مدرسان «کتاب الجهاد»
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، از همان روزی که نبی مکرم اسلام تنها علی(ع) و شیعیانش را رستگار خواند، این مکتب مملو از مبارزه و استقامت پا به عرصۀ دنیا نهاد. البته ناگفته نماند که مکتب تشیع فراتر از زمان و مکان بوده و بنابر فرمودۀ قرآن کریم، «اِنّ مِنْ شیعتِه لَابراهیم»؛ خلیل الله نیز جزء شیعیان امیرالمؤمنین محسوب میشد.
همانطور که هر مکتبی نیاز به رهبر، خط شکن و پیشرو دارد، تشیع نیز به پیشوایی ائمۀ معصومین(ع) حرکت خود را آغاز کرده و با غیبت امام دوازدهم، زمام رهبری این مکتب به دست علما و صاحبان علوم ائمه(ع) نهاده شد؛ در بزرگی علمای امت پیغمبر نیز همین بس که علمای راستین دوران غیبت مانند انبیاء بنیاسرائیل هستند.
العلماء، ورثة الأنبیاء
تمام نحلههای ضد دین از همان ابتداء سعی بر انزوای علماء و روحانیون داشتند؛ زیرا در طول تاریخ رشادتها، رهبریها و فرماندهی این بزرگواران را دیده و نقش محوری طلاب و روحانیون در بین مردم برایشان آشکار بود. محوریت روحانیت و جوشش مردم، در انقلاب ۵۷ تبلور یافت و مردم حول روحانیت گرد آمده و حکومتی را تشکیل دادند.
پس از پیروزی انقلاب، نقش روحانیت کمرنگ نشد که هیچ؛ بلکه با قوت بیشتری به صحنه آمد و امام خمینی(ره) دربارۀ این قشر میفرماید: علمای اسلام اولین کسانی بودند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است. یکی از شاهدان این مدعا، دفاع مقدس است که قصد داریم گزارشی از عملکرد فرماندهان روحانی و طلبه در ۸ سال جنگ تحمیلی خدمت مخاطبان ارائه کنیم.
در شمارۀ ۳۰۴ مجلۀ افق حوزه، آمار شهدای روحانی ارائه شده که بر این اساس، ۶ برابر دیگر اقشار جامعه برشمرده شده است، همچنین با اتکاء بر دیگر آمارها این یقین حاصل میشود که شهدای روحانیت با اختلاف زیادی از سایر اقشار بالاتر بوده و روحانیون زیادی به درجۀ رفیع شهادت نائل آمدند.
به هر حال نقش موثر و پرشور روحانیت غیرقابل انکار است و از آنجایی که این قشر مشروعیت و مقبولیتی در بین مردم دارد در دفاع مقدس، محوریت خاصی پیدا کردهاند. در ادامه به بیان قطرهای از فعالیتهای شهدای روحانی که در کسوت فرمانده خدمت میکردند خواهیم پرداخت.
شهید حجتالاسلام والمسلمین فضلالله محلاتی
در اول اسفند ۱۳۶۴ حجت الاسلام فضل الله محلاتی، نمایندۀ امام خمینی(ره) در سپاه پاسداران به همراه هشت تن از نمایندگان مجلس و چند تن از قضات و مسؤولان دیگر، عازم جبهههای جنگ بودند که هواپیمای آنها مورد حملۀ دو فروند جنگندۀ عراقی قرار گرفت و کلیۀ سرنشینان آن به شهادت رسیدند؛ برای ارج نهادن به فداکاری روحانیت در طول هشت سال دفاع مقدس، این روز به عنوان روز «روحانیت و دفاع مقدس» نامگذاری شد.
رهبر معظم انقلاب در مورد علاقۀ این شهید به امام میفرماید: «به قدری ایشان به امام علاقه داشت و اعتقاد به نظرات امام داشت که هر موقع امام یک چیزی را بیان میکرد، مثل یک امر تعبدی برایش لازم الاجرا بود و اعتقاد و ارادت ایشان به امام یکی از عوامل تحرک مستمر و خستگی ناپذیر ایشان بود»[۱]
شهید محلاتی هیچگاه از جبهه غافل نبود و رهبر معظم انقلاب در این رابطه میفرماید: «در بین شخصیتهای نظام کمتر کسی به اندازۀ شهید محلاتی فاصلۀ تهران و مناطق عملیاتی را طی کرده بود.» شهید محلاتی شخصیت انقلابی و مبارز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و همچنین مورد اعتماد امام بود که وی را با عنوان حاج شیخ مینامیدند و تعابیر بلندی درباره ایشان دارند. شهید محلاتی از شخصیت های مورد اعتماد امام راحل برای انتقال نظرات ایشان به علما در شهرستانهای مختلف بود و حتی به او لقب «موتور العلما» را داده بودند.
همسر شهید محلاتی پیرامون علاقۀ امام به این شهید بزرگوار چنین میگوید: «دو سه روز بعد از شهادت حاج آقا، خانم امام تشریف آوردند منزل ما و تا مرا دیدند، بوسیدند و گریه کردند؛ گفتند که امام در دو شهادت خیلی گریستند و بلند بلند گریه کردند. یکی در شهادت شهید مطهری بود و یکی هم شهادت شهید محلاتی. دوازده روز بعد از شهادت که ما را بردند خدمت امام، ایشان فرمودند: مثل اینکه من بازویم را از دست دادهام و اشکهایشان سرازیر شد و همه ما با گریه امام، گریه کردیم.»
شهید حجت الاسلام مصطفی ردانیپور
ردانیپور همواره نزدیکان خود را در بعد تربیتی افراد خانواده مورد سفارش قرار میداد و در وصیتنامۀ خود برای تربیت فرزندانش تأکید کرده است: «همواره آنها را علیگونه و زهراگونه تربیت نمایید تا سعادت دنیا و آخرت را به همراه داشته باشند»
وی به دلیل اخلاص و تعهدی که داشت به تدریج مسؤولیتهای خطیری را به عهده گرفت و در اولین عملیات بزرگی که توسط سپاه اسلام انجام شد (عملیات فرمانده کل قوا)، نقش بسزایی داشت. در عملیات شکست محاصرۀ آبادان و طریقالقدس که مناطق وسیعی از سرزمین اسلامی از چنگال غاصبان رهایی یافت، با سمت فرماندهی گردان، فعالانه انجام وظیفه کرد و در هر دو عملیات یاد شده مجروح شد.
مصطفی ردانیپور در عملیات رمضان، فرماندهی قرارگاه فتح سپاه را بر عهده داشت که چند یگان رزمی سپاه را اداره میکرد، به طوری که شگفتی فرماندهان نظامی اعم از ارتش و سپاهی را برمیانگیخت؛ زیرا یک روحانی فرماندهی سه لشکر را عهدهدار است، با لباس روحانی وارد جلسات نظامی میشود و به طرح و توجیه نقشهها میپردازد.
او ظرف کمتر از سه سال، سطوح فرماندهی رزمی را تا سطح قرارگاه طی کرد که این مهم، ناشی از همت، تلاش، پشتکار و اخلاص در عمل بود. او با یاد امام زمان(عج) انس و الفتی خاص داشت و در مناجاتها و دعاها سوز و گدازش به خوبی مشهود بود؛ لذا همواره سفارش میکرد: «آقا امام زمان(عج) را فراموش نکنید و دست از دامن امام و روحانیت نکشید.»
فرماندۀ شهید، حجت الاسلام مصطفی ردانیپور فرمانده سپاه سوم صاحب الزمان(عج) بود و پنج تیپ و لشکر را فرماندهی میکرد که در ۱۵ مردادماه سال ۶۲ در کسوت یک بسیجی به شهادت رسید. او به قدری به دعا و زیارات اهمیت میداد که حتی در وصیتنامهاش نیز سفارش میکند که به هنگام دفنم زیارت عاشورا و روضۀ حضرت زهرا(س) را بخوانید.
طلبۀ شهید، محمود کاوه
با شروع جریانات انقلاب، او که جوانی بانشاط، فعال و مذهبی بود با شرکت در محافل درسی مسجد جوادالائمه(ع) و امام حسن مجتبی(ع) که در آن زمان از مراکز تجمع نیروهای مبارز بود، از هدایتها و تعالیم حضرت آیتالله خامنهای بهرههای فراوانی برد. از آنجا که آرزوی قلبی پدرش به هنگام تولد محمود این بود که وی را در سلک صالحان و پیروان واقعی مکتب اسلام قرار دهد، محمود با علاقۀ قلبی و تشویق پدر، وارد حوزه علمیه شد و همزمان، تحصیلات دوران راهنمایی و دبیرستان را نیز ادامه داد و رهتوشههای همین تعالیم را با خود به محیط دبیرستان و میان دانشآموزان منتقل میکرد بهگونهای که وی در دبیرستان بهعنوان محور مبارزه شناخته شده بود.
روزی که جنگ آغاز شد، او یک جوان ۱۹ ساله بود؛ اما ۳ سال بعد، فرماندهی تیپ ویژۀ شهدا را برعهده گرفت؛ تیپی که از کلیدیترین یگانهای سپاه محسوب میشد. موفقیتها و انجام عملیات خارقالعاده توسط این تیپ با فرماندهی این شهید والا مقام باعث شد که او به لشکر ویژه ارتقاء یابد.
وی که در ۲۲ سالگی به فرماندهی لشکر ویژۀ شهدا در غرب کشور منصوب شد و با اهمیتی که کردستان برایش داشت خود را فرزند کردستان معرفی کرد. روحیۀ والا و انساندوستی او به قدری در اطرافیان اثر میگذاشت که با وجود تبلیغات سوء دشمنان و ایجاد جو مسموم علیه آن شهید و یگان تحت امرش، هنگامی که به درجه رفیع شهادت نائل آمد، مردم مهاباد با پای برهنه زیر پیکر پاک و مطهر سردار بزرگ خود بر سر و سینه میزدند، اشک میریختند و ضدانقلاب را نفرین میکردند.
دهم شهریورماه سالروز شهادت سردار شهید محمود کاوه است که رهبر معظم انقلاب در وصف او فرمودند: «شهید کاوه موقع انقلاب شاگرد ما بود، ولی حالا استاد ماست».[2]
شهید حجت الاسلام عبدالله میثمی
سال ۱۳۳۴ در شهر اصفهان متولد شد. تولد او مصادف با شب ولادت حضرت امیرالمؤمنین(ع) بود و پدرش برای نامگذاری او به قرآن تفأل کرد، نام او را «عبدالله» گذاشت.
عبدالله که در کنار درس به مبارزه با رژیم نیز مشغول بود، با خیانت یکی از منافقان، تحت تعقیب قرار گرفت و به همراه چند طلبه دیگر در همان ایام دستگیر و راهی زندان شدند؛ در زندان با وجود آنکه شکنجههای فراوانی را تحمل کرد، ذرهای نرمش نشان نداد و با تجاربی که داشت محیط زندان را به کلاس درس تبدیل کرد و در حالی که از محضر بعضی از روحانیون کسب فیض میکرد، به اتفاق سایر زندانیان همبند به تحقیق و مطالعه علوم و معارف قرآن و نهجالبلاغه پرداخت. او تعالیم قرآن را به زندانیان آموزش میداد و این حرکتها در روحیه زندانیانی که تحت تأثیر گروهکهای ملحد و منافق بودند، تأثیر به سزایی داشت.
عبدالله علاوه بر خدمت در سپاه، در تشکیل بسیاری از نهادهای انقلاب اسلامی در استان کهگیلویه و بویراحمد نقش بارزی داشت و همواره مورد مشاورۀ مسؤولان استان قرار میگرفت. پس از ۳۰ ماه خدمت و تلاش شبانهروزی در آن منطقۀ محروم، از سوی نمایندۀ حضرت امام(ره) در سپاه، به عنوان «مسؤول دفتر نمایندگی حضرت امام» در منطقۀ نهم (فارس، بوشهر، کهگیلویه و بویراحمد) منصوب شد.
وی با شروع جنگ تحمیلی به تأسی از حضرت امام(ره) معتقد بود که جنگ در رأس همۀ امور است بنابراین بسیار مشتاق بود که همیشه در جبهه بماند، تا اینکه از طرف حجتالاسلام شهید محلاتی به «مسؤولیت نمایندگی امام(ره) در قرارگاه خاتم الانبیاء» که قرارگاه مرکزی و هدایت کننده تمامی نیروهای سپاه و بسیج و سایر نیروهای مردمی بود برگزیده شد.
شهید میثمی همیشه به رزمندگان گوشزد میکرد: «اگر به خاطر مشکلات و به اسم پایان مأموریت و غیره بخواهیم برگردیم، نوعی سقوط است. برادران پیوسته از خدای خود بخواهید که توفیق ادامۀ نبرد را از ما نگیرد. خدا میداند روز قیامت وقتی روزهای جبههمان را ببینیم و روزهای مرخصی را هم ببینیم، گریه خواهیم کرد که ای کاش مرخصی نرفته بودیم».
شهید حجتالاسلام محمدحسن شریف قنوتی
شیخ محمدحسن شریف قنوتی که بعدها به ویژه در روزهای آغازین جنگ تحمیلی به «شیخ شریف» شهرت یافت، در سال ۱۳۳۷ با توجه به رونق علمی حوزه علمیه بروجرد، دوره سطح و بخشی از خارج را در آنجا به پایان رساند؛ سپس برای تکمیل تحصیلات حوزوی وارد حوزه علمیه قم شد و در محضر امام خمینی(ره) و آقای گلپایگانی تا درجۀ اجتهاد پیش رفت.
شاید به جرأت بتوان گفت شهید شریف قنوتی، نخستین پایهگذار جنگهای چریکی در خرمشهر بود؛ درحالی که نیروهای مردمی با پیروی از دستور امام خمینی(ره) برای مقابله با دشمن و دفاع از انقلاب اسلامی و کیان کشور به طور داوطلب وارد خرمشهر میشدند، شهید شریف قنوتی با تشکیل گروههای چریکی، به آنها آموزشهای خاص مقطعی میداد و آنها را در مکانهای حساس خرمشهر مستقر میکرد.
او با توجه به امکانات محدود، با عملیاتهای ایذایی و بازدارنده، سعی داشت جلو تصرف خرمشهر را بگیرد. از این رو، با انسجام نیروهای داوطلب و مردمی و آموزش آنها، به ارتش مجهز عراق حمله میکرد و در حد توان خود، نیروها و امکانات موجود دشمن را به صورت مقطعی به عقب میراند و برای بچههای بروجرد و سایر شهرستانها، «گروه الله اکبر» و برای بچههای خرمشهر «گروه ابوذر» را تشکیل داده بود.
یکی از نیروهای شیخ شریف، تأثیر ایشان را در عملکرد نیروهای نظامی اینگونه بیان میکند: «روز اول که ما با شیخ شریف به خرمشهر آمدیم، متوجه شدیم متأسفانه خط اول تا حدودی خالی شده است؛ بعضی وقتها هم عملیاتهای ناموفقی انجام میدادند و عقب برمیگشتند. شیخ شریف نیروها را منظم کرد و عملیاتها متعدد و پشت سر هم انجام شد که به همت این بزرگوار دشمن پشت دروازههای خرمشهر زمینگیر شد»
سپس در روز ۲۴ مهر ۱۳۵۹ وی به هنگام رساندن مهمات به یکی از نقاط درگیری در خیابان چهل متری خرمشهر به مقر عوامل بعثی وارد شد. نیروهای بعثی با مشاهده وانتِ حامل شریف قنوتی، برای از بین بردن او به سرعت دست به کار شدند و وانت مزبور را زیر رگبار گلوله بستند؛ عراقیها لاستیک اتومبیل را نشانه رفتند و سرانجام شیخ را بر اثر اصابت گلوله به آرنجها و زانوها و گردن از پای درآوردند. وقتی شیخ شریف روی زمین افتاد، آنان خود را به او نزدیک کرده و با شادی گفتند: «اسرنا الخمینی» و به علت مقاومت و سرسختی ایشان در مقابل دشمن حتی با آن جراحتها، با استفاده از سرنیزه فرق سرش را شکافتند و کاسه سرش را جدا کردند و گفتند: «قتلنا الخمینی».
شهید حجتالاسلام سید محسن روحانی
سید محسن که متولد ۱۳۴۰ است، پس از پشت سر گذاشتن دوران دبستان به جمع حوزویان پیوست و تحصیل علوم دینی را از مدرسۀ حقّانی آغاز کرد. هوش سرشار و استعداد فوق العاده اش از او طلبهای موفق ساخته بود. وی با سریع گذراندن دوره مقدمات و سطح خود را به درس خارج رسانید و توانست از محضر اساتید بزرگی استفاده کند.
پس از مدتی فعالیت در جبههها لیاقت و شایستگی او بروز پیدا کرد و مسؤولیت عقیدتی سیاسی لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب(ع) به وی پیشنهاد شد که پس از اصرار زیاد مسؤولان آن را پذیرفت.
با آنکه مسؤولیت ایشان در بخش عقیدتی سیاسی لشکر بود؛ اما پیوسته در خطوط مقدم حضور مییافت و با لباس مقدس روحانیت به رزمندگان دلگرمی میبخشید و بدین سان در اکثر عملیاتها حضور فعال داشت. در عملیات والفجر ۸، در زیر آتش شدید دشمن، با چالاکی تمام، شن در کیسهها میریخت تا بچهها سنگر بسازند و در خطوط پدافندی همانند یک بسیجی ساده در پاسگاهها پست میداد.
سرانجام در تاریخ ۱۰ اردیبهشت سال ۶۵ وی در حالی که برای دیدار با رزمندگان اسلام به خط مقدم نبرد میرفت در جزیره مجنون به شهادت رسید.
شهید حجت الاسلام سید احمد نبوی چاشمی
«سید احمد» دوران ابتدایی را در روستا به پایان رساند و سپس به حوزه علمیه صادقیۀ سمنان رفت. ایشان پس از مدتی هم برای ادامه تحصیل به قم عزیمت کرد. او از سال ۱۳۵۲ به روستاهای اطراف میرفت و با گذاشتن کلاس برای جوانان، آنان را با قرآن، نهج البلاغه و انقلاب آگاه میکرد.
با اینکه بسیار زیرک بود و چندین بار از دست ساواک گریخته بود؛ اما در سال ۱۳۵۴ در تهران دستگیر و مدت ۴ ماه در زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری بسر برد و پس از آن به زندان اوین منتقل شد. وی در سال ۱۳۶۰ مسؤولیت روابط عمومی سپاه سمنان را پذیرفت و پنج ماه بعد بهعنوان مسؤول سپاه «شهرکرد» راهی آن شهر شد. او در سال ۱۳۶۱ فرماندهی سپاه پاسداران قم را برعهده گرفت و در سال ۱۳۶۲ به عنوان فرمانده سپاه «شهر ری» منصوب شد. بعد فرهنگی و نظامی خاصی داشت؛ از طرفی برای رزمندهها کلاس قرآن و نهج البلاغه برگزار میکرد و از طرف دیگر از صبح زود به سپاه میرفت و تا آخر شب به خانه باز نمیگشت.
در کنار این کارها و مسؤولیتهای سنگین، به مشکلات مسکن و رفاهی پاسداران نیز رسیدگی میکرد؛ درحالی که خودش در یک خانه محقر و بسیار ساده زندگی میکرد. وصف حفظ بیت المال او سرآمد بود تاجایی که برادرش میگوید، آن زمانی که محافظ بیت المال بود، از ماشین سپاه استفاده نمیکرد و با مینی بوس به روستا میرفت؛ حتی اگر مینی بوس پیدا نمیشد، داخل اتاقی در مقر سپاه میشد و در همانجا میخوابید.
شهید چاشمی با مسؤولیت فرماندهی سپاه شهر ری در روز پنجشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۶۴، در «عملیات والفجر۸» مورد اصابت ترکش توپ قرار گرفت و بال در بال ملائک گشود، با اینکه ترکش به قلب او خورده بود؛ اما خم به ابرو نیاورد تا رزمندگانی که همراهش بودند، نگران نشوند. از جمله کارهای وی برای سپاه شهر ری ایجاد خانههای مسکونی برای پاسداران بود. او در سپاه شهر ری نیز بنا به رویه جاری خودش بُعد فرهنگی سپاه را تقویت کرد و کارهای وسیعی را در این زمینه به سامان میرساند و در تقویت بنیۀ عقیدتی و سیاسی پاسداران کارهای ارزشمندی را صورت داد.
شهید حجتالاسلام سید محمد حسین سعیدی
سال ۱۳۳۶ در خانوادهای اصیل و مذهبی دیده به جهان گشود و در دامان پدری مجتهد، فداکار، شهید بزرگوار آیت الله سید محمدرضا سعیدی تربیت یافت. در سال ۱۳۵۱ تحصیلات علوم دینی را در حوزه علمیه تهران آغاز کرد و سپس به مشهد رفته و در آخر به قم آمد.
با آنکه ایشان تازه پا به سن جوانی گذاشته بود؛ اما برای انجام تکلیف به اهواز سفر کرد تا مشعل ایمان را در دل مردم مسلمان همچنان برافروخته دارد. او در جواب دوستان خود که پرسیده بودند چرا اینجا را برای تبلیغ انتخاب کردید؟ فرموده بود، آخر بیگانگان در این جا سرمایه گذاری زیادی در راه انحطاط و انحراف جوانان کردهاند و من این جا را برای تبلیغ مناسب دیدم.
او که مدیریت طرح بسیج دانش آموزی را در اختیار داشت، در انجام وظیفه و عمل به تکلیف هیچ رعب و وحشتی را به دل راه نمیداد و برای هدایت نسل جوان دل میسوزاند و در هر فرصتی که پیش میآمد عنان سخن را به دست میگرفت.
قبل از پیروزی انقلاب ممنوعیت سخنرانی او در یکی از شهرهای استان خراسان با تحصن دانشجویان لغو میشود و دوباره به افشاگری میپردازد. در آن زمان که گروهکها با دسیسههایی مانع از افشای حقایق میشدند، حجت الاسلام سید حسین سعیدی برای انجام وظیفه همکاری خود را با دبیرستانهای قم و انجمنهای اسلامی دانش آموزان متشکل در انجمن اسلامی حضرت، ولی عصر(عج) آغاز کرد و امامت جماعت دانش آموزان و ارشاد آنان را به عهده گرفت.
شهید سعیدی گاه در قالب فعالیتهای ورزشی، فوتبال و گاه با تشکیل گروه تئاتر برنامۀ تبلیغی خود را عملی میکرد و با آن جذابیت خدادادی، با حضور در صحنههای ورزش و هنر دوستان خود را با تعالیم اسلام آشنا میساخت.
وی پس از قبول قطعنامه به منظور حفظ روحیۀ معنوی یادگاران دوران دفاع مقدس، هیأت رزمندگان اسلام را در قم و چند شهر دیگر از جمله دماوند، تأسیس و بچههای رزمنده را در شهرها منسجم کرد تا شبکهای فرهنگی و اجتماعی را شکل دهد.
به راحتی میتوان ادعا کرد که هدایت فکری و سیاسی عدهای از بهترین نیروهای انقلاب که سالها در صحنههای رزم حضور داشتند به عهده ایشان بود؛ اما دست تقدیر الهی او را زود دچار حادثه کرد و در ۳۰ تیر ۱۳۶۹ به درجۀ رفیع شهادت نائل آمد. آیت الله خامنهای به مناسبتی خطاب به ایشان و دیگر برادرانش فرمود: «من خوشم میآید از شما برای اینکه در راه انقلاب با کسی شوخی ندارید.»
شهید حجت الاسلام عباس شیرازی
شیخ عباس در سال ۱۳۳۷ با تصمیمی راسخ به شهر قم عزیمت کرد و در مدرسۀ حجتیه و سپس مدرسۀ خان دروس سطح خود را به اتمام رساند. آقا شیخ عباس شیرازی، با شعله ورشدن قیام خونین پانزده خرداد به رهبری حضرت امام خمینی(ره) فعالانه در صحنۀ مبارزات حاضر شد و در حمایت از رهبر قیام، سخنرانیهای پرشوری ایراد کرد.
او در درس منبر و فن بیان را در محضر آیتالله خزعلی گذرانده بود و به قول بیشتر همدرسانش، بهترین مبلغ دینی آن دورۀ حوزۀ علمیه بود. از دیگر کارهای دیگر شیخ عباس شیرازی، سرکشی به دوستانی بود که در تبعید به سر میبردند؛ آیتالله خامنهای در ایرانشهر، آیتالله عبایی در نائین، آیتالله پسندیده در انارک و بعضی علمای دیگر که در کردستان تبعید بودند.پس از آغاز جنگ تحمیلی و حملۀ رژیم صدام به میهن اسلامی، شیخ عباس آرام و قرار نداشت و برای یاری رزمندگان و ایجاد شور جهاد در هر فرصتی به میان آنان میشتافت.
در همین راستا با علاقهای که به کار فرهنگی و تبلیغ داشت، ابتدا مسؤولیت قائم مقامی سازمان تبلیغات اسلامی و سپس مسؤولیت تبلیغات جبهه و جنگ را پذیرفت و تا واپسین روزهای زندگی، خود را وقف این امر کرد.
شهید بهشتی به اسدالله، پدر عباس گفته بود «شما باتربیت فرزندی مثل آقا شیخ عباس، به گردن انقلاب حق دارید؛ شما انسان بزرگی را تربیت کردید و تحویل حوزۀ علمیه دادید.» آیتالله احمد جنتی نیز در مراسم تشییع پیکر شهید حجتالاسلام شیخ عباس شیرازی گفت: «آقا شیخ عباس شیرازی اسماً قائم مقام سازمان تبلیغات بودند؛ اما تمام کارها به دوش ایشان بود. من الان باید آن جملهای را که سیدالشهداء(ع) بالای سر حضرت عباس(ع) فرمودند در تشییع پیکر ایشان بگویم. امام حسین (ع) فرمودند: «الان قد انکسر ظهری» من هم میگویم: الان کمرم شکست»
تاریخ روحانیت مملو از رشادتها است
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در رثای مقام شامخ شهدای روحانی میفرماید: «تاریخ شکوهمند روحانیت شیعه، هر چند که در همه دورانهای پر حماسه عمر تشیّع با فداکاریها و مجاهدات خونین همراه است؛ اما آنان که در این عصر توانستند ردای سرخ جهاد و شهادت را بر قامت رسای حوزه روحانیت شیعی بیفکنند و اسوه قتال فی سبیل الله شوند، از ارزش مضاعف برخوردار هستند. حضور در صحنههای جهاد و شهادت، جامعه روحانیت را بها و رونقی الهی میبخشد و سلاح بلاغ و تعلیم آنان را بُرّا میسازد؛ روحانیون مجاهد فی سبیل الله، حق حیات بر گردن حوزههای علمی تشیع دارند».
نکتهای که در تاریخ انقلاب مشاهده میشود، ممانعت برخی اساتید آن زمان حوزۀ علمیه با جبهه رفتن طلاب بود؛ با کمی بررسی، ناصواب بودن این کار درک میشود و حتی در بین علمای معاصر کسانی بودند که دائما به جبههها سرکشی میکردند.
به عنوان مثال، آیت الله اشرفی اصفهانی، روحانی هشتاد سالهای بود که به رغم گرفتاریها و مشاغل متعدد، با شور و اشتیاق فراوان به جبهههای غرب و جنوب میشتافت و میگفت: «وقتی به جبهه میروم، تا مدتی روحیهام قوی میشود. قدرت خدا در جبهههاست. هر کس میخواهد خدا و دست خدا را ببیند، به جبههها برود». ایشان حتی اظهار تمایل میکرد تا آموزش نظامی ببیند و آنگاه در خطوط مقدم، نبرد کند. ایشان همچنین میگفت: «باور کنید اگر من دستم رعشه نداشت، چند روزی برای اسلحه آموزی میرفتم و با کمال افتخار مانند حبیب بن مظاهر، آنجا در راه اسلام کشته میشدم».
ز501/ق
[1]http://kayhan.ir/fa/news/۱۲۶۴۱۵
[2]mshrgh.ir/۱۵۰۳۲۱
با تشکر
برای شادی ارواح شهدا صلوات
تیتر بهتری می زدید خب مثلا: طلایه داران علم و شهادت ، رهبران شهید، ...