قلب مفهوم زهد، مانع کار و تولید در جوامع شیعه

به گزارش خبرنگار گروه فرق و ادیان خبرگزاری رسا، یکی از عوامل مهم و بنیادین در شکلگیری و تحول ساختارهای اجتماعی، تغییر در ارزشها و ایدئولوژیها است. ارزشها بهعنوان باورهای اساسی و هنجارهای تعیینکننده در یک جامعه، نقش محوری در هدایت رفتارها، سیاستها، نهادها و سبک زندگی ایفا میکنند. ایدئولوژی نیز بهمثابه چارچوبی فکری و معنایی، مجموعهای منسجم از عقاید و ارزشها را در قالب گفتمانهایی معنادار سامان میدهد و مسیر حرکت جوامع را جهتدهی میکند.
با دگرگونی در این بنیانهای ارزشی و ایدئولوژیک، نهتنها فرهنگ عمومی جامعه دچار تحول میشود، بلکه ساختارهای اجتماعی، روابط قدرت، الگوهای اقتصادی، نهادهای آموزشی و حتی روابط خانوادگی نیز بهتبع آن، متحول میگردند. به بیان دیگر، تغییر در ارزشها و ایدئولوژیها، تأثیرات دومینویی و لایهلایهای بر کلیت جامعه برجای میگذارد.
گرچه برخی از نظریهپردازان علوم اجتماعی، اقتصاد را علت اصلی و یا مهمترین عامل تغییرات اجتماعی میدانند؛ اما خود در بسیاری از موارد محصول و تابعی از نظام ارزشی و ایدئولوژیک حاکم بر یک جامعه است و نوع نگاه یک جامعه به کار، تولید، مصرف، عدالت، رفاه، مالکیت و رقابت، ریشه در بنیانهای ارزشی و ایدئولوژیک آن دارد، هرچند که اقتصاد عامل اثرگذار و تعیینکنندهای است.
برای مثال، در جوامعی که عدالت اجتماعی و تعاون از ارزشهای بنیادی تلقی میشود، نظام اقتصادی به سمت سازوکارهای مشارکتی و بازتوزیعی میل میکند. در مقابل، در جوامعی که فردگرایی و سودمحوری ارزش غالب است، ساختار اقتصادی به سوی رقابت آزاد و تمرکز سرمایه جهتگیری میکند. بدین ترتیب میتوان گفت که ارزشها و ایدئولوژیها نه تنها محرک تغییرات اجتماعی هستند، بلکه جهت و کیفیت این تغییرات را نیز تعیین میکنند.
حال اگر فرض کنیم که نوع نگاه برخی از ادیان الهی به مقوله کار، ثروت و دنیاگرایی بهگونهای باشد که کار و کسب مال را عملی مذموم و زندگی زاهدانه و دوری از دنیا را فضیلت بدانند، بهوضوح میتوان انتظار داشت که پیروان چنین ادیانی در سطح کلی، از لحاظ اقتصادی در موقعیت ضعیفتر و ساختار اقتصادی کوچکتری قرار گیرند. چرا که بنیانهای ارزشی آن دین، انگیزههای مادی و فعالیتهای اقتصادی را محدود یا حتی سرکوب میکند.
در مقابل، ادیانی که نگاهی مثبت، فعالانه یا حتی قدسیانگارانه به کار، تولید و کسب ثروت دارند، زمینهساز شکلگیری نظامهای اقتصادی پویاتر، گستردهتر و کارآمدتر میشوند. در این زمینه، میتوان به نظریه مشهور ماکس وبر درباره اخلاق پروتستانی و پیدایش روح سرمایهداری اشاره کرد. وبر در کتاب معروف خود اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری استدلال میکند که برخی آموزههای پروتستانی، بهویژه در شاخه کالوینیسم، نقش مهمی در شکلگیری نظام سرمایهداری مدرن در غرب داشتهاند.
کالوینیستها بر این باور بودند که کار سخت، انضباط فردی، پسانداز، و پرهیز از اسراف، نشانههایی از نجات الهی و انتخابشدگی انسان هستند. این نوع نگرش، نهتنها کار و تولید را امری مقدس جلوه میداد، بلکه پیروان خود را به فعالیت اقتصادی شدید و زندگی منظم ترغیب میکرد. به تعبیر وبر، این نوع از اخلاق دینی، زیربنای فرهنگی و روانی لازم برای توسعه سرمایهداری را فراهم ساخت.
بنابراین، میتوان گفت که نظامهای ارزشی و باورهای دینی، تأثیر مستقیم و عمیقی بر نحوه شکلگیری و رشد اقتصاد در جوامع دارند. دین، اگرچه در ظاهر حوزهای معنوی و غیرمادی است، اما بسته به نوع نگاهش به مفاهیمی، چون دنیا، ثروت، کار، رقابت و رفاه، میتواند ساختار اقتصادی جامعه را جهتدهی کند و یکی از علل کلان تفاوتهای اقتصادی میان تمدنها و ملتها باشد.
حال باید دید که مذهب تشیع در مواجهه با مقوله دنیا، ثروت و تولید، در کدام سو ایستاده است: آیا آموزههای آن مردم را به سمت تلاش، کار، تولید و پیشرفت اقتصادی سوق دادهاند ـ در کنار پایبندی به عبادات و معنویات ـ یا آنکه با تفسیری نادرست و تحریفشده از مفهوم زهد، نوعی گرایش به رهبانیت و دنیاگریزی در فرهنگ پیروان خود پدید آورده که در نهایت، تیشه به ریشه بالندگی اقتصادی و تمدنی جهان تشیع زده است؟
در پاسخ، باید تأکید کرد که تعالیم اصیل تشیع، بر خلاف برخی برداشتهای تاریخی یا فرهنگی رایج، هیچگاه انسان مؤمن را از فعالیت اقتصادی، تلاش برای رفاه مادی، عمران زمین و ساختن زندگی دنیوی بازنداشتهاند. بلکه در بسیاری از منابع روایی، کار و تولید، نهتنها مذموم شمرده نشده، بلکه ستوده شده و حتی عبادت تلقی گردیده است. امام علی علیهالسلام در نهجالبلاغه، در کنار دعوت به تقوا و پارسایی، به کار و تلاش، قناعت، نظم، و عدالت اقتصادی توصیه میکند؛ و در سیره اهلبیت نیز، نمونههای فراوانی از فعالیتهای اقتصادی، تجارت، کشاورزی و مدیریت مالی دیده میشود.
با این حال، در برخی دورههای تاریخی، همچون عصر پیدایش و گسترش تصوف در قرون سوم و چهارم هجری، زهد بهتدریج از معنای اصیل خود فاصله گرفت و بهصورت ترک دنیا، فقر اختیاری و انزوا از جامعه تفسیر شد. این تفسیر نادرست، بهتدریج در برخی لایههای فرهنگ شیعی رسوخ کرد و بهجای آنکه زهد را بهمعنای بیدلبستگی به دنیا در عین فعالیت در آن معرفی کند، آن را بهمثابه ترک دنیا، تحقیر مال، و بیارزشی کار و ثروت جا انداخت. این برداشت، در نهایت با نوعی معنویتگرایی منقطع از اجتماع پیوند خورد که پیامد آن، کاهش انگیزههای اقتصادی، تضعیف روحیه تولید، و به حاشیه رفتن برنامهریزی اقتصادی در برخی جوامع شیعی بود.
برای مطالعه بیشتر درباره مفهوم زهد در تاریخ تشیع و تصوف این یادداشت را مطالعه کنید!
این در حالی است که اهمیت کار، تلاش، تولید و اشتغال، بارها و بارها از سوی رهبران دینی و نیز در رهنمودهای مقام معظم رهبری مورد تأکید قرار گرفته است. رهبر انقلاب در سالهای متمادی، با تعیین شعارهایی همچون اقتصاد مقاومتی، تولید ملی، رونق تولید، جهش تولید و اقتصاد دانشبنیان، بر لزوم شکلگیری یک فرهنگ عمومی مبتنی بر کار و تولید تأکید کردهاند. این شعارها صرفاً توصیههای سطحی یا شعاری نیستند، بلکه تبلور نگاه راهبردی نظام اسلامی به اقتصاد، معیشت مردم، و نقش تولید در استقلال ملی و پیشرفت تمدنیاند و حتی سیره اهلبیت علیهمالسلام، موید چنین برداشتی است. ائمه معصومین، بدون استثناء، در زمره افراد توانمند از نظر اقتصادی بودند و در عین حال، تمام فعالیتهای اقتصادیشان در مسیر حلال، مشروع و همراه با کرامت انسانی بود. آنان نهتنها از تولید و کار شانه خالی نمیکردند، بلکه شخصاً در فعالیتهای اقتصادی از کشاورزی گرفته تا تجارت و مدیریت مالی مشارکت فعال داشتند. امام علی علیهالسلام چاه آب حفر میکرد، نخل میکاشت و درآمد حاصل از آن را وقف نیازمندان میکرد. امام صادق علیهالسلام نیز فعالیت اقتصادی داشت و حتی نمایندگانی برای اداره امور مالی خود به مناطق مختلف گسیل میداشت.
آنچه مهم است زیست زاهدانه در عین برخورداری از ثروت و تمکن مالی است. آنچه در سیره اهل بیت علیهم السلام دیده میشد زی زاهدانه بود، نه پرهیز از کار و تولید و کسب ثروت مولّد. این در حالی است که برخی، با استناد نادرست به مفاهیم دینی، بهویژه مفهوم زهد، چنین وانمود میکنند که انسانِ مؤمن باید از دنیا و مال دنیا فاصله بگیرد و نوعی زاهدانهزیستن همراه با ترک تلاش مادی را فضیلت میپندارند. این نوع نگرش، متأسفانه در بخشهایی از جامعه نفوذ کرده و به صورت یک فرهنگ نادرست دینی در حال بازتولید است؛ فرهنگی که کار و اشتغال را امری ثانوی و صرفاً دنیوی تلقی میکند و آن را در تعارض با دینداری و معنویت میبیند.
از این رو، تفکیک دینداری از کار و تولید، یک تحریف تاریخی از مفهوم زهد است، نه آموزهای برخاسته از متن دین. زهد در نگاه اسلامی بهمعنای دلنبستن به دنیا در عین حضور فعال در آن است. زاهد واقعی کسی است که دنیا را در اختیار دارد، اما دنیا او را در اختیار ندارد.
در نهایت، اگر خواهان رهایی از وضعیت موجود ـ یعنی منجلاب خودخواهی، بیتفاوتی نسبت به سرنوشت جمعی، افول روحیه تولید و گسترش فردگرایی افراطی ـ هستیم، راهی جز بازسازی نظام ارزشی جامعه و تبلیغ آن، نداریم. برای حرکت بهسوی جامعهای که در آن کار، تلاش جمعی، تولید، اشتغالزایی و عدالت اقتصادی بهعنوان ارزشهای اصلی شناخته شوند، باید نخست این ارزشها را احیا کرد و سپس در سطح گفتمان عمومی تثبیت نمود.
فرهنگ عمومی هر جامعه، بر بنیاد نظام ارزشی آن شکل میگیرد؛ و این نظام ارزشی است که رفتارهای فردی و جمعی را هدایت میکند. اگر تلاش برای توسعه، کار سالم، خوداتکایی اقتصادی، و اهتمام به خیر عمومی در منظومه ارزشی مردم جایگاه رفیعی نداشته باشد، هرگونه سیاستگذاری یا نسخهپیچی در عرصههای اقتصادی و اجتماعی، سطحی و کماثر خواهد بود.
پس بنابراین برای تحقق اقتصاد مقاومتی و توسعه پایدار، باید برنامهریزی فرهنگی و تربیتی بهگونهای انجام شود که ارزشهایی مانند جمعگرایی مسئولانه، فرهنگ جهادی، کارآفرینی مؤمنانه و استقلال اقتصادی به گفتمان مسلط اجتماعی تبدیل شوند. این گفتمان زمانی مؤثر خواهد بود که بر مبنای معارف اسلامی و سیره اهلبیت علیهمالسلام شکل گیرد؛ سیرهای که در آن زهد با کار، دینداری با مسئولیت اجتماعی، و معنویت با تلاش برای آبادانی دنیا پیوند خورده است و چنین تغییر گفتمانی، زمینهساز شکلگیری تمدنی نو خواهد بود که در آن، تلاش فردی در خدمت پیشرفت جمعی و رشد مادی در امتداد تعالی معنوی قرار دارد.
در نهایت، ارزشها را دریابید و با تحلیل و تفسیر نادرست، تیشه به ریشه خود نزنیم.