علمای انساب تنها در نسب و محل دفن 10 امامزاده اتفاق نظر دارند/ از دیدگاه علما امامزاده کیست؟/ تدوین پایاننامهها درباره امامزادگان
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، حجتالاسلام محمدمهدی فقیهی محمدی جلالی ملقب به بحرالعلوم گیلانی بیش از 21 سال است که درباره مزار شناسی فعالیت میکند و تاکنون بالغ بر 123 جلد تألیف درباره امامزادگان، انساب، تاریخ و جغرافیا دارد.
وی هم اکنون مدیر گروه تاریخ پژوهشکده حج و زیارت، دبیر اجرایی دانشنامه حج و حرمین شریفین و مسؤول مؤسسه دایرةالمعارف بقاع متبرکه است که به مناسبت روز تجلیل از امامزادگان و بقاع متبرکه(19 شهریور ماه) با وی گفتوگوی تفصیلی داشتیم که در ادامه متن آن تقدیم حضور علاقهمندان میشود؛
رسا ـ مقداری درباره جایگاه و منزلت امامزادگان بفرمایید؟
خداوند متعال در قرآن کریم مزد رسالت نبیاکرم(ص) را احترام به اهلبیت(ع) قرار داده و میفرماید: «قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى.» بنابراین دوستی و محبت با اهلبیت(ع) مزد رسالت خاندان نبوت رسول گرامی اسلام است. متأسفانه اهلبیت(ع) در زادگاه خود یعنی مدینه و شهرهای دیگر همانند کوفه مورد ظلم و جفای فراوان قرار گرفتند و این بزرگواران را به بهانههایی یا خانه نشین کردند و یا به شهادت رساندند. وقتی همین موضوع را به فرزندان ائمه اطهار(ع) تسری میدهیم اوج مظلومیت این بزرگواران را میتوانیم درک کنیم.
یعنی نخستین سفارشی که خداوند متعال درباره اجر رسالت کرده است را عربها به آن گوش نکردند. وقتی عربها به این آیه احترام نگذارند، مسلما افراد دیگری هستند که این آیه را آویزه گوش خود قرار دهند و ایرانیها بودند که از ابتدای قرن دوم با هجرت علویان به این آیه عمل کردند.
رسا ـ دلیل مهاجرت علویان به ایران چه بود؟
مهاجرت این بزرگواران به ایران چند دلیل دارد. دلیل نخست؛ ظلم و خفقان شدیدی بوده که در مدینه و سایر شهرهای حکومت اسلامی حاکم بوده است. وقتی فرزندان رسول خدا(ص) امنیت نداشتند که در شهر مدینه و یا زادگاهشان در عراق سکونت داشته باشند، بنابراین به شهرهای دور دست مهاجرت کردند.
یکی از نخستین مهاجرتها نیز در بحث قیام رخ داد. وقتی که ظلم و فساد در دستگاه بنیامیه تسری پیدا کرد، سادات برای گرفتن حق خود از حکومت قیام کردند که نخستین این قیامها در کوفه صورت گرفت و به ایران تسری پیدا کرد و آن قیام «عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر طیار» ـ نوه حضرت جعفر طیار ـ بود. ایشان پس از شکست خوردن در کوفه، به منطقه جبل که شامل شهرهای کرمانشاه، همدان، کردستان، چهارمحال و بختیاری و بخشی از اصفهان میشود، فرار کرد و سپس این منطقه(جبل)، حتی شیراز را مورد تصرف خود قرار داده و در تمام این شهرها امیرانی را منصوب کرد. کار وی چنان بالا گرفت که بسیاری از سادات علویون و محمدیون(نسل محمد بن حنیفه) که هر دو از نسل امیرمؤمنان(ع) هستند، وارد ایران شدند. در همین ایام ابومسلم خراسانی تبلیغ بنیعباس را در مرو انجام میداده که متوجه میشود «عبدالله بن معاویه» بخش اعظمی از ایران را تصرف کرده است و وی را به بهانه کمک، به هرات دعوت کرده و در آنجا مسموم و به شهادت میرساند.
درباره «عبدالله بن معاویه» که نخستین مهاجر علویون به ایران بوده و قیام رسمی را انجام داده است، دوست و دشمن قضاوتهایی کرده و برخی انتصابات دروغی به ایشان دادهاند؛ در حالی که این شخص از طرف بنیامیه و نماینده بنیعباس یعنی ابومسلم، مورد هجوم بوده است؛ چون نمیخواستند انقلاب وی به نتیجه برسد.
دومین شخصیتی که به ایران مهاجرت میکند «یحیی بن زید» نواده امام سجاد(ع) است. خود زید در سال 125 در کوفه قیام کرده و به شهادت میرسد و پس از مدتی پسر وی در خراسان قیام میکند. وقتی «یحیی» وارد ایران میشود، بسیاری از مردم خراسان با وی بیعت میکنند؛ ولی حاکم نیشابور «یحیی» را بازداشت میکند و وی پس از مدتی از زندان میگریزد و رسماً قیام خود را بر علیه دستگاه اموی آغاز میکند و سرانجام پس از چندین جنگ و تعقیب و گریز، سرانجام در منطقه سرپل مورد معاصره سپاهیان حاکم خراسانی قرار گرفته و به شهادت میرسد.
ابومسلم خراسانی نیز زمانی که قیام خود را رسماً شروع میکند، با تحریک احساسات مردم و وعده خونخواهی «یحیی» و پدرش، مردم را دور خود جمع میکند و پس از پیروزی، بدن یحیی را که همچنان بر سر دار بود، پایین میآورد و در شهر «جوزجان» که اکنون جزو استان سرپل افغانستان است دفن میکند. اکنون از سوی رهبر معظم انقلاب، گنبد و بارگاهی ساخته شده و در اینباره نیز کتابی به نام «قیام یحیی بن زید» از سوی اینجانب تألیف شده است.
سالی هم که «یحیی» به شهادت میرسد، تمام مردم خراسان نام فرزندان خود را «یحیی» میگذارند و این به جهت علاقه و حب به آل محمد(ص) بوده است. اکنون نیز در گنبد و چند شهر دیگر، مزاراتی به این امامزاده منسوب است؛ ولی هیچکدام از اینها «یحیی بن زید» نیستند.
دلیل دوم؛ فقر و تهی دستی عامل هجرت علویون بوده است. دولت بنی امیه و بنی عباس حتی اجازه نمیداده که علویان در مشاغل درجه سوم مشغول به کار شوند، به همین دلیل فقر دامنگیر این افراد شده بود. برای نمونه «حسن بن محمد بن حسن قمی» یکی از مورخان قم است که در سال 375 تاریخ این شهر را نوشته است. وی در کتاب خود مینویسد: «یکی از نوادگان امام سجاد(ع) به یکی از دوستانم گفته است: علت مهاجرت من به قم این بوده که جدم با موسی مبرقع وارد قم شد، به دلیل فقر و تهی دستی.» یعنی فقر در مدینه برای سادات به قدری زیاد بوده که برای تجارت به قم مهاجرت میکند.
دلیل سوم؛ مهاجرت برای تجارت و کسب و کار صورت میگرفته است. علامه «نسابه ابن طباطبا» از دانشمندان انساب قرن پنجم از جمله مهاجران به شهر همدان چنین مینویسد: «التاجر به همدان، سید یحیی بن علی بن علی ـ نواده امام حسن مجتبی(ع).» یعنی کسب و کار در مدینه به قدری برای سادات سخت بوده که برای امرار معاش مجبور میشدهاند به شهرهای دیگر مهاجرت کنند.
دلیل چهارم؛ احترام زایدالوصف ایرانیان به فرزندان اهلبیت(ع) از دیگر دلایل مهاجرت علویون به این کشور بوده است. موسی مبرقع فرزند امام جواد(ع) با وجود انتسابات دروغی که در کوفه به ایشان داده بودند، با احترام وارد شهر قم میشوند و این احترام سبب میشود که وی در این شهر ازدواج کرده و حتی زمینهای را به موسی مبرقع اهدا میکنند که بعدها سادات رضوی از آنها برخواسته میشوند. یا «اسحاق بن ابراهیم بن مسی بن ابراهیم بن امام موسی کاظم(ع)» وارد ایران میشود که مورد استقبال بزرگان قم قرار میگیرد. پس از آن مردم ساوه از وی دعوت میکنند و ایشان به آوه ساوه مهاجرت میکند و اکنون قبر این امامزاده در شهر ساوه قرار دارد؛ ولی به اشتباه به فرزند بلافصل امام هفتم منتسب است.
دلیل پنجم؛ انتصابات حکومتی از دیگر دلایل مهاجرت علویون به شهرهای مختلف بوده است که بسیاری از محققان از آن غافل هستند. زمانی که «حسن به زید داعی» دولت مستقلی را در سال 250 در طبرستان پیریزی میکند، بسیاری از علویون برای اینکه در این دولت شرکت کنند، از مدینه و عراق به سمت طبرستان مسافرت میکنند و در دستگاه حکومت «حسن بن زید داعی» به عنوان امام جماعت، قاضی، سپهدار، وزیر و سرباز مشغول به خدمت میشوند.
در انتهای قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری بحث نقابت یعنی سرپرستی سادات پس از قیام «یحیی بن عمر بن یحیی علوی» از سوی دولت اسلامی و خلیفه وقت مطرح میشود و سپس دارالنقابه ایجاد میشود. پس از ایجاد دارالنقابه نقیبهایی در شهرهای اسلامی منصوب میشود، به همین دلیل نقبا، ساداتی را به شهرهای دیگر میفرستادند تا نسب سادات را ثبت کند و مواجبی که ماهانه دولت به سادات میداده از طرف نقیب به دست آن سادات میرسیده است. به همین دلیل یکی از انتصاباتی که سبب مهاجرت علویان به ایران شده، انتصاب نقابت بوده است.
در قرن چهارم زمانی که آل بویه حکومت اسلامی را به دست میگیرد و حتی خلفای بنیعباس را عزل و نصب میکرده، سادات از جنگ سخت به جنگ نرم با تبلیغ روی میآورند. تبلیغ را نیز به دو قسمت انجام میدادهاند؛ همانند «حسن بن علی الاطروش» ـ نواده امام سجاد(ع) و جد سید رضی و سید مرتضی ـ در شهرها و روستاهای طبرستان، گیلان و دیلم برای مردم تبلیغ میکرده است و در منابع زیدی و شیعی آوردهاند که «ألف ألف(هزار هزار) شیعه کرده یا به اسلام دعوت کرده است» یعنی 1 میلیون نفر را مسلمان و شیعه کرده است.
بخش دوم تبلیغ اینگونه بوده که سادات با وجود اینکه دوست نداشتهاند با خلفا وصلت کنند، ولی به داخل خانههای آنها رفتند و با دختران سلاطین، خلفا، امرا و وزرای ایشان ازدواج کردند. زمانی که «ابو عضد الدوله دیلمی» از یکی از سادات(زید الاسود الحسنی) میخواهد با خلافت بیعت کند، وی نمیپذیرد. سپس میگوید: «حداقل با خواهر یا دختر من ازدواج کن تا نسب من به وسیله تو به نسب رسول خدا(ص) متصل شود.» وی نیز این کار را میکند. وقتی که «اعضد الدوله دیلمی» به شیراز میرود، دادماد حسنی خود را نیز با خود میبرد که تاکنون نسل وی سادات انجوی هستند که در شیراز و اصفهان زندگی میکنند.
تفاخر دامادی فرزندان رسول خدا(ص) برای پادشاهان ایرانی چنان زیاده بود که در همان عصر «صاحب بن عباد» وزیر شیعی آل بویه دختر خود را به ازدواج یکیدیگر از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) که به زهد و تقوا، شعر و ادب مشهور بوده در میآورد. این مسائل سبب شده بسیاری از سادات به ایران مهاجرت کنند و به همین دلیل تکاثر نسل سادات در ایران ایجاد شده است.
رسا ـ با این وجود بیشتر امامزادگان ایران فرزند بلافصل امام(ع) نیستند؟
بله؛ نباید خیال کنیم تمام ساداتی که در کشور ما هستند، فرزندان بلافصل ائمه اطهار(ع) هستند و این متأسفانه از مشکلاتی است که تاکنون نه اوقاف حل کرده و نه عوام خواستهاند که حل بشود. به همین دلیل وقتی گفته میشود فلان امامزاده با 10 واسطه به امام(ع) میرسد، ناراحت میشوند و میگویند: ما در اینجا نوشتهایم: فرزند بلافصل امام(ع). مگر میشود به این میزان ائمه(ع) فرزندان بلافصل داشته باشند؟! اکنون 600 تابلو وجود دارد که بر روی آن نوشته شده فرزند بلافصل امام(ع)! اینکه نمیشود. در حالی که تمام فرزندان بلافصل ائمه اطهار(ع) را با هم جمع کنیم 600 نفر نمیشوند و در ضمن تمام اینها در ایران چه کاری میکردهاند؟!
همچنین تشابه نام و نسب سبب شده تا اوقاف و مردم برخی از افراد را فرزندان بلافصل امام(ع) معرفی کنند. همانند «حمزه بن موسی» در ایران که 60 زیارتگاه برای وی منسوب است. بنده خودم کتابی درباره «حمزه بن موسی» نوشتهام که تمام این مسائل را مورد نقد و بررسی قرار دادهام. ما در ایران بیش از 8 هزار و 500 زیارتگاه داریم که شامل آرامگاه امامزادگان، بزرگان دین، سادات محلی، علما، نظرگاهها و قدمگاهها میشود و خود این 8 هزار و 500 امامزاده میتواند موضوع پژوهشی شود که متأسفانه اوقاف و پژوهشگران درباره آنها کاری نکردهاند و یا محجور مانده است.
اکنون کدام دانشگاه ما متولی این امر است؟! چرا خود اوقاف در این زمینه کاری نکرده است؟! البته همایشهایی برگزار کرده، ولی همایش مشکلی را حل نمیکند. بلکه اوقاف باید تلاش کند تا تمام محققان ادیان و آثار باستانی را جذب این کار کند که هر امامزادهای را موضوع پژوهشی قرار دهند. اگر در اینباره کار شود بسیاری از مشکلات امامزادگان از نظر نسب، معماری و انتسابات قومی و طائفهای حل میشود. به چه میزان اسناد و مدارکی به دست میآید که میتواند آغازی برای تحقیقات دیگران باشد! ما باید موضوعات پایاننامهها را به این سمت بکشانیم و به گونهای وقایع امامزادگان را تحلیل کنیم که مردم به امامزاده احترام بگذارند، نه ساختمان با شکوه آن را ببینند و لذت ظاهری ببرند.
اکنون وقتی به برخی از افراد گفته میشود فلان امامزاده کیست؟ برای نمونه تنها میدانند که فرزند موسی بن جعفر(ع) است و از شناخت خود او هیچ بهرهای نبردهاند. چرا؟ چون هیچ اطلاعاتی در دست نیست. به همین دلیل مردم اکنون بیشتر به ظاهر ساختمان امامزادگان توجه میکنند تا شخصیت خود امامزادگان. درباره امامزاده هیچ اطلاعاتی ندارند و تقریبا میشود گفت: نسبت به 99 درصد امامزادگان ایران چنین دیدگاهی است، یعنی مردم هیچ شناختی از این بزرگواران ندارند. متأسفانه اوقاف کمترین کار را در معرفی امامزادگان داشته است و خود را مشغول به ساخت ضریح، گنبد و بارگاه کرده است.
ما برای تمام مسائل تاریخی، اجتماعی و دیگر علوم اسلامی پژوهشگر داریم، ولی آیا برای امامزادگان و تاریخ علویون نباید پژوهشگر داشته باشیم؟! چرا اوقاف نمیخواهد این سادات صحیح معرفی شوند؟ ترس از چه دارند؟ این در حالی است که ما پژوهشگران زیادی داریم که میتوانند موضوعات کلی را برای مردم تفهیم کنند و آثار خوبی تألیف کنند.
رسا ـ دلایل دیگری هم برای مهاجرت علویان به کشور ما جز مواردی که بیان کردید، وجود دارد؟
دلیل ششم؛ علم آموزی از دیگر عوامل هجرت امامزادگان به ایران بوده است. مدتی قم، نیشابور، هرات، اصفهان و قزوین مرکز تشیع بودهاند. ما شهرهایی داریم که در قرن چهارم، پنجم و ششم هجری محل علم آموزی بودهاند، به همین دلیل در این قرنها سادات برای کسب علم از بزرگان وارد مناطق مختلف ایران میشدهاند که هیچ ارتباطی با ورود امام رضا(ع) ندارد. در بسیاری از داستانها آمده: «وقتی امام رضا(ع) وارد ایران شدند بسیاری برای دیدن ایشان به ایران سفر کردند.» مگر چنین چیزی امکان دارد؟!
در حالی که تنها دو گروه به صورت دسته جمعی وارد ایران شدند. نخست؛ کاروان احمد بن موسی(ع) بوده که بنا بر نقلی بین 200 تا 300 نفر وارد شیراز میشوند و با حاکم آن شهر درگیر میشوند. در نهایت یا ایشان در همان مکان به شهادت رسیدهاند و یا به اسفراین خراسان شمالی رفته و آنجا به شهادت رسیدهاند. در این مسیر نیز برخی از برادران و برادرزادگانی یا شهید میشوند و یا رحلت میکنند.
دوم؛ دومین کاروانی که رسماً دست جمعی وارد ایران شده، کاروان حضرت معصومه(س) است و میان مورخان معاصر اختلاف است که آیا کاروان مجهول وارد کشور شده یا معلوم وارد شده است. مورخان میگویند اگر معلوم وارد شدهاند باید گفت: بین 20 تا 23 نفر از سادات در کاروان حضرت معصومه(س) بودهاند. در بخش مجهول نیز میگویند: حضرت معصومه(س) داخل در کاروانی شده و با آن به ایران آمدهاند و سپس نزدیکهای ساوه مریض میشوند و در قم وفات میکنند.
ما در هیچ تاریخی و هیچ کتاب انسابی نداریم که به صورت دست جمعی به غیر از قیام «یحیی بن زید» که با یک گروه 7 تا 10 نفر و «احمد بن موسی» وارد ایران شده، وارد کشور شده باشند. اما برای «علی بن امام محمد باقر(ع)»، لشکر دوازده هزار نفری و برای دیگر امامزادگان جنگهای ساختگی در ذهن عوام است و داستانهایی که درباره امامزادگان بیان میکنند این است که تمام اینها برای ملاقات امام رضا(ع) آمده بودند. مگر امام رضا(ع) چند سال ولیعهد بودند؟! ایشان قریب به دو سال ولیعهد بودند و پس از آن به شهادت میرسند. البته اگر گفته شود برای زیارت حضرت رضا(ع) آمدهاند، آن یک بحث دیگریست.
این داستانهایی که ساختهاند غالبا اشتباه است؛ برای نمونه میگویند: «سید در قرن هشتم میرفته تا امام رضا(ع) را زیارت کند و ببیند.» در حالی که چنین فردی 600 سال اختلاف زمانی با حضرت ثامن الحجج(ع) دارد و ما اینها را برای مردم تبیین نکردهایم. هیچ امامزاده سیدی در گیلان و مازندران برای دیدن امام رضا(ع) نرفته است. اینها برای تشکیل حکومت اسلامی در آنجا بودهاند، اصلا مدعی بودهاند. چرا؟ چون برخی از اینها زیدی مسلک هستند. فردی که زیدی مسلک است و زید پسر امام سجاد(ع) را قبول دارد، این فرد اصولا امام رضا(ع) را به عنوان امام، قبول ندارد. البته به عنوان یکی از علویون احترام میگذارد، ولی چنین فردی مدعی است. در حالی که این داستان را برای آن امامزادهای که بنده نسبش را میشناسم بیان میکنند؛ ولی چنین چیزی وجود نداشته است.
تا قرن چهارم، مذهب رسمی شهر اصفهان غیر از شیعه بوده است. البته اکنون یکی از مراکز تشیع است. ولی جایگاهی که مذهب رسمی آن غیر از شیعه بوده است، چگونه «جعفر» فرزند بلافصل امام رضا(ع) در آنجا دفن شده است؟! یا شاه رضا برادر امام رضا(ع) در آنجا دفن شده است؟! درباره این موضوعات باید بحث شود؛ اینکه مردم ادعا میکنند پسر یا برادر امام رضا(ع) آنجا بوده است، عواقبش بدتر از معرفیش است. چون ادعایی میشود که وجود خارجی ندارد و حتی تابلو میزنند که امام موسی کاظم(ع) دو فرزند به نام علیرضا و شاه رضا داشته که امام رضا(ع) بسیار شاه رضا را دوست داشتهاند! در حالی که شاه رضا یکی از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) است. نقیب النقبای اصفهان بوده است. ما اگر منابع را نگاه کنیم، بسیاری از نسب امامزادگان مشخص میشود.
رسا ـ در معرفی دقیق و کامل امامزادگان مشکل کار کجاست؟
متأسفانه سازمان اوقاف از معرفی برخی از نسبنامهها خوف دارد. مرحوم سید رکن الدین، نواده امامزاده جعفر یزد که تمام موقوفات و بناهای عامه المنفعه شهر یزد و اطراف آن از وی است و مرقدش کنار مسجد جامع یزد قرار دارد، در قرن هشتم به یکی از سادات دستور میدهد تا تمام نسل امام جعفر صادق(ع) که در یزد و اطراف بودهاند را شناسایی کند. وی در اینباره کتابی با نام «نزهه العیون ونهایه الفنون» دارد که اکنون بنده قریب به 43 متر از این کتاب را دارم. تنها احیای این کتاب بسیاری از امامزادگان یزد، اصفهان، کرمان و فارس را میتواند مشخص کند.
اوقاف میلیاردها تومان از نذورات امامزادگان به دست میآورد، ولی چند کتاب انساب را احیا کرده است؟! چند مشجر مخطوط انساب را احیا کرده است؟! چه کاری برای امامزادگان کرده است؟! ساختن گنبد و بنا برای اجتماع مردم خوب است و در آنجا ذکر دعا میشود، ولی این بنا چه سودی برای شخصیتی که در آنجا دفن است، دارد؟ ما متأسفانه شخصیتها را معرفی نکردهایم. اگر واقعا نسب فرد را نمیدانیم، به دروغ شهرت ندهیم؛ همانند نسب خدیجه دختر امام موسی کاظم(ع) که چندین زیارتگاه در کشور دارد. هیچ دلیلی از هجرت ایشان به ایران نداریم. از این نوع مشکلات متأسفانه در زیارتگاههای ما وجود دارد.
مشکل دیگر؛ برخی از این زیارتگاهها ثبت میراث فرهنگی است؛ یعنی یک بار فرهنگی ـ حقوقی بر این زیارتگاه است. به جهت کوچک بودن فضای داخلی بقعه یا نداشتن شبستان، رواق و مسجد، برخی از بناها را ویران میکنند و بناهایی را میسازند که اکنون در سطح کشور شاهدش هستیم. خیال میکنند این کار خدمت به امامزادگان است؛ در حالی که ضربه بزرگی به این بقعه وارد میکنند. چون تمام کتبیهها و قدمت بنا که شناسنامه بقعه است از بین میرود و حتی اگر قرار باشد در آینده کندوکاوی صورت گیرد تا مشخص شود چه افرادی کنار امامزادگان دفن شدهاند، امکان پذیر نیست؛ چون فونداسیون بندی میشود و نمیتوان کاری کرد. اوقاف در این ساخت و سازها باید بسیار دقت کند و به عقیده بنده مسؤولان میراث فرهنگی نباید چنین کاری را اجازه دهند و یا به روش خودشان آنها را توسعه دهند.
رسا ـ اکنون تعداد زیارتگاههای شاخص کشور چند بقعه است؟
از مجموعه زیارتگاههای کشور، 500 زیارتگاه شاخص است و از این عدد شاید تنها درباره نسب 10 مورد اتفاق نظر است؛ همانند نسب حضرت معصومه(س)، حضرت عبدالعظیم(ع)، امامزاده زید شهداد(ع)، امامزاده موسی مبرقع قم، حمزه شهر ری و علی بن حمزه در شیراز که علمای انساب نسبت و محل دفن این بزرگواران اتفاق نظر دارند. ولی نسبت به نسب سایر امامزادگان، میان علمای انساب و مورخان معاصر اختلاف نظر وجود دارد.
رسا ـ چرا در نسب امامزادگان اختلاف است؟
به جهت اینکه ما سنگ قبرهایی داشتهایم که متن آن عربی و به خط کوفی بوده که مسلما درگذر زمان از بین رفتهاند و برخی از افراد تنها قسمتهایی از آن را توانستهاند بخوانند. همچنین تخریب بناها نیز سبب محو شدن این آثار میشود.
پیشتر داخل بقعهها، ضریحهای قدیمی داشتهایم که در چند سال اخیر بسیاری از این ضریحها تخریب شدهاند؛ البته بخش کوچکی از اینها در اوقاف شهرستانها نگهداری شدهاند؛ ولی به دلیل نبود موزه، حتی بسیاری از اینها از بین رفته و اگر آنها باقی میماند، چه بسا میتوانستیم نام و نسب بسیاری از امامزادگان را به دست آوریم. همچنین ما دستنوشتههای مربوط به امامزادگان را جمعآوری نکردهایم. بنده قریب به 300 مورد از اینها را در تحقیقات میدانی به عنوان نسبنامه و یا شجرهنامه سادات آن منطقه که به امامزاده باز میگردد را جمع آوری کردهام. ولی اگر اوقاف یک فراخوان عمومی نسبت به این موضوع داشته باشد، یقیناً نتایج خوبی حاصل میشود.
رسا ـ به نظر شما کثرت زیارتگاهها در کشور امر خوبی است؟
اگر ما خوشبین باشیم کثرتی که توجیه پذیر نباشد کار بدی است. ما در گذشته 200 تا 300 امامزاده شاخص داشتهایم که مردم آنها را زیارت میکردهاند. برای نمونه در قم پیش از انقلاب 5 امامزاده شاخص وجود داشته است. اکنون نیز بیشتر بناهای امامزادگان در قم تعمیر فیزیکی شدهاند، ولی آیا معرفی کردهایم؟ البته بحمدلله غالب امامزادگان قم نسب دارند؛ ولی در برخی موارد ساداتی که 150 تا 200 سال پیش فوت کردهاند، به عنوان امامزاده معرفی شدهاند. چرا؟ چون طرح توسعه بدون شناساندن شخصیت مدفون، سبب شده تا مرقد بسیاری از سادات با امامزادگان خَلط شوند. برای نمونه در قم اکنون امامزاده علیرضا داریم که از سادات قرن هشتم هجری بوده است.
میان سید و امامزاده تفاوت وجود دارد. امامزاده یعنی زایده امام(ع) که به گفته علما و زبان شناسان شامل فرزند، نوه و نتیجه میشود. ولی در کشور ما هر سیدی که مدفن داشته باشد را امامزاده میگویند و به همین دلیل است که برخی از مذاهب ما را تمسخر میکنند و میگویند: مگر میشود در ایران 10 هزار امامزاده وجود داشته باشد؟! اگر ما امامزادگان را بر اساس واسطههای آنها تا رسیدن به امام(ع) تفکیک میکردیم، این شائبه در دست دشمنان نمیافتاد.
همچنین ما باید نخست شخص را بشناسیم و سپس طرح توسعه را برای آن انجام دهیم. در حالی که در برخی موارد بدون شناخت مذهب و نسب امامزاده، برای وی طرح توسعه اجرا میکنند. البته آقایان بحث گردشگری مذهبی را مطرح میکنند، ولی چرا گردشگری مذهبی برای امامزادهای باشد که نمیشناسیم؟! باید برای امامزادهای باشد که نسب و شخصیت او را میشناسیم. در یک جای اسم امامزاده «غیب علی» بود، از اهالی محل پرسیدم: نام امامزاده چیست؟ گفتند: غیب علی. گفتم یعنی چه که غیب علی؟ گفتند: اینجا غیب شده و ما میدانیم همه اینها فرزندان امیرمؤمنان(ع) هستند به همین دلیل نام وی را«غیب علی» میگوییم. وقتی که فرد اسم و نسب امامزاده را نمیداند، برای چه طرح توسعه میزنند؟! آیا این وهن نیست؟
البته باید به این نکته توجه داشت که مردم ایران در امامزادگان کراماتی هم دیدهاند؛ چون نسب بسیاری از این بزرگواران به رسولالله(ص) باز میگردد. در روایت مرسل نیز آمده: «ساداتی که خوب هستند برای خدا و ساداتی که بد هستند را برای من احترام کنید.» نبیاکرم(ص) به امیرمؤمنان(ع) میفرمایند: «هر فردی قبور شما را تعمیر کند، همانند کسی است که قبر سلیمان نبی را تعمیر کرده است.» بنابراین خود رسولالله(ص) و اهلبیت(ع) نسبت به فرزندانشان توصیه و سفارش کردهاند که بحمدلله در کشور ما با آن سابقهای که علویان در کشور داشتهاند، مورد احترام ایرانیها هستند و خواهند بود.
همچنین از برخی امامزادگان جلیل القدر کرامتی ظاهر شده است؛ یکی از بزرگترین این کرامتها مربوط به کربلایی کاظم ساروقی است که حافظ قرآن میشود. مسلما این از انفاس قدسیه امامزاده است؛ چرا در امامزاده دیگری این اتفاق نیفتاد؟ خوشبختانه شریف رازی کتابی به نام «کرامت صالحین» دارد که قریب به 80 امامزاده دارای کرامت را معرفی میکند.
رسا ـ اسناد و مدارکی که برای نسب شناسی استفاده میکنید، چیست؟
برای شناسایی امامزادگان افزونبر اسناد محلی، عمده چیز کتابهای انساب است. این کتابها از قرن سوم نوشته شده است. البته برای بهرهگیری از این کتابها فرد باید مسلط باشد و تعداد آنها کمتر از 100 جلد است. اگر فردی تمام کتابهای انساب را داشته باشد، میتواند برخی از این افراد را شناسایی کند.
بحث دیگر؛ مشجّرات خانوادگی است که ما بسیاری از آنها را جمعآوری کردهایم. در این مشجّرات فرد در ذیل افتخار خود، بیان میکند که از نسل کدام امامزاده است و در بیشتر امامزادگان لرستان، خوزستان و حتی قم و خراسان این مسائل وجود دارد.
برخی از رسالههای کوچکی علما نوشتهاند، همانند «صاحب بن عباد» که در وصف حضرت عبدالعظیم(ع) نوشته است و این کتابها را باید در کتابخانهها جستوجو و بر روی آنها تحقیق کرد.
رسا ـ بیشتر در کدام مناطق ایران امامزادگان حضور داشتهاند؟
درباره تعداد امامزادگان دو نظر وجود دارد؛ یکی درباره تعداد امامزادگان و دیگری درباره تعداد سادات است که امامزادگان در طبرستان(مازندران فعلی) بیشترین حضور را در قرن دوم و سوم هجری داشتهاند؛ ولی اکنون بیشترین امامزادگان در استان فارس هستند که قریب به 1700 بقعه در این استان وجود دارد. پس از آن استانهای مازندران، گیلان، اصفهان، تهران و خراسان در رتبههای بعدی قرار دارند. همچنین باید به نوادگان(فرزندان پسری امام) و نواسگان(فرزندان دختری امام و امامزاده) نیز توجه کرد.
رسا ـ بیشتر امامزادگان کشور به آن معنایی که ادبا و کلمه شناسان قبول دارند، به کدام امام(ع) باز میگردند؟
بیشترین امامزادگان که با کمترین واسطه به امام(ع) میرسند، فرزندان امام موسی کاظم(ع) هستند. حضرت معصومه(س) و احمد، حسین، محمد و حمزه فرزندان امام موسی کاظم(ع) هستند و درباره آنها اختلاف نیست. پس از آن نوادگان آن امام(ع) بیشترین تعداد امامزادگان کشور هستند. اما امامزادگان با یک، دو و سه واسطه در کشور قریب به 50 بقعه داریم که اگر اوقاف و امور خیریه اینها را بیان کنند و مردم به آنها توجه کنند بسیاری از مسائل حل میشود.
در اولویت، تقسیم بندی ما باید بیان واسطهها همانند یک، دو، سه، چهار و... واسطه باشد؛ در حالی که متأسفانه اولویتهای ما در تشخیص امامزادگان ملاک قرار دادن صحن و سرا، خیابان اصلی، مسیر اتوبان و بزرگراه است.
رسا ـ چرا اوقاف تقسیمبندی بر اساس واسطه نمیکند؟
چون متخصصین خبره ندارد. برای نمونه 30 سال است که تابلو نصب شده مثلاً خدیجه دختر امام موسی کاظم(ع) در فلان شهر کشور دفن شده است. حال اگر یک محقق بیاید و این موضوع را زیر سؤال ببرد، مردم به اوقاف نمیگویند که شما با این درآمد 30 ساله چه کار میکنید؟! باید مقداری از این مبلغ را برای تحقیق قرار میدادید که ندادهاید و اگر نتیجهای حاصل نشد، اعلام میکردید که تحقیق صورت گرفته و این پروندهاش است اما نتیجهای حاصل نشده است. متأسفانه بنای برخی تنها ساخت بقعه است نه شناساندن امامزاده.
رسا ـ اگر پس از تحقیقات کامل مشخص شد که باید نام و نسب امامزاده تغییر کند، باید این تغییر چگونه صورت گیرد؟
در این موضوع باید بسیار احتیاط کرد و از منابع موثق و دقیق بهره گرفت. همچنین باید شهر و آن منطقه را برای شنیدن این موضوع و تفهیم آن آماده کرد. برای نمونه ما همین طرح را درباره امامزاده «عباس بن موسی» ساری اجرا کردیم و موفق آمیز بود. باید مردم را برای این موضوع آماده کرد، بنده نمیگویم که باید ضریح و سردرب را ویران کرد، بلکه باید جو فرهنگی را آماده کرد و همچنین شخصیتهای اجتماعی و فرهنگی دارای نفوذ منطقه را متقاعد کرد. ما حتی چنین کاری را نکردهایم و میگویم که تبعات دارد.
در موضوعات تاریخی مگه تبعات چه خواهد بود؟! در این موضوعات فرد یا به صحت موضوع میرسد و یا به خلاف آن. فرد برای گفتن حرف عالمانه مگر ترس دارد؟! افرادی در همین کشور هستند که علیه امیرمؤمنان(ع) کتاب مینویسند و نسبتهایی به حضرت(ع) میدهند، آیا کار آنها عواقب ندارد ولی کار ما دارد؟! ما اولویت سنجی نمیکنیم.
در قدم نخست میتوان برای امامزادگانی که هیچ اختلافی نظری درباره آنها نیست این موضوع را پیگیری کرد، سپس گامهای بعدی را میتوان برداشت و حتی خود مردم به دنبال این کار میروند. در حالی که ما متأسفانه این کارها را نکردهایم. در مرحله نخست وظیفه اوقاف باید معرفی امامزادگان باشد و وقتی این بزرگواران خوب معرفی شدند مردم بهترین بقعه را میسازند.
رسا ـ از بقاع متبرکه چه استفادههای فرهنگی میتوان داشت؟
اولاً؛ یکی از شاخصترین استفادههای ایرانیان از مهاجرت علویان این بوده که بسیاری از نامهای آنها به نام سادات تغییر کرده است. حتی فامیلی ایرانیها همانند حسینی، حسنی، موسوی، رضوی برقعی، ابن الرضایی، دیباجی و... نیز از آن بهره گرفتهاند. حتی برخی از فامیلیها پسوند امامزاده، کوه خضری و... دارد.
ثانیاً؛ تغییر قریب به 800 موقعیت جغرافیایی و مکانی ایران به جز خیابانها و بلوارها به نام امامزادگان از دیگر بهرههای این مهاجرت بود؛ اکنون شهرها و روستاهایی داریم که به نام امامزادگان تغییر نام پیدا کرده است که خودش یک موفقیت است.
ثالثاً؛ بسیاری از امامزادگان سرمنشأ خاندان علمی بسیاری در ایران هستند. همانند سادات طباطبایی که میانشان 500 مرجع تقلید وجود دارد. از حضرت آیتالله بروجردی گرفته تا سید بحرالعلوم، مدرسیها و حکیمها همه از این خاندان هستند که نشأت آن یک امامزادهای در اردستان است. یعنی جد تمام سادات طباطبایی یک سید است. اگر ما این مسائل را بیان کنیم، جایگاه امامزادگان در دید مردم نیز تغییر پیدا میکند.
رابعاً؛ حتی در بسیاری از مناطق ایران امرایی داشتهایم که دختران خود را به ازدواج علویون در میآورند و پس از آنها خاندانهای علمی فراوانی به وجود میآمده است که در کتابهای انساب نگاشته شده است. خامساً؛ همچنین ایرانیان پس از فوت امامزادگان داراییهای خود را برای بقعه وقف میکردهاند. این نشان از عشق و علاقه ایرانیان به علویون است. وصیت دفن در کنار امامزادگان از دیگر عوامل توجه به امامزادگان است.
سادساً؛ در چند سال اخیر نیز محوریت غالب شهرها امامزادگان بوده است، حتی برخی از شهرهایی که امامزاده ندارند یک افسردگی معنوی دارند، چون نمیدانند برای راز و نیاز در کجا جمع شوند. این امامزادگان محوریت به واقع معنویت هستند به شرط آنکه بتوانیم از این مزارات استفاده کنیم. به مردم بگوییم: اگر ما نسب برخی از امامزادگان را نداریم، ولی بدانید که بزرگان این چنین احترام میگذاشتند و چنین سخنانی درباره این بزرگان دارند؛ در حالی که این کار را نیز نکردهایم.
رسا ـ در حال حاضر در کشور چه افرادی درباره امامزادگان تحقیق میکنند و در این زمینه چند کتاب نگاشته شده است؟
تألیفات درباره امامزادگان به چند دسته تقسیم میشود که بنده بیشترین تألیفات را با 123 عنوان در این زمینه دارم. دوستان دیگری همانند آقایان رجایی درباره کتابهای انساب، موسوینژاد درباره امامزادگان کهگیلویه و بویراحمد، فراهانی درباره امامزادگان منطقه اراک و سعیدی و جلالی در آستان قدس رضوی درباره مزارات ایران تألیفاتی داشتهاند. ما نیز در مؤسسه دایرة المعارف بقاع متبرکه یک دایرة المعارفی بر اساس حروف الفبا در 17 جلد رحلی که بیش از 8 هزار و 500 زیارتگاه را در 7 مدخل معرفی کردهایم. تمام بیوگرافی بقاع متبرکه اعم از معماری، شهرت محلی، نسب یا رد نسب و شخصیت این افراد با سه جلد تصاویر رنگین بیان کردهایم که 16 هزار صفحه متن دارد؛ ولی به سبب هزینه سنگین تاکنون موفق به چاپ آن نشدهایم و متأسفانه هنوز که هنوز است، اوقاف مطالبات ما را پرداخت نکرده و از مطالب ما در سایت خود بدون اجازه استفاده میکند که باید تأمل داشت.
همچنین در پژوهشکده حج و زیارت که بنده سه سال است در آن مشغول به فعالیت هستم، بیش از 15 عنوان کتاب درباره زیارتگاههای عراق، مصر و سوریه با اجازه حجتالاسلام والمسلمین قاضی عسگر، نماینده محترم ولی فقیه در امور حج و زیارت تدوین کردهایم. آثار اسلامی سوریه و زیارتگاههای عراق از جمله این تألیفات است. هدف بعدی ما تألیف و چاپ مطالبی درباره زیارتگاههای مصر و کشورهای همسایه است.
رسا ـ سخن پایانی شما چیست؟
امیدواریم مؤسسات پژوهشی که درباره معماری و معارف اسلامی و به طور عموم درباره علوم اسلامی کار میکنند بتوانند پایاننامههای خود را به موضوعات امامزادگان و علویان معطوف کنند که در این صورت بسیاری از مشکلات حل شده و خود این کار توفیق بزرگی است.
/993/401/ر
گفتوگو از محمد راستگردانی