمت تبریز رفتیم، محشر بود، 15 روز بود که ستاره شد، بود و آرایش طاق ایوان قدس عشق شده بود؛ اما زمانی که صورت ماهش را می دیدی دیگر ماه در نگاهت رنگ و بری نداشت.
او نرفته بود، خوابیده بود، اصلاً خواب هم نبود آرام گرفته بود،
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم راحت جان طلبم و ز پی جانان بروم
در لحظه ای که آهنگ آرامگاهش کردیم، انگار زمین و زمان هم از داغ او پر التهاب بود، خاک از زمین برخاست و روانه قبر شد،چهار مرتبه قبرش را از غبارخاک زدودیم اما هر بار که می زدودیم باز ذرات خاک که در پی تبرک زمان بودند از زمین به آغوش قبر پناه می بردند.
آن شب در آسمان آماده باشی اعلام شد، ستاره ها هم قسم شدند، شهاب بود که از آسمان به یاری جوانمردان باریدن گرفته بود، مردان رفته گفته بودند که روزی باز خواهند گشت، به نقل از برادرشهید
شایان ذکر است، علاقهمندان به کسب آگاهی بیشتر از زندگینامه، وصیتنامه و خاطرات شهدای روحانی، میتوانند به پایگاه اینترنتی«جلوه ایثار، روایت حماسه شهدای روحانی» به نشانی http://www.jelveisar.ir مراجعه کنند./995/د101/ن