۰۳ مهر ۱۴۰۲ - ۱۹:۴۰
کد خبر: ۷۴۲۳۷۷

روایت بانوی خرم‌‌آبادی که با اینستاگرام به نجاری رسید!

روایت بانوی خرم‌‌آبادی که با اینستاگرام به نجاری رسید!
اوایل ۱۴۰۰ در اینستاگرام متوجه فعالیت یک بانوی نجار در خرم‌آباد شدم، برای اینکه کارش را از نزدیک ببینم به کارگاه مراجعه کردم، بوی چوب به مذاقم خوشم آمد، جرقه کار در همان کارگاه زده شد.

زینب سجادی، بانوی نجار خرم‌‌آبادی است که با دستان ظریف و زنانه‌، هنرمندانه‌تر از دستان مردانه چوب را برش می‌دهد و با فرم دادن به هر تکه چوب هنری از خود به جای می‌گذارد، او پا به پای مردان در کار چوب وارد میدان شده و تابوی اینکه نجاری کاری مردانه است را شکسته. برای مصاحبه با او قرار می‌گذارم، وقتی وارد کارگاه کوچک او می‌شوم مشغول برش چوب است، سر و صدای دستگاه نمی‌گذارد، صدا به صدا برسد.

روی لباس و حتی صورتش خاک اره خود نمایی می‌کند، با اینکه کار با چوب و دستگاه‌های نجاری کاری تقریبا مردانه است، اما او سختی کار را به جان خریده و پشت دستگاه کارش را انجام می‌دهد.

وقتی مشغول کار با دستگاه است، در نگاهش نه تنها اراده و عزمی جدی، بلکه آرامشی وصف نشدنی را می‌بینم، زینب سجادی که ۳۶ سال دارد، مسیری را انتخاب کرده که به سختی‌هایش اشراف کامل داشته است.

علاوه بر اراده و عزم قوی که در وجود خانم سجادی است، هیجان و انرژی او هم قابل وصف است، این بانوی جوان و موفق روایت نجاری‌اش را با اشتیاق برای ما تعریف می‌کند.

 

 

از خیاطی تا نجاری

چهار سال پیش تصمیم گرفتم کاری را شروع کنم تا هم بیکار نباشم هم اینکه کمک خرجی برای خانه باشم، خیاطی را با چرخ خیاطی کوچک و با خرید مقدار کمی پارچه شروع کردم.

کارمان که دوخت لباس خانگی بود، رونق گرفت و با سود آن یک چرخ صنعتی سر دوز و بعد هم یک چرخ راسته دوز خریداری کردیم، این قضیه مربوط به سال ۹۸ است، اما متوجه شدم من آدمی نیستم که با خیاطی راضی شوم، تصمیم گرفتم سراغ حرفه دیگری بروم. در اینستاگرام متوجه ظروف چوبی تزیینی یا همان رزین شدم، دو ماه در این زمینه تحقیق و بررسی کردم تا بالاخره سال ۹۹ در یک دوره یک روزه شرکت کردم و با خرید متریال سراغ رزین رفتم، البته تمرین زیادی کردم تا توانستم کمی کار را جلو ببرم.

بعد از مدتی تصمیم گرفتم که رزین کاری را آموزش دهم، یک آگهی در دیوار برای آموزش منتشر کردم که متوجه شدم علاقه‌مندان زیادی وجود دارند، پس از رایزنی با یکی از آموزشگاه‌ها شروع به آموزش کردم حتی برای آموزش به الشتر هم رفتم.
 

بوی چوب به مذاقم خوش آمد

اما چطور شد از رزین کاری به نجاری رسیدم، اوایل ۱۴۰۰ در اینستاگرام متوجه فعالیت یک بانوی نجار در خرم‌آباد شدم، به او برای آموزش پیام دادم، گفت که آموزش نمی‌دهم.

اما من برای اینکه کارش را از نزدیک ببینم به کارگاه مراجعه کردم، وقتی فعالیت او را دیدم برایم جالب بود، بوی چوب به مذاقم خوشم آمد، جرقه کار از همان اینجا زده شد.

تا اینکه اواخر ۱۴۰۰ در یک استوری آموزش نجاری را به صورت محدود تبلیغ کرده بود، سریع برای آموزش ثبت نام کردم و دوره کوتاهی را گذراندم، البته ناگفته نماند که در این میان از طریق یو‌تیوپ و اینستاگرام هم فیلم های مربوط به نجاری را دانلود می‌کردم، حتی برای آموزش بیشتر به کارگاه پسر خاله همسرم که در حوزه چوب بود هم رفت و آمد می‌کردم و همین باعث شد کار با چوب را اصولی یاد بگیرم.

تصمیمم را گرفته بودم، می‌خواستم کارگاه راه‌اندازی کنم همان موقع که مشغول آموزش بودم با خودم گفتم حتما یک روز کارگاه نجاری راه‌اندازی می‌کنم، با اینکه هنوز اول راه بودم.

تصمیم خودم را گرفته بودم که به طور جدی کار را شروع کنم، چرخ‌های خیاطی را فروختم و با پولشان که ۱۵ میلیون بود ابزار نجاری خریدم، حالا مانده بودم که کجا کار را شروع کنم.

به پیشنهاد پدرم بساط را داخل حیاط آنها پهن کردم، اما هم سر و صدای زیادی داشت هم گرد و خاک حاصل از چوب کار را سخت کرد، بالاخره توانستیم سیزده فروردین ۱۴۰۱ کارگاه کوچکی در نزدیکی خانه پدری تهیه کنیم.

 

 

سفارشی که درآمدش شیرین بود

این را فراموش کردم بگویم وقتی وسایل نجاری داخل حیاط پدرم بود، یکی از دوستانم که کارگاه خیاطی دارد، وقتی وسایل را گوشه حیاط دید گفت: چکار می‌کنی؟ گفتم نجاری، همان جا پیشنهاد ساخت یک قفسه را با چند تیکه چوب مطرح کرد، وقتی تکه‌های چوب را دیدم متوجه شدم که ام دی اف هستند.

تا آن لحظه ام دی اف کار نکرده بودم، قضیه را با همسرم در میان گذاشتم و شروع به ساخت قفسه کردیم، ۶۰۰ هزار تومان بابت ساخت قفسه دریافت کردیم، یعنی اولین درآمد که برایم خیلی شیرین بود.


پیشنهادی که امضا کار شد

بعد از آن سراغ کار با ام دی اف رفتم، و با کمک دوست همسرم که در این حوزه بود، ام دی اف را دنبال کردم، علاوه بر نکته برداری، حتی از مراحل نصب هم عکسبرداری می‌کردم، در این حین دختر دایی‌ام که قرار بوده ازدواج کند بحث نصب کمد دیواری و کابینت را پیش کشید، من هم پس از مشورت با همسرم پیشنهاد ساخت کمد و کابینت را با دختر دایی‌ام مطرح کردم که اتفاقا استقبال هم کرد.

همسرم گفت ما تا الان کار ام دی آف را انجام نداده‌ایم ممکن است خوب از آب در نیامد گفتم گوشواره‌ها را کنار گذاشته‌ام، نگران نباش، شروع کردیم و کار آماده‌شد، کاری که امضا کارم شد و بعد از آن چند سفارش پشت سر هم گرفتم.

 

نجاری یک زن تابویی که شکسته شد

ظرف یکسال و نیمی که کارگاه را دایر کرده‌ام، بارها افرادی از جلوی کارگاه می‌گذرند و وقتی من را مشغول نجاری می‌‌بینند، برمی‌گردند و با تعجب نگاه می‌کنند. جالب تر اینکه افرادی که با من برای سفارش تماس می‌گیرند، وقتی تلفن را جواب می‌دهم می‌گویند: می‌خواهیم با خودش صحبت کنیم، چون باور ندارند که زنان هم می‌توانند نجار باشند. ‌
 

خستگی که شیرین است

زمانی که مشغول کار با چوب و یا ام دی آف هستم گذر زمان را متوجه نمی‌شوم، خسته می‌شوم اما خستگی شیرینی است، گاهی ‌که چهار زانو مشغول سنباده کاری می‌شوم از درد و خستگی اذیت می‌شوم، گاهی حتی با همان لباس کار خوابم می‌برد، از طرفی کار نجاری ریسکش بالا است اگر یک لحظه غفلت کنی یک عمر پشیمانی به دنبال دارد.

یک روز هنگام سنباده کاری طاق گلی که سفارش تالار بود، سنگ فرز به دستم گیر کرد و گوشت دستم جدا شد، خیلی ناراحت شدم، اما همان ساعت گفتم نجاری همین است باید بلند شوی و ادامه دهی نمی‌شود با هر اتفاقی پا پس بکشی.

هر کاری سختی خودش را دارد، اما اگر پشت آن تفکر، انگیزه و هدف باشد، سختی معنا ندارد، من خوشحالم چون هم علاقه دارم و هم اینکه یک تابو شکنی کردم که زنان هم می‌توانند هم پای مردان کارهای سخت را انجام بدهند.

یادم هست یک شب که خیلی هم خسته بودم وقتی به خانه برگشتیم، همسرم آلبالوی زیادی خریده بود، پسرم‌ با دیدن آلبالو گفت مربا می‌خواهم، من با همان خستگی شروع به تهیه مربا کردم، چون قرارمان با همسرم این بود که کارم به زندگی‌مان لطمه وارد نکند. ‌


 

 

راه اندازی کارگاه بزرگ نیازمند همت مسوولان

من ظرف یک سال و نیمی که مشغول کار با چوب و ام دی اف هستم، همواره سفارش دارم و این به من انگیزه می‌دهد، اما هدفم راه‌اندازی کارگاه بزرگ با نیروی کار زیاد است، این امر با همت مسوولان محقق می‌شود.

خیلی دلم می‌خواهد به این نکته هم اشاره کنم که در این مدت همسر و پدرم پشتوانه و مشوق من بوده‌اند، بدون شک اگر همراهی همسرم نبود کارها پیش نمی‌رفت.

اسم کارگاه را علم وود گذاشته‌ام که در زبان انگلیسی به معنی چوب نارون است، چون ابتدای کار یک تخت سرو با چوب نارون آماده کردم، که با استوری آن شش یا هفت سفارش گرفت.

من نه تنها از اینکه این مسیر را انتخاب کردم، راضی هستم بلکه غبطه میخورم که چرا ده سال پیش شروع نکردم، این را دوست دارم جوانان توجه کنند که شغل فقط اداری و پشت میز نشینی نیست.

احسان قنبری نسب
منبع: فارس
ارسال نظرات