انتصابی بودن امامت با تکیه بر روایات اهل سنت
به گزارش سرویس مانیتورینگ خبرگزاری رسا، محمد انصاری و منصور حسینی کارشناسان شبکه های وهابی وصال حق و نور در برنامه آن روی سکه وآیات روشنگر با موضوع امامت، مدعی شدند امامت انتصابی نبوده بلکه شورایی است و در ادامه افزودند: اگر امامت انتصابی بود رسول خدا (ص) آن را بیان می کردند.
با مطالعه کتب اهل سنت همچون ذخایر العقبی، طبقات ابن سعد، سنن الکبری و... به خوبی روشن می شود که اولا امامت انتصابی است و ثانیا رسول خدا (ص) در مناسبت های مختلف آن را بیان فرموده اند.
علماى بزرگ اهل سنّت مانند ابن هشام و ابن کثیر و ابن حبّان و دیگران نقل کردهاند: هنگامى که رسول اکرم (ص)، قبایل عرب را به سوى اسلام دعوت مىفرمودند، بعضى از شخصیّت هاى بزرگ این قبایل همانند «بنى عامر بن صعصعه» به حضرت گفتند: اگر ما تو را یارى کنیم و کار تو بالا بگیرد، آیا ریاست و جانشینى بعد از تو به ما خواهد رسید؟
حضرت پاسخ دادند : این امر به دست خدا است و هر کس را که بخواهد، انتخاب خواهد کرد «الأمر إلى اللّه یضعه حیث یشاء».
و هم چنین مشابه این قضیه با قشیر بن کعب بن ربیعه اتّفاق افتاد که در «سیره ابن هشام ، ج 2 ، ص 289 و السیرة النبویّة لابنکثیر ، ج 2 ، ص 157» آمده و او نیز به رسول اکرم (ص) گفت: اگر بهرهاى از ریاست در حکومت اسلامى نصیب ما نشود، ما حاضر نیستیم به تو ایمان بیاوریم اما رسول گرامى (ص)، در بدترین موقعیّتى که نیاز به نیرو و کمک داشت، حاضر نشدند با وعده جانشینى، مساعدت قبایل را جذب نماید.
همچنین آنگونه که در « طبقات ابن سعد ، ج 1 ص 262 و نصب الرایة لزیعلی ، ج 6 ص 567» آمده است، هوذة، پادشاه یمامه که به اسلام دعوت شد، گروهى را خدمت حضرت گسیل نمود و پیام داد اگر چنانچه بهرهاى از ریاست، نصیب او شود، حاضر است اسلام بیاورد و مسلمین را یارى دهد، ولى رسول گرامى (ص) نپذیرفت و فرمود : حتّى اگر ریاست بر یک قطعه زمین رها شده را بخواهد، به وى نخواهم داد.
از رسول اکرم (ص) در « تاریخ مدینة دمشق ، ج 42 ص 392 ؛ والریاض النضرة ، ج 3 ص 138 ، ذخائر العقبی ، ص71 ؛ المناقب للخوارمى ص 42 و 85» نقل شده است که فرمودند: تمام پیامبران داراى وصى و وارث بودند: «لکلّ نبیّ وصیّ ووارث»،
اما اهل سنت میگویند، پیامبر (ص) کسى را به عنوان جانشین معیّن ننمود!
1. آیا در میان تمامى پیامبران الهى، رسول اکرم (ص) استثنا شده بود و این از خصوصیّات و ویژگىهاى حضرت بود؟ و یا بر خلاف سنّت تمام پیامبران عمل نمود؟
این در حالی است که فرمایش رسول اکرم (ص)، عام است و خود حضرت را نیز شامل مىشود و سؤال سلمان نیز شاهد این عموم است.
آیا تا کنون در آیه 90 سوره انعام که می فرماید: «أولئک الّذین هدى اللّه فبهداهم اقتده» فکر کرده ایم که خداوند پس از ذکر اسامى پیامبران بزرگ، به رسول گرامى (ص) امر فرموده که از هدایت آنان متابعت نماید؟
2. به راستی اگر امامت از اصول دین نیست؛ روایات متواتر و مسلمی را که ذیلا به برخی از آنها اشاره می کنیم وبسیاری از علمای بسیاری از علمای شیعه و سنی آن را به الفاظ متفاوت بیان کرده اند چگونه توجیه می شود؟
2-1) «مَنْ مات ولیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة» «هر کس بمیرد و بر گردن او بیعت با امامی نباشد، به مرگ جاهلی مرده است» (صحیح مسلم ، ج3 ، ص1478و السنن الکبرى ، البیهقی ، ج8 ، ص156)2)
2-2)«مَنْ مات بغیر إمام مات میتة جاهلیة» «هر کس بدون امام بمیرد ، به مرگ جاهلی مرده است» (مسند امام احمد بن حنبل ج4 ، ص96 و مجمع الزوائد الهیثمی ، ج5 ، ص218)
2-3) «مَنْ مات و لیستْ علیه طاعة مات میتة جاهلیة» «هر کس بمیرد و اطاعت از امامی بر گردن او واجب نباشد ، به مرگ جاهلی مرده است» (مجمع الزوائد، الهیثمی ، ج5 ، ص224 و کتاب السنة ، ج2 ، ص489)
2-4) «من مات لیس علیه إمام فمیتته جاهلیة» «هر کس بمیرد و امام نداشته باشد ، به مرگ جاهلی مرده است» (المعجم الکبیر ، الطبرانی ، ج 10 ، ص298و المعجم الأوسط ، ج2 ، ص317 و ج4 ، ص232)
و در کتب شیعیان اینگونه نقل شده است" «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعرِف اِمامَ زَمانِه ماتَ میتَةً جاهِلیَةً» «هر کس بمیرد وامام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلی مرده است» (کمال الدین وتمام النعمة - الشیخ الصدوق - ص 409 – 410)»
رسول اکرم (ص) میفرماید: «هر کس بمیرد وامامی نداشته باشد به مرگ جاهلی مرده است»، حال آیا عدم معرفت به فرعی از فروع دین موجب تزلزل در دین و مرگ جاهلی میشود یا عدم معرفت به اصول دین؟
3. از دیدگاه اهل سنت، ملاک در تعیین خلیفه اجماع مردم است و طبق نظر آنها؛ اگر مردم در تعیین فردی نسبت به خلافت یک حرف را بزنند، او خلیفه شرعی خواهد بود و نیز بنا به عقیده اهل سنت، پیامبر اکرم (ص) بدون وصیت از دنیا رفتند . از همین رو بود که چند نفر در سقیفه گرد آمدند و خلیفه را انتخاب کردند. و آنچه مسلم است این است که چند روز بعد از وفات پیامبر این شورا تشکیل و خلیفه تعیین شد حال در این چند روز اگر کسی میمرد به مرگ جاهلی مرده است؟ اگر به مرگ جاهلی نمرده پس آن امامیکه باید او را میشناخت که بود ؟
4. آیا ممکن است رسول خدا (ص) بفرماید هر کس نماز نخواند فاسق است و بعد مشخص نکند که نماز خواندن چگونه است؛ حال با این وصف آیا ممکن است ایشان بفرمایند هر کس امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلی مرده است ولی آن امام زمان را مشخص نکنند تا خود مردم امام زمان خود را انتخاب کنند؟
5. آیا در این حدیث مقصود از امام کسانی مثل یزید و مروان و ولید و منصور دوانقی و هارون و..... هستند که هر یک کشتارها و قتل عام های مکه و مدینه و تخریب کعبه و شراب خواری و سگ بازی و میمون بازی و پاره کردن قرآن و زن بارگی و فساد و بدعتها و جنایات کفر آمیز مرتکب شدهاند؟ به راستی شناخت اینگونه افرادی که احکام خدا را زیر پا میگذارند چه معنایی خواهد داشت؟
6. پس از برچیده شدن بساط خلافت به دست مغول و با کشته شدن مستعصم عباسی به دست مغول در سال 656، امامیکه باید او را بشناسیم چه کسی بوده است که اگر او را نشناسیم به مرگ جاهلی مردهایم ؟ یا شاید هم فقط شناختن امام به همان زمانها مربوط بوده است ؟!!!
7. در این عصر با وجود یک میلیارد مسلمان یا بیشتر که بزرگترین رقم را از بین آمارهای مذهبی و دینی جهان به خود اختصاص داده ، امام و رهبری که نشناختنش برای این عده مرگ جاهلی را به همراه خواهد داشت، کیست ؟
در کتب « صحیح بخاری کتاب الاحکام، باب کیف یبایع الناس ج 4 ص 163/ صحیح مسلم کتاب الامارة، باب وجوب طاعة الامراء فی غیر معصیة حدیث 41/ سنن نسائی، کتاب البیعة، باب البیعة علی ان لا ننازع الامر اهله/ سنن ابن ماجه کتاب الجهاد، باب البیعة ، حدیث 2866/ مؤطا مالک ، کتاب الجهاد، باب الترغیب فی الجهاد، حدیث 5 » نقل شده است که عبادة بن صامت گفت: ما با رسول خدا (ص) بر این اساس بیعت کردیم که در تنگی و فراخی و غم و شادی مطیع و فرمانبردار ایشان باشیم و برسر فرمانروایی با اهلش به ستیزه برنخیزیم.
در این حدیث تصریح شده است که از جمله موارد بیعت با پیامبر اکرم (ص) در روز عقبه؛ این بوده است که بر سر فرمانروایی بعد از آن حضرت، با اهلش به ستیزه برنخیزند. مقصود رسول خدا (ص) از کلمه امر که به هنگام بیعت گرفتن در بیعت عقبه کبری روی آن تأکید شده است، همان فرمانروایی و حکومتی است که در سقیفه برای به دست گرفتن آن به منازعه برخاستند.
دلیل دیگر، گفتار فرزند خلیفه دوم است. وی هنگامیکه پدر را در بستر بیماری دید و از بهبودی او مأیوس گشت، رو به پدر کرد و گفت : برای امت محمد (ص) خلیفهای تعیین کن، « یعنی آیا رسول الله (ص) نباید خلیفه بعد از خود را انتخاب می کردند و آیا خلفای بعدی که تعیین خلیفه کردند از رسول الله (ص) بیشتر می دانستند ؟؟؟»، در کتاب « الامامه و السیاسه 1/22» آمده: «اگر چوپانی گوسفندان تو را در بیابان رها کند و آنها را به کسی نسپارد تو او را ملامت نمیکنی؟ در این صورت چگونه میخواهی امت محمد (ص) را بدون سرپرست بگذاری !!!!»
آنگونه که در «طبقات ابن سعد 3/249» آمده: و باز در همان دوران بیماری خلیفه دوم، «عایشه به وسیله فرزند خلیفه برای او پیامیفرستاد و گفت : امت محمد (ص) را بدون سرپرست ترک مکن و برای خود جانشینی معین نما، من از شعله ورگشتن آتش فتنه خوف و هراس دارم». آیا رسول الله (ص) از شعله ور گشتن آتش فتنه خوف نداشتند ؟!!!
به راستی آیا خلافت خلیفه اول هم از طرف خداوند تعیین شد؟ چه طور است که تمامی رهبران دینی باید از طرف خداوند تعیین شوند و تمامی پیامبران هم خودشان جانشین تعیین کردند، فقط پیامبر اسلام است که نه جانشین تعیین کرد و نه وصیت کرد و نه از طرف خدا حکمیمبنی بر تعیین جانشین پیامبر رسید؟؟؟
آیا پیامبر اکرم با دیگر پیامبران تفاوت میکند، در حالیکه خداوند در سوره آل عمران آیه 84 میفرمایند: «بگو: به خدا ایمان آوردیم و (همچنین) به آنچه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل گردیده و آنچه به موسى و عیسى و (دیگر) پیامبران، از طرف پروردگارشان داده شده است ما در میان هیچ یک از آنان فرقى نمىگذاریم و در برابر (فرمان) او تسلیم هستیم.» پس چگونه است تمامیانبیا و رسولان و حتی پادشاهان وفرماندهان برای خود جانشین تعیین میکنند اما رسول گرام اسلام (ص) که از همه عالمیان افضل و اولی هستند هیچ کس را به عنوان جانشین تعیین نکردند و امت را سرگردان گذاشتند؟؟؟
9. اگر خلافت خلیفه اول توسط خدا و پیامبر گرامی اسلام (ص) تعیین شده است اولا در کدام آیهی قرآن این موضوع مطرح شده است؟ دوما در چه زمانی پیامبر (ص) از مردم برای خلیفه اول بیعت گرفتند؟ سوما چرا خلیفه اول و دوم برای به دست گرفتن خلافت در سقیفه به موضوع نصب خدا یا پیامبر (ص) اشارهای نکردند، بلکه موضوع مسن بودن و یا در غار بودن را مطرح کردند؟ چرا به هیچ آیه یا حدیثی استناد نکردند؟ آیا کار آنان هیچگونه مشروعیتی در کتاب و سنت نداشته است که به هیچ آیهی قرآن و یا سنت پیامبر (ص) اشارهای نشد؟
از اینکه خداوند متعال به رسول اکرم (ص) در قرآن کریم سوره انعام آیه 90 میفرماید «أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ» «آنها کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده پس به هدایت آنان اقتدا کن» متوجه میشویم که سیره خود رسول الله (ص) مطابق است با سیره دیگر انبیا، در واقع تفاوت برخی احکام دین اسلام با دیگر ادیان ناسخ این آیه نیست، بلکه آن هدایتی را که دیگر انبیا در زندگی خود از آن پیروی میکردند رسول الله (ص) هم از آن پیروی میکنند که این مسأله با جعل احکام تفاوت دارد. دقت کنید که در این آیه به پیامبر (ص) امر شده است که از هدایت انبیای دیگر پیروی کند و نه از خود آنان و به همین دلیل است که ما از داستان انبیای الهی میتوانیم عبرت بگیریم و بسیاری از مسائل مذهبی موجود را رفع کنیم.
نکتهی آخر که بسیار مهم است و باید در مباحث مذهبی مورد توجه قرار گیرد این است که پس از اثبات انتصابی بودن امامت و اینکه خداوند باید یک شخص را به عنوان امام تعیین کند و مردم هیچ دخالتی در آن ندارند، بنابراین اجماع مردم و مسن بودن و خویشاوندی با پیامبر (ص) و یار غار بودن و ..... به هیچ وجه نمیتوانند دلیل خلافت باشند. یعنی هیچ کس به دلیل مسن بودن و یا به دلیل انتخاب مردم، یا همراهی با پیامبر(ص) ، امام نمیشود چون این موضوع ربطی به مردم ندارد که بخواهند آنها تعیین کنند، و نیز ربطی به فضائل شخصی ندارد که مردم بتوانند تشخیص دهند، بلکه امر، امری است الهی که خود خداوند باید آن را مشخص کند.
به همین دلیل سخن از «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ» و استدلال به این آیه که خداوند میفرماید مشورت کنید کاملا اشتباه است. زیرا خداوند میفرماید «امرهم» نه «امر الله» یعنی امر مردمی نه امر الهی، و به اثبات رسید که امر امامت، امری الهی است نه زمینی و انسانی، بنابراین شور و مشورت و انتخاب مردم هیچ دخالتی در این امر الهی ندارد و اگر داشته باشد درست مانند این است که استدلال کنیم به این آیه و بگوییم که با مشورت میتوان تعداد رکعات نماز را کم و زیاد کرد!! خداوند هم در سوره احزاب آیه 36 میفرمایند: « هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند، اختیارى داشته باشد و هر کس نافرمانى خدا و رسولش را کند، به گمراهى آشکارى گرفتار شده است».
بنابراین تمامیدلایلی که در مورد خلافت و فضائل خلفا بیان میشود، جدای از صحت و سقم آنها از حوزه بحث امامت خارج است، زیرا امامت امری نیست که به فضائل یا انتخاب مردم و یا شوری ربطی داشته باشد. و آنان که با این دلایل کسی را به عنوان رهبر جعل کردند مخالفت با امرخدا و پیغمبر کردند و « فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُّبِیناً».
و نتیجه دیگری که به دست میآید این است که اختلاف اصلی بین شیعه و سنی فضائل اهل بیت (ع) و یا فضائل خلفا نیست، بنابراین سخن گفتن از فضائل یک گروه قبل از مشخص شدن انتصابی یا انتخابی بودن امامت کاری است که نتیجه محکمی در پی ندارد. /1406/9161/خ