ژورنالیسم فقهی سروش محلاتی/جریانی با اسم فقه به دنبال کاهش تعبد جامعه است
به گزارش خبرنگار سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، نشست علمی «نظریه پردازان آشوب» با ارائه دکتر سجاد فدک دانش آموخته دکترای فقه سیاسی از دانشگاه باقرالعلوم و حجت الاسلام علیرضا ملامحمدی از پژوهشگاه فقه سیاسی در خبرگزاری رسا برگزار شد.
در این نشست با اشاره به مطالب طرح شده از سوی برخی اهالی فقه و روحانیون در خصوص احکام محاربه مصادیق محاربه و آیات مرتبط به آن بحث شد.
همچنین در این نشست تأکید شد که در نگاه افرادی مانند سروش محلاتی چیزی که برجسته است ژورنالیسم فقهی است تا یک بحث تخصصی؛
گزارش مشروح این نشست را در ادامه خواهید خواند:
سجاد فدک گفت: از دوستان خبرگزاری رسا برای پرداختن به این مسأله تشکر می کنم وقتی قوه قضاییه حکمی را عملی می کند و اگر حوزه به عنوان پشتوانه ایدئولوژیک و تئوریک نظام ورود نکند به رسالت خود عمل نکرده است؛ باید از شهدای امنیت به خصوص حوادث اخیر یاد کنم.
در ادعای بسیاری از افراد این است «نظام حق اعتراض را سلب کرده است» و با این جمله به خشونت ها مشروعیت می دهند که آن فرد قمه کش می خواسته از خود دفاع کند؛ آقای ایازی در بیان خود دفاع کرده است که نظام حق را از او سلب کرده و او از خود دفاع می کند؛ دردناک ترین تعبیر برای من همین بود.
برد رسانه ای یک حرف در دوران امروز قابل مقایسه با زمان امیر مؤمنان نیست
آقایان محلاتی و ایازی فقدان حق اعتراض مسالمت آمیز و تعبیر دفاع را به کار برده اند؛ استناد این آقایان به حکومت امیرمؤمنان نیز زیاد است برای مثال مطرح می کنند حضرت به خوارجی که نماز امام را به هم می زدند اعتراض نمی کرد. حق اعتراض باید ریشه و پایه بحث قرار بگیرد چون بیشترین چیزی است که مانور می دهند.
یکی از خوارج که در فضای مسجد حرف خود را می زد چقدر بُرد داشته است؟ در زمانه فعلی که هر کس هر حرفی بخواهد در رسانه و فضای مجازی می زند فضا باز تر و رسانا تر نیست؟ در شدیدترین وضعیت امنیتی کشور تهمت می زنند و می گویند حق اعتراض وجود ندارد. در حکومت امیرمؤمنان هم این مقدار برد رسانه ای برای یک حرف وجود نداشت.
امروز افراد بازداشتی بازجوی خود را تهدید می کنند
در ثانی؛ اگر منظورشان این است که حکومت باید نسبت به معترض و مسأله مورد اعتراض تغییر رویه بدهد باید گفت امیر مؤمنان هم به حرف خوارج ترتیب اثر نمی داد. اینگونه نیست که حق اعتراض استیفا نشود بلکه نسبت به حکومت امیرمؤمنان چندبرابر استیفا می شود.
اگر به بازداشتی ها نگاه بیاندازید می بینید که حرف از براندازی می زنند و بازجوی خود را تهدید می کردند؛ در انقلاب 57 کسی جرأت داشت به بازجوی خود حرف از براندازی بزند اما امروز یک نوجوان 15 ساله بازجوی خود را تهدید می کند.
معترضین آشوبگر مسیر صحیح اعتراض را طی کردند که مجبور به خشونت شدند؟
باید خطاب به این آقایان عرض کنم این متهمی که الان دستگیر شده و شما پشت سر او قرار می گیرید نباید به مسیر اعتراضی او نگاه کنید و ببینید که مسالمت آمیز مسیر را طی کرده بود؟ آیا قدم به قدم پیش رفته است؟ با نماینده شهرش حرف زده است؟ تجمع کرده است؟ آیا همه این مسیر را طی کرده و افاقه نکرده؟ چرا مسأله خود را به هر کسی تعمیم می دهید؟ اگر قاضی تشخیص دهد حکومت همه مسیرهای اعتراضی را مسکوت کرده که این فرد مجرم مجبور شده است راه خشونت را طی کند حکم چیز دیگری می شود در حالی که اینگونه نیست. کلی می گویید این اشخاص حق دفاع از خود داشته اند.
بعد از اینکه از هر رسانه ای با ضریب نفوذ بسیار بالا حرف خود را می زنید حرف از حق اعتراض می زنید پس، بازتر این فضای اعتراضی چگونه است؟ اگر مبانی شما حقوق لیبرال است ببینید در کشورهای لیبرالی سلبریتی ها می توانند به این راحتی حرف بزنند؟ از حکمت خداوند است که در همین برهه در کشورهای اروپایی عده ای متهم به براندازی می شوند و پلیس و حکومت چه برخوردی با آن ها می کنند.
مسیر نقد حکم، مشارکت در فرآیند قانونگذاری است
حوزه و فقها اگر بنای بر نقد یک حکم دارند باید مسیر خود را بشناسند؛ مسیر آن مشارکت در فرایند قانونگذاری است و در زمانه ای که قانونی نوشته شده و شورای نگهبان آن را تأیید کرد یعنی مسیر اجرایی خود را طی کرده است؛ فقیهی که الآن در شرایط ناامنی کشور حکم قاضی را زیر سؤال می برد مسیر و روش درستی را طی نمی کند. فقیه، آزادی دارد در مسیر قانونگذاری نقد خود را بیان کند و دستگاه های پژوهشی مجلس نیز از این قضیه استقبال می کنند اما ورود در وسط آشوب منطقی نیست.
قانون بر حسب اختلاف اقوال قولی را اختیار کرده و بیان می کند: «کشیدن سلاح به قصد جان، مال یا ناموس مردم یا ارعاب آن ها به نحوی که موجب ناامنی در محیط گردد»؛ به قید اخافه الناس اشکال می کنند و توجیه می کنند شخصی که سلاح و چاقو کشیده برای بسیجی و مأموران سلاح کشیده است و قصدش مردم نبوده است.
در پاسخ گفته شده که مأمورین نیز مستثنای از مأمور نیستند و شواهد نیز نشان می دهد وقتی این افراد سلاح می کشند تمام اطراف ملتهب می شود و مغازه ها بسته می شوند و گزارش های میدانی این موضوع را تأیید می کنند. علم به نتیجه نیز جای قصد را می گیرد و اگر کسی با آلت قتاله ضربه ای بزند و بگوید قصد قتل نداشتم همه فقها گفته اند این به منزله قتل عمد است؛ کسی که علم به نتیجه دارد طبق تأیید عرف و عقل قاتل است.
عبور و مرور نیز مانند مالکیت حق است
قطاع طریق و دزدان سر گردنه به صراحت گفته شده است محارب هستند؛ کسی که سر گردنه دزدی می کند و اگر آن شخص از دادن مال امتناع کند به او حمله می کند؛ اینجا نیز همین است یعنی فردی که راه را با قمه بسته هر کس که بخواهد از حق عبور خود استفاده کند به او حمله می کند و اینگونه نیست که فقط به دنبال ضربه زدن به مأمور باشد. همانطور که مالکیت حق است عبور و مرور نیز حق است و اخافه الناس از سه جهت در این مورد صدق می کند.
تحصیلات بنده در زمینه فقه سیاسی است و فقط به عنوان یک پیشنهاد علمی می خواهم مطرح کنم از ظرفیت کامل آیه محاربه استفاده شود زیرا نگاه حکومتی به آن نشده است. در این آیه در خصوص موضوع محارب گفته شده «انما جز» یعنی کسی که علیه خداوند و رسول خدا اقدام به جنگ می کند؛ در کلمات فقها آمده محارب کسی است که تجرید سلاح کند.
ولی فقیه شأن حکومتی پیامبر را دارا است
سؤال من این است که وقتی محارب «اخافة الناس» و اختلال نظام اجتماعی می کند، قید «يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» در استنباط های ما کجا است؟ وقتی «ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است» و هر جا شأن حکومتی رسول خدا مطرح است در خصوص ولایت فقیه نیز مطرح است؛ در این آیه نیز شأن حکومتی رسول خدا نیز مطرح است. در این آیه آمده اگر کسی نسبت به ولی مشروع جامعه حرب بورزد.
علامه طباطبایی نیز به شأن آیه تنبه داده است و فرموده «فيكون كالمتعين أن يراد بها ما يرجع إلى إبطال أثر ما للرسول عليه ولاية من جانب الله سبحانه كمحاربة الكفار مع النبي صلىاللهعليهوآله وإخلال قطاع الطريق بالأمن العام الذي بسطه بولايته على الأرض» و این نوشته علامه می گوید من از این آیه می فهمم افراد محارب ولایت رسول خدا را ابطال می کنند. رسول خدا ولایتی دارد که افراد محاربه با محاربه این ولایت را ابطال می کنند.
پیامبر به عنوان حاکم اسلامی وظیفه تأمین امنیت را دارد
حال این حرف چه ربطی به برداشت فقها و بحث امنیت دارد؟ وظیفه ذاتی هر حکومتی تأمین امنیت است و پیامبر به عنوان حاکم اسلامی این وظیفه را دارد؛ اینجا نیز گفته می شود جزای کسی که به دنبال ابطال این ولایت باشد این است.
سؤال من از فقها این است: رسول خدا به عنوان ولی مشروع جامعه 50 نفر را مشخص کرده است که نظم و امنیت را در جامعه اعمال کنند و این افراد به همه معرفی شدند و لباس مشخصی دارد؛ کسی می آید علیه این مأمور سلاح می کشد. از فقیه سؤال می کنم آیا زخمی کردن مأمور پیامبر که وکیل و مأمور رسول است حرب علیه رسول است؟ معلوم است که حمله به وکیل حمله به موکل بوده و حمله به مأمور حمله به امیر است. خیلی روشن است که حمله به مأمورین امنیت پیامبر خدشه به امنیت جامعه است.
دایره تولید ناامنی یک راهزن اصلا قابل مقایسه به اغتشاشگران امروز نیست
اگر بخواهم مطلبی را وارد فقه کنم باید بگویم پلیس در حکومت مأمور تأمین امنیت از طرف ولی مشروع است و حمله به مأمور بالاتر از «اخافه الناس» بوده و به طور مستقیم «يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» است. چون فقه حکومتی نشده باید این مسأله نیز در گرفته شود و حمله به مأمور باید بالاتر از اخافة الناس مطرح شود. این مظلومیت پلیس ما است در همه جای دنیا حمله به مأمور امنیت محاکمه نمی خواهد و در صحنه زده می شود و همه دنیا حمایت از مأمور امنیت را درک می کنند. به واسطه خود آیه این مسأله عقلایی درک می شود.
اقدام محاربین بستر تهدید خارجی را ایجاد کرده است
سروش محلاتی نکته ای در یادداشت خود داشت و نسبت به قطاع طریق تعبیر خون آشام به کار برد؛ کسی که در صحنه فعلی اینچنین آشوب می کند را کمتر از قطاع طریق می داند؟ کسی که در مسیر عبور کاروان ها مال مردم را می گیرد در چه محدوده ای است و اگر کسی در این فضای فعلی ایجاد ناامنی می کند امتداد ناامنی آن چقدر است؟ اصلا قابل مقایسه با راهزن ها نیست. همین ناامنی بستر تجزیه طلبی را فعال کرد. ناامنی ایجاد شده در همین چند مدت اخیر سبب تهدید نظامی خارجی از ناحیه آذربایجان و اقلیم کردستان شده است و تهدیدهای دیگر نیز فراهم می شود.
بستر تحرک گروه های تروریستی مانند داعش و کوموله نیز فراهم شده است مانند قضیه شاهچراغ؛ کجا قطاع طریق می توانند چنین موج ناامنی ایجاد کند؟ چرا موضوع شناسی این آقایان ضعیف است؟ سروش محلاتی به صاحب جواهر استناد می کند که افساد فی الارض قیدی اضافه بر محاربه است و حرف سروش اثبات می شود که این افراد افساد نکرده اند. باید بگویم اصلا چنین نیست.
محسن شکاری در بهترین حالت باید دست و پایش قطع می شد
صاحب جواهر نیز همین قیود تجرید سلاح را بیان می کند که در این صورت افساد فی الارض محقق است. عجیب است که فقیهی به این سطور التفات نداشته باشد. آقایان خیلی عجیب موضوع شناسی می کنند و تعبیر می کنند معترض پراکنده به صورت فردی آمده است در حالی که دستگاه های امنیتی، سازماندهی شدگی این ها را می گویند. عجیب است.
قول ترتیب و تخییر نیز احتیاج به بررسی دارد و در نوشته های آقای سروش نیز بود؛ حضرت امام اقوی را تخییر می داند و احتیاط مستحب نیز بر روی ترتیب است. بالفرض ما ترتیب را در مجازات محارب بپذیریم در پرونده به خصوص محسن شکاری که خیابان بسته و با قمه مأمور را مجروح کرده است احتیاج به بررسی دارد. در ترتیبی که فقها بیان می کنند، می گویند کسی که مال برده و اخافه کرده است باید دست و پایش قطع شود و اگر صرفا اخافه کرده باشد فقط تبعید می شود و سؤال من اینجا است آیا به لحاظ جرم شناسی زخمی کردن مأمور جرم بالاتری است یا دزدیدن مال؟ اگر سراغ ترتیب هم بروید باید سراغ قطع دست و پا به عنوان مجازات بروید نه تبعید.
روایات نیز در این قضیه مختلف بوده و بعضی دال بر تخییر و برخی دیگر دال بر ترتیب است؛ این روایات قابلیت اطلاق و تقیید ندارد و این جمع عرفی در اینجا پاسخگو نیست.
روایتی ذکر می کنم که جمع بین تخییر و ترتیب است: «سأل رجل أبا عبد اللّه عليه السلام عن قَولِ اللّه ِ عزّ و جلّ : «إنَّما جَزاءُ الّذينَ يُحارِبونَ اللّه َ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِى الْأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْىٌ فِى الدُّنْيَا وَ لَهُمْ فِى الاْخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ » قال : ذلكَ إلى الإمامِ يَفعَلُ بهِ ما يَشاءُ . قلتُ : فمُفَوَّضٌ ذلكَ إلَيهِ ؟ قالَ : لا ، و لكنْ نَحوُ الجِنايَةِ» در این روایت بیان شده که اختیار قاضی نیز به حسب جنایت در اعطای حکم به محارب دخیل است.
قانونگذار و فقهایی که تخییر را اختیار کردند منظورشان نبوده هر کس به هر انگیزه ای هر مجازاتی خواست بدهد بلکه باید به حد جنایت مجازات کند. محاربه اقسام متنوعی دارد و صرفا چند حالت تنوع آن را استیفا نمی کند. برای مثال در همین مورد محسن شکاری شرایط مجرم مهم است: سابقه داشته است؟ در چه مرحله ای از آشوب ها هستیم؟ اول آشوب ها است یا وقتی که همه تهدیدها مشخص شده است؟ شرایط جرم: فضایی که ایجاد کرده است چگونه است.
آقایان جرم شناس می دانند چه پارامترهایی در میزان مجرم بودن دخیل است و طبق این روایت باید به قاضی دست باز بدهیم که قاضی بتواند قولی را که متناسب با جنایت هست را جاری کند.
با ساده انگاری امر سیاسی مواجه هستیم
در ادامه این نشست نیز حجت الاسلام علیرضا ملااحمدی از دانش آموختگان فلسفه و گفت: از نگاه کسی که در متن فقاهت تتبع می کند باید بگویم با مسأله پیچیده ای مواجه نیستم از این رو می خواهم موضوع شناسی کنم.
خبط مهمی در موضوع شناسی صورت گرفته و با ساده انگاری در امر سیاسی مواجه هستیم؛ همینکه بین امنیت مردم و امنیت حکومت تفکیک می شود ساده انگاری امر سیاسی است. امر سیاسی در جهان معاصر بسیار متنوع است و از زباله ای که درب خانه ام می گذارم و بر اثر سیاست گذاری شهرداری در ساعت خاصی جمع آوری می شود تا پوشش و خوراک را شامل می شود. امر سیاسی پیش پا افتاده نیست و نمی توان تفکیک داد که مردم و مأمور جدا هستند.
اینکه کسی به جنس کار راهزن با شخصی که در خیابانی در تهران راهبندان ایجاد می کند متفاوت نگاه کند ساده انگاری امر سیاسی کرده و موضوع شناسی اش هم ضعیف است.
سروش محلاتی در فقه پیشا انقلابی متوقف است
اتفاقی که در حال وقوع است اصلا ساده نیست و جزئی از یک پازل گسترده است. وقتی در امتداد در یک فرایند دوماهه و جنگ تمام عیار ترکیبی یک بستن خیابان را ببینیم صورت مسأله برای ما تغییر می کند تا اینکه جزئی فقط به یک پدیده نگاه کنیم.
جریانی فکری که اجزا آن هماهنگ نیستند و ناخودآگاه این اجزاء به هم گره می خورند نگاه خاصی به فقاهت و تفقه دارد و سروش محلاتی به عنوان یکی از نمایندگان این جریان فکری در یادداشت خود نشان داد در تفقه پیشاانقلابی متوقف است.
با زبان فلسفه علم بگویم اساسا علم با مسأله شکل می گیرد و با مسأله پیش می رود و این چالش ها هستند که حیاط علم را تضمین می کنند و اگر پرسش های علوم نو نشوند علم راکد می شود. دانش فقه ما مثل دیگر دانش ها در این 40 سال اگر پیشرفتی داشته مرهون مسائل است و این در طول 12قرن حیات این علم صادق است. همواره در تاریخ فقه شیعه مسأله ها پیش برنده بودند و نوع مسائلی که علم فقه با آن مواجه شده و سبب تحرک علم شده است مسائل بوده است. حضرت آقا در بیانی به سوره های جزء 28 که عموما مدنی هستند اشاره می کنند که نوع مسائلی که حکومت اسلامی در مدینه مواجهه داشته است با مسائل مسلمانان در مکه متفاوت است و این سور به مسائل حکومتی می پردازد؛ حتی اگر به وحی از این منظر نگاه کنیم تحلیل ما تغییر می کند.
انقلاب اسلامی بستر ارتقای فقه را فراهم کرد
انقلاب اسلامی فرصتی برای فقه ما فراهم کرد که با مسائل جدید در پارادایم جدید مواجه شود و این علم با این رویایی می تواند خود را ارتقا دهد؛ در این مواجهه ها می بینیم که جریان فقه معاصر چقدر پررنگ است. اگر شهید صدر در 40 سال پیش به عنوان یک نابغه نگاه حکومتی داشت یک فرد بود اما امروز در بدنه عمومی حوزه فقه نظام ها دنبال کننده و پژوهشگر دارد و این محصول ارتقایی است که انقلاب اسلامی بستر آن را برای علم فقه فراهم کرده است.
چند وقت یکبار یکی از اهالی فقه حرفی می زند که مشخص می کند رویکرد او به فقه پیشاانقلابی است و چون از آن زاویه دید به فقه نگاه می کند کاملا عقب مانده است و نمی تواند بسیاری از مسائل را تحلیل کند.
جریان منورالفکری دچار تناقضی است که گاهی می خواهد دین را داشته باشد و دین را بر اساس عقلانیت مدرن بفهمد.
جریانی ناخواسته در مسیر تولید آنتیتز انقلاب قرار گرفتند
رهبر معظم انقلاب در سال 89 در جمع دانشجویان قم فرمودند: «از سالهای آخر دههی اول انقلاب به بعد، دشمنان انقلاب و جبههی دشمن با استفاده از کارشناسهای ایرانی یک سیاستی را طراحی کردند و آن سیاست این بود که از قم آنتیتز انقلاب درست کنند.» به عقل اندیشمندان غربی نمی رسید که آنتی تز انقلاب از قم درست شود بلکه یک ایرانی باید مشورت داده باشد. در تعبیر دیگر علت مبقیه انقلاب را نیز حوزه معرفی کردند.
جریانی که مکرر با این نگاه ها تلاش می کند قرائتی از فقه اسلامی ارائه دهد که در تضاد با قرائت انقلاب اسلامی از دین باشد؛ من نمی خواهم به بزرگواران اتهام بزنم و خودشان هم بدون اینکه متوجه بشوند در مسیر تولید آنتی تز انقلاب هستند. احتمال زیاد متوجه نیستند چه می کنند. البته بر فقه تأکید دارند.
با ژورنالیسم فقهی طرف هستیم تا طرح مسأله فقهی
اساسا با یک منش فقهی و فقیه واقعی روبرو نیستیم بلکه ما با ژورنالیسم فقهی روبرو هستیم و منظورم هم فقط شخص سروش محلاتی نیست. پاسخ به یادداشت تلگرامی ایشان لازم است اما کاری که سروش محلاتی می کند ژورنالیستی است.
کسی مطالعه ای در حد سطوح ابتدایی فقه کرده است می تواند یادداشتی تلگرامی بنویسد؛ در دو ماه اخیر با طلابی مواجه بودیم که گاها یکی دوسال درس خارج هم خواندند و با فقه و ادبیات حوزوی آشنا بودند و در هر موقعیتی اظهار نظری نیز داشتند اما کل آن ژورنالیستی و در حد یک یا چند توییت است. حتی برخی از شخصیت های منورالفکری نیز در امتداد این پدیده ژورنالیستی هستند و سطح مطلب علمی عمیق را پایین کشیدند. وقتی یک بحث علمی بدون طی مقدمات آشنایی با علم در سطح عمومی مطرح می شود مطلب به سخافت کشیده می شود.
جریانی با اسم فقه به دنبال کاهش تعبد جامعه است
ژورنالیسم فقهی با اینکه تهدید است اما می توان به همین روش با این جریان برای ارتقا عقلانیت ایمانی جامعه مقابله کنیم و تهدید را تبدیل به فرصت کنیم. این جریان با فقه تلاش می کند تعبد جامعه را بکاهد. فلسفه وجودی این علم تعبد است و این چیزی است اگر ادامه پیدا کند خطرناک است و ما می توانیم با ابزار ژورنال با آن مقابله کنیم.
همین نشست امروز محصول یک کار رسانه ای تلگرامی است و این مسأله نشان می دهد به یک سامانه رصد احتیاج داریم.
هیچ فقیهی قائل به تعطیلی حدود در زمان غیبت نیست
به بهانه این مسأله بحث اقامه حدود مطرح شد که چرا در زمان غیبت حدود را اقامه می کنیم و برخی نیز سرچی در کتب زدند؛ اگر رویکرد کلامی در صورت مسأله داشته باشیم ؛ مرحوم شفتی کتابی در خصوص اقامه حدود نوشتند و به طور مفصل بحث کردند و در بحث اصلی خود یک کار جالب می کند و برای اثبات اقامه حدود در زمان غیبت دانه دانه عبارت متشابه علمای بزرگ گذشته را بیان می کند و تأکید می کند عملا هیچ فقیهی نداریم که قائل به تعطیلی حدود در زمان غیبت باشد و این به مبانی کلامی فقه می رسد. اگر بتوانیم بخشی از شریعت را تعطیل کنیم و آن منطق می تواند منجر به تعطیلی کل احکام شریعت بشود.
در آخر نشست نیز دکتر سجاد فدک اظهار داشت: مطلب سروش محلاتی در خصوص ابن ملجم نیز محل بررسی است؛ حضرت دستور داد اگر من زنده نماندم شما عفو کنید؛ مگر می شود امام حسن به نصیحت پدر گوش نداده باشد؟ این فهم غلط از عبارت است. حضرت می فرماید اگر من زنده ماندم عفو می کنم و شما هم عفو کنید و به نظر می رسد که حضرت می فرماید به امتداد عفو من عفو کنید نه در صورت زنده نماندن خلیفه مسلمین.
در جایی از نهج البلاغه حضرت توضیح می دهد: «یا بنی عبدالمطلب لا الفینکم تخوضون دماء المسلمین خوضا، تقولون قتل امیرالمؤمنین قتل امیرالمؤمنین ، الا لا تقتلن بی الا قاتلی» این عبارت منقول از امیر مؤمنان می فرماید که نشود به خونخواهی از خلیفه مسلمین فتنه ای و برادرکشی راه بیافتد مثل همان چیزی که در قتل عثمان رخ داد. امیر مؤمنان برای دفع از یک فتنه چنین فرمودند.
در ادامه عبارت، امیر مؤمنان نیز امر به ضربت می کند اما از مثله کردن نفی می کند؛ خلط کردن ماجرای ترور با محاربه که امر علنی است عجیب است.