۲۴ تير ۱۳۹۹ - ۱۳:۲۴
کد خبر: ۶۵۷۰۷۷
تاریخ‌نگاری غرب‌گرا در ایران (13) | استاد قاسم تبریزی مطرح کرد:

سیری در زندگی احمد کسروی از آغاز طلبگی تا ارتداد

سیری در زندگی احمد کسروی از آغاز طلبگی تا ارتداد
مخالفت علنی با حجاب و تالیف کتاب شیعه گری به زبان عربی و توزیع آن در بحرین و احصا باعث شد آیات سید اسدالله مدنی، علامه امینی، آسید ابوالحسن اصفهانی و شیخ یحیی طالقانی کسروی را مرتد معرفی کنند.

 

اشاره

استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی در سلسله گفتگوهایی با خبرنگار خبرگزاری رسا به جریان شناسی تاریخ نگاری در ایران معاصر پرداخته و 5 جریان غالب تاریخ نگار در ایران را معرفی و تحلیل کرده است. این 5 جریان تاریخی عبارتند از: تاریخ‌نگاری کمونیستی در ایران، تاریخ‌نگاری ناسیونالیستی در ایران، تاریخ‌نگاری غرب‌گرا در ایران، تاریخ‌نگاری شرق‌شناسی در ایران و تاریخ‌نگاری اسلامی در ایران.

این تاریخ‌پژوه معاصر در قسمت سیزدهم از سلسله مصاحبه با خبرگزاری رسا در موضوع «تاریخ‌نگاری غرب‌گرا در ایران»  به مرور گذرا در زندگی احمد کسروی از طلبگی تا ارتداد می پردازد. کسروی پس از گذراندن دروس مقدمات در مدرسه طالبیه تبریز، به خاطر سخنرانی توهین آمیز به پیامبر خدا (ص) مورد اعتراض و تنبیه آیت الله سید ابوالحسن انگجی قرار می گیرد. او با تاسیس حزب انفصالیون روند جدایی از دین اسلام را تشدید می بخشد و از طریق مخالفت با حجاب و نوشتن کتاب شیعه گری توهین های خود را بر علیه اصول اعتقادات اسلامی آشکار می کند. او در ادامه ادعای پیغمبری کرده و بر ضدّیتش با اسلام، تشیع و روحانیت، شیب تندتری می دهد و «پاک‌دینی» را به جای اسلام مطرح می کند. هم چنین اتمام حجت فداییان اسلام و مناظرات نواب صفوی با احمد کسوی از نکات برجسته این گفتگو است. در ادامه متن سخنان استاد قاسم تبریزی را درباره سرگذشت احمد کسروی می خوانیم.

سیری در زندگی احمد کسروی از آغاز طلبگی تا ارتداد

سیری در زندگی احمد کسروی

کسروی در سال 1269ش در تبریز متولد می‌شود. پدرش ملاقاسم یا سید قاسم، روحانی حکم‌آباد بود. حکم‌آباد در آن موقع دهی بیرون از تبریز بود. الان با گسترش شهر، به تبریز وصل شده و با مرکز شهر تقریباً ده کیلومتر فاصله است. عموی او کارخانه فرش‌بافی داشت. مدتی با عمویش کار می‌کرد. بعد در مدرسه طالبیه درس را شروع می‌کند. او استعداد و نبوغ بالایی داشت و درس را خوب یاد می‌گرفت. همان موقع زبان عربی را به‌خوبی آموخت. در نوجوانی و جوانی، اهل قلم بود.

با میسیونر‌های مذهبی آمریکا ارتباط داشت و تحت تأثیر میسیونرهای مذهبی آمریکا، بالای منبر علیه پیامبر اسلام سخنرانی می‌کند. مرحوم آیت الله سید ابوالحسن انگجی که مجتهد بود، در یک دادگاه شرعی دستور می‌دهد که به او حد جاری کنند. حد را جاری می‌کنند. بعد کسروی کتابی می‌نویسد به نام حقیقت احمدیه. در آنجا از حرف قبلش برمی‌گردد و در همان تبریز از پیامبر دفاع می‌کند. با آغاز نهضت شیخ محمد خیابانی، به نهضت شیخ محمد خیابانی می‌آید. در آنجا مشغول به فعالیت می‌شود. مقالاتی نیز در روزنامه تجدد می‌نویسد. در این دوره در مدرسه آمریکایی‌ها رفت‌وآمد دارد؛ عربی درس می‌دهد و انگلیسی می‌خواند؛ با همان لباس طلبگی. کسروی اما علیه شیخ محمد خیابانی توطئه را آغاز می‌کند. شیخ چندبار مانع می‌شود که او توطئه کند. اختلاف که شروع ‌شد کنسول انگلیس، کسروی را دعوت می‌کند و از او می‌خواهد تا علیه شیخ محمد خیابانی مبارزه کند و می‌گوید هر چه خواستی ما به تو می‌دهیم. کسروی می‌گوید من قبول نکردم و به هیچ وجه زیر بار نرفتم تا با کنسول انگلیس علیه شیخ فعالیتی بکنم. (این‌ها را خود کسروی می‌گوید، اما برداشت من این است که او نصف حرف را زده است).

سیری در زندگی احمد کسروی از آغاز طلبگی تا ارتداد

تشکیل گروه انفصالیون

او گروهی به نام انفصالیون تأسیس می‌کند. کسروی، یکی از چهره‌های برجسته‌ انفصالیون بود. دیگری برادر محمدحسین کاظم‌زاده ایرانشهر، که بعداً با کسروی و... به برلین می‌رود و کمیته برلین را تشکیل می‌دهند. او در آلمان و سوئیس می‌ماند و کتاب‌های چرندیات می‌نویسد. مطالب خوبی هم می‌نویسد. این دو شروع به توطئه می‌کنند و گروه انفصالیون را تشکیل می‌دهند. شیخ محمد در سال 1299 این دو را به تهران تبعید می‌کند. از آن به بعد ما هیچ اطلاعی از زین‌العابدین ایرانشهر نداریم. از برادرش می‌دانیم، اما از او چیزی نمی‌دانیم. می‌گویند دکتر بود.

کسروی که به تهران می‌آید، یکی از ایران‌شناسان انگلیسی که در دوره رضاشاه آمده بود، کلاس‌های ایران‌شناسی و آموزش زبان پهلوی را شروع کرد. کسروی در آنجا زبان پهلوی را می‌آموزد. دوره دادگستری تشکیل می‌شود. وقتی داور می‌خواهد سیستم را عوض کند، او وارد دادگستری می‌شود و کتابی به نام دادگاه می‌نویسد و آن را تقدیم به رضاشاه می‌کند. در صفحه اول نیز از رضاشاه تجلیل می‌کند. او تا 1310 در دادگاه است. زمانی که به تهران می‌آید، همسرش که تبریزی بود، فوت می‌کند. او یک دوره کوتاه رئیس دادگاه مازندران و یک دوره طولانی‌تر رئیس دادگاه دماوند می‌شود. در دماوند ازدواج می‌کند. این زن تا آخر مؤمنه می‌ماند؛ حتی زمانی که کسروی علیه تشیع می‌نویسد، با حاج سراج انصاری به زیارت عتبات عالیات می‌رود.

به‌هرحال مدتی دماوند بود. در آنجا با عده‌ای آشنا می‌شود که بعداً نشریاتش را برای آن‌ها می‌فرستاد. از دماوند به خوزستان می‌رود؛ همان زمانی که فضل‌الله زاهدی استاندار و فرمانده خوزستان بود. یک درگیری هم با زاهدی داشت، ولی بیشتر وقتش را برای تحقیق می‌گذارد. بعضی معتقدند کتاب تاریخ خوزستانش، خلاصه تاریخ دیگری است. از خوزستان که می‌آید، در سال 1310 بدون هیچ مقدمه‌ای از دادگستری و وکیل دادگستری استعفا می‌کند

در سال 1312 نشریه پیمان را منتشر می‌کند و وارد حوزه تاریخ‌نگاری و فرهنگ می‌شود. در این دوره به‌تدریج علیه اسلام، تشیع و روحانیت حرکت می‌کند. بین سال‌های 1312 تا 1314 در مجله پیمان گاهی نقد خرافات دارد. برخی که خوش‌بین هستند می‌گویند او به‌عنوان یک جامعه‌شناس آمده است تا با خرافات مبارزه کند؛ در حالی که حقیقت را با خرافات اشتباه گرفته است. همان‌طور که اشاره کردیم روند حرکت او، شبهه و ابهام دارد: در تبریز علیه پیامبر اکرم سخنرانی می‌کند؛ با مدرسه آمریکایی‌ها مرتبط است؛ با کنسول انگلیس ارتباط دارد؛ علیه نهضتی وارد مبارزه می‌شود که آن نهضت، هم ضد استبدادی و هم ضد استعماری است و مرحوم شیخ در تهران در سال 1319 یکی از کسانی است که در کنار شهید مدرس محکم علیه قرارداد می‌ایستد.

 

شیخ محمد خیابانی

اصل نسخه کتاب شیخ محمد خیابانی‌اش به دست محمدعلی کاتوزیان در لندن بود. او آن کتاب را چاپ کرده است. کسروی در آن کتاب به مسئله ملاقاتش با کنسول انگلیس اشاره می‌کند و می‌گوید من قبول نکردم در مقابل شیخ بایستم؛ ولی شروع می‌کند به تخریب شخصیت شیخ، که او آدم‌کش بود؛ در حالی که اصلاً ما هیچ موردی نداریم که شیخ روش آدم‌کشی داشته باشد. مضاف اینکه همان موقعی که شیخ قیام کرد، روزها در مسجد جامع تبریز نماز می‌خواند و بیش از هزار نفر مأموم داشت. شب‌ها نیز در خیابان (که الان چهار راه شهید بهشتی است) نماز می‌خواند. قبلاً آیت‌الله آسید حسین خامنه‌ای، پدربزرگ حضرت آقا (رهبر معظم انقلاب) در آنجا نماز می‌خواند. شیخ محمد خیابانی، شوهر عمه رهبر معظم انقلاب است، که آقا تا کنون چیزی درباره ایشان نگفته است؛ نمی‌دانم چرا؛ اتفاقاً همان موقع پدر آقا (رهبر معظم انقلاب)، آسیدجوادآقا، که در تبریز بود به مشهد مهاجرت می‌کند. من یک موقع از آسید هادی، برادر آقا سؤال کردم شما در این مورد چیزی می‌دانید؟ گفت نه، گاهی که شیخ می‌خواست صحبت کند ما اصلاً گوش نمی‌کردیم؛ می‌گفتیم این‌ها به درد ما نمی‌خورد.

شیخ پیش‌نماز بود و اتفاقاً مجموعه نطق‌های ایشان موجود است. ما روزنامه تجدد را در اینجا داریم؛ عمدتاً درباره قانون‌گرایی، نظم، انضباط اجتماعی و حقوق اجتماعی صحبت می‌کند. در عین حال که در تبریز حکومت را به دست گرفته است، اصلاً آدم‌کشی ندارد؛ برخی منتقدین شیخ نیز حتی نگفته‌اند که او دستور قتل داده است. همیشه به مردم آگاهی می‌داد؛ در ماه رمضان می‌گفت الان ماه رمضان است تنبلی را کنار بگذارید، در کارها انضباط داشته باشید، علم یاد بگیرید و آگاهیتان را بالا ببرید. بحث‌هایش همیشه فرهنگی و با محتوای سیاسی بود؛ ولی کسروی ترسیم نادرستی از شیخ ارائه می‌دهد؛ که هدفش، ترور شخصیت است.

کسروی از سال 1314 در تهران در مجله پیمان شروع می‌کند علیه اسلام می‌نویسد. از کسروی بیش از 108 عنوان کتاب به جا مانده است که عمده کتاب‌های او کم‌حجم است؛ برخی کتاب‌ها، 26 یا 40 صفحه است. کتاب تاریخ مشروطه یا تاریخ 18 ساله بالای پانصد یا ششصد صفحه دارد.

در سال 1316 روزنامه پرچم راه انداخت. دو سال بعد نیز مجله پرچم منتشر کرد. چند شماره از مجله‌های خرداد او را نیز دیده‌ام که به صورت مجلات متعارف امروز بود. این مجله در قطع رقعی بود.

 

دفاع کسروی از دو جنایتکار آدم‌کش به‌خاطر انسانیتشان!

او علیه اسلام می‌نوشت و جلساتش نیز عمدتاً به‌صراحت علیه اسلام بود. او توانست یک تیپ جوان را جذب کند تا به‌تدریج -در آن خلائی که جلال مطرح می‌کند و در زمانی که اسلام سرکوب می‌شود- جامعه فقط یک راه ناسیونالیسم و ایران باستان داشته باشد؛ چون جلوی مارکسیسم و اسلام گرفته شده بود و تنها یک ناسیونالیسم می‌ماند. رضاخان نیز کانون پرورش افکار تأسیس کرده بود که بین 1318 تا 20 بیش از هزار جلسه در سراسر ایران برگزار کردند. افرادی مانند رضازاده شوق، دکتر شایگان، دکتر متین‌دفتری در کانون درباره ناسیونالیسم، علم، دنیای امروز و تمدن امروز سخنرانی می‌کردند.

کسروی در 1320، بعد از فرار رضاخان از ایران، از دو جنایتکار دفاع می‌کند. دو جنایتکاری که دستگیر شده بودند یکی پزشک احمدی است که با آمپول خیلی‌ها را کشت و دیگری سرپاس مختاری است که رئیس شهربانی بود و جنایات زیادی کرد. این دو محاکمه شدند و کسروی وکیل‌مدافع آن‌ها بود. کسروی در کتاب... (این کتاب را ناصر پاکدامن در اروپا چاپ کرد) از اقدامش دفاع می‌کند و می‌گوید من به عنوان یک انسان از دو انسان دفاع می‌کنم.

این اولین اقدام اوست. در سال 1322، آیت الله العظمی سید حسین قمی -که در قضیه کشف حجاب و قدغن شدن حجاب توسط رضاخان تبعید شده بود- به ایران می‌آید. از جمله خواسته‌هایش این بود که قانون کشف حجاب و ممنوع شدن حجاب ملغی شود، تعلیمات دینی به مدرسه بیاید و به زندگی مردم رسیدگی شود؛ که بعد کسروی مقاله تندی علیه آیت الله (سید حسین قمی) می‌نویسد مبنی بر اینکه دوباره او را به ایران راه دادند؛ او آمده است دوباره خرافات ترویج کند و چادر را بر سر زن‌ها کند. یعنی کسروی این‌گونه علنی و به‌صراحت موضع می‌گرفت؛ در حالی که از جریان‌های دیگر حتی اگر انحرافی داشتند، حمایت و تجلیل می‌کرد.

سیری در زندگی احمد کسروی از آغاز طلبگی تا ارتداد

کسروی کتاب شیعه‌گری را به زبان عربی می‌نویسد و ابتدا در بحرین و احصا پخش می‌کند؛ چون این دو منطقه شیعه‌نشین است. بعد این کتاب به نجف می‌رسد. در آنجا می‌گویند آیا کسی نیست به حساب این برسد؛ که آیت الله شهید سید اسدالله مدنی، علامه شیخ عبدالحسین امینی، صاحب الغدیر حکم به ارتداد کسروی می‌دهند. می‌گویند آسید ابوالحسن اصفهانی نیز چنین حکم داده است. در تهران نیز آیت الله شیخ یحیی طالقانی حکم به ارتداد می‌دهد. ایشان عارف و عالمی بود که در خیابان ظهیرالاسلام، در مسجد طالقانی امام جماعت بود، و تا دوران انقلاب نیز در قید حیات بود. البته بسیاری از علما به دلیل همین نوشته‌های کسروی، او را فردی مرتد معرفی کردند.

 

مناظرات شهید نواب و اتمام حجت فداییان اسلام با کسروی

قبل از آن، چند نفر می‌خواهند با کسروی مناظره کنند که او قبول نمی‌کند؛ یکی از آن‌ها، مرحوم حاج سراج انصاری است که طلبة همدرسش بوده است. کسروی با هیچ کس حاضر به مناظره نبود و تا سال 24 همچنان علیه تشیع می‌نوشت؛ یعنی طی ده سالِ بین ۱۳۱۴ تا 1324 هیچ‌وقت دست از مواضعش علیه شیعه برنداشت. مرحوم شهید نواب برای مناظره پیش او می‌رود و می‌گوید این حرف‌هایی که می‌زنی صحیح نیست، که کسروی با شهید نواب تندی می‌کند. جلسه دوم کسروی به نواب می‌گوید جوان! اگر پول می‌خواهی به تو بدهم، نواب می‌گوید نه، تو باید حرفی را که زده‌ای پس بگیری. بعد کسروی اسلحه‌ را بیرون می‌آورد و می‌گوید من این را دارم، نواب هم اسلحه‌اش را بیرون می‌آورد و می‌گوید من هم این را دارم! بعضی فکر می‌کنند که فداییان اسلام همین‌طور کسروی را کشتند و درباره مناظره‌ها و گفت‌وگوهایی و اتمام حجتی که با کسروی شد هیچ چیز نمی‌گویند. نواب دفعه سوم برای اتمام حجت پیش کسروی می‌رود و می‌گوید تا فردا فرصت داری که در روزنامه اعلام کنی که من حرف‌های گذشته خود را پس گرفته‌ام. کسروی با عصا به نواب حمله می‌کند که اوضاع شلوغ می‌شود. نواب شرایط را مناسب نمی‌بیند و از آنجا بیرون می‌آید. نواب، با شهید سید حسن و سید حسین امامی که دو برادر بودند، می‌گوید که این آدم این‌گونه است.

خدا رحمت کند امیرعبدالله کرباسچیان را، او مدیر روزنامه نبرد ملت بود. در ونک می‌نشست. ما رفته بودیم دیدن او. آدم خیلی داغ و تند و با شور و احساس بود. گفتیم جریان ترور چگونه بود؟ گفت بعد از آن مناظره من یک بیانیه چاپ کردم. من در راه‌پله‌های دادگاه ایستادم. شهید امامی و... رفتند داخل به عنوان شاکی. وقتی قاضی طبق معمول، اقدامی نمی‌کند، آن‌ها همانجا کسروی را با یکی از طرفدارانش به نام حدادپور به قتل می‌رسانند. قتل کسروی در مطبوعات آن دوره، سروصدای زیادی راه انداخت. توده‌ای‌ها این حرکت را محکوم کردند. درباری‌ها نیز محکوم کردند که یک مورخ و شخصیت را از بین بردند. برخی نیز مانند سعید نفیسی، هم تجلیل کرد و هم نقد؛ که کسروی اعتقادات مذهبی را محترم نشمرد. قتل کسروی اما با استقبال جریانات مذهبی مواجه شد.

به یاد داشته باشیم کسروی هم‌زمان با تهران، در بعضی از شهرها مثل آبادان، مراغه و سمنان محفل داشت. بیش از صد سند وجود دارد که قبل از قتل کسروی، طرفدارانش از مراغه شکایت می‌کنند که به کسروی توهین شده است. یکی از طرفدارانش اهل سمنان بود. بعد از انقلاب او را دیده بودم که برای خود اسم آریا گذاشته بود. به‌هرحال طرفدارانش محفل داشتند. منزل کسروی نیز در تهران در خیابان کارگر شمالی ... بود و فعالیت‌هایش را در آنجا انجام می‌داد. طیف‌های مختلف، قتل او را نقد و رد کردند، اما جریان‌های مذهبی، علما و...، در سراسر مملکت استقبال کردند؛ حتی قتل کسروی، یکی از عوامل رشد و گسترش فداییان اسلام همین شد. بعد از آن بود که جلسات فدائیان اسلام را برگزار می‌کردند. در آن زمان جلسات علمای تهران نیز برگزار می‌شد؛ مرحوم شیخ محمد تهرانی، شیخ قاسم اسلامی و حاج سراج جلساتی علیه ماتریالیسم و علیه مفاسد اجتماعی داشتند، ولی این، اولین باری بود که تشکلی منسجمی شکل می‌گرفت که جوانان و افراد مؤمن و متدینِ جان‌باخته و فعال داشت.

 

سیری در زندگی احمد کسروی از آغاز طلبگی تا ارتداد

گفتگو از: محمد مهدی زارع

ویرایش: سید مجتبی رفیعی

 

 

 

محمد مهدی محققی
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
ناشناس
Germany
۲۳ بهمن ۱۳۹۹ - ۲۱:۱۲
شما غلط می کنید یک نفر انسان آزاد را که نظرش را تغییر داده و حق دارد نظرش را اعلام کند، مرتد می نامید. غلط می کنید.
19
16
سروقامتان
|
۲۷ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۰:۲۱
کسروی وطن فروش و خائن به ملت ایران بود.
موسی
|
۰۹ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۱:۵۹
یکم اینکه چه کسی و چرا این سخن یاوه را گفته که هر کس هر اظهار نظری میخواهد میتواند بکند و این حق اوست که بسیاری از مصیبت ها با همین اظهار نظرها به وجود آمده اند و دوم گمان نمیبرم آنکه جماعتی را گرد آورد و هر چه خواست بگوید و هر چه خواست بکند و گروهی را به گمراهی بکشاند نامش اظهار نظر باشد ،سوم یا ما چیزی میدانیم یا نمی دانیم اگر میدانیم با صداقت و راستی بیان میکنیم و اگر نمی دانیم اظهار نظر هم نمی کنیم و دیگران را ناسزا نمی گوییم،چهارم یا اظهار نظر آزاد است یا نه اگر آزاد است که کسروی شیعیان و مسلمانان و همه دینداران را گمراه میداند در پاسخ آنها نیز وی را گمراه معرفی میکنند حالا شما بفرمایید چرا علما غلط کرده اند اما کسروی نه و صد البته بماند که خود کسروی با نظر شما در مورد آزادی اظهار نظر کاملا مخالف است و در پایان اگر کسی پیدا شد که‌به نام مثلا پزشک به شما بدی کرد این دلیل نمیشود که پزشکی و پزشک کلا چیز منفور و بدی است همین موضوع در مورد آخوندها و علمای شیعه و البته در مورد تمامی افراد و طریقت ها صادق است و امیدوارم شما گمان نبرید اظهار نظر با توهین شما حق است و بنده غلط کرده ام و فراموش نکنید که هیچ کس نمی تواند به صرف اظهار نظر کسی را مرتد اعلام کندو گرنه که باید جنابعالی و بنده نیز مرتد اعلام بشویم
دانش
Iran (Islamic Republic of)
۲۶ خرداد ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۱
.. انتقاد
1
3
سیروس تهرانچی
Iran (Islamic Republic of)
۲۶ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۰:۱۷
.. نقد. .. پدر من یه آخوند شیعه بود. فریب و نیرنگ ما کار سختی است. می‌توان مردم بیسواد و کج اندیش را خام کرد
3
0
سیروس تهرانچی
Iran (Islamic Republic of)
۲۶ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۰:۳۲
سلام ممنون. قتل کسروی .. انتقاد..چرا از طرف نیروی پاک جهان، تصمیمات شنیع و کثیف گرفته می‌شود. خطر و سقوط برای چند نفر انگشت شمار است نه برای همه مردم. جایی دیدم زده انقلابها تندروها اعدام‌ها کردند.
2
0
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۷ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۱:۵۱
سلام روزتون بخیر در این زمینه مطلبی یا منبعی پیدا کردید شما ؟
0
0
جواد
Canada
۲۰ مهر ۱۴۰۰ - ۰۲:۵۴
ده ها کتاب است که هجویاتی را وارد دین کرده است،بزرگانی مثل مرحوم مطهری آنرا نقد کره است، ولی حوزه های علمیه .. آنها را نقد و نفی نکرده اند،... انتقاد
2
0