۱۲ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۶:۵۹
کد خبر: ۳۱۴۱۱۱
دبیر علمی همایش ملی «فلسفه اخلاق» در گفت‌وگو با رسا؛

فقه باید از فضای محدود فعلی خود به جایگاه اصلی خود که منظور قرآن است بازگردد

خبرگزاری رسا ـ آن چیزی که در بحث فقه الاخلاق بیشتر بر روی آن حرف زده‌ و تأکید کرده‌ایم، بازگشت اصطلاح فقه به تعبیر قرآنی آن است؛ آن‌جا که خدای متعال می‌فرماید لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ. در حقیقت فقه از فضای محدودی که در آن محصور شده، باید به تعبیر اصلی خود که در قرآن آمده است، برگردد.
حجت‌الاسلام غنوي

 

به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، حجت‌الاسلام امیر غنوی، مسؤول سابق دفتر تحقیقات و تدوین متون درسی مرکز جهانی علوم اسلامی و عضو فعلی هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است. وی از شاگردان استاد صفایی حائری است که تدریس کتاب‌های ایشان از فعالیت‌های علمی حجت‌الاسلام غنوی است. عمده نوشته‌های وی در زمینه مسائل حقوقی، اقتصادی و فقهی است.

 

حجت‌الاسلام غنوی دبیر علمی همایش ملی «فلسفه اخلاق» بود. آن‌چه در پیش‌رو می‌آید حاصل گفت‌وگوی با ایشان درباره وضعیت اخلاق در حوزه است؛

 

رسا ـ سؤالی که عموماً در باب فقه الاخلاق مطرح است، همین عنوان فقه الاخلاق است و بعضی معتقدند که این عنوان فقه الاخلاق، یک عنوان چالش برانگیزی است؛ یعنی دارای ایهام است. در ابتدا از شما می‌خواهم یک تعریفی از فقه الاخلاق ارائه دهید تا بتوانیم در ادامه به مسائل تخصصی‌تر فقه الاخلاق بپردازیم.

 

این پرسش شما شروع مناسبی برای بحث فقه الاخلاق است. ایهامی‌ که در تعبیر فقه الاخلاق وجود دارد، در هر دو لفظ فقه و اخلاق وجود دارد. تعبیر فقه در سنت علمی‌ مسلمانان، به علم خاصی اطلاق می‌شود که دغدغه آن استخراج احکام شرعی از ادله تفصیلیه است.

 

آن چیزی که من در بحث فقه الاخلاق بیشتر بر روی آن حرف زده‌ام و تأکید کرده‌ام، بازگشت اصطلاح فقه به تعبیر قرآنی آن است. آن‌جا که خدای متعال می‌فرماید: «لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ» در حقیقت فقه از فضای محدودی که در آن محصور شده، باید به تعبیر اصلی خود که در قرآن آمده است، برگردد.

 

اصرار بر این لفظ هم از این جهت است که جدای از داشتن ریشه‌های اصیل‌تر از اصطلاح موجود، توجه به این می‌دهیم که اسلوب و روش کار همسان است؛ گرچه موضوع متفاوت است. چرا می‌گوییم که اسلوب همسان است؟ به دلیل این‌که همان‌گونه که ما در فقه الاحکام، مسأله محور کار می‌کنیم، در اینجا هم می‌‌خواهیم همین کار را انجام دهیم.

 

یعنی وقتی شما در احکام وارد می‌‌شوید، این فرض را دارید که قرار است که به تمام پرسش‌های شما در حوزه احکام، توسط دین، پاسخ داده شود. با همین فرض، ما می‌توانیم در اخلاق وارد شویم و تلاش کنیم که برای مسأله‌های خاص، در پرتو تجمیع و تحلیل ادله، پاسخ دینی بیابیم.

 

درست است که اصطلاح فقه الاخلاق، اصطلاحی متفاوت با اصطلاحات مصطلح موجود است، ولی ریشه‌های اصیل‌تری از سایر اصطلاحات دارد و اصرار بر استفاده از این واژه هم برای وحدت روش و وحدت بسیاری از پیش فرض‌هایی است که در فقه الاحکام و فقه الاخلاق موجود است.

 

 

رسا ـ برخی معتقدند که بهتر است به جای استفاده از واژه فقه الاخلاق از واژه اخلاق استنباطی استفاده شود.

 

باید ببینیم تعریف اخلاق استنباطی چیست؟ اگر منظور از واژه اخلاق استنباطی، مسائل اخلاق در پرتو استنباط است، مشکلی ندارد. هر چند آن وحدت روش‌ها و اسلوب‌ها در آن مستتر نیست، ولی اشکالی ندارد.

 

کمی‌ مشکل اصطلاح داریم، ولی من بر این اصطلاح خاص اصرار دارم. چون هم زنده کردن یک واژه قرآنی و گستره وسیع‌تر توقع ما از دین است و هم تأکید بر حفظ اسلوبی است که فضای فقه بر آن حاکم است. ولی درباره واژه اخلاق هم این نکته را باید عرض کنم که این واژه لغزنده است.

 

ما در سنت مسلمانان وقتی تعبیر اخلاق می‌کنیم، معمولاً مترادف با بحث علم الاخلاقی که داریم می‌شود. تعبیر اخلاق به چند معنا در فرهنگ مسلمانان آمده است، ولی آن که در فضای علمی‌ مسلمانان بیشتر مطرح می‌شود، علم اخلاق است.

 

علم اخلاق هم بحث از خلقه است که بعضی به فضیلت تعبیر می‌کنند. در حقیقت بخواهیم امروزی بگوییم گفت‌وگو از مکانیزم تغییر انسان به سمت مثبت یا منفی است. یعنی این مکانیزم است که موضوع اصلی گفت‌وگوی علم اخلاق است. به این معنی که سمت مثبت، بحث فضائل و سمت منفی بحث رذائل می‌شود.

 

امروزه وقتی بحث از اخلاق در دوره جدید مطرح می‌شود این اصطلاح مدنظر نیست. هر چند با هم ارتباط دارند، ولی اصلاً موضوع گفت‌وگوی آن‌ها علم اخلاق نیست. «منوچهر صانعی» در کتابش توضیح می‌دهد و می‌گوید که اصلاً چیزی معادل علم اخلاق ما را آن‌ها ندارند. این سؤالاتی که ما از آن در علم اخلاق گفت‌وگو می‌کنیم، از زاویه‌های مختلف در جامعه شناسی، روانشناسی و غیره گفت‌وگو می‌کنند، ولی یک موضوع متمرکز که بخواهد فضائل و رذائل و مکانیزم تغییر مثبت و منفی را بپردازد، را ندارند.

 

آن‌ها اگر می‌گویند اخلاق، منظورشان نظام ارزش‌ها است. منظور باید و نبایدها است. بعضی‌ها اصرار دارند که این‌ها خیلی به هم نزدیک هستند. من هم مخالف نیستم. این بحث‌ها خیلی به هم نزدیک هستند، ولی من فکر نمی‌کنم که ما از تداخل بهره ببریم.

 

بیشتر از تمایز و تفکیک می‌توانیم استفاده کنیم تا بحث‌ها به هم خلط نشود. اینجا هم اگر می‌گویم فقه الاخلاق، منظور از بحث اخلاق همه گفت‌وگوهایی است که تحت عنوان اخلاق چه در فضای سنت مسلمانان و چه در دنیای امروز مطرح می‌شود. هر آن‌چه که این عنوان در آن سؤال و مسأله هست، در آن نوشته درآمدی بر فقه الاخلاق این‌ها دسته بندی شده است.

 

تقریباً 8 حوزه است که فقه الاخلاق به آن خواهد پرداخت و این حوزه‌هایی مثل فلسفه و اخلاق با هر دو قسم آن، چه اخلاق هنجاری و چه فرااخلاق و بحث‌های علم اخلاق خودمان، بحث‌های علم النفس یکی از حوزه‌های گفت‌وگو است. حوزه‌های گفت‌وگوی دیگری هم داریم که آن‌جا به آن‌ها اشاره کرده است.

 

رسا ـ از منظر دینی به این حوزه‌ها وارد می‌شویم یا از منظر عقلانی؟

 

فقط منظر دینی. البته کارکرد عقل در این فضای فقهی خاص آن، متفاوت با کارکردی می‌شود که در حوزه احکام دارد. یعنی از عقل استفاده می‌شود، منتهی نه به شکلی که مستقلاً عقل، خودش به مسائل بپردازد.

 

آنجا دیگر داستان فلسفه اخلاق می‌شود. تفکر عقلانی در رابطه با مباحث کلی اخلاق. از عقل در بحث‌های خودش، در همان نوشته راجع به اصول فقه اخلاقی گفت‌وگو شده است و راجع به عقل هم حرف زده شده است. نمی‌خواهم اکنون به آن موضوع بپردازم.

 

می‌خواهم این را عرض کنم که ما با همان اسلوب آشنا برای خودمان که دغدغه اصلی آن استحضار از ادله است و تلاش می‌کند که دلیل را به دست بیاورد و باور دارد که با استقصاء ادله می‌تواند به جواب برسد، با آن شروع می‌کنیم. والا عقل هم در آن چارچوب‌های پذیرفته شده و تأیید شده‌اش قابل استفاده است.

 

 

 

رسا ـ این احکام دایره وسیع‌تری هستند. علم اخلاق دایره وسیع‌تری از بایدها و نبایدها است و به این‌ها منحصر نمی‌شود.

 

من با این دید به این موضوع نگاه می‌کنم. ما دینی داریم که جامعیت دارد. این جامعیت، پاسخگویی را در حوزه‌های مختلف مقدور کرده است. یکی از این حوزه‌ها اخلاق است و  با هر تعریفی که شما می‌گویید، آن جامعیت در آن هست.

 

به خاطر همین من خیلی در قید و بند، آن بند دوم نیستم. هر چند آنجا هم نیاز به این حرف که بگویید باید آن‌جا جوابگو باشید، نیاز به خیلی توضیح دارد. از شما می‌پرسند که ما می‌خواهیم برای کارخانه‌مان منشور اخلاقی بر اساس مطالب دینی بنویسیم. این چه طوری ممکن است؟ برای نمونه اکنون می‌خواهیم برای پرستاران، منشور اخلاق بنویسیم. شما می‌گویید معادل عربی پرستار را پیدا می‌کنید و در آیات و روایات به جست‌وجوی آن می‌پردازید. این اسلوب کار خیلی مهم است که اگر فضای گفت‌وگو باشد، آن را هم توضیح خواهم داد.

 

رسا ـ بحث دیگر درباره ضرورت فقه الاخلاق است. شاید مخاطبینی که با علم الاخلاق هم سروکار داشته باشند، برایشان این طور جا افتاده که اخلاق پایه عقلانی دارد. علمی‌ است که بر پایه عقل بنا شده است. بر خلاف فقه که ریشه‌های نقلی در آن خیلی پررنگ است. با این وجود آیا واقعاً بحث از ضرورت اخلاق به چه صورت ممکن است؟ وقتی ما یک علمی‌ را عقلانی مطرح کردیم، جایگاه فقه الاخلاق چیست؟

 

من با این حرف موافقم که اخلاق هم در سنن مسلمانا‌ن و هم در فضای غرب بر پایه عقلانیت گذاشته شده است و معمولاً از آیات و روایات هم در سنت مسلمانان به عنوان شاهد و کمک بهره گرفته شده است.

 

سؤال من این است که اگر می‌پذیریم که دین جامع است و می‌پذیریم که همان طور که برای حوزه رفتارها، دستورالعمل‌های مناسب و جامعی دارد، چرا با این پیش فرض همراه شدیم که در عرصه اخلاق و پرسش‌های وسیع اخلاقی، توقعی از دین نیست و خودمان باید کار کنیم. حتی از فرض جامعیت یک قدم عقب بنشینید. شما این را باور دارید که حجم بسیار گسترده‌ای از آیات و روایات ما در باب اخلاق است.

 

اگر کسی ادعا کند که مجموعه روایات اخلاقی ما چیزی نزدیک به روایات احکامی‌ ما است و یا حداقل نصف آن‌ها است، ادعای غریبی نیست. روایات اخلاقی خیلی گسترده است. ما با این فرض که شاید در هر یک از حوزه‌های اخلاق، جواب مستقلی برای دین بشود تصور کرد، حتی با این شاید هم شروع نمی‌کنیم.

 

یعنی احتمال وجود این ظرفیت را در ادله، لااقل نسبت به بعضی از پرسش‌هایمان نمی‌دهیم. در حالی که احساس کردم در همین نوشته‌های خودم، جدای از بحث‌های کلی و مبنایی، نمونه اولیه‌ای نشان دهم که نشان دهد، درست در حوزه‌هایی که شما توقع ندارید، توقع بسیار خوبی هست.

 

برای نمونه مراحل سلوک که قرن‌هاست نوشته در این زمینه نوشته‌اند. ادعا در این زمینه بسیار زیاد است، ولی به این گنجینه و تراث دینی هیچ توجهی نبوده است. روایتی را من در آن بحث‌ها آورده‌ام که حدود 10 سند متفاوت دارد. صراحتاً با تعبیر درجات از موضوع مراحل سلوک گفت‌وگو کرده است. چندین مرحله را شمرده است.

 

شما یک کتاب از اهل اخلاق در منشورات موجود در توضیح این روایت نمی‌بینید. حتی در کتاب‌های اخلاقی هم من جایی را پیدا نکردم که به این روایت حتی پرداخته باشند. ما برای کمتر حکمی‌ از احکام شرعی 10 روایت با سند مختلف پیدا می‌کنیم، ولی درجات سلوک یک روایت با 10 سند آمده است که در زمان ائمه اطهار(ع) مختلف هم آمده است. هیچ کاری نکردیم. باور کنیم که شاید چیزی در آن حوزه پیدا شود. اگر باور به جامعیت هم ندارید، بی‌انصافی است که از این مجموعه عظیم به این راحتی عبور کنیم.

 

 

رسا ـ برخی می‌گویند ارشاد، حکم عقل است و روایات، حرف جدیدی ندارند.

 

ما می‌دانیم که چه قدر بیانات پر مغزی هستند که عقل هیچ عاقلی هم به آن نرسیده است. دو نکته را با هم تفاوت بگذاریم؛ یک نکته بحثی که در احکامی‌ که مبتنی بر سیره عقلا مطرح می‌کنیم؛ می‌گوییم که عقلا رسیده‌اند و عقل هم رسیده است. این‌ها یک نوع بحث دارند.

 

یک نوع بحث هم این است که می‌گوییم در مباحث اخلاقی بر خلاف احکام تعبدی، عقل هم می‌فهمد که چرا شرع این حرف را زده است. عقل می‌تواند وجه حکمت این موضوع را بفهمد. این که عقل خودش می‌رود و خودش می‌فهمد و خودش می‌یابد، کاملاً خلاف واقع است.

 

نوع بیانات دینی و فضای موضوع به گونه‌ای ترسیم شده است که معمولاً فرمایشات اخلاقی معصومان بعد از تأمل زیاد، وجه و حکمت و ظرافت‌هایش هم قابل فهم است. در حقیقت عقل هم وجوه و حکمت‌ها و اسرارش را درک می‌کند. این سبب نمی‌شود که بگوییم این‌ها را خیلی کار نداریم و با عقل خودمان می‌توانیم برسیم.

 

ما این حرف را حتی در سیره عقلا در احکام شرعی نمی‌گوییم. بسیاری از سیره‌های عقلا تطبیق و تنظیمشان در بیانات دینی بوده است. این طور نبوده است که همه به راحتی این حرف‌ها را بفهمند. اصول حقوقی که از آن‌جا استخراج کردیم، قرن‌ها طول کشیده است که برخی از آن در دوره مدرن به بخش‌هایی از آن رسیده‌اند. ما کمی‌ این مسأله را غلط فهمیده‌ایم که وقتی می‌گوییم عقل در می‌یابد، به معنی کنار گذاشتن شرع و راه افتادن با عقل نیست.

 

رسا ـ حیطه‌های مختلفی مطرح شد. در حیطه تربیت قطعاً شرع حرف‌های روشنی دارد و شما هم به آن اشاره کردید. بحث دیگری که در مسائل روز موجود است، بحث تعارضات اخلاقی است و این‌ها در علم اخلاق خودشان، این مسئله را مطرح می‌کنند و اینکه راهکارهای تربیتی فقه الاخلاق در این حوزه چیست؟

 

در بحث تعارضات اخلاقی با این مسأله روبه رو هستید که اصولی دارید و هر کدام در جایگاه خودش مسائل را حل می‌کنند. بعضی جاها این اصول، مصادیق مشترکی پیدا می‌کند و اقتضائات متفاوتی دارد. شما اینجا را تعبیر به تعارضات اخلاقی می‌کنید. اینجا تعارضات اخلاقی که در فضای دینی وارد می‌شوید، بر چند اساس قابل حل و فصل می‌شود.

 

اولاً این‌که تعارض اصول اخلاقی معمولاً با توجه به اهداف وضع مطلوب برطرف می‌شود. یعنی در حقیقت با کمک اهداف و مبانی به این نتیجه می‌رسید که اولویت‌های میان اصول اخلاقی کدام است. غالباً راه دیگری برای این کار نیست. در فضای دینی معمولاً اصول اخلاقی معلل و مشخص از حیث حکمت‌ هستند.

 

وقتی این‌ها معلل و مشخص از حیث حکمت شدند، رفع تعارض ظاهری، کاملاً ممکن است برطرف شود. در حقیقت به جای تعبیر تعارض این طور بگویم بهتر است، در حقیقت جایگاه و چارچوب هر یک از اصول اخلاقی، دقیق تعریف می‌شود و تداخلی هم رخ ندهد که اسم تعارض بر سرش بگذاریم.

 

البته روش‌های دیگری هم برای تشخیص اولویت یک اصل در اصول دیگری هست که در جایگاه خودش مطرح می‌شود.

 

 

رسا ـ عرصه‌های کلان علم الاخلاق چیست و در چه عرصه‌هایی کار نشده است؟ اگر کسی بخواهد در این عرصه‌ها شروع به کار کند، بهترین عرصه برای ورود به مسئله فقه الاخلاق کدام عرصه است؟

 

در بحث درآمدی بر فقه الاخلاق هشت عرصه را مطرح کرده‌ایم. ما باید بدانیم در عمده حوزه‌هایی که در اخلاق از آن گفت‌وگو می‌کنیم با یک هندسه سؤالات مواجه هستیم. یعنی شما در هر یک از این زمینه‌ها که عمدتاً وارد می‌شوید، یکسری سؤالات کلیدی و مبنایی دارید که بر اساس این‌ها یک بنایی در آن قسمت گذاشته می‌شود.

 

اگر شما آن سؤالات کلیدی و مبنایی را متفاوت جواب دهید، بنا متفاوت می‌شود و ما وقتی می‌خواهیم اخلاق دینی و آموزه‌های دینی را در آن حوزه مطرح کنیم، مؤظف نیستیم که به مجموعه این سازمان عظیم جواب دهیم. بلکه ما باید ابتدا آن مسأله‌ها را به صورت یک مخروطی از سؤالات مبنا و پایه در نظر بگیریم و بقیه از دل این‌ها بیرون می‌آیند و یک سازمان عظیمی‌ را به پا می‌کنند.

 

آن سؤالات کلیدی اگر حتی برخی از آن‌ها را جواب متفاوتی بدهیم، سازمان متفاوت خودمان را خواهیم داشت. این سبب می‌شود که در هر عرصه وارد شویم، مشکل اول تشخیص آن هندسه باشد. مشکل دوم، تبدیل سؤالات به کلیدهایی است که با آن کلیدها در آیات و روایات بازگردیم.

 

اگر شما می‌خواهید بدانید که برای نمونه دین به سودطلبی بیشتر نظر دارد یا فضیلت‌گرایی، این را با چه اهرم‌ها و ویژگی‌هایی می‌توانید پیدا کنید؟ برای نمونه می‌گویید باید ببینم که وقتی نصایح اخلاقی به ما می‌کنند، بیشتر روی فضائل تأکید می‌کنند یا از منافع و مضراتش برای خودمان و جامعه می‌گویند. با همین اهرم، نگاه می‌کنید و می‌بینید که از هر چند شیوه در بیانات دین استفاده شده است.

 

شما متوجه می‌شوید که از حیث دینی محدود به یک نحله نیستید. ترکیبی استفاده شده است. یا قرائنی پیدا می‌کنید که در هر سطح از انگیزشی که انسان هست، برای همان سطح اخلاقیاتی مطرح شده است. برای یکی سودانگاری قوی است. یکی بالاتر آمده و از سطح دیگری به قصه نگاه می‌کند. برای هر سطح از انسان‌ها، یک سطح از اخلاقیات را مطرح می‌کند.

 

مهم این است که یک، سؤالات کلیدی را پیدا کنید. دو، آن سؤالات کلیدی را تبدیل به کلیدهای جست‌وجویی کنید و سوم که آن هم کار دشواری است، تجمیع مدارک است. یعنی شما در فقه الاحکام با مشکل تجمیع مدارک تقریباً روبه‌رو نیستید. چون در دوره‌هایی، جوامع فراهم شده‌اند. در دوره‌هایی کتاب‌های مجامیع فقهی مثل وسائل و بحار فراهم شده‌اند، ولی متأسفانه تجمیع مدارک در حوزه‌هایی همانند اخلاق بسیار ضعیف است.

 

البته با امکانات امروزی و جست‌وجوهای سهلی که داریم، خیلی کار راحت‌تر شده است و بیشتر مشکل این خواهد بود که آن کلیدهای جست‌وجو چه طوری طراحی شده‌اند. در سؤالات مبنایی تبدیل به کلیدهای جست‌وجو می‌شوند و کلیدهای جست‌وجو چه با تجمیع مدارک و چه با جست‌وجوهای هوشمندی که امروزه می‌توانیم طراحی کنیم، می‌تواند ما را به این نتیجه برساند که ما برای هر سؤالمان یک مجموعه مدارکی را فراهم کنیم و با همان اسلوب‌های فقاهتی خودمان به جواب‌هایمان برسیم.

 

رسا ـ پس موسوعه‌های اخلاقی ضرورتش وجود دارد؟

 

بله، مسلماً بخشی را که فقه الاحکام طی قرون متمادی طی کرده است، ما هم باید تا حدی طی کنیم./993/402/ر

ارسال نظرات