سندی از ساواک بر بهائی بودن رضاشاه
مواردی در تاریخ وجود دارد که هرگز به آنها پرداخته نشده است. یکی از این موارد، بهائی بودن رضاشاه است که در یکی از اسناد محرمانه ساواک، به آن اشاره شده است.
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، جلسهای با شرکت ۱۲ نفر از بهائیان شیراز تحت عنوان کمیسیون نشر نفحات اله در منزل مسیح اله روحانی تشکیل گردید. پساز قرائت مناجات و صفحاتی از کتاب لوح احمد آقای بحاللهروحانی پیرامون بهائیت سخنرانی و اظهار داشت دیده شده است که یکی دو نفر از شما با افراد تبلیغات اسلامی تماس گرفته است دیگر نماید این موضوع تکرار شود شماها بهیاد ندارید که در زمان رضاشاه و در زمان سیدنورالدین ما را غارت کردند ولی شخص رضاشاه از این موضوع بسیار ناراحت بود و مخفیانه و دور از چشم علما عدهای از مسلمانان را از بین برد چون «او یک بهائی واقعی بود» و همیشه از بهائیان پشتیبانی میکرد کشف حجاب از روی قانون و منطق بهاءالله صورت گرفته است.
اما برای اطمینان از این حقیقت که رضاشاه، یک بهائی بوده، صرفاً نباید به یک سند و یا نقل و قول یک نفر اکتفا کرد؛ برای اثبات همین موضوع موارد دیگری نیز وجود دارد.
حبیبالله رشیدیان، مأمور رسمی سفارت انگلیس، در خاطراتش مینویسد: «چند سال قبل از کودتا، من بیشتر روزهای هفته، صبح هنگام، سری به منزل عینالملک -که از متنفذین و کمّلیم فرقه بهائیه بود و با وی سوابق دوستی و صحبت داشـتم- میزدم و مخصوصا از کلنل فریزر، مخدوم خود، مأموریت داشتم که در آنجا حضور یابم و از اشخاصی که نزد عینالملک، آمد و شد داشتند و از سخنان آنان با عینالملک و سخنان عینالملک با آنها، اطلاعاتی در اختیار کلنل فریزر قرار دهم.یک روز بنا به معمول، به منزل عینالملک -واقع در خیابان کوشک- رفتم و بعد از چند دقیقه گفتوگو با او؛ مردی پارسی و هندی بر او وارد شد، که نام آن پارسی هندی «ارباب اردشیر جی» بود -که بر من معلوم شد آن مرد زرتشتی هندی، با عینالملک سوابق دوستی ممتد و صحبت قدیمی داشت.
اما از کی و از کجا؟ نمیدانم. به محض ورود، آن مرد زرتشتی هندی، عینالملک نوکر خود را صدا کرد و گفت: «برو در حیاط را ببند و هرکس به ملاقات من آمد، بگو من درمنزل نیستم!» که آن مرد هندی و من با عینالملک، چند دقیقهای به صحبت نشستیم و پس از آنکه «ارباب اردشیر جی» از روابط من با سفارت امپراتوری انگلستان آگاه شد، در دوستی با من گشود و کار صمیمیت و دوستی بین من و او به جایی رسید که هر روز میخواست به منزل عینالملک برود، قبل از وقت به من تلفن میکرد و از من خواهش مینمود که من نیز در همان روز، در منزل عینالملک حضور یابم. روز دیگر که من باز به منزل عینالملک رفتم، آن مرد زرتشتیهندی نیز حضور یافت، و عینالملک مانند دو روز قبل، مستخدم خود را صدا زد و گفت: «برو در حیاط را ببند و هرکس به ملاقات من آمد بگو که من در منزل نیستم!»
در آن روز، لحن سخن ارباب اردشیر جی با عینالملک، صورت جدی به خود گرفت و روی به عـینالملک نموده، گفت:«از شما خواهشی دارم.»عین الملک با کمال ادب گفت: «بفرمایید!»ارباب اردشیر جی گفت: «از شما خواهشمندم که با محفل بهائیان به مشورت بنشینید و از آنها بخواهید تا صاحبمنصبی بـلند قـامت و خـوش قیافه پیدا کنند و به شـما مـعرفی نـمایند و شما آن صاحبمنصب را با من آشنا کنید؛ اما به دو شرط: اولاً اینکه آن صاحبمنصب نباید صاحبمصب ژاندارم باشد و حتما باید صاحبمنصب قزاق بـاشد.ثـانیا شیعه اثنیعشری خالص نباشد -که ارباب اردشیر جی، مخصوصا جمله اخیر را باز تکرار کرد و برای بار دوم گفت که«آن صاحبمنصب نباید شیعه اثنیعشری خالص باشد!» پس از آن ملاقات، عینالملک، «رضاخان» را با ارباب اردشیر جی آشنا کرد. پساز آن، اردشیر وسیله آشنایی رضاخان بـا فرِیزر میشود و فریزر او را به دیگر انگلیسیهای دستاندرکار کودتا، چون هاوارد، اسمایس و گاردنر -کنسول انگلیس در بوشهر- معرفی مینماید.»برگرفته از کتاب «قصه هویدا»، فصل تبارشناسی، صفحه ۱۷، نوشته ابراهیم ذوالفقاری.
درباره «ارباب اردشیر جی» نیز، حسین فردوست در خاطراتش مینویسد: «اردشیر جی، از بنیانگذاران فراماسونری ایران و همان کسی بود که رضاخان را پیدا کرد و برای کودتا به انگلیسیها پیشنهاد کرد».
در بخش دیگری از کتاب «قصه هویدا» که به تبارشناسی هویدا پرداخته، نوشته شده است که رضاشاه نفرت زیادی از ناصرالدین شاه قاجار داشته و حتی گفته که میخواهد ناصرالدین شاه را از قبر بیرون بکشد و جسدش را آتش بزند! که با مخالفت بریتانیا مواجه میشود. این تنفر بیش ازحد از ناصرالدین شاه، شاید به این دلیل باشد که ناصرالدین شاه حکم تیرباران علیمحمد باب را داده بود که برای بهائیان بسیار مورد احترام است.
ارسال نظرات