یهودیت؛ منشأ تاریخی شیطان پرستی
قوم بنیاسرائیل، میراث بان و مروّج شیطانگرایی از دورههای کهن و باستانی، بر اثر حوادث روزگار در مصر، بابل، مناطق شمال آفریقا، جنوب غرب آسیا و جنوب شرق اروپا آواره بودند و به دلیل طبیعت انحرافی که داشتند، از تمدنهای مختلف جهان استقبال میکردند و ضمن ستایش الهه باروری، فنون سحر، علوم جادویی و سایر علوم را فرا گرفتند و از قرن یازدهم تا سیزدهم، نظریه تجلّی و سایر نگرشهای عرفانی را از جهان اسلام به وسیله اعراب یهودی بر گنجینه حکمت پنهانی یهودی منتقل نمودند. به این ترتیب حرکت تکاملی سنّت شیطانی، با محوریت خانوادههای بزرگ و پرنفوذ یهودی تا هزاره اول مسیحیت که اواسط قرون وسطایی است، سپری شد.
تحرک انکشافی(علنی شدن مقدمات شیطانگرایی) از قرن دوازدهم شروع میشود و تا قرن بیست و یکم ادامه پیدا میکند. در این دوره است که شاهد پردهبرداری از آیینهای شیطانی در قوم یهود هستیم. نخستین پرده برداری، ترویج و شیوع سحر و جادو است که از قرن یازدهم آغاز میشود و امروز به اوج خود رسیده است.
پرده دوم، از قرن سیزدهم با علنی کردن عرفان یهود(کابالا/ قبالا) آغاز میشود و امروز به اوج خود رسیده است.
پرده سوم، عمل گرایی و رویکرد به دانش در عصر رنسانس است که با تکیه بر علوم سرّی و مبانی کابالا در چهارچوب سنّت یهودی مسیحی، رقم میخورد.
پرده چهارم، موسیقی شیطانی است که نمادها و آیینهای شیطانی را آشکار میسازد.
پرده پنجم، سینمای شیطانی است که ایدئولوژی شیطانگرایی را در سراسر جهان تبلیغ مینماید و پردههای جادویی خود را در ذهن جهانیان منعکس میسازد؛ همانند ساحران فرعون که ریسمانها را مارهای زنده و جنبنده نمایش میدادند، آنان نیز شیطان را مدبّری قدرتمند معرفی میکنند. البته کانون اصلی شیطانپرستی با توجه به تنوّع و گستردگی آن در میان ملتها، مشخص نیست و نمیتوان نقطهای را برای آن معیّن نمود.
ادوار شیطانپرستی
شیطانگرایی یا شیطان پرستی، تاکنون ادوار سهگانهای را پشت سر گذاشته است:
1) شیطانپرستی بدوی 2) شیطانگرایی در قرون وسطا 3) شیطان گرایی مدرن.
شیطانپرستی مدرن، به معنای پرستش شیطان به شیوه مدرن و امروزی است که در واقع بازسازی شیطانپرستی قرون وسطایی است و ریشه در دورانهای پیشین داشته و آموزهها و آیینهای گذشته را در خود جای داده است و هماکنون از نظر نسبتی که با نهاد سیاست و اقتصاد پیدا کرده، از اشکال پیشین شیطانگرایی به کلی جدا میشود. در هر حال برای شناخت دقیق شیطانگرایی مدرن، لازم است که گذری بر تاریخچه شیطانگرایی کهن داشته باشیم.
شیطان گرایی ابتدایی
اگر در ادوار پیشین نظری بیافکنیم، خواهیم دید گروهی از یهودیان تا اواسط قرون وسطا به غنی سازی یافتههای فرهنگی خود پرداختند و آن را بر شالوده شیطانگرایی استوار کردند. از آن پس، یعنی حدود سدههای دوازدهم و سیزدهم، به تدریج از آیین و افکار خود پردهبرداری نمودند و امروز میخواهند دنیا را با بینشها و ارزشهای خود هماهنگ سازند.
شیطانگرایی بدوی، ریشههای خرافی داشته و به انحراف از مسیر تعالیم پیامبران گذشته بر میگردد؛ ادیان ابتدایی که پیامبران الهی برای بشر میآوردند، مثل دین ابراهیمی، در راستای پیوند میان ساحت مادی و معنوی زندگی انسان بود. آنان میکوشیدند تا دست خلّاق و روزی بخش خداوند متعال را در چرخه زندگی طبیعی آشکار سازند و از این رهگذر مسیر رشد و تعالی انسان را هموار سازند. به دنبال تعالیم انبیا عموم مردم کشت و زرع، برف و باران، گرما و سرما و سایر پدیدههای طبیعی را نشانهای از لطف و رحمت پروردگار میدانستند و همواره میکوشیدند تا با ایمان، نیایش، آیینهای معنوی و تلاش و زحمت، رحمت و برکت او را در زندگی خود بیش از پیش جاری سازند. اما گاهی خشکسالی، طوفان، زلزله و یا آفتی میرسید و تمام تلاش آنها را از بین میبرد و زندگی را بر آنان تلخ و ناگوار میکرد. در این مواقع به وسیله تسویلات شیطانی از تعالیم انبیا منحرف شده و به تدریج معتقد میشدند که همیشه تدبیر جهان به دست خداوند بخشنده و مهربان نیست؛ بلکه گاهی اوقات، نیروهای شرور و شیطانی هم دست در امور جهان دراز میکنند و بر سود و زیان و سرنوشت انسان مسلط میشوند. از این رو معتقد بودند شیطان و ارواح خبیثه، مستقلاً منشأ قدرت و اثر در عالم هستند و همین اندیشه که در برابر خدای خیرات و نیکیها، مبدأ شرور و بدیها قرار دارد، به باورهای ثنوی و دوگانه گرایی در الوهیت و ربوبیت انجامید و مردم گمان کردند که نیایش خداوند خیر و رحمت به تنهایی منافعشان را تأمین نمیکند و از بلاها و ناکامیها خلاص نمیشوند و لازم است که کانون شرارت را هم ستایش کنند و برای تعظیم و تجلیل ابلیس و شیطان بزرگ نیز برنامههایی داشته باشند، تا بدین ترتیب از اراده شوم شیطانی در امان بمانند. از این رو جشنهای خاصی میگرفتند و در آن محافل سرور، به خاطر جلب رضایت شیاطین، زنان و مردان بیمهابا به هم میآمیختند، موسیقیهای محرک جنسی نواخته میشد(1)، گاهی خون انسانها، خصوصاً کودکان را نیز تقدیم شیاطین میکردند!(2) قربانی کردن اولین فرزند به خصوص اگر پسر باشد، در بسیاری از قبایل بدوی، از جمله در میان عبرانیان رایج بوده است(3). عکس آن در عصر وثنیت(بتپرستی)، دختران بیگناه را به خاطر فراوانی آب و زراعت، در کنار بتکدهها به پای بتها قربانی میکردند.
در بعضی از دورههای شیطانپرستی بدوی، رویکردی به پرستش و ستایش الهههای باروری و زن پیدا شد و رابطه مردم با شیطان پرستی به ظاهر گسسته گردید. زمین به عنوان مرکز تولید انواع نعمتها در حقیقت الهه باروری محسوب میشد و زن به عنوان تولید کننده انسان نمودی از آن بود. آیین «آمیزش آزاد، نیایش و طلب باروری و برکت» گاهی در برابر الهه زمین و گاهی در مقابل خدای مذکر و بارور کننده(خورشید) اجرا میشد. نماد خدای مذکر در مصر خورشید بود و «اُزیریس» نام داشت و همسر او «الهه باروری»، «آیسیس» یا «آیزیس» نامیده میشد. البته گاهی این موقعیتها جابه جا شده و الهه آسمان به صورت مونث(نوت) و خدای زمین به چهره مذکر(گب) در میآمد.(4)
این اعمال بر اساس قوانین سحر و جادو توجیهاتی پیدا میکرد. برای نمونه اعمال جنسی علنی و جشنهایی که در آنها رفتارهای ضداخلاقی آشکارا صورت میگرفت، با قانون «تشابه» در جادوگری هماهنگ بود. این قانون میگوید: «هر چیزی مشابه خود را ایجاد میکند»؛ از این رو برای باروری هرچه بیشتر زمین، باید عمل جنسی و باروری را آشکارا و دسته جمعی در برابر «بتزمین» انجام داد تا زمین هم تحریک گردد و تولیدات بیشتری از خود بروز دهد!(5)
در بسیاری از کشورهای جهان نیز هنگام کاشت یا برداشت محصول، همآغوشی یا رابطه جنسی همسران و غیر همسران رایج بوده و در موارد زیادی هنوز هم ادامه دارد(6). البته این آیینها و نمادها همواره معنای ثابتی نداشته و در بحر مفاهیم و معنا شناور بوده است.
به هر حال برای ابلیس و شیاطین در آن دوران نام و آوازه، مهم نبود؛ بلکه داشتن پیروانی جاهل و بندگانی تسلیم شده، رضایت بخشتر و خواستنیتر بود. در دورههای ظهور ادیان توحیدی و غلبه تعالیم انبیا، با این که امکان علنی شدن ایدئولوژی شیطانی وجود نداشت، باز هم شاهد رگههایی از تفکرات شیطانی هستیم. گوساله پرستی قوم بنیاسرائیل در غیاب حضرت موسی، آتشپرستی زرتشتیان و گاوپرستی هندوها، نمونههایی از این تفکرات است. این نوع اندیشهها به تدریج توسعه یافته و مورد بهرهبردرای قرار میگیرد.
تداوم و بازتولید پیدرپی شیطانگرایی در ادوار مختلف و تا روزگار ما، به دلیل این بود که قوم بنیاسرائیل در سه هزار سال پیش در مصر، بابل، بینالنهرین و به طور کلی مناطق شمال و شرق آفریقا، جنوب شرقی اروپا و خاورمیانه پراکنده و سرگردان شده بودند و به ترویج این نوع افکار در بین ملل مختلف میپرداختند. از این رو مردم سایر بلاد، علوم و آیینهای گوناگون را از آنها آموختند. ولی در دورههایی که انبیا در بین اقوام و ملل به نشر تعالیم دینی میپرداختند، شیطانگرایی سرکوب شد؛ لیکن این آیینها و باورها ریشهکن نشد، بلکه به صورت سرّی و محرمانه، در بین گروههایی از قوم بنیاسرائیل یا اقوام دیگر هم چنان باقی ماند. به طوری که از آن روزگار قوم بنیاسرائیل حامل بقای مذاهب انحرافی و عرفانهای شیطانی هستند.
شیطانگرایی در قرون وسطی
در دوره گذر از شیطانگرایی بدوی به شیطانگرایی قرون وسطایی، یک اتفاق مهم رخ میدهد که در واقع سنگِ بنای شیطانپرستی را تا دوره مدرن مستحکم میسازد. آن اتفاق این بود که قوم بنیاسرائیل(به احتمال قوی) برای منع دیگران از فراگیری علوم و دانشها، داستان شجره ممنوعه را در تورات به صورتی انحرافی تفسیر نمودند و گفتند حضرت آدم به دلیل نزدیک شدن به درخت علم و دانش، از بهشت اخراج گردید که این موضوع از کتاب «سفر پیدایش عهد عتیق» به کتاب «عهد جدید مسیحیت» نیز پیوست و مسأله تضاد علم و دین را به ارمغان آورد و متأسفانه همین معنای انحرافی به کشورهای اسلامی نیز سرایت کرد. البته تا پیش از آن، در تعالیم پیامبرانی مثل نوح، شیث، ادریس(هرمس، که بعدها خدای حکمت شناخته شد) و ابراهیم، عقل و دانش انعکاس انوار خداوند و شالوده الهی آفرینش معرفی میشد(7) و اسرار علوم و فنون به عنوان مطالعه آیات خداوند در کتاب آفرینش پذیرفته شده بود.(8) به هر حال با نگارش نهایی تورات و انتقال مسأله درخت ممنوعه به کتاب مقدس مسیحیان، رفتن به سمت علم و دانش، عملی ضد دین و شیطانی پنداشته شد، لیکن ابلیس به عنوان مظهر خرد و دانایی و راهنمای بشر به سوی درخت معرفت در آمد.
در نگرش یهودی مسیحی، فرشتگان اسیر خداوند بوده و شیاطین آن دسته از فرشتگانی هستند که برای آزادی سر به عصیان گذاشتهاند. تبعیّت انسان از شیطان نیز باعث آزادی از اطاعت پروردگار است. این احساس آزادی به خصوص برای کشاورزان و کارگران ضعیف خیلی خوشایند و خواستنی بود؛ چرا که آنان در قرون وسطا از همدستی کلیسا و اشراف رنج میبردند و به نام خدا در «بند مقامات دینی و دنیوی» اسیر و ذلیل شده بودند.
آنها از تخیّل نیروهای مرموز و سیاه چهره با پوست کلفت و چروکیده که شبیه پوست زحمتکشیده و رنج دیده خودشان بود، احساس آرامش و همدلی بیشتری میکردند. از این رو در سدههای پایانی قرون وسطا، میل به شیطان پرستی و جادوگری در میان مردم اروپا بالا گرفت. گردهماییهایی که با نام «سبت» یا «سابات» در روز شنبه برگزار میشد و در آن رابطه آزاد جنسی انجام میگرفت، هم به زندگی تهی از شادمانی آنها هیجانی بیاندازه میداد و هم در مخالفت با تعالیم کلیسا، احساس خوشایند آزادی را در آنها تقویت میکرد.
باید توجه داشت که این اعمال غیراخلاقی برای آنها چندان غیرقابل تحمل نبود؛ زیرا چنین آموخته بودند که باید ناموسشان را در اختیار اربابان و اشراف قرار دهند. البته معنای نمادین «باروری» آن جشنها، در دوره باستان و زندگی بدوی نیز برای رعیتهای کشاورز قابل توجه بود.
با این وصف فکر میکردند که خیر و برکت بسیاری از شیطان به انسان رسیده و میرسد و گاهی هم اگر شیطان قصد رسانیدن شری داشته، وقتی انسانهای خوب و پرهیزکار، منصفانه با او رفتار کردهاند، حاصل کارش مبدّل به خیر شده است.(9) اگر چه او انسان را به عصیان و سرکشی وا میدارد، اما انگیزههای سازندهای مثل کنجکاوی، دانش جویی و آزادی طلبی را در او بر میانگیزد و انسان را از قدرت و نفوذ بیشتری برخوردار میکند. او میل و هوس به ناشناختهها را در ما تهییج میکند، رؤیا و امید به ما میدهد و تلخی و ناخشنودی عطا مینماید؛ اما در پایان ما را به بهترینها رهنمون میشود و بدین ترتیب بیشتر در خدمت خیر است. او همان نیرویی است که در راه شرارت میکوشد، اما مسبّب خیر میشود.(10)
گذشته از این، به او ویژگیها و صفات قابل ستایش و تقدیر نیز میدادند؛ به گمان میلتون، او یک یاغی نجیب و اشرافی است که رنج جاودانی را بر تحقیر و اهانت ترجیح میدهد و صاحب قدرت و اثر در این دنیاست و مرگ را به جهان میآورد.(11)
انسان میتواند با علم و دانش، به خصوص با فنون سحر و جادو، قدرت او را به دست آورد. در آن قرنها علم و سحر به هم آمیخته بود؛ به همین جهت کلیسا به سختی با دانشمندان و جادوگران مبارزه میکرد. در تصوّر قرون وسطایی شیطانگرایان، شیطان یک فرد گراست. او فرمانهای آسمانی را که رفتار و اصول اخلاقی خاصی را تحمیل مینمایند، بر هم میزند و واژگون میکند و تبعیت از او قدرت و لذت در زندگی را افزایش میدهد.(12)
شیطان گرایی مدرن
شیطان گرایی مدرن از نیمه قرن شانزدهم آغاز شد. «کاترین دومدیچی» از خانواده بزرگ یهودی و دخترش، «لورنز»، جادوگر بزرگ و همسر هنری دوم(پادشاه فرانسه) بود. بعد از مرگ همسرش، مراسم بلکمس(Black mass) را در بین اشراف و درباریان فرانسه بنیانگذاشت.(13) این مراسم از روی مدل آیینهای جادویی باروری باستانی و بدوی و گردهماییهای جادوگران در قرون وسطا بازسازی شد و در مدت کوتاهی به دربار سایر کشورهای اروپا از جمله انگلستان، آلمان و اتریش نیز راه یافت.
پس از مدتی کودکان ناخواستهای که پدرانشان معلوم نبود و مادران هم آنها را نمیخواستند، به وجود آمدند. در این جا بود که با ابتکار «کاترین دِشی» با نام مستعار «لاوازین» مراسم اتاق درخشان طراحی شد و آیین شیطان پرستی تکمیل گشت. این مراسم بازتولید آیین قربانی انسان بدوی بود. اتاق درخشان کاملاً سیاهپوش و تنها منبع روشنایی آن شمع بود. در این اتاق نوزادان ناخواسته، قربانی میشدند و خونشان به شیطان تقدیم میشد!(14) پس از مدتی این قضیه افشا گردیده و عدهای بازداشت و مجازات شدند؛ اما هنگامی که پای شخصیتهای بلند پایه به پرونده کشیده شد، مقامات دستور توقف پیگیری را صادر کردند؛ چون برخلاف مصلحت حکومت میدانستند. در عین حال این مراسم به طور مخفیانه و محرمانه ادامه پیدا کرد.(15)
این آیینها در طول قرنهای هفدهم و هجدهم در قالب گروههای سرّی که توسط طبقه اشراف ایجاد و رهبری میشد، ادامه یافت. گروههایی نظیر: «ژرمن باکسن»، «پسران نیمهشب»، «موهاکسها» و «نفرین شدگان». بعضی از این گروهها مثل پیروان «انجمن آتش دوزخ» بسیار گسترده بوده و شاخههای متعدد داشتند(16).
در قرن نوزدهم دکتر «چارلزهاکس» نوشت: در سراسر جهان، شیطان را صادقانهتر و بیش از گذشته و در مقیاس عظیمتری پرستش میکنند.(17)
در همین قرن برای جا انداختن و مقبولیت شیطانپرستی کوششهای بسیاری صورت گرفت. «دیانا و گان» در کتابی به نام «اعترافات» داستان زنان شیطانپرست را مطرح کرد که در اروپا، محافلی اداره میکردند و مردان را در مراسم خود میپذیرفتند. او نقل میکند که چگونه در این گروهها برای پرستش شیطان، دست به اعمال غیر انسانی زده و در انتظار روزی بودند که اصول اخلاقی مقبول جامعه را بر اندازند. البته بعداً معلوم شد که این داستان دروغ بوده، ولی برای معرفی و ترویج شیطانپرستی و سنجش اقبال مردم به آن، نقش مؤثری داشته است.
امروزه دو جریان اصلی شیطان پرستی در جهان رواج دارد؛ نخست شیطانگرایی لاوایی(Satenism)، که با چهره شاخص «آنتوان ساندور لاوی» شناخته میشود. او با تأسیس کلیسای شیطان و نوشتن انجیل شیطانی، در سال 1965 خود را جانشین کرولی و پاپ کلیسای شیطان معرفی کرد. پیروان این جریان معتقدند که موجودی به نام شیطان وجود عینی ندارد و شیطان تنها نماد امیال، آرزوها و لذتطلبی انسان است.
لاوی در آغاز کار، دوست و همکاری به نام «مایل آکینو» داشت که در پی اختلاف عقیده با لاوی از او جدا شد و در سانفرانسیسکو، معبد «ست» را تأسیس کرد و جریان ستیانیستها را به راه انداخت. ستیانیستها به وجود عینی شیطان به عنوان پادشاه تاریکی معتقد هستند و سازمان مخفی و مخوف معبد «ست» را رهبر جنبش جهانی شیطانپرستی میدانند. این جنبش امروزه در ابعاد وسیعی فعالیت میکند، به ویژه در عرصههای فرهنگی مثل نشر کتاب، نشریات و سینما پرکارند.
دانشمند شیطان پرست و ابداع جدید
در آغاز قرن بیستم چهره برجسته و رسوای شیطانپرستی دانشمندی به نام «الیستر کرولی» شناخته شد. او تحقیقاتش را درباره حقیقت بشر و اعمال شیطانی در سال 1898 هنگام پیوستن به گروه «هرمتیک اوردر» آغاز کرد. سپس به جامعه جادوگران انلگیسی زبان، ملحق شد که اعضایی مثل «بلیوبییتس»، «آرتور مکن» و «دیون فورچون» داشت. بعدها به طور شخصی اعمال شیطانی بیسابقهای را ابداع کرد و طرفدارانی به دورش گرد آمدند و انجمن «شیطان برای شیطان» را به رهبری خود تشکیل داد. این امر باعث شد که پایگاهی دایمی در جزیره چفالو واقع در سیسیل دایر کند و نام آن را صومعه تلهما(Telema Abbey) بگذارد. او در سال 1947 از دنیا رفت و در مراسم تدفینش، مراسم بلاکمس اجرا شد.(18)
در همین سالها دکتر «جرالد بروسو گاردنر» که از اعضای گروه «سپیده طلایی» بود، مطالعات گستردهای را درباره آیینهای بدوی و مذاهب باستانی انجام داد و روی اندیشههای کرولی بسیار مطالعه کرد تا این که در جزیره «مَن» در انگلستان و در آسیابی قدیمی «موزه جادوگری» دایر نمود.
بسترهای شیطانپرستی در غرب
الف: فلسفه یونانی
یکی از مواردی که اغلب، کارشناسان فرق و مذاهب در خصوصی تحلیل شیطانگرایی از آن بهرهبرداری مینمایند، دیدگاه ادیان نسبت به مسأله شیطان و معرفت خاصی دینی نسبت به این شر مطلق است.
در همین رابطه نیز ادعای لاوی در استناد به ذهنیات موهن خود مبنی بر تغییر واژه یونانی(Devil) یا شیطان به evil و انتساب آن به زبان سانسکریت که آنگاه معنای الهه مییابد قابل توجه است. در واقع نظریه پردازان طریقت گمراهی مذکور، دست به مغالطهای میزنند و سپس در بستر آن به تبیین نظریاتشان میپردازند.
بخش دوم ارتباط شیطانیسم یا فلسفه یونانی نیز در نگاه به اسطورهها، افسانهها و خدایان یونان باستان است. همانطور که در بخش قبلی نیز اشاره شد از یک سو میل به پرستش که امر فطری و طبیعی است و از سوی دیگر بنای فکری گروه قابل توجهی از ایشان منجر به آن میشود تا زا «درد بیخدایی به خدایان دروغین» پناه ببرند.
ب: پروتستانیزم
کلیسای کاتولیک و نهاد مستهلک آن طی 10 قرن فجایع اخلاقی، عقیدتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را علیه غرب به راه انداخت. پس از اقدام مارتین لورتر و کالوین در اعلام «خریداری شدن جهنم» جامعه مسیحیان به صورت افسار گسیتخه و با جهتی کاملاً غیر دینی رویکردهایی را نسبت به مولفههای فوق اتخاذ کردند.
باید توجه داشت که عدهای از شیطان گرایان نیز قصد دارند که با ارجاع مستقیم تاریخ تشکیلشان به سال 1565 در حقیقت دست به نوعی تاریخسازی بزنند که فاقد عنصر استناد است. ما ضروری است یادآور شویم که ریشه اولیه این حرکت انحرافی به دوران رنسانس یا همان تاریخ ادعایی میرسد؛ اما در آن دوره گزارش تاریخی مستندی از شیطانگرایی وجود ندارد، بلکه برخی افراد با ادعایی از دل سپردن به شیطان سعی در راهاندازی یک حرکت انتقادی علیه کلیسا را داشتند و بس.
اما اصول شیطانپرستی پروتستانی که به دروغ به آنتوان لاوی منصوب میشود شامل وارد ذیل است:
1- شیطان میگوید دست و دلبازی کردن به جای خساست.
2- شیطان میگوید زندگی حیاتی به جای نقشه خیالی و موهومی روحانی.
3- شیطان میگوید دانش معصوم به جای فریب دادن ریاکارانه خود.
4- شیطان میگوید محبت کردن به کسانی که لیاقت آن را دارند به جای عشق ورزیدن به نمکنشناسان.
5- شیطان میگوید انتقام و خونخواهی کردن به جای برگرداندن صورت اشاره به تعالیم مسیحیت که میگوید هر گاه برادری به تو سیلی زد، آن طرف صورتت را جلو بیاور تا ضربهای به طرف دیگر بزند.
6- شیطان میگوید مسئولیتپذیری در مقابل مسئولیتپذیران به جای نگران بودن خونآشامهای غیر مادی.
7- شیطان میگوید انسان مانند دیگر حیوانات است؛ گاهی بهتر ولی عذاب بدتر از آنهایی که روی چهار پا راه میروند، به دلیل آنکه انسان دارای خدای روحانی و پیشرفتهای روشنفکرانه، او را پستترین حیوانات ساخته است.
8- شیطان تمام آن چیزهایی که گناه شناخته میشوند، ارائه میدهد؛ چون که تمام آنها به یک لذت و خوشنودی فیزیکی، روانی یا احساس منجر میشوند.
9- شیطان بهترین دوست کلیساست؛ چرا که در میان تمام این سالها وجود شیطان دلیل ماندگاری کلیساها است.
قوانین فوق و 11 بندی که در ادامه میآید، تنها متنی است که در سال 1490 و در کتاب «پتک جادوگران» در باب شیطانپرستی نوشته شده و صرفاً ترجمهاش آن هم به دروغ به شیطانپرستی لاوییان و یا معاصر نسبت داده میشود که نگاه به 11 اصل بعدی علیرغم آنکه آشکارا نکات انحرافی نیز دارد، نشان میدهد که این نوع شیطان پرستی یک حرکت انتقادی صرف بوده و نمیتوان میان آن و جریان معاصر رابطهای برقرار کرد:
1- هرگز نظراتت را قبل از آنکه از تو بپرسند بازگو نکن.
2- هرگز مشکلاتت را قبل از آنکه مطمئن شوی دیگران میخواهند آن را بشنوند بازگو نکن.
3- وقتی مهمان کسی هستی، به او احترام بگذار و در غیر این صورت هرگز آنجا نرو.
4- اگر مهمانت مزاحم تو است، با او بدون شفقت و با بیرحمی رفتار کن.
5- هرگز قبل از آنکه علامتی از طرف مقابلت ندیدهای به او پیشنهاد نزدیکی جنسی نده.
6- هرگز چیزی را که متعلق به تو نیست برندار، مگر آنکه داشتن آن برای کس دیگری سخت است و از تو می خواهد آن را بگیری.
7- اگر از جادو به طور موفقیت آمیزی برای کسب خواستههایت استفاده کردهای، قدرت آن را اعتراف کن. اگر پس از به دست آوردن خواستههایت، قدرت جادو را نفی کنی، تمام آنچه بدست آوردی را از دست خواهی داد.
8- هرگز از چیزی که نمیخواهی در معرض آن باشی شکایت نکن.
9- کودکان را آزار نده.
10- حیوانات غیر انسان را آزار نده؛ مگر آنکه مورد حمله قرار گرفتهای یا برای شکارشان میروی.
11- وقتی در سرزمینی آزاد قدم بر میداری، کسی را آزار نده، اگر کسی تو را مورد آزار قرار داد، از او بخواه که ادامه ندهد. اگر ادامه داد، نابودش کن.
لازم به ذکر است دلیل پرداختن جدیتر به این بخش، استناداتی است که شیطانپرستان برای دورههای تاریخی از آنها بهره میبرند.
ج: معرفتشناسی یهودی از شیطان
اگر چه در بخش بعدی به تفضیل در باب رابطه صهیونیسم و شیطانیسم سخن به میان خواهیم آورد، لکن ضروری است صرفا اشاره شود حرکت اعتراضی رنسانس و جنبشها و گرایشهای بعدی آن عمیقا تحت تاثیر آموزههای یهودیان بوده است.
هم چنین نفوذ آثار یهودیان، بر روی برخی از رهبران رنسانس در گذشته و نظریهپردازان فعلی، قابل ملاحظه میباشد.
د: افول معنویت
آن گاه که چراغ عالم افروز معنویت رو به افول نماید، بدیهی است که انواع و اقسام منحرفترین سرابهایی رخ نموده و انسان معاصر را به دام بلا می کشاند.
در این محور باید تاکید شود که تعویض جای معنویت و نقش خداوند با آموزههای مستعمل و فرسوده امروزی یکی از علل اصلی شکلگیری این گروهها بودهاست.
باید اشاره کرد که مؤسسان شیطانگرایی علیالخصوص لاوی به صورت جدی تحت تأثیر فلاسفه پوچگرا و بدون معنویتی هم چون نیچه بودهاند.
ه: رمانسگرایی
رمانسگرایی در جهان غرب عمدتا با اسطورهگرایی درجهان اسلام و یا آئین شرق، ارتباط کپیگرایانه دارند.
بدین معنا که غربیان به دلیل احساس نیاز به وجود قهرمان شخصیتهای تخیلی و دروغین با قدرتهای نیک و بد آفریدند تا خلاء ناشی از عدم حضور اسطورهها را در فرهنگ جبران نمایند.
از این منظر میل به قهرمان یک رمانس شدن همیشه در روح و روان و اندیشه انسان غربی وجود دارد آن قدر که حاضر است برای آن حتی به شیطان هم بدل شود.
ایدئولوژی شیطان پرستان
الف: شیطانپرستی دینی
اگر چه ضروری است که متذکر شویم اینکه اساساً آیا میتوان شیطانپرستی را دینی خواند، محل سوالهای جدی است؛ لکن با توجه به اینکه در اغلب کشورها چنین دستهبندی ارائه شده است، از عنوان «شیطان پرستی دینی» عیناً استفاده میشود. مبنای بنیادین این نوع از گرایش به شیطانیسم، پرستش یک نیروی ماوراء الطبیعه اساطیری و یا چند خدایی میباشد. عمده پیروان آن به «خدایان» رم باستان، الهههای شرقی و... گرایش دارند. اما رکن اصلی این نوع نیز مانند سایر انواع تأکید بر پرورش استعدادهای شخصی انسان و در حقیقت خودپرستی است.
ب: شیطانپرستی فلسفی
این نوع گرایش عبارت است از اینکه محور و مرکز عالم انسان است» این شاخه از شیطانپرستی به پایه گذاری این فرقه به نام «آنتوان لاوی» نسبت داده میشود. این نوع شیطانگرایی نیز مانند دو نوع دیگر یعنی دینی و گوتیک از مبنای اعتقادی یهودیت نشأت گرفته است.
ج: شیطان پرستی گوتیک
این نوع شیطانگرایی نیز مانند دو نوعی که در گذشته اشاره شده نوعی از شرپرستی با اشاره به تاریکی و از کثیفترین فرقه انحرافی به حساب میآید. در موسیقی متالیکا نیز سبکی به نام گوتیک وجود دارد.
کثیفترین اعمال مانند خوردن نوزادان، تجاوزات جنسی و... به این گروه نسبت داده میشود.(گرچه گفتنی است برای تمام گروههای شیطانی این اعمال از واجبات به حساب میآید.) میل و درخواست به «برگشت تاریکی» در این شاخه بارز است. همانند اعضای گروه «آکنکار» که با لباسهای تیره به غارها و تاریکیها برای فریاد کشیدن پناه میبرند./9456/701/ر
کارشناس ارشد زبان وادبیات عرب
حسین ساعدی
منابع:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- ژاک لانتیه،دهکده های جادو،ص 324،325
2- نک،ویل دورانت،تاریخ تمدن،ج 4،ص 620.
3- جیمز،جورج فریزر،شاخه زرین،ترجمه کاظم فیروزمند،ص 327،331
4- جرج هارت،اسطوره های مصری،ترجمه عباس مخبر،ص12.
5- نک،ویل دورانت،تاریخ تمدن،ص 79
6- همان منبع،ص 183
7- حسین کلباسی اشتری،هرمس وسنّت هرمسی،بخش اول
8- تیموتی فریک،هرمتیکا،ترجمه فریدالدین رادمهر،ص 93،95
9- همان منبع،ص 348.
10- همان منبع، ص 334.
11- همان منبع، ص 333.
12- همان منبع، ص 348.
13- پیترهایتیک، سیری در تاریخ جادوگری، ترجمه هایده لولایی، ص 90.
14- همان منبع،ص 92.
15- همان منبع،ص 93.
16- همان منبع،ص 101.
17- پیترهایتیک،سیری در تاریخ جادوگری،ترجمه هایده لولایی ص 103.
18- همان منبع، ص 107،106