به گزارش خبرنگار
گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، در طول تاریخ معاصر، ملتهای بسیاری در سراسر جهان دست به انقلابهایی زدند که خاستگاه اصلی آنها، رهایی از چنگال نظامهای سلطهگر و استعمارگر بوده است. این انقلابها، واکنشی طبیعی و ضروری به وضعیتهایی هستند که در آن، ملتها حق تصمیمگیری درباره سرنوشت خود را از دست دادهاند؛ جایی که سیاست، اقتصاد، فرهنگ و حتی نظام آموزشی یک کشور، نه بر اساس خواست و اراده مردم، بلکه بر اساس منافع قدرتهای خارجی شکل میگیرد.
استعمار، تنها اشغال نظامی یا تاراج منابع طبیعی نیست؛ بلکه سیستمی است پیچیده که با ابزارهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و رسانهای، ملتها را به زانو در میآورد و آنها را به مصرفکننده مطیع اراده بیگانگان تبدیل میکند. در چنین فضایی، انقلاب بهمثابه فریادی برای بازگرداندن هویت، عزت، کرامت و استقلال یک ملت سر بر میآورد.
علت اصلی شکلگیری این انقلابها، نفی تحقیر تاریخی است؛ نفی وابستگی، نفی تحمیل، نفی تحقیر.
مردم وقتی درمییابند که آزادیشان ظاهری است، سیاستمدارانشان عروسک خیمهشببازی بیگانگاناند، و منابعشان برای توسعه قدرتهای استعماری مصرف میشود، چارهای جز شورش ندارند. بنابراین، انقلابهای ضد استعماری، پاسخی عمیق به سالها سلطه، تحمیل، تبعیض و بیعدالتیاند؛ تلاشی برای بازپسگیری حق تعیین سرنوشت، و آغاز راهی دشوار اما ضروری به سوی استقلال و عزت ملی.
هدف اصلی یک انقلاب مردمی برای استعمارزدایی، تنها تغییر حکومت یا جابهجایی افراد در رأس قدرت نیست، بلکه تلاشی همهجانبه برای بازگرداندن اختیار، کرامت و آیندهی یک ملت به دست خودش است. در چنین انقلابهایی، ملتها میخواهند از سلطه بیگانگان رها شوند و سرنوشت خود را با اراده جمعیشان رقم بزنند.
ایران در مسیر انقلاب و تحول ساختاری
انقلاب، واکنشی عمیق و بنیادین به وضعیتهای تحمیلی، ناعادلانه و سرکوبگرانهای است که یک ملت در آن احساس خفگی، بیاختیاری و بیهویتی میکند. انقلابها زمانی شکل میگیرند که ساختارهای حاکم نه تنها پاسخگوی نیازهای اساسی مردم نیستند، بلکه خود عامل استمرار فقر، وابستگی، تحقیر و بیعدالتی شدهاند. در این وضعیت، دیگر امیدی به اصلاح درونسیستمی نیست و تنها راه، دگرگونی ریشهای است.
انقلاب، فریادی است علیه تحقیر، و ارادهای جمعی برای بازسازی آیندهای مستقل. مردم در چنین حرکتهایی، نه فقط بهدنبال تغییر چهره حاکمان، بلکه در پی گسست از ساختارهای سلطهگر و بازسازی نظامی بر پایه عدالت، آزادی، و خودباوری هستند. هرچند این مسیر مملو از هزینه، آزمون، خطا و فشار است، اما تنها راه برای گشودن افقی نو و پایاندادن به سلسلهای از زخمهای تاریخی است. به همین دلیل، در همه انقلابهای ضداستعماری جهان، جوهرهی اصلی حرکت، نه صرفاً تغییر قدرت، بلکه بازگشت اراده ملی به صحنه تاریخ است.
ایران نیز همانند برخی جوامع مستعمره دیگر، سرزمینی با منابعی غنی و فرهنگی ریشهدار، در دو سده اخیر بارها طعم تلخ سلطه و تحقیر را چشیده است. در دوران قاجار و پهلوی، با وجود ظاهر یک دولت مستقل، واقعیت صحنه سیاست و اقتصاد ایران چیز دیگری بود: سیطره قدرتهای خارجی، از روسیه و انگلیس گرفته تا آمریکا، بر تصمیمات داخلی کشور. ایرانِ آن روز، میدان رقابت استعمارگران بود؛ کشوری که شاهانش یا ضعیفتر از آن بودند که از منافع ملی دفاع کنند، یا چنان وابسته و مطیع که به عاملی برای اجرای نقشههای بیگانه تبدیل شده بودند که منجر به انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) شد. انقلابی که نه صرفاً یک شورش سیاسی علیه سلطنت، بلکه حرکت انقلابی تمدنی علیه ساختارهای عمیق استعمار و استبداد بود؛ انقلابی که ریشه در دههها تحقیر ملی، وابستگی فرهنگی، سرکوب دینی و سیطرهی بیگانگان بر ارکان کشور داشت.
در تاریخ معاصر ایران، نمونههای متعددی از مصادیق استعمار مستقیم و غیرمستقیم وجود دارد که هر یک بهتنهایی ظرفیت نگارش یک کتاب مستقل را دارند؛ لکن در ادامه فهرستی از این مصادیق ارائه میشود تا گستردگی استعمار در ایران نمایان شود.
1. دخالتهای سیاسی – حاکمیتی
• تعیین شاه یا نخستوزیر
نمونه بارز دخالت مستقیم در حاکمیت ایران، کودتای ۱۲۹۹ بود که انگلیس با حمایت نظامی و سیاسی رضاخان را به قدرت رساند و ساختار سیاسی کشور را به نفع منافع خود تغییر داد. در دوره پهلوی دوم، انتخاب نخستوزیر و تصمیمگیریهای کلان سیاسی عمدتاً تحت نظر سفارتخانههای آمریکا و انگلیس بود. مثلاً کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، که با نقش سازمان سیا و MI6 علیه دولت ملی مصدق انجام شد، نقطه عطفی در دخالت بیرحمانه خارجی بود.
• مداخله در قوانین و ساختار سیاسی
بسیاری از قوانین کشور با مشورت سفارتخانهها یا نمایندگان قدرتهای بیگانه نوشته و تصویب میشدند؛ قوانینی که منافع سرمایهگذاران خارجی را تضمین میکرد. از طرف دیگر، سیستم قضایی و نهادهای انتخاباتی تحت تأثیر شدید بیگانگان بودند.
• سرکوب احزاب مردمی و دینی
گروههایی مانند فدائیان اسلام که خط مشی ضد استعماری داشتند، سرکوب شدند. استعمارگران برای حفظ سلطه، از سرکوب هر نیروی مردمی که استقلال طلبی داشت، حمایت کردند.
• حضور مستشاران خارجی
در نهادهای کلیدی مانند دربار، ارتش و وزارتخانهها مستشاران و مشاوران خارجی نفوذ داشتند که سیاستها و عملکرد داخلی را کنترل میکردند.
۲. دخالتهای نظامی – امنیتی
• تجهیز ارتش تحت نظر مستشاران آمریکایی
در دوران پهلوی دوم، بیش از ۶۰ هزار مستشار نظامی آمریکایی در ارتش ایران فعالیت میکردند و آموزشها، استراتژیها و ساختار نظامی کاملاً تحت کنترل آنان بود.
• حضور فرماندهان آمریکایی در ستاد مشترک
فرماندهان نظامی آمریکایی به طور رسمی در تصمیمگیریهای کلان ارتش دخالت داشتند و بسیاری از تجهیزات و تاکتیکهای نظامی از خارج وارد و تحمیل میشد.
• وابستگی به واردات تسلیحات
ایران اجازه تولید بومی تسلیحات پیشرفته را نداشت و به طور کامل وابسته به واردات تسلیحات از غرب بود که این موضوع، امنیت ملی را به شدت تحت تأثیر قرار میداد.
• ایجاد پایگاههای نظامی بیگانه
پایگاههای شنود و جاسوسی در خاک ایران بهویژه در جنوب کشور فعالیت داشتند که اطلاعات حساس نظامی و سیاسی را به قدرتهای بیگانه منتقل میکردند.
• کنترل ساواک توسط سیا
سازمان امنیت داخلی ایران (ساواک) توسط آمریکا سازماندهی، آموزش و تجهیز میشد و برای سرکوب مخالفان سیاسی و دینی مورد استفاده قرار میگرفت.
۳. دخالتهای اقتصادی – نفتی – تجاری
• امتیاز نفت جنوب به شرکت انگلیسی BP
از اوایل قرن بیستم، استخراج و بهرهبرداری نفت جنوب ایران تحت کنترل شرکتهای انگلیسی بود و ایران سهم بسیار کمی از درآمد نفت میبرد.
• کنترل بازار ارز و بانک مرکزی
مشاوران غربی به سیاستهای مالی ایران جهت میدادند و قراردادهای اقتصادی کلان را تنظیم میکردند تا منافع شرکتها و کشورهای خود را تضمین کنند.
• تحمیل وامها و کمکهای مشروط
وامها و کمکهای مالی با شروط سیاسی و اقتصادی همراه بود که ایران را به اجرای سیاستهای آزادسازی اقتصادی، کاهش حمایت از صنایع داخلی و پذیرش معاهدات سیاسی خارجی مجبور میکرد.
• وابستگی به واردات
توسعه صنایع داخلی به نفع واردات متوقف و اقتصاد کشور به واردات کالاهای مصرفی غربی وابسته شد که این مسئله به تضعیف تولید ملی انجامید.
۴. دخالتهای فرهنگی – رسانهای – آموزشی
• کتابهای درسی و محتوای آموزشی
کتابهای درسی با نظارت و مشاوره غربی تدوین میشدند و بخشهای مرتبط با فرهنگ اسلامی و ارزشهای ملی حذف یا تحریف میشدند.
• ترویج فرهنگ مصرفگرایی و غربگرایی
سبک زندگی و الگوهای فرهنگی شهرنشینی به سمت مصرفگرایی، فردگرایی و بیهویتی سوق داده میشدند.
• رسانههای غربزده و نفوذی
رسانههایی مانند کیهان اینترنشنال با خط مشی غربی و محافظهکارانه فعالیت میکردند و تلاش داشتند دیدگاههای رسمی قدرتها را به مردم منتقل کنند.
• بورسیههای تحصیلی جهتدار
هزاران نفر از دانشجویان و نخبگان ایرانی به کشورهای غربی فرستاده شدند تا تربیت شوند، اما بسیاری از آنها تحت تأثیر فرهنگ غرب قرار گرفته و به نیروهای نفوذی تبدیل شدند.
• سانسور اندیشه دینی و انقلابی
تفکرات دینی و انقلابی که میتوانست استقلالطلب باشد، در دانشگاهها و رسانهها سرکوب میشد.
۵. دخالتهای اجتماعی – دینی
• سرکوب هیئتها و مجالس عزاداری
تجمعات مذهبی و سیاسی، به ویژه مجالس امام حسین(ع) که زمینهساز مقاومت بودند، با محدودیتهای جدی مواجه شدند.
• به حاشیه راندن روحانیت
روحانیون و مراجع دینی به حاشیه رانده شده و از حوزه عمومی و سیاست حذف شدند.
• حمایت از فرق انحرافی و مدرنسازی سبک زندگی
گروهها و فرقههای انحرافی تقویت شدند تا هویت دینی و اسلامی جامعه کمرنگ شود.
• کشف حجاب و مبارزه با نمادهای دینی
سیاستهای کشف حجاب و ممنوعیت نمادهای دینی در جامعه اجرا شد تا هویت دینی جامعه تغییر یابد.
اینها تنها گوشههایی از زنجیرهی طولانی سلطه، تحقیر و غارتاند که ملت ایران در طی سدههای اخیر با آنها دستبهگریبان بوده است؛ زخمهایی عمیق که بر پیکرهی هویت ملی ما نشسته و هر روز، ریشههای استقلال را نحیفتر، و سایه وابستگی را گستردهتر کردهاند. این واقعیتهای تلخ تاریخی، امام خمینی (ره) و همه انسانهای آزاده و بیدار این سرزمین را به این یقین رساند که دیگر راهی جز انقلاب باقی نمانده است.
انقلابی که نه از سر هیجان یا واکنش لحظهای، بلکه از دل یک آگاهی تاریخی، ضرورت تمدنی و دردِ انباشته ملت برمیخاست؛ انقلابی برای پایاندادن به دور باطل سلطه و وابستگی، و آغاز راهی نو برای بازیابی عزت، کرامت، و اختیار ملت ایران بر سرنوشت خویش.
انقلاب، آغاز یک راه سخت است؛ نه پایان کار
تصمیم به انقلاب و قطع کردن دست استعمارگران، تازه آغاز ماجراست. چراکه صرف تصمیم به رهایی از سلطه، پایان بندگی نیست؛ بلکه نقطه شروع رویارویی با منظومهای پیچیده از قدرتهای پنهان و آشکار است. اگر ایران، یا هر ملت دیگری که سالها در سایه سلطه بیگانگان زیسته، اراده کند از این یوغ رها شود، باید بداند که آرزوی آزادی، بهتنهایی راهگشا نیست. استعمار مدرن، دیگر محدود به اشغال نظامی یا غارت منابع طبیعی نیست؛ بلکه به صورت شبکهای چندلایه و سازمانیافته، در تار و پود زندگی ملتها تنیده شده است.
این استعمار نو، با نفوذ خزنده در ساختارهای فکری، سیاسی، اقتصادی، آموزشی و رسانهای، نه تنها منابع ملتها، بلکه هویت و ارادهی آنان را نیز به اسارت میگیرد.
در چنین شرایطی، انقلاب نه یک انتخاب ساده و هیجانی، بلکه راهی دشوار، پرهزینه و سرشار از مقاومت و آگاهی است. چراکه جامعه مستعمره، تنها با قدرت بیرونیِ سلطهگر مواجه نیست؛ بلکه باید با دشمنان درونی نیز روبرو شود: ترسهای انباشته، تفرقههای اجتماعی، وابستگیهای تاریخی، فقر فکری، نخبگان تربیتشده در مکتب بیگانگان، و نسلی که با منطق اطاعت پرورش یافته است.
هر گامی در مسیر استقلال، با موانع سهمگین و متنوع روبهروست: از ترور رهبران و سرکوبهای خونین تا تحریمهای اقتصادی، تخریب روانی از طریق رسانههای جهانی، و نفوذ درونی در ساختارهای تصمیمساز که ادامه مسیر انقلاب را دشوار میسازد؛ چالش هایی که با ذات انقلاب تنیده شده است.
۱. چالشهای سیاسی – حکمرانی
- نبود ساختار جایگزین باثبات و کارآمد پس از فروپاشی نظم پیشین
- خلأ قدرت و رقابت گروههای مختلف بر سر تصاحب آن
- بیاعتمادی عمومی به سیاستورزی پس از سالها سرکوب و فریب
- نفوذ عوامل وابسته به نظام سابق در ساختارهای جدید
۲. چالشهای امنیتی – نظامی
- تهاجم مستقیم یا نیابتی قدرتهای استعماری برای حفظ منافع خود
- ترور رهبران فکری، سیاسی و مذهبی توسط عوامل بیگانه یا مخالفان داخلی
- تلاش برای کودتا، ایجاد ناامنی داخلی و تجزیهطلبی در مناطق حساس
- بیثباتسازی فضای عمومی برای جلوگیری از استقرار دولت مردمی
- تهدید مداوم به حمله نظامی یا تحمیل جنگهای فرسایشی
۳. چالشهای اقتصادی – معیشتی
- تحریمهای اقتصادی گسترده توسط قدرتهای جهانی
- فرار سرمایهها و نخبگان اقتصادی وابسته به نظام قبلی
- تخریب زیرساختهای اقتصادی و صنعتی توسط وابستگان به استعمار
- اختلال در نظام تولید، توزیع و صادرات
- القای ناکارآمدی اقتصادی در مدل استقلالمحور
۴. چالشهای فرهنگی – رسانهای
- تداوم سلطه گفتمان غربگرایانه در رسانهها، دانشگاهها و سبک زندگی
- تخریب شخصیت رهبران انقلاب در رسانههای بینالمللی و داخلی
۵. چالشهای اجتماعی – روانی
- فرسودگی روانی مردم به دلیل طولانی شدن دوره مبارزه و فشار اقتصادی
- دوقطبیسازی مردم برای تضعیف انسجام اجتماعی
- مهاجرت نخبگان و خروج نیروهای تأثیرگذار از کشور
۶. چالشهای حقوقی – بینالمللی
- مشروعیتزدایی از نظام انقلابی در محافل بینالمللی
- حمایت حقوقی از عناصر وابسته به استعمار در خارج از کشور
- تحمیل قطعنامههای ظالمانه و محدودیتهای دیپلماتیک
- تلاش برای صدور حکم علیه رهبران انقلاب در دادگاههای بینالمللی
- استفاده از نهادهای حقوق بشری برای تضعیف حاکمیت ملی
ایران نیز از این چالشها مستثنا نیست
انقلاب اسلامی ایران نیز همانند دیگر ملت هایی که بر علیه استعمارگران، انقلاب کردند، دارای چالشهای پرهزینه و سهمگین رهایی از استعمار است. ایران، درست مانند سایر ملتهای دربند، با تمامی ابعاد استعمار نو مواجه بود: از نفوذ قدرتهای خارجی در ارکان حکومت گرفته تا وابستگی اقتصادی، تحقیر فرهنگی، تحمیل سبک زندگی بیگانه، و سرکوب سیاسی.
بنابراین، ایران نیز از این منظومه چالشبرانگیز مستثنا نیست؛ چالش هایی که روند و ادامه مسیر را مشکل میسازد.
مساله اینجاست که برخی با شعار ها و مفهوم استعمار و استقلال، بیگانه هستند و چشم به روی هزینه ای که باید برای استقلال پرداخت کنند، بسته اند.
ادامه دارد...