نقد یک انحراف هستیشناختی؛ بررسی چگونگی خالقیت خداوند در عرفان حلقه

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، تحقیق «بررسی و نقد نحوۀ خالقیت خداوند در عرفان کیهانی (حلقه)» اثر سید حمیدرضا رئوف و قدرتالله خیاطیان منتشر شده در دوفصلنامه علمی «پژوهشنامه کلام»، به واکاری ژرفانگرانهای در مبانی هستیشناختی عرفان حلقه دست زده است.
بر اساس این گزارش، از آنجا که فهم هر نظام فکری مستلزم شناخت معماری بنیادین آن است، این پژوهش با ترسیم نقشه هستیشناسی عرفان حلقه، نشان میدهد که چگونه تبیین «نحوه خالقیت خداوند» در این نظام فکری، دچار ابهامات و ناسازگاریهای بنیادین شده است.
معماری یک جهان چندپاره: از «هیچقطبی» تا «جهان دو قطبی»
در کانون هستیشناسی عرفان حلقه، مفهوم «شعور کیهانی» یا هوشمندی حاکم بر جهان قرار دارد. این پژوهش با واکاوی آثار محمدعلی طاهری، بنیانگذار این جریان، نشان میدهد که هستی در این نگاه به دو قلمرو اصلی تقسیم میشود: «وجود غیرقابل تعریف» که منحصر به ذات الهی (هیچقطبی) است و «موجودات قابل تعریف» که مخلوقات و تجلیات آن ذات هستند. فرآیند خلقت به صورت سلسلهمراتبی و از طریق سه جهان واسط «تکقطبی» (عقول سهگانه) انجام میپذیرد که از تجلی ذات آغاز شده و در نهایت به «جهان دو قطبی» (جهان مادی و تضاد) منجر میشود. در این ساختار، انگیزه اصلی خلقت، «عشق» ذات الهی عنوان شده و کارگزاران اجرایی آن، موجوداتی به نام «ملائک» هستند.
ابلیس؛ فرشتهای با مأموریت الهی برای ایجاد تضاد
یکی از شگفتانگیزترین مؤلفههای این نظام فکری، جایگاه بازتعریفشده ابلیس است. بر اساس این پژوهش، در عرفان حلقه، ابلیس نه یک نافرمان، که ملکی با مأموریت الهی قلمداد میشود. سجده نکردن او بر آدم، نه نافرمانی، بلکه بخشی از طرح الهی برای ایجاد «جهان تضاد» (خیر و شر) توصیف میشود. این تضاد است که زمینهساز اختیار انسان و حرکت او به سمت کمال میگردد. به بیان این عرفان، اگر «آتش» ابلیس نبود، «گِل» انسان هرگز پخته نمیشد.
تقابل الگوها؛ هستیشناسی التقاطی و فاقد انسجام
این تحقیق با بهرهگیری از دو مدل تحلیلی «گستره عرضی عالم» و «سلسله طولی وجود» به نقد این معماری پرداخته است. یافتهها حاکی از آن است که عرفان حلقه در ترسیم نقشه هستی، الگوهای ناسازگاری را به کار برده است. از یک سو بر «مدل ظهوری» تأکید دارد که بر اساس آن، کل هستی سایه و تجلی ذات واحد است، اما از سوی دیگر، با ترسیم مراتب طولی و تباینمند (مدل نردبانی) و همچنین نسبتدادن نقش فاعلی و خالقیت به مراتب پایینتر هستی (مانند عقول)، عملاً به سمت «مدل صدوری» حرکت کرده است. این تقابل الگوها، نظامی پرابهام و فاقد انسجام درونی پدید آورده است.
نقش محو شده خالق؛ خداوند در حاشیه خلقت
مشکل بنیادینتر، تضعیف نقش انحصاری خداوند به عنوان فاعل و خالق یکتاست. اگرچه عرفان حلقه در نهایت ذات الهی را سرآغاز میداند، اما در فرآیند تفصیلی خلقت، مراتب مختلف هستی (عشق، عقل، ملائک) دارای نقشهای فاعلی و خالقگونه مستقل تصویر میشوند. این پژوهش استدلال میکند که این پراکندگی در فاعلیت، تا حد زیادی نقش یگانه خداوند در آفرینش را مخدوش میسازد و وحدت فعل الهی را زیر سؤال میبرد. به عبارت دیگر، بین مدعای اصلی (یگانگی خالقیت خداوند) و ترسیم الگوی عملی خلقت، شکافی عمیق وجود دارد.
ارائه تصویری مغشوش، چندپاره و فاقد انسجام توسط طاهری از خلقت
این تحقیق در جمعبندی نهایی خود هشدار میدهد که عرفان حلقه با ارائه تصویری مغشوش، چندپاره و فاقد انسجام از خلقت، نتوانسته است تبیینی شفاف و قانعکننده از نحوه خالقیت خداوند ارائه کند. هم چنین با نسبت دادن نقشهای فاعلی به غیر خداوند، به طور غیرمستقیم به حاشیهرانی خالق یکتا از عرصه خلقت دامن زده است. بنابراین، این پژوهش با این نتیجه تکاندهنده به پایان میرسد که در نهایت، خدای معرفی شده توسط محمدعلی طاهری در عرفان حلقه، هستی ای است که در پیچوتاب قالبهای پیچیده هستیشناختی و کارگزاران بیشمارش، رنگ میبازد و نقش بیبدیلش به عنوان آفرینندهای یگانه، در هالهای از ابهام فرو میرود.