نوکیسهگی فرهنگی و فرهنگ نوکیسهگی در سینمای ایران
بعد از انقلاب با قدرت و شدت هر چه تمامتر یک طبقه نوکیسه نوظهور را در تولیدکنندگان سینما پروار کردهایم که این طبقه در واقع حائلی میان عموم مردم با کلان سرمایهدارهاست.
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، گیشه سینمای ایران در سال ۹۸ تنها در یازده ماه از سال جریان داشت. با این حال گیشه ۹۸ سینمای ایران، با نمایش حدود ۷۰ اثر روی پرده، بیش از ۲۹۶ میلیارد تومان عایدی داشت که در مقایسه با سال گذشته حدود ۵۶ میلیارد تومان رشد داشته است. طبق آمار سامانه فروش سینمای ایران فیلمهای مطرب، متری شیش و نیم، تگزاس ۲، رحمان ۱۴۰۰، شبی که ماه کامل شد، سرخپوست، چشم و گوش بسته، چهار انگشت و ما همه با هم هستیم جزو ۱۰ فیلم پرفروش سال ۱۳۹۸بوده اند.
آمارها نشان میدهد که سهم فیلمهای کمدی در بین فیلمهای پرفروش خیلی بیشتر از ژانرهای دیگر بوده است. در سالهای اخیر اقبال تماشاگران به کارهای کمدی افزایش چشمگیری داشته، برخی فیلمسازان صرفا تحتتأثیر این خوشاقبالی و فروش درخور توجه فیلمهای کمدی، بدون درنظرگرفتن استعدادشان سراسیمه و بدون مطالعه خود را در میدان پرریسکِ ساختن آثار کمدی میاندازند. این افراد شاید به پول و پلهای هم رسیده باشند، ولی حتما در مقابل، اعتبار فیلمسازی خود را هزینه کردهاند و از آن بدتر باعث صدماتی جدی به اعتبار سینمای کشور شدهاند.
چاله سیاست زدایی یا چاه سیاست زدگی
آمارها نشان میدهد که سهم فیلمهای کمدی در بین فیلمهای پرفروش خیلی بیشتر از ژانرهای دیگر بوده است. در سالهای اخیر اقبال تماشاگران به کارهای کمدی افزایش چشمگیری داشته، برخی فیلمسازان صرفا تحتتأثیر این خوشاقبالی و فروش درخور توجه فیلمهای کمدی، بدون درنظرگرفتن استعدادشان سراسیمه و بدون مطالعه خود را در میدان پرریسکِ ساختن آثار کمدی میاندازند. این افراد شاید به پول و پلهای هم رسیده باشند، ولی حتما در مقابل، اعتبار فیلمسازی خود را هزینه کردهاند و از آن بدتر باعث صدماتی جدی به اعتبار سینمای کشور شدهاند.
چاله سیاست زدایی یا چاه سیاست زدگی
حال باید دید سینمای ایران بعد از انقلاب چه مسیری را طی کرده است که این روزها سینمای کمدی مبتذل اینگونه سرآمد سینمای ایران شده است. سید علی سیدان، کارشناس سینما، در گفتگو با خبرگزاری دانشجو اذعان کرد: «زیستبوم سینمای ایران به طور کلی از ابتدا محیطی مساعد برای رشد سینمای متعهد، مردمی، سرگرمکننده و در عین حال پابند ارزشهای ملی و تاریخی و مذهبی نبوده است. اراده مدیران سینمایی دهه شصت بر تقویت یک جریان خاص هنری، عرفانی، جشنوارهای و امثالهم بوده است. من اسم رویکرد غالب مدیران سینمایی در دهه شصت را جنگ با ذات سینما میگذارم؛ سینمایی که به مردم، به سرگرمی، به امکانات بیانی سینما و به تاریخ مدیوم سینما بیتوجه بود و درصدد بود که یک ذائقه محفلی و انتلکتوئلی را در سینمای غالب کند.»
وی افزود: «پس از دهه شصت هم افت و خیزهایی داشتیم و کمابیش همان رویکردها جریان داشت تا اینکه به دولت اصلاحات رسیدیم. در این دوران یک انرژی متراکمی آزاد شد. البته بخشی از این انرژی آزادشده طبیعی بود. چون پیش از این نحوی سیاستزدایی از سینما و فرهنگ عمومی صورت گرفته بود و مردم ایران نوعی تشنگی برای بازگشت سیاست به عرصه عمومی فرهنگ داشتند که البته این از ذاتیات انقلاب اسلامی بود. انقلاب اسلامی آمده بود که مردم را به هویت سیاسی حقیقی خودشان بازگرداند. لیکن بخش مصنوعی ماجرا این بود که گردانندگان اصلی صحنه باز هم همان کسانی بودند که پیش از این از حوزه فرهنگ سیاستزدایی کرده بودند و حالا در نیمه دوم دهه هفتاد با یک تجدیدنظر در نگاههای فرهنگی و سیاسیشان میخواستند با موج جامعه همراه شوند، اما این بار از چاله سیاستزدایی به چاه سیاستزدگی افتادند. فیلمهایی که در این دوران شاخص بود، عمدتا یا فیلمهای سیاستزده و شعاری و جنجالی بود یا فیلمهای دختر و پسری شبهاعتراضی که با ایده شکاف نسلی ساخته میشد و همواره نسل جوان نسبت به پدران و مادران و حکومت طلبکار بود.»
سیدان اضافه کرد: «با روی کار آمدن دولت آقای احمدینژاد دورانی شروع شد که دولت در بخشهایی درگیری با صنف سینما داشت. در این دوران به طور خاص دو جریان اصلی وجود داشت. یک جریان، اوج گرفتن فیلمهای بسیار نازل از نظر ساخت و محتوا بود که به فیلمهای «شونهتخممرغی» معروف شده بود که در سوپرمارکتها به فروش میرسید. فیلمهایی که شاخص اصلی آن مسالهزدایی و سیاستزدایی از سینما و مصرفی کردن آن بود. سرریز کمدیهای تلویزیونی به شکلی حتی نازلتر از تلویزیون در این فیلمها به چشم میخورد. جریان دوم هم فیلمهای فاخر و گرانقیمت بود که نه در گیشه موفق بود، نه حرفی برای گفتن داشت و نه در یادها مانده است.»
به هر سازی رقصیدن
وی افزود: «پس از دهه شصت هم افت و خیزهایی داشتیم و کمابیش همان رویکردها جریان داشت تا اینکه به دولت اصلاحات رسیدیم. در این دوران یک انرژی متراکمی آزاد شد. البته بخشی از این انرژی آزادشده طبیعی بود. چون پیش از این نحوی سیاستزدایی از سینما و فرهنگ عمومی صورت گرفته بود و مردم ایران نوعی تشنگی برای بازگشت سیاست به عرصه عمومی فرهنگ داشتند که البته این از ذاتیات انقلاب اسلامی بود. انقلاب اسلامی آمده بود که مردم را به هویت سیاسی حقیقی خودشان بازگرداند. لیکن بخش مصنوعی ماجرا این بود که گردانندگان اصلی صحنه باز هم همان کسانی بودند که پیش از این از حوزه فرهنگ سیاستزدایی کرده بودند و حالا در نیمه دوم دهه هفتاد با یک تجدیدنظر در نگاههای فرهنگی و سیاسیشان میخواستند با موج جامعه همراه شوند، اما این بار از چاله سیاستزدایی به چاه سیاستزدگی افتادند. فیلمهایی که در این دوران شاخص بود، عمدتا یا فیلمهای سیاستزده و شعاری و جنجالی بود یا فیلمهای دختر و پسری شبهاعتراضی که با ایده شکاف نسلی ساخته میشد و همواره نسل جوان نسبت به پدران و مادران و حکومت طلبکار بود.»
سیدان اضافه کرد: «با روی کار آمدن دولت آقای احمدینژاد دورانی شروع شد که دولت در بخشهایی درگیری با صنف سینما داشت. در این دوران به طور خاص دو جریان اصلی وجود داشت. یک جریان، اوج گرفتن فیلمهای بسیار نازل از نظر ساخت و محتوا بود که به فیلمهای «شونهتخممرغی» معروف شده بود که در سوپرمارکتها به فروش میرسید. فیلمهایی که شاخص اصلی آن مسالهزدایی و سیاستزدایی از سینما و مصرفی کردن آن بود. سرریز کمدیهای تلویزیونی به شکلی حتی نازلتر از تلویزیون در این فیلمها به چشم میخورد. جریان دوم هم فیلمهای فاخر و گرانقیمت بود که نه در گیشه موفق بود، نه حرفی برای گفتن داشت و نه در یادها مانده است.»
به هر سازی رقصیدن
وی اشاره کرد: «در دولت فعلی که یکی از امنیتیترین دولتهای پس از انقلاب است، همان سیاستزدایی با شدت تمام ادامه پیدا کرد و ملغمهای از همه جور تولیدی در این دوران یافت میشود، اما سیاستها طوری است که همه راضی باشند و هیچ حرف جدی و برندهای هم به گوش نرسد. در این میان بهشتی برای تولیدات نازل کمدی فراهم شد و خط قرمزهای اخلاقی هم هر روز کمرنگترشد.»
این پاسخ به ما نشان میدهد سیاستها و روندها عمدتا پس از انقلاب بر سیاستزدایی متمرکز بوده است و در دورانی هم سیاستزدگی رواج داشته است که هر دو جریان منجر به این ابتذالی شده است که امروز میبینیم. دولتها، چون کوتاهمدت هستند حوزه فرهنگ را که کار بلندمدت میطلبد، تخریب کردهاند. البته همانطور که بیان شد این بحث بسیار مفصل است و این تنها اشارهای گذرا به برخی موارد بود.
حال باید دید اساسا به چه چیزی میتوان صفت ابتذال را اطلاق کرد و شاخصهای سینمای مبتذل چیست؟ سجاد مهرگان در گفتگو با دانشجو گفت: «ابتذال یعنی پیش پا افتادگی. یعنی دم دستیترین انتخاب را در همه چیز داشتن، بدون آنکه فکر کنی. دیالوگهای دم دستی، طراحی صحنه دم دستی، بازیهای دم دستی تا کارگردانی دم دستی. ابتذال یعنی شبه فیلم ساختن و پول تماشای فیلم را از مخاطب گرفتن. شبه فیلم از شبه مسئلهها ساخته میشود. لمپنیسم بازیگری، لمپنیسم روایتگری، لمپنیسم کارگردانی و حتی همانطور که الان شاهدش هستیم لمپنیسم نمایش فیلم. ابتذال یک وجاهت بصری دارد و یک وجاهت محتوایی. شاید سینمای امروز ما بر خلاف فیلم فارسی وجاهت بصری کمتری دارد، اما برای شناخت ابتذال سینمای امروز باید به دنبال مولفههای ابتذال محتوایی گشت. این ابتذال محتوایی در کلمه (غفلت) خلاصه میشود. یعنی اگر محتوای آثار ما باعث غفلت و مسئله گریزی مخاطب شود، حتما به ابتذال افتاده ایم.»
مخاطب این سینما در آن چند ساعت تماشای فیلم خوش است و بعد از آن همه چیز را فراموش میکند. سینمای بی محتوا و مسئله گریز فقط به فکر جیب خودش است. در حال حاضر بیش از دو دهه است از زمانی که سیاست و تجارت به جای فرهنگ آمد فیلمسازی ما دگرگون شد. رهبری و هدایت سینمای کشور در دو دهه اخیر به کسانی سپرده شد که کمترین آشنایی را با سینما داشتند. در جامعه امروز ما با توجه به شرایط اجتماعی احتیاج به سینمای کمدی ضروری است. اگر سینمای طنز را با لودگی اشتباه بگیریم اشتباه است. اگر سینمای طنز مبتنی بر دغدغه باشد و فکر کند و با زبان طنز بتواند بیان کند درست است. در این میان واقعا علت استقبال مردم جامعه از این دست فیلمها چه میتواند باشد؟
در این باره باید دقیقتر حرف زد. سیدان در این باره به دانشجو گفت: «اولا باید ببینیم که به واقع «مردم» از این فیلمها «استقبال» کردهاند. بد نیست نگاهی به آمار فروش فیلمها در نقاط مختلف ایران بکنیم تا این گزاره دقیقتر شود. کل فروش سینمای ایران در سال ۹۸ حدود ۳۰۰ میلیارد تومان بوده است. برای اینکه این عدد به ذهن شما نزدیک شود، میتوانم بگویم این مبلغ، هزینه سه یا چهار آپارتمان متوسط در شمال تهران است! خب این یعنی ما اساسا با یک سینمای کوچک طرف هستیم! سینمایی که با همه عرض و طول و ارتفاعش، پول خُرد سرمایهدارهاست. حدود هشتاد درصد مردم ایران در طول سال حتی یک بار هم به سینما نمیروند! پرفروشترین فیلم سینما در چند سال گذشته که فیلم «مطرب» بوده است فقط توانسته ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار بلیت بفروشد؛ یعنی کمتر از چهاردرصد جمعیت ایران! شما با سینمایی مواجه هستید که پرفروشترین فیلمش را کمتر سه چهار درصد مردم در سینما میبینند. وای به حال فیلمهای دیگر.
این آمارها نشان میدهد «استقبال مردم» از سینمای ایران افسانهای بیش نیست. البته هیاهو و حواشی این سینما در فضای رسانه بسیار بیشتر از اصل ماجراست. حالا باید این سوال را دقیقتر بپرسیم. چرا این قدر کم از سینما استقبال میشود و چرا با وجود این استقبال کم، سینما هنوز به حیات خودش ادامه میدهد؟
آدم پولدار روی سبیل شاه نقاره میزند
این پاسخ به ما نشان میدهد سیاستها و روندها عمدتا پس از انقلاب بر سیاستزدایی متمرکز بوده است و در دورانی هم سیاستزدگی رواج داشته است که هر دو جریان منجر به این ابتذالی شده است که امروز میبینیم. دولتها، چون کوتاهمدت هستند حوزه فرهنگ را که کار بلندمدت میطلبد، تخریب کردهاند. البته همانطور که بیان شد این بحث بسیار مفصل است و این تنها اشارهای گذرا به برخی موارد بود.
حال باید دید اساسا به چه چیزی میتوان صفت ابتذال را اطلاق کرد و شاخصهای سینمای مبتذل چیست؟ سجاد مهرگان در گفتگو با دانشجو گفت: «ابتذال یعنی پیش پا افتادگی. یعنی دم دستیترین انتخاب را در همه چیز داشتن، بدون آنکه فکر کنی. دیالوگهای دم دستی، طراحی صحنه دم دستی، بازیهای دم دستی تا کارگردانی دم دستی. ابتذال یعنی شبه فیلم ساختن و پول تماشای فیلم را از مخاطب گرفتن. شبه فیلم از شبه مسئلهها ساخته میشود. لمپنیسم بازیگری، لمپنیسم روایتگری، لمپنیسم کارگردانی و حتی همانطور که الان شاهدش هستیم لمپنیسم نمایش فیلم. ابتذال یک وجاهت بصری دارد و یک وجاهت محتوایی. شاید سینمای امروز ما بر خلاف فیلم فارسی وجاهت بصری کمتری دارد، اما برای شناخت ابتذال سینمای امروز باید به دنبال مولفههای ابتذال محتوایی گشت. این ابتذال محتوایی در کلمه (غفلت) خلاصه میشود. یعنی اگر محتوای آثار ما باعث غفلت و مسئله گریزی مخاطب شود، حتما به ابتذال افتاده ایم.»
مخاطب این سینما در آن چند ساعت تماشای فیلم خوش است و بعد از آن همه چیز را فراموش میکند. سینمای بی محتوا و مسئله گریز فقط به فکر جیب خودش است. در حال حاضر بیش از دو دهه است از زمانی که سیاست و تجارت به جای فرهنگ آمد فیلمسازی ما دگرگون شد. رهبری و هدایت سینمای کشور در دو دهه اخیر به کسانی سپرده شد که کمترین آشنایی را با سینما داشتند. در جامعه امروز ما با توجه به شرایط اجتماعی احتیاج به سینمای کمدی ضروری است. اگر سینمای طنز را با لودگی اشتباه بگیریم اشتباه است. اگر سینمای طنز مبتنی بر دغدغه باشد و فکر کند و با زبان طنز بتواند بیان کند درست است. در این میان واقعا علت استقبال مردم جامعه از این دست فیلمها چه میتواند باشد؟
در این باره باید دقیقتر حرف زد. سیدان در این باره به دانشجو گفت: «اولا باید ببینیم که به واقع «مردم» از این فیلمها «استقبال» کردهاند. بد نیست نگاهی به آمار فروش فیلمها در نقاط مختلف ایران بکنیم تا این گزاره دقیقتر شود. کل فروش سینمای ایران در سال ۹۸ حدود ۳۰۰ میلیارد تومان بوده است. برای اینکه این عدد به ذهن شما نزدیک شود، میتوانم بگویم این مبلغ، هزینه سه یا چهار آپارتمان متوسط در شمال تهران است! خب این یعنی ما اساسا با یک سینمای کوچک طرف هستیم! سینمایی که با همه عرض و طول و ارتفاعش، پول خُرد سرمایهدارهاست. حدود هشتاد درصد مردم ایران در طول سال حتی یک بار هم به سینما نمیروند! پرفروشترین فیلم سینما در چند سال گذشته که فیلم «مطرب» بوده است فقط توانسته ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار بلیت بفروشد؛ یعنی کمتر از چهاردرصد جمعیت ایران! شما با سینمایی مواجه هستید که پرفروشترین فیلمش را کمتر سه چهار درصد مردم در سینما میبینند. وای به حال فیلمهای دیگر.
این آمارها نشان میدهد «استقبال مردم» از سینمای ایران افسانهای بیش نیست. البته هیاهو و حواشی این سینما در فضای رسانه بسیار بیشتر از اصل ماجراست. حالا باید این سوال را دقیقتر بپرسیم. چرا این قدر کم از سینما استقبال میشود و چرا با وجود این استقبال کم، سینما هنوز به حیات خودش ادامه میدهد؟
آدم پولدار روی سبیل شاه نقاره میزند
وی اظهار کرد: پاسخ این سوال را باید با یک رویکرد اقتصاد سیاسی داد. نقدهای محتوایی و فرمی چندان نمیتواند راهگشا باشد. اگر از بودجههای دولتی سینما بگذریم که سینما را تقویت میکند، یک طبقه نوکیسه بر سینما حاکم شده است. هم در تولیدکنندگان هم در مخاطبان. ما بعد از انقلاب و بهخصوص بعد از جنگ با قدرت و شدت هر چه تمامتر یک طبقه نوکیسه نوظهور را پروار کردهایم. این طبقه درواقع حائلی میان عموم مردم با کلان سرمایهدارهاست. مهمترین مخاطبان سینمای کنونی ما همین طبقه نسبتا مرفه هستند که میشود گفت دغدغه معیشتی ندارند، فراغت زیادی دارند، عمدتا بر اثر شانس، رانت، دلالی، گران شدن ناگهانی ملک یا چیزهایی شبیه به این پیشرفت اقتصادی کردهاند. کار و تولید هم در زندگیشان نقش چندانی نداشته است. این طبقه بسیار دمغنیمتی است، فکر اقتصادی بلندمدتی ندارد، خوشگذران است، بیشتر مصرفگراست تا تولیدکننده، سیاست نمیفهمد و از سیاست بیزار است، هویت مشخصی هم ندارد. این طبقه درصد بسیار محدودی از جامعه ایران را تشکیل میدهد و بروز این طبقه حاصل سیاستهای تبعیضآفرین و ناعادلانه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است. همینها هستند که بلیت فیلمهای مبتذل سینمای ایران را میخرند و به تماشای آنها مینشینند. جوسازیها و سروصداهای فضای مجازی هم حاصل کارهای همین طبقه است. خب دامنه این مطالب به دلیل خاصیت شبکهای فضای مجازی به همه مردم میرسد، اما عمده مردم صرفا تماشاکننده فضا هستند.
سیدان گفت: البته من نمیخواهم بگویم هر کسی که این فیلمها را میبیند از این طبقه است یا هر کسی از این طبقه است به صورت جبری همه ویژگیهای طبقه نوکیسه را دارد. من دارم درباره نیرویی صحبت میکنم که معادلات این سینما را رقم زده است. من دارم از یک ذائقه و ذائقهسازی عمومی صحبت میکنم. شما مطمئن باشید اگر این نیروی سیاسی و اجتماعی که الان پشت سینماست و از نوعی نابرابری و تبعیض و بیعدالتی برخاسته است، وجود نداشته باشد، این سینما با مغز به زمین میخورد. چون ذائقه انسان زحمتکشیده، تولیدکننده، اهل فکر و فرهنگ، اهل سرگرمی و حکمت، اهل اخلاق و هنر و ... به هیچ وجه این فیلمها را تحمل نمیکند؛ نه فقط به این دلیل که به لحاظ شرعی و اخلاقی مشکل دارد، به این دلیل که از نظر فرم و ساختار هم بسیار بیتعهد و شلخته است و حتی نمیتواند چنین ذائقهای را بخنداند. عمده این فیلمها کمدی هم نیستند. کمدی، بسیار مهم و فاخر است. اینکه ما کمدی درست و حسابی نداریم به این خاطر است که مبتذل شدهایم.
این سینما اتفاقا دغدغه ندارد که مردم را به سینما بکشاند. میخواهد همان کاسبی بسیار کوچک و بیآیندهاش را با یک دمغنیمتی داشته باشد و همان تعداد کم بروند و فیلمهایش را ببینند. اگر یک تکانه اقتصادی در جهت عدالت وارد شود این سینما شدیدا ضرر میکند. چون اصلا بلد نیست برای مردم فیلم بسازد. اصلا زبان مردم را نمیفهمد. از طرفی سینماداران بیش از اینکه دغدغه فرهنگی داشته باشند دغدغههای اقتصادی دارند و از فیلمهایی که به هر دلیل باعث رونق گیشه و شلوغی سالنهای سینما میشود استقبال میکنند. با این روند باید دید چه تاثیر سویی بر جامعه میگذارد. اصلا این سیاستها و تماشای این دست فیلمها چه آسیبی به حال و آینده جامعه میزند؟
سجاد مهرگان بر این عقیده است: مخاطب فیلمهایی که لمپنیسم را نشان میدهد، کم کم در ناخودآگاه لمپن خواهد شد. عقلانیت و شعور خود را از دست میدهند و تبدیل به کاریکاتورهایی میشوند که در فضای مجازی میبینیم. با تولید ارزان بی فایده کم کم کارگردانهای برجسته که آواری مثبت برای جامعه و حکومت میساختند، یا خانه نشین میشوند یا باید تن به بازی دفاتر پخش بدهند. سطح کیفی آثار پایین میآید و در عوض تولید فیلمهای بی ارزش سرعت پیدا میکند. جامعه دچار نزول زیبایی شناسی میشود و کم کم زشت را جای زیبا قبول میکند. در آخر فضای سیاست گذاری در اختیار تکنسینهای لمپنی قرار میگیرد و، چون پول دارند هر بلایی میتوانند سر دولت و سیاستهای تصویر آن میآورند./د101/ف
سیدان گفت: البته من نمیخواهم بگویم هر کسی که این فیلمها را میبیند از این طبقه است یا هر کسی از این طبقه است به صورت جبری همه ویژگیهای طبقه نوکیسه را دارد. من دارم درباره نیرویی صحبت میکنم که معادلات این سینما را رقم زده است. من دارم از یک ذائقه و ذائقهسازی عمومی صحبت میکنم. شما مطمئن باشید اگر این نیروی سیاسی و اجتماعی که الان پشت سینماست و از نوعی نابرابری و تبعیض و بیعدالتی برخاسته است، وجود نداشته باشد، این سینما با مغز به زمین میخورد. چون ذائقه انسان زحمتکشیده، تولیدکننده، اهل فکر و فرهنگ، اهل سرگرمی و حکمت، اهل اخلاق و هنر و ... به هیچ وجه این فیلمها را تحمل نمیکند؛ نه فقط به این دلیل که به لحاظ شرعی و اخلاقی مشکل دارد، به این دلیل که از نظر فرم و ساختار هم بسیار بیتعهد و شلخته است و حتی نمیتواند چنین ذائقهای را بخنداند. عمده این فیلمها کمدی هم نیستند. کمدی، بسیار مهم و فاخر است. اینکه ما کمدی درست و حسابی نداریم به این خاطر است که مبتذل شدهایم.
این سینما اتفاقا دغدغه ندارد که مردم را به سینما بکشاند. میخواهد همان کاسبی بسیار کوچک و بیآیندهاش را با یک دمغنیمتی داشته باشد و همان تعداد کم بروند و فیلمهایش را ببینند. اگر یک تکانه اقتصادی در جهت عدالت وارد شود این سینما شدیدا ضرر میکند. چون اصلا بلد نیست برای مردم فیلم بسازد. اصلا زبان مردم را نمیفهمد. از طرفی سینماداران بیش از اینکه دغدغه فرهنگی داشته باشند دغدغههای اقتصادی دارند و از فیلمهایی که به هر دلیل باعث رونق گیشه و شلوغی سالنهای سینما میشود استقبال میکنند. با این روند باید دید چه تاثیر سویی بر جامعه میگذارد. اصلا این سیاستها و تماشای این دست فیلمها چه آسیبی به حال و آینده جامعه میزند؟
سجاد مهرگان بر این عقیده است: مخاطب فیلمهایی که لمپنیسم را نشان میدهد، کم کم در ناخودآگاه لمپن خواهد شد. عقلانیت و شعور خود را از دست میدهند و تبدیل به کاریکاتورهایی میشوند که در فضای مجازی میبینیم. با تولید ارزان بی فایده کم کم کارگردانهای برجسته که آواری مثبت برای جامعه و حکومت میساختند، یا خانه نشین میشوند یا باید تن به بازی دفاتر پخش بدهند. سطح کیفی آثار پایین میآید و در عوض تولید فیلمهای بی ارزش سرعت پیدا میکند. جامعه دچار نزول زیبایی شناسی میشود و کم کم زشت را جای زیبا قبول میکند. در آخر فضای سیاست گذاری در اختیار تکنسینهای لمپنی قرار میگیرد و، چون پول دارند هر بلایی میتوانند سر دولت و سیاستهای تصویر آن میآورند./د101/ف
منبع: خبرگزاری دانشجو
ارسال نظرات