دو روي برجام را با هم ببينيم
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، متأسفانه برخي از جريانهاي سياسي و نخبگان كشور و بعضاً برخي از مسئولان در جايگاه مسئوليتهاي راهبردي نظام، به جاي تلاش براي تقويت نگاه آرمانگرايي توأم با واقعبيني، در راستاي منافع شخصي و منافع جريان همسو با خود، براي واقعيتسازي (نه واقعيتبيني) تلاش ميكنند. اين قبيل افراد و جريانها، تلاش ميكنند در ذهنيت جامعه، تصويري از يك پديده سياسي، اجتماعي و يا فرهنگي شكل گيرد تا براساس اين تصوير، بتوانند منافع خود را تأمين كنند و به اهدافشان برسند. كوچكسازي، بزرگنمايي، ناديده انگاشتن برخي از واقعيات و امر غيرواقعي را واقعي نشان دادن با كمك گرفتن از ادبيات جذاب، تاكتيكها و شيوههاي عمليات رواني با بهره جستن از رسانههاي سنتي و مدرن، مجموعه اقداماتي است كه عدهاي براي تأمين منافع خود دنبال ميكنند. بديهي است كه اينگونه رفتار نمودن در يك نظام ديني، با ارزشهاي اين نظام فاصله بسيار دارد. در نظام اسلامي مسئولان و كارگزاران، بايد با مردم صادقانه رفتار نموده، مسئوليتها و قدرت در اختيار را يك امانت بدانند.
اخلاق سياسي مبتني بر آموزههاي اسلامي، حكم ميكند كه مسئولان در سخن گفتن با مردم، واقعيات را آنگونه كه هست بيان دارند و از فريب مردم پرهيز نمايند. در نظام شكل گرفته بر مبناي ارزشهاي اخلاقي و فضيلتهاي انساني، هدف وسيله را توجيه نميكند، به عنوان نمونه، امروز كساني را مشاهده ميكنيم كه تلاش ميكنند با بهرهگيري از ابزارها و شيوههاي مختلف، امريكا يعني شيطان بزرگ و دشمن بشريت، اسلام، انقلاب و ملت ايران را، بزك نموده و آن را دوست معرفي نمايند.
آن آقايي كه ديروز از اعضاي تيم مذاكرهكننده هستهاي در دولت اصلاحات بود و اكنون، عضو تيم اصلي و تصميمساز و دولت فعلي است، وقتي در سيماي جمهوري اسلامي و در يك برنامه زنده با صراحت ميگويد، امريكا ديگر گرگ نيست و به ميش تبديل شده، آيا دارد واقعيت را به ملت ميگويد؟ آن آقايي كه به شكلهاي مختلف، فتنه عميق، خطرناك و شكننده سال 88را، به يك اشتباه از دو طرف تنزل ميدهد، آيا واقعيت را به مردم ميگويد؟ پاسخها روشن است.
يكي از موضوعاتي كه در شرايط كنوني، ضرورت دارد مردم آن را آنگونه كه هست ببينند، موضوع «برجام» است. «برجام» مدتي است كه در ادبيات سياسي كشور از جايگاه ويژهاي برخوردار شده، تا جايي كه برخي از مسئولان كشور بر مبناي آن همه چيز را تحليل مينمايند. در تحليل برخي از جريانها، رسانهها و مسئولان، از برجام به گونهاي سخن گفته ميشود كه گويا برجام، شاخصي براي تشخيص حق از باطل، درست از نادرست و راه از بيراهه است! متأسفانه امروز، كساني كه در فتنه 88 در رديف نظريهپردازان و فعالان فتنه بودند، تلاش ميكنند با نوعي ادبيات سازي حتي گروههاي سياسي كشور را بر اساس برجام، دستهبندي نمايند. به اين عبارت توجه كنيد: «در اين انتخابات، بيشتر با تقسيمبندي برجاميان و نابرجاميان روبهرو بوديم تا اصلاحطلبان و اصولگرايان». بر مبناي چنين تقسيمبندي و اين نوع نگاه به برجام، تلاش ميشود كه از برجام به عنوان عامل نجات كشور، عامل تأمين امنيت، عامل پيشرفت كشور، عامل حل مشكلات مردم و عامل دستيابي به همه مطلوبها ياد شود. وقتي برجام در جامعه اين اينگونه معرفي شد و به دنبالش عدهاي «برجامي» و عدهاي ديگر «نابرجامي» شدند، آنگاه «برجام» ملاك جداسازي «خوب» از «بد» و «حق» از «باطل» ميشود!
آيا واقعيت چنين است؟ نگارنده بر اين اعتقاد است كه واقعيت، بسيار متفاوت از آن چيزي است كه عدهاي براي پردازش و شكلدهي آن در ذهنيت جامعه تلاش ميكنند. واقعيت برجام را، آنگونه كه هست بايد ديد. برجام يا همان «برنامه جامع اقدام مشترك»، ماهيتش يك معامله و يك داد و ستد است؛ معاملهاي كه پس از يك دوره طولاني مذاكره (بيش از يك دهه)، بين ايران و كشورهاي گروه 1+5 با محوريت امريكا انجام گرفت. اين مذاكرات بر اساس سياست درست نظام از سال 1382 شروع و در سه دولت با گرايشهاي مختلف دنبال شد.
دنبال شدن مذاكرات در سه دولت خاتمي، احمدينژاد و روحاني و تلاش براي رسيدن به يك توافق در هر يك از اين دولتها، نشان ميدهد كه تمامي جريانهاي سياسي اصلي كشور، طرفدار مذاكره و رسيدن به توافق (يا همان معامله و داد و ستد) بودهاند. در نهايت اين توافق، در سال 1394 و در دولت روحاني اتفاق افتاد؛ توافقي كه ميتوانست در دولت احمدينژاد و در مذاكرات آلماتي در سال 1391 به دست آيد. در دولت قبلي، تيم مذاكرهكننده تلاش ميكرد تا بهترين معامله را با گروه 1+5 در راستاي تأمين حقوق و منافع ملي انجام دهد، اين معامله به دليل نيت و نقشههاي پنهان و بعضاً آشكار امريكاييها به عنوان كشور تأثيرگذار در مذاكرات، حامل نشد اما اين مذاكرات در دولت آقاي روحاني، با عدول از برخي خطوط قرمز نظام و با اين استدلال كه از طريق اين توافق ميتوان مشكلات مردم و كشور را حل نمود، به توافق يا همان «برجام» منتهي شد.
اين برجام به زبان عاميانه، يك معامله است. در اين معامله ايران چيزهايي را به طرف مقابل داده، طرف مقابل هم متعهد شده امتيازاتي را به ايران بدهد بنابراين برجام هم مانند سكه، داراي دو رو ميباشد. واقعبيني اقتضا ميكند، هر دو روي برجام با هم ديده شوند. يك روي برجام، دادههاي ملت ايران با هدف اعتمادآفريني در طرف مقابل است. ماهيت اين دادهها، دست كشيدن و دست برداشتن دولت ايران براي يك دوره محدود زماني، از حقوق ملت ايران است. پذيرش نظارتهاي سنگين، تغيير در ماهيت رآكتور آب سنگين اراك، كاهش سطح فعاليتها در تأسيسات راهبردي فردو، كاهش ماشينهاي سانتريفيوژ نصب شده از 20 هزار دستگاه به 5 هزار، كاهش ميزان اورانيوم غني شده موجود در ايران از بيش از 10 هزار كيلو به 300 كيلوگرم و متوقف ساختن غنيسازي 20 درصدي، نمونههاي اصلي از دادههاي ايران در اين برجام است.
دادههايي كه داراي ارزش راهبردي در معادلات قدرت محسوب ميشود. اما داده طرف مقابل، برداشتن فشارهايي است كه در قالب قطعنامهها و تحريمهاي مالي و اقتصادي، به صورت ناحق و ظالمانه در حق ملت ايران طي سالياني اعمال ميكرد. اخلاق، انصاف، صداقت و عقلانيت، حكم ميكند در پرداختن به برجام، به دادهها و ستاندهها به صورت توأمان توجه شود. اكنون واقعيت اين است كه ايران براساس متن برجام، به تمام تعهدات خودش عمل كرده و آژانس بينالمللي انرژي هستهاي هم، انجام اين تعهدات را تأييد نموده است. اما طرف مقابل، آيا به تعهداتش عمل كرده است؟ آيا او تحريمها را، همانطور كه دولت ايران و تيم مذاكرهكننده هستهاي تصور ميكرد، برداشته است؟ آيا با گذشت چندين ماه از اجراي برجام، بانكهاي كشورهاي مختلف حاضر به انجام امور بانكي با ايران همانند قبل از تحريمها هستند؟ آيا سرمايههاي شركتهاي اروپايي به ايران سرازير شده است؟ آيا ايران به داراييها و پولهاي بلوكه شده خود در كشورهاي غربي و امريكا دسترسي پيدا كرده است؟ وقتي به دنبال پاسخ به اين سؤالها ميرويم، به اين نتيجه ميرسيم كه امريكاييها بنا ندارند فشار را از روي ايران بردارند. براي اين كارشان هم، دليل ميآورند.
آقاي اوباما ميگويد، اگر ايران ميخواهد از منافع برجام بهره ببرد، بايد به «روح برجام» عمل نمايد و روح برجام هم يعني تغيير رفتار ايران در مسائل مختلف! اين سخن اوباما به اشكال گوناگون در ادبيات ديگر مقامات امريكايي تكرار ميشود. باب وضع تحريمهاي جديد به بهانه برنامه موشكي و اخيراً به بهانه رفتارهاي تنشزاي ايران در خليجفارس گشوده شده، دنبال فشارهاي بيشتر هستند. امريكاييها اجازه استفاده بانكها از معاملات دلاري با ايران را نميدهند.
اين در حالي است كه سهم دلار در معاملات بينالمللي، حدود 87 درصد است. بنابراين در بحث برجام، بايد واقع بين بود. واقعيتهايي كه اگر امروز نبينيم و صادقانه آن را با ملت در ميان نگذاريم، فردا اين واقعيتها خودش را آشكار خواهد كرد. واقعيتپنداري و واقعيتسازي، براي يك دورهاي جواب ميدهد. واقعيت اين است كه تجربه تاريخي نشان ميدهد امريكاييها طي دهها سال گذشته، هرگز به تعهدات خود در مواقع تعارض با منافعشان، پايبند نبودهاند. منافع امروز امريكا از سوي دولتمردان اين كشور، در ادامه فشارها بر ايران تعريف ميشود نه برداشتن فشارها و تحريمها.
اگر اينچنين است كه هست؛ چرا اولاً برخي از دولتمردان به دادههاي ملت ايران در جريان برجام هيچ اشارهاي نميكنند و ثانياً، چرا دستاوردهاي برجام را فراتر از واقعيات معرفي كرده و بر اين اساس، از برجام به عنوان مهمترين رويداد در يكصد سال اخير براي ملت ايران ياد مينمايند! آيا 10 سال ديگر هم، ميتوان همين قضاوت را در خصوص برجام داشت؟/998/102/ب3
منبع : روزنامه جوان