۲۲ دی ۱۳۸۹ - ۱۱:۱۳
کد خبر: ۹۵۴۹۲
پژوهشگر حوزه علمیه بررسی کرد:

تأملاتی نظری در اخلاق اسلامی

خبرگزاری رسا ـ حجت الاسلام رهدار در یادداشتی با عنوان «تاملاتی نظری در اخلاق اسلامی» آورده است: اخلاق همواره خادم است؛ بدین معنی که آموزه و فعل اخلاقی همواره معطوف به غایتی است و هیچ آموزه‌ یا رفتار اخلاقی خودش غایت خودش نیست.
حجت الاسلام احمد رهدار، رييس مؤسسه مطالعات و تحقيقات اسلامي فتوح و عضو هيئت علمي مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني (ره) قم


به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، حجت الاسلام احمد رهدار در یادداشتی با عنوان « تاملاتی نظری در اخلاق اسلامی » که در نشریه پنجره منتشر شد آورده است: در همه ادیان ـ اعم از توحیدی و غیرتوحیدی ـ اخلاق به‎مثابه مسأله‎ای محوری و اساسی مورد توجه بوده است. حتی با مسامحه می‎توان گفت که در نظام‌‎های کاملا مادی نیز، اخلاق به‎ مثابه نظامی که باید بر رفتار شهروندان حاکم باشد، مورد توجه جدی قرار گرفته است. به عبارت دیگر؛ توجه به اخلاق، یکی از کهن‌ترین و در عین حال، اساسی‌ترین مسایل حیات و تاریخ بشری است. دلیل این قضیه آن است که همچنان که خود «حیات و زندگی» کردن برای بشر اهمیت داشته، «کیفیت» این زندگی نیز مهم بوده است. بشر همواره دغدغه «جاودانگی» زندگی خود را داشته و برای نیل به این جاودانگی، به‎دنبال ارتقای کیفیت زندگی خود بوده است. اگرچه انسان، کیفیت زندگی‌اش را همواره در «عرصه عمل» مورد ارزیابی و سنجش قرار داده، اما به‎نظر می‎رسد در بسیاری از موارد، تأمل درباره این کیفیت، به‎صورت پیشینی و در «ساحت نظر» صورت گرفته است. به‎عبارت دیگر؛ دغدغه‎‎های نظری انسان درباره کیفیت زندگی، عامل اساسی در تغییر عینی آن بوده است. از همین‌رو، برای درک یک آموزه در اخلاق اسلامی ـ مثل «سخاوت و بخشش» ـ و یا حتی برای درک مجموعه اخلاق اسلامی، توجه به زیربنا‎های نظری آن‎‎ها بسیار راه‌گشا خواهد بود.

ارتباط مباحث نظری با رفتار و عمل خارجی هرچند وثیق است، اما آن‎چنان که باید روشن نیست که همگان به سهولت آن را دریابند، بلکه تنها اصحاب تفکر و تأمل بدان توجه داشته و درکش می‎کنند. همه ادیان ـ بسته به میزانی که از اصالت و قوت برخوردارند ـ به مبانی نظری رفتار‎های تجویزی‌شان توجه ویژه داشته‌اند. در عالم اسلامی نیز، آموزه‎‎های اخلاقی مورد تأمل نظری قرار گرفته است. بی‌شک، این تأملات در جهت‌دهی و شدت‌بخشی به رفتار‎های اخلاقی، سهم به‌سزا دارند. برخی از این تأملات عبارتند از:

1) اکثر عالمان اسلامی، «منظومه معارف اسلامی» را در سه حوزه اعتقادیات (کلام)، اخلاقیات (اخلاق) و شرعیات (فقه) تقسیم‌بندی کرده‌اند که در این میان، حوزه اخلاق و فقه در مجموع، «نظام حقوقی اسلامی» را تشکیل می‎دهند و بسیار درهم‌تنیده و مرتبط هستند. اگرچه اساس این تقسیم‌بندی از جانب برخی دیگر از عالمان اسلامی مورد تردید جدی واقع شده، اما به‎نظر می‎رسد با تکیه بر ملا‌ک‌‎های ممیزه علوم، از جمله «روش، غایت و موضوع» آن‎‎ها بتوان چنین تقسیم‌بندی‌ای را تجویز کرد. البته باید توجه داشت که تقسیم‌بندی‌‎ها در بسیاری از موارد رهزن بوده و به تجزیه و پاره‌پاره شدن روح دین می‎انجامد و برای پرهیز از این محظور، باید توجه دائمی به یک‌پارچگی و پیوستگی دین داشت و تقسیم‌بندی‌‎ها را صرفا به منظور امکان بررسی‌‎های جزیی‌تر و تفصیلی‌تر به‎کار گرفت، ضمن این‎که حتی برای نیل به این مقصود نیز توجه ویژه به ربط اجزای تقسیم‌شده لازم است.

2) عالمان اسلامی، «منظومه اخلاق اسلامی» را نیز به دو حوزه اخلاق نظری و اخلاق عملی تقسیم‌بندی کرده‌اند که در این میان، حوزه اخلاق عملی را می‎توان «غایت» اخلاق نظری و مهم‌تر از آن دانست. با این همه، باید توجه داشت که اخلاق اسلامی را نیز لازم است به‎صورت یک مجموعه به هم پیوسته و یک‌پارچه مورد مطالعه قرار داد؛ بدین معنی که اخلاق نظری و عملی را نباید مستقل از هم و بی‌ارتباط با یکدیگر مورد مطالعه قرار داد. چه، اگر اخلاق عملی را غایت اخلاق نظری بدانیم، «غایت» به‎طور طبیعی در «فرایند» تأثیر می‎گذارد. از این‌رو، پشتوانه‎‎های نظری قوی در حوزه اخلاق اسلامی به‎خوبی می‎تواند در کم و کیف اخلاق عملی تأثیرگذار باشد، هم‌چنان که اخلاق عملی اگر بخواهد منسجم و کارآمد باشد، مستلزم اخلاق نظری منسجم و مناسب خواهد بود. نکته قابل توجه این‌که، اخلاق نظری اگر به اخلاق عملی نینجامد به تنهایی نمی‎تواند مایه کمال بشری شود، این در حالی است که رفتار‎های اخلاقی حتی اگر بی‌توجه به مبانی نظری‌شان هم انجام گیرند، می‎توانند فی‌الجمله مایه کمال بشر قرار گیرند؛ دلیل قضیه این است که اساسا آن‎چه مایه کمال بشر می‎شود، «عمل» است و از همین‌روست که در قرآن کریم نیز ایمان، همواره معطوف به عمل معرف شده است.

3) یک‌پارچه و منسجم دیدن اخلاق اسلامی به معنی «تلقی سیستمی و شبکه‌ای» از آن بوده و این امر به نوبه خود مستلزم وجود یک نوع نظام و اولویت‌بندی میان اجزای درونی بسته اخلاق اسلامی‎ست. توجه داشتن به نظام‌مند بودن منظومه اخلاق اسلامی برای درک درست‌تر و ظریف‌تر اجزای این اخلاق، مهم و بلکه ضروری است. اساسا درک بخشی و تجزیه‎ای اجزای یک سیستم نه‎تنها ناقص، بلکه غلط است و هرگز نمی‎تواند به فهم کل سیستم ختم شود. به‎عبارت دیگر؛ از آن‎جا که «کل» ضرورتا همان «مجموعه اجزا» نیست، درک کل هم ضرورتا نمی‎تواند از طریق درک اجزا صورت بگیرد، مگر این‎که اجزا در مجموعه روابط‌شان درک شوند. این نکته، فارغ و مستقل از بحث اصالت جمع بوده و متفرع بر آن نیست؛ بدین معنی که حتی اصالت‌الفردی‌‎ها هم ناگزیر از رعایت و توجه به آن هستند.

4) بسیاری از آموز‌ه‎‎ها و رفتار‎های اخلاق اسلامی را عقل سلیم و فطرت غبارْ نگرفته نیز صحه گذاشته و تجویز کنند. از این‌رو، چنین آموزه‎‎هایی را نمی‎توان دستوری منحصرا اسلامی دانست، چراکه سایر ادیان توحیدی و حتی غیرتوحیدی (به میزان اتکاء‌شان بر عقل سلیم) نیز آن‎‎ها را تجویز می‎کنند. تفاوت اعتبار و جایگاه این آموزه‎‎های اخلاقی مشترک ادیان و فِرَق مختلف، از سویی به میزان و جنس روابطی است که با دیگر آموزه‎‎های اخلاقی پیدا می‎کنند و از سویی، به درک و تفسیری است که «فلسفه اخلاق» آن ادیان و فِرَق درباره ماهیت آموزه‎‎های اخلاقی ارایه می‎کنند. به‎عنوان یک قاعده کلی می‎توان گفت که آموزه‎‎های اخلاقی در فلسفه‎‎های اخلاقی‌ای که آن‎‎ها را در زمره اعتباریات محض و نسبی تفسیر می‎کنند، به مراتب از اعتبار و جایگاه نازل‌تری نسبت به فلسفه‎‎های اخلاقی‌ای که آن‎‎ها را دارای ثبات می‎دانند، برخوردارند.

5) در میان فلسفه‎‎های اخلاق مشهور، فلسفه اخلاق اسلامی، آموزه‎‎های اخلاقی را غیرنسبی و دارای ثبات و اکثر فلسفه‎‎های اخلاق جدید غرب، آن را نسبی تفسیر می‎کنند. حسب فلسفه‎ای که اخلاق در آن، نسبی تبیین می‎شود، حقیقتی فراتر از رفتار آدمی، به مثابه عیاری برای سنجش آن وجود ندارد. به‎عبارت دیگر؛ حقیقت همان است که آدمی انجام می‎دهد و به تعبیر دقیق‌تر، هر‌ آن‎چه آدمی انجام دهد، حق و حقیقت است. این در حالی است که حسب فلسفه‎ای که اخلاق در آن، نسبی نیست، حقیقتی بیرون از اندیشه و رفتار انسانی وجود که همواره عیار سنجش آن‎‎هاست. تنها در این فلسفه است که تقسیم اندیشه‎‎ها و رفتار‎ها به خوب و بد معنی می‎یابد، وگرنه وقتی میان اندیشه و رفتار آدمی با حقیقت، عینیت برقرار شد، همه اندیشه‎‎ها و رفتار‎ها حق و در نتیجه خوب خواهند بود و اساسا هیچ اندیشه و رفتاری بد نخواهد بود! البته از این نکته نباید غافل بود که حتی در فلسفه اسلامی که اخلاق دارای اصالت و ثبات است هم، در شرایط زمانی ـ مکانی خاصی امکان عدول از ظواهر برخی از اصول اخلاقی میسر است. این شرایط، بی‌شک باید معطوف به خیری برتر از مابه‎ازای عمل، به اصول اخلاقی عدول شده باشد، هرچند تشخیص این شرایط، کار سختی بوده و مستلزم شناخت دقیق مسأله است. به‎عبارت دیگر؛ توجه به این نکته ضروری است که تجویز‎گذار از اصول ثابت اخلاقی در شرایط زمانی ـ مکانی ویژه، هرگز به معنی تجویز‎گذار غیرقاعده‌مند از آن اصول نیست.

6) اعتبار رفتار‎های اخلاقی به ابتنای آن‎‎ها بر اراده و اختیار انسانی است وگرنه، صرف انجام یک عمل خوب مادام که مبتنی بر اراده و اختیار انسانی نباشد، فاقد ارزش و اصالت است. به‎عبارت دیگر؛ عمل، آن‎گاه اصیل و ارزشمند می‎شود که علاوه بر این‎که دارای «حُسن فعلی» ‌باشد، دارای «حُسن فاعلی» نیز باشد. در نظام سیاسی ـ اجتماعی غرب جدید، از آن‎جا که اخلاق به «حقوق» تقلیل یافته، رفتار‎های اخلاقی فاقد اصالت شده و نقش اراده و اختیار انسانی در آن‎‎ها کم‎رنگ شده است. تقلیل اخلاق به حقوق در صورتی اتفاق می‎افتد که فاعل عمل اخلاقی را نه به این دلیل که عملی پسندیده است، انجام می‎دهد، بلکه به این دلیل انجام می‎دهد که در صورت ترکش مجازات و جریمه می‎شود! بسیاری از رفتار‎های به ظاهر اخلاقی‌ای که در غرب مشاهده می‎کنیم، از جمله: نظم، خوش‌رویی و... بیش از آن‎که خاستگاه اخلاقی داشته باشد، خاستگاه حقوقی دارد. به‎عبارت دیگر؛ دیرزمانی است که جامعه غربی با حقوقی کردن اخلاقیات، خالی و عاری از اخلاق شده است. از همین‌روست که در فرض فقدان حضور پلیس یا هر کنترل‌کننده خارجی دیگری، بسیاری از آداب به ظاهر نهادینه شده در این جامعه به ورطه فراموشی سپرده می‎شوند.

7) در عصر ما، به‎دلیل به تفصیل رسیدن تمدن غرب ـ که به نوبه خود مستلزم یک تقسیم کار پیچیده و جزیی است ـ بسیاری از اصناف و اقشار مناسب با حصه کاری خودشان، اخلاقی ویژه پیدا کرده‌اند. به‎عبارت دیگر؛ در عصر ما، بسیاری از مشاغل و مناصب با اخلاقی ویژه نسبت یافته‌‌اند؛ بدین معنی که کارآمدی آن‎‎ها در جهت اهداف تمدن موجود مقتضی اخلاقی ویژه است. اصول این اخلاق‌‎های ویژه در مواردی، تأسیسی‌‌ و در اکثر موارد دیگر ناشی از قرائت و تفسیری متفاوت از همان اصول عام اخلاق عصر ماقبل مدرن هستند. در ادبیات امروزی از این نوع اخلاق‌‎ها تحت عنوان «اخلاق حرفه‌ای» یاد می‎شود. واقعیت این است که اخلاق حرفه‎ای لااقل در مواردی با «اخلاق عمومی» تفاوت و بلکه تضاد پیدا می‎کند. به‎عنوان مثال؛ برخی رفتار‎های حرفه‎ای ورزشکاران، پزشکان، اساتید دانشگاه‎ها، راننده‌گان و... اگر بر اساس اصول اخلاق عمومی صورت بگیرد، خارج از اصول اخلاق حرفه‎ای تحلیل می‎شود. با این‌ همه، به‎نظر می‎رسد تا آن‎جا که اصول اخلاق حرفه‌ای، خود تبدیل به «ضداخلاق» نشده، التزام به آن‎‎ها شایسته و بلکه ضروری‎ست.

8) اخلاق همواره خادم است؛ بدین معنی که آموزه و فعل اخلاقی همواره معطوف به غایتی است و هیچ آموزه‌ یا رفتار اخلاقی خودش غایت خودش نیست. به‎عبارت دیگر؛ ایده «اخلاق برای اخلاق» ایده‎ای نادرست است. اخلاق، بخشی از نظامی دستوری است که ادیان برای تکامل انسان‌‎ها به ارمغان آورده‌اند. پس امور اخلاقی معطوف به کمال انسان‌‎ها هستند و بسته به این‎که در ادیان مختلف، کمال برای انسان چه چیزی و چگونه تعریف شده باشد، جهت‌گیری آموزه‎‎ها و رفتار‎های اخلاقی نیز تغییر می‎یابد. از این‌رو، باور به‎وجود «اخلاق مخدوم» باوری غلط است؛ چه، اخلاق‌‎ها همه در خدمت اهداف متعالی دین ـ که مهم‌ترین آن‎‎ها قرب الهی‎ست ـ هستند. ایده اخلاق برای اخلاق، مثل بسیاری از شعار‎های دیگری که ـ از جمله: هنر برای هنر، اندیشه برای اندیشه، زندگی برای زندگی و... ـ در عصر گم‌گشتگی غایت غرب مطرح و بیشتر مُد شده‌اند، بی‌مناسبت با گم‌گشتگی حقیقت در آن عالم نیست؛ چه اگر حقیقت تامی از منظر اندیشه غرب وجود می‎داشت، همان، غایتِ همه این هنر، زندگی، اندیشه و... می‎شد.

9) بسیاری از پدیده‎‎ها دو یا چندحیثیتی‌اند و فهم درست آن‎‎ها تنها زمانی صورت می‎گیرد که هر حیثی در شرایط و ویژگی‌‎های خودش درک شده و از خلط آن با حیث‌‎های دیگر پرهیز شود. به‎عنوان مثال؛ برخی از پدیده‎‎ها از جمله اخلاق اسلامی از یک حیث، «علم» و از یک حیث، «فن، تکنیک و هنر» هستند. اخلاق اسلامی در دو حیث علمی و هنری اقتضائات و کارویژه‎‎های متفاوتی دارد. ساحت اخلاق اسلامی در حیث علمی، جهان دوم علم (عالَم ذهن) است، این در حالی است که ساحت اخلاق اسلامی در حیث هنری و فنی آن، جهان سوم علم (عالَم عین) است. عوامل تکوین، نضج و تکثیر علم در جهان دوم علم اگر بخواهند در جهان سوم آن مؤثر واقع شوند، ناگزیر باید با یک‌سری عوامل دیگر از جمله تشویق، تهدید، شهرت، تبلیغات، امکانات و... ترکیب شوند. باید میان علم اخلاق و خود اخلاق تفاوت قائل شد؛ این‌دو، به‌رغم این‎که با یکدیگر در ارتباط هستند، تفاوت جدی نیز دارند: علم اخلاق، یک «علم» است، این در حالی است که اخلاق یک «فن» است. فن و تکنیک آن‎گاه تحقق می‎یابند که ملکه شوند. بسیاری از معلمان و مدرسان علم اخلاق، خود، بی‌اخلاق‌ هستند، هم‌چنان که بسیاری از کسانی که با علم اخلاق بیگانه هستند، اما به معنی دقیق کلمه، اخلاقی هستند (البته نباید غفلت کرد که کسی که به مبانی رفتار خود آگاهی و معرفت ندارد، بدین معنی نیست که رفتارش در حقیقت، مبتنی بر یک‌‌سری مبانی نباشد). باید تلاش کرد تا میان علم اخلاق و خود اخلاق پیوند و ارتباط منطقی برقرار شود؛ بدین معنی که علم اخلاق بالضروره به‎خود اخلاق ختم شود. چنین تلاشی، البته که سخت است و مثل این می‎ماند که بخواهیم از اطلاعات نظری و علمی نسبت به رانندگی و ماشین، ملکه رانندگی را کسب کنیم!

10) فن بودن اخلاق بدین معنی است که می‎توان با «تمرین و ممارست» آن را حاصل کرد. اساسا برای ملکه شدن یک رفتار، ناگزیر از تمرین و ممارست آن هستیم. سئوال این است که آیا انجام دادن عمل اخلاقی به قصد ملکه کردنش، آن را از دایره رفتار‎های اخلاقی خارج نمی‎کند؟ آیا کسی که تمرین رانندگی می‎کند، در حقیقت در حال رانندگی است؟! بی‌شک کارویژه یک عمل اخلاقی که ملکه و خُلق شده با رفتاری که تمرین یک عمل اخلاقی است، متفاوت بوده و تأثیر این دو عمل، در تکامل بخشیدن به انسان یکسان نیست و این قاعده در مورد تمرین رانندگی و خود رانندگی هم صادق است؛ با این ‌همه، ملکه کردن رفتار لاجرم مسبوق به تکرار و ممارست آن بوده و راه گریزی از آن نیست.

11) اخلاق از زمره علومی است که «احکام تجویزی» آن به مراتب بیش‌تر از احکام توصیفی‌اش هستند. احکام تجویزی همواره اعتباری‌اند و نیاز به معتبِر دارند. در نظام‌‎های اخلاقی ناشی از ادیان توحیدی، معتبِر خداوند متعال است و از آن‎جا که احکام الهی دایرمدار مصالح و مفاسد حقیقیه هستند، می‎توان نتیجه گرفت که اساسا حتی اعتباریات دینی در یک ظرف و طور دیگر (ساحت نفس الامر)، نه اعتباری که واقعی هستند. این در حالی است که در نظام‌‎های اخلاقی ناشی از ادیان غیرتوحیدی یا نظام‌‎های اخلاقی ناشی از ادیان توحیدی تحریف شده، معتبِر، فرد یا گروهی از انسان‌‎ها هستند و از آن‎جا که انسان‌‎ها درون زمان و مکان و محدود به آن‎‎ها هستند (نه این‎که به‎سان خداوند متعال بیرون از آن‎‎ها باشند)، احکام صادره از آن‎‎ها همواره اعتباری خواهند بود که لازمه این امر، سیالیت و نسبیت آن احکام است. /901/د102/ع

ارسال نظرات