بیداری هنگام مرگ در سخنان آیتالله جوادی آملی
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، شیطان در بخشهای گوناگون تهدیدها را کرده. گفته: من از 4 طرف میآیم؛ گاهی از طرف راست، گاهی از طرف چپ میآید. حالا یا خودش به تنهایی در اَزمنه و اَمکنة متعدّد از 4 طرف میآید، یا اِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ، آن شیاطین زیرمجموعة او کارها را تقسیم میکنند؛ بعضی از طرف راست میآیند، بعضی از طرف چپ میآیند، بعضی از جلو میآیند، بعضی از پشت سر میآیند؛ لذا میشود «شیاطین».
اینکه گفت: رَبِّ اَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطین. وَ اَعُوذُ بِکَ رَبِّ اَنْ یَحضُرُون؛ این نشان میدهد که یا ابلیس خودش با قبیل(یاران) او، اِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ حمله میکنند؛ یا نه، قبیل او کارها را تقسیم میکنند و حمله میکنند. لذا میبینید یک شخص در اثر اینکه از چند طرف به او حمله شده، دفعتاً به دام میافتد. اینها از هر طرف میآیند، یکی لِاُزَیِّنَنَّهُم میکند، یکی لَاُغوِیَنَّهُم میکند، یکی لَاُمَنِّیَنَّهُم میکند، یکی لَآمُرَنَّهُم میکند؛ کارها را تقسیم میکنند. دفعتاً میبینید این شخص مُحاط شد به دسایس، به همزات، به حضور شیاطین.
بیداری هنگام مرگ و تقاضای بازگشت به دنیا
در لحظة مرگ خیلی از مسائل برای انسان روشن میشود. علم هست، ولی ایمان نیست؛ یعنی این جناح علم، آن بخش وهم، آن بخش خیال، این بخش حس، آن بخش عقل نظری اگر بود؛ اینها همه فعالند. انسان در زمان مرگ هیچ کدام از این نیروهای علمی را از دست نمیدهد، خوب برای او روشن میشود. تمام خطر این است که این نیروهای عملی را از دست میدهد. یعنی عقل عملی که متولّی عزم، اراده، نیّت، اخلاص، تصمیم و مانند آن است؛ این قفل میشود. مشکل کفّار و تبهکاران این است که در زمان مرگ، حق را مثل آفتاب روشن میبینند، امّا میخواهند ایمان بیاورند، نمیتوانند. زیرا بین علم و بین نفس اراده فاصله نیست، یک کسی میتواند بگوید من نمیخواهم فکر بکنم، نمیخواهم درس بخوانم؛ اینها چون فعل است. امّا اگر کسی استدلال کرد، صغرا و کبرا، مقدّمات را فراهم کرد، به او نشان داد؛ او دیگر نمیتواند بگوید من نمیخواهم بفهمم. همین که مقدّمات ضروری شد، این میشود مضطر؛ «مضطر» یعنی کسی که در برابر ضروری قرار گرفته، این یقیناً میفهمد.
امّا حالا میخواهد اقرار بکند یا نه، بین نفس و بین اقرار کردن اراده ، فاصله است. ممکن است یک چیزی را صد در صد حق بداند، ولی زیر بار نرود؛ انکار بکند: وَ جَحَدُوا بِهَا وَ استَیقَنَتْهَا اَنفُسُهُم(6). بین نفس و قبول، ایمان و پذیرش؛ (اراده) فاصله است. آنها فعل است، اختیاری است، به ارادة انسان است. این هنگام مرگ قفل میشود، دیگر باز نخواهد شد؛ لذا در حال مرگ، انسان همة اهل بیت را ممکن است ببیند، امّا نمیتواند به ولایت اینها اقرار بکند! جهنّم را میبیند، ولو جهنّم برزخی؛ ولی نمیتواند اقرار بکند! آنجا جای اقرار نیست. نمیتواند ایمان بیاورد! لذا در تمام این موارد از مرگ گرفته تا برزخ، تا صحنة قیامت؛ همهاش میگوید: خدایا! من را برگردان که من ایمان بیاورم، اینجا جای ایمان نیست! تنها جای ایمان دنیاست که هم بخش اندیشه راهش باز است، هم بخش انگیزه. هم علم راهش باز است، هم عمل راهش باز است. ولی در حال احتضار این بخشهای عملی قفل میشود؛ انسان امام را میبیند، ولی نمیتواند به او ایمان بیاورد!! تمام خطر این است.
این جریان رَبِّ ارْجعُونِ، یا لِیتَنَا همه مال این است که قفل شده است و خطر در این است که انسان جهنّم را میبیند، میگوید: رَبَّنَا اَبصَرنَا وَ سَمِعنَا ، امّا آمَّنَا بِک درآن نیست!! ایمان فقط در دنیاست و لا غیر. اَلیُومْ عَمَلٌ وَ لا حِسابْ وَ غَداً حِسابٌ وَ لا عَمَل. عمل نیست؛ کسی بتواند یک کاری انجام بدهد، توبهای بکند، حسنهای پیدا کند، سیّئهای را از بین ببرد؛ کلاً تعطیل شده است: اِذَا جآءَ اَحَدَهُمُ المُوتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ. همین مشرکین که هیچ اثری از ایمان در اینها نبود، هنگام مرگ،حق را میبینند، میخواهند به حق ایمان بیاورند، میبینند که این قفل شده است، نمیتوانند؛ جای دیگر باید برگردند.
عدم اختصاص تقاضای بازگشت به دنیا به تبهکاران
البتّه این استغاثه و درخواست را ممکن است خیلیها بکنند، امّا جواب کَلّا اِنَّهَا کَلِمَهٌ نمیشنوند. ممکن است بعضی از مؤمنان آن حالت را که رسیدند، درخواست بکنند که برگردند تا برخی از سیّئات خودشان را جبران بکنند. یا برگردند حسناتشان را اضافه بکنند. ما هیچ دلیلی نداریم که این حرف فقط مخصوص مشرکین است. ممکن است دیگران برای ترفیع درجه و مزید حسنات از خدای سبحان درخواست رجوع بکنند. آنچه که در بخش پایانی سورة مبارکة منافقون است، شاید همین معنا را تأیید کند.
در سورة مبارکة منافقون، آیة 10 به بعد این است: وَ اَنفِقُوا مما رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبلِ اَنْ یَأتِیَ اَحَدَکُمُ المُوتُ فَیَقُولَ رَبِّ لُولا اَخَّرْتَنِی اِلَی اَجَلٍ قَریبٍ فَاَصَّدَقَ وَ اَکُنْ مِنَ الصّالِحین. خیلیها هستند که از مالشان آن بهرة صحیح را نبردند، خیال کردند مال باید بماند، در حالی که فرمود: وَ مَا تُقَدِّمُوا لِاَنفُسَکُمْ مِنْ خِیرٍ تَجِدُوهُ عِندَ الله . این در حال احتضار به خدا عرض میکند: خدایا! مرا برگردان که فَاَصَّدَقَ یعنی صدقه بدهم. این که کفر و شرک ندارد! این کمبود صدقه دارد. البتّه عُونُ الضَّعیفِ صَدَقِه؛ راهنمایی کردن صدقه است، هدایت کردن صدقه است؛ همة اینها صدقه است! وَ اَکُنْ مِنَ الصّالِحین. بعد فرمود: وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللهُ نَفساً اِذَا جآءَ اَجَلَهُا(12).
پاسخ منفی خدای سبحان به تقاضای بازگشت به دنیا
پاسخش این است: کَلّا. رجوع ممکن نیست، چون اِذَا جآءَ اَجَلُهُمْ لا یَستأخَرُونَ ساعَهً وَ لا یَستَقدِمُون. امّا اِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُهَا یعنی چه؟ یعنی وقتی اینها به آن حد رسیدند، حتماً یک چنین حرفی میزنند. یعنی اینهایی که میگویند: ذلِکَ رَجعٌ بَعید و از قیامت هیچ خبری ندارند و ایمان نمیآورند، اینها وقتی به حالت احتضار رسیدند، حتماً یک چنین حرفی میزنند./998/د102/س
منبع: روزنامه کیهان