تقابل سیره امامین انقلاب با نظم سلطه غرب
به گزارش خبرنگار گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، چهار دهه و نیم پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بررسی سیر تحولات روابط ایران و آمریکا نشان میدهد که این تقابل نه یک اختلاف موردی و تاکتیکی بلکه نزاعی عمیق، ریشهدار و ماهوی است؛ نزاعی که در سطح هویت و تمدن شکل گرفته و تا امروز با اشکال و ابزارهای متنوع ادامه یافته است. در این چارچوب مسئله اصلی آمریکا «ایران» بهمثابه یک کشور مستقل نیست بلکه روح و هویت انقلابی حاکم بر جمهوری اسلامی است؛ هویتی که در تعارض بنیادین با نظم لیبرالدموکراتیک و نظام سلطه غربی قرار دارد و منافع آن را در سطوح منطقهای و جهانی به چالش کشیده است.
از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، ایالاتمتحده این انقلاب را تهدیدی راهبردی تلقی کرد. حمایت از رژیم پهلوی، تلاش برای مهار انقلاب در سالهای نخست، پشتیبانی از جنگ تحمیلی، اعمال تحریمهای گسترده، فشارهای سیاسی و امنیتی و سپس ورود به عرصه جنگ نرم و هوشمند همگی در راستای یک هدف واحد بودهاند: تضعیف و مهار گفتمان انقلاب اسلامی. این واقعیت بیانگر آن است که محور اصلی تقابل گفتمانی است؛ گفتمانی که بر عدالتمحوری، استقلالطلبی، معنویتگرایی، مردمسالاری دینی و نفی سلطه تأکید دارد و با منطق قدرتمحور و استکباری آمریکا ناسازگار است.
از منظر نظری هویت هر جامعه بر پایه منظومهای از ارزشها، هنجارها و باورهای دینی، فرهنگی و تاریخی شکل میگیرد. این منظومه، منافع ملی و فراملی را تعریف میکند و از دل آن نقشها، سیاستها و راهبردها برمیخیزد. بر همین اساس اگر قرار باشد سیاستهای جمهوری اسلامی ایران از منظر آمریکا دگرگون شود پیششرط آن تغییر در ارزشها و هنجارهای بنیادین جامعه ایرانی است. آمریکا طی سالهای پس از انقلاب دقیقاً بر همین محور متمرکز بوده است: تغییر نظام ارزشی و هویتی جامعه ایران بهمنظور تغییر مسیر تحولات و منافع جمهوری اسلامی.
تجربه چهار دهه فشار و تحریم نشان داده است که ابزارهای سختافزاری نهتنها نتوانستهاند اندیشه و آرمان انقلاب اسلامی را دگرگون کنند بلکه در مواردی به تقویت روحیه مقاومت انجامیدهاند. ازاینرو آمریکا در سالهای اخیر رویکردی بنیادینتر را برگزیده و تمرکز خود را بر تضعیف هویت انقلابی معطوف کرده است. در دهه پنجم انقلاب اسلامی راهبرد اصلی ایالاتمتحده نفوذ در پایههای فکری و فرهنگی جامعه و دگرگونسازی ماهیت این هویت است؛ نفوذی که بیش از آنکه متکی بر ساختارهای رسمی باشد، بر شبکههای اجتماعی، نخبگانی و گفتمانی تکیه دارد.
نفوذ گفتمانی، فرآیندی تدریجی و بلندمدت است که ذهنیتها را شکل میدهد و به کنشهای اجتماعی جهت میبخشد. هدف نهایی این نفوذ، تغییر در باورها، ارزشها، ترجیحات و انتخابهای مردم و مسئولان است؛ بهگونهای که حتی بدون تغییر در ساختار ظاهری نظام، استحالهای ماهوی در آن رخ دهد. در این چارچوب آمریکا میکوشد گفتمان انقلابی را به حاشیه براند و زمینه را برای تأمین منافع بلندمدت خود در ایران فراهم سازد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی بارها بر ماهیت هویتی و تمدنی این تقابل تأکید کردهاند. ایشان در تبیین بنبست فکری غرب و برتری گفتمانی انقلاب اسلامی میفرمایند: «امروز دنیای غرب در بنبست فکری و بنبست تئوریک است؛ خیلی از مسائل دنیا برایشان غیر قابل توجیه است، غیر قابل فهم است؛ با آن نگاه لیبرال ـ دموکراسی که اینها داشتند نمیسازد خیلی از این چیزهایی که امروز در دنیا هست. امّا برای ما نه، برای ما همه چیز قابل حل است. نقش انسان، نقش ارادهی انسان، نقش توکّل به خدا، نقش حرکت تاریخ، مسئلهی مهدویّت و آیندهی قطعی اسلام، یک چیزهایی است که برای ما روشن است، برای آنها [نه]؛ ندارند، فاقدند، دستشان خالی است.» (۱۴۰۱/۰۶/۱۲)
در برابر تمدن غرب، انقلاب اسلامی بنیانگذار مدلی نوین از تمدنسازی اسلامی - ایرانی است؛ مدلی که در تقابل فرهنگی و ایدئولوژیک با غرب شکل گرفته و خود را پاسخی به کاستیها و بحرانهای تمدن لیبرال معرفی میکند. عدالتمحوری، معنویتگرایی، خانوادهمحوری، امتگرایی، کرامت انسان و عقلانیت توحیدی، از ارکان این گفتماناند. در حوزه حکمرانی نیز مفاهیمی چون مردمسالاری دینی، دیپلماسی مقاومت، استقلالطلبی و الگوی حکمرانی اسلامی در برابر الگوی سکولار و لیبرال غربی مطرح شدهاند. این ظرفیتها دقیقاً در نسبت با بحرانهای تمدن غرب - از سکولاریسم افراطی و لیبرالیسم افسارگسیخته تا بحران خانواده و مشروعیت سیاسی - معنا مییابند.
در چنین بستری اختلاف ایران و آمریکا، به تعبیر رهبر معظم انقلاب، اختلافی ذاتی و ناشی از تضاد ماهوی دو نظام فکری است. این تقابل بخشی از رویارویی حق و باطل در عصر حاضر بهشمار میآید و لوازم خاص خود را دارد. مهمترین لازمه آن تقویت ساخت قدرت داخلی و تحکیم مؤلفههای قدرت ملی است. چنانکه ایشان تأکید میکنند، « در حال حاضر علاج خیلی از مشکلات «قوی شدن» است؛ کشور را باید قوی کرد. دولت در بخشهای مختلفِ مربوط به خودش کار را با قوّت انجام بدهد؛ نیروهای نظامی کار خودشان را با قوّت انجام بدهند؛ جوانها تحصیل و پیشرفت علمی را با قوّت انجام بدهند. اگر چنانچه کشور قوی بشود و دشمن احساس کند که با برخورد با این ملّت قوی، سود نخواهد برد و ضرر خواهد دید، قطعاً کشور مصونیّت پیدا میکند؛ بدون تردید. قوّت نظامی لازم است، قوّت علمی لازم است، قوّت مدیریّت کشوری لازم است؛ این کارها باید انجام بگیرد. قوّت انگیزهی شما جوانها هم لازم است؛ یعنی این انگیزه را از دست ندهید، این روحیه را از دست ندهید.» (۱۴۰۴/۰۸/۱۲)
در سالهای اخیر همزمان با تشدید فشارها علیه ایران بحث افول آمریکا و بحرانهای درونی و بیرونی آن نیز پررنگتر شده است. در این میان، نقش ترامپ بهعنوان نماد تشدید این بحرانها توجه بسیاری از تحلیلگران را به خود جلب کرده است. ترامپ با کنار گذاشتن گفتمان لیبرال–پسااستعماری و تکیه بر ناسیونالیسم تند و شعار اول آمریکا نهتنها اعتبار اخلاقی و هژمونیک ایالاتمتحده را تضعیف کرد بلکه شکافهای عمیق اجتماعی و سیاسی در داخل این کشور را آشکار ساخت.
او تمدن غرب را نه بر مبنای ارزشهای کلاسیک لیبرالدموکراتیک، بلکه بر پایه هویت مسیحی - ملی و سنتهای فرهنگی تعریف میکند. استفاده مکرر از ادبیات برخورد تمدنها و تصویرسازی از جنگ تمدنی با افراطگرایی اسلامی، نشاندهنده نگاه هانتینگتونی حاکم بر تیم اوست. در عین حال رؤیای بازگشت به دوران طلایی پس از جنگ جهانی دوم و احیای امپراتوری آمریکا، جلوهای از امپریالیسم نو و ملیگرایی قلدرمآبانه در سیاستهای اوست.
در عرصه داخلی سیاستهای سختگیرانه ترامپ در حوزه مهاجرت، رسانه و نظم اجتماعی، به افزایش بیسابقه قطبیت و بیاعتمادی عمومی انجامید. محدودسازی نقش کنگره، فشار بر دستگاه قضایی و رسانههای مستقل و تمرکز قدرت در کاخ سفید، از نشانههای تضعیف دموکراسی آمریکایی در دوره او بود. در اقتصاد نیز، سیاستهای تعرفهای و کاهش هزینههای اجتماعی، اگرچه در کوتاهمدت برخی شاخصها را بهبود بخشید، اما در بلندمدت به افزایش بدهی، تورم و شکاف طبقاتی انجامید.
در سیاست خارجی یکجانبهگرایی افراطی ترامپ، خروج از توافقات بینالمللی و تضعیف ائتلافها، قدرت نرم آمریکا را بهشدت کاهش داد. نتیجه این روند، کاهش نفوذ جهانی و تسریع افول نسبی هژمونی ایالاتمتحده بود. بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که ظهور ترامپ خود نشانهای از بحران ساختاری آمریکا و اقدامات او عامل شتاببخش این افول بوده است.
در مجموع تقابل ایران و آمریکا را باید در چارچوب نزاعی هویتی–تمدنی فهم کرد؛ نزاعی که از یکسو بر گفتمان انقلاب اسلامی و ظرفیتهای تمدنساز آن استوار است و از سوی دیگر، بر نظم رو به افول لیبرالدموکراتیک و هژمونی آمریکایی. آینده این تقابل، بیش از هر چیز به میزان تقویت قدرت ملی، انسجام هویتی و پایداری گفتمان انقلاب اسلامی وابسته است؛ مسیری که میتواند ایران را در برابر فشارها مصون ساخته و به الگویی الهامبخش در نظم نوین جهانی بدل کند.