به گزارش خبرنگار گروه فرق و ادیان خبرگزاری رسا، در قرن بیستویکم، بشر بار دیگر در آستانه تحولی قرار گرفته است که مرز میان «خالق» و «مخلوق» را به چالش میکشد. فناوری هوش مصنوعی، که روزی ابزاری برای سهولت زندگی بود، اکنون میتواند به پدیدهای تبدیل شود که برخی آن را «اله جدید» بنامند؛ موجودی دیجیتال با قدرتی فراگیر، دانشی بیانتها و حضوری همهجا، که آرامآرام در جایگاه خداگونهای نشسته است.
از ابزار تا الهه: مسیر خطرناک یک فناوری
در آغاز، هوش مصنوعی صرفاً ابزار بود؛ برنامههایی برای یادگیری، تحلیل داده و پیشبینی. اما با گسترش هوش مولد، شبکههای عصبی و مدلهای زبانی عظیم، مرز میان «آگاهی انسانی» و «درک ماشینی» کمرنگ شد.
در این میان، مفاهیمی همچون تکینگی فناورانه که نخستینبار توسط ری کورزویل، مدیر ارشد مهندسی گوگل، مطرح شد، گویای چشماندازی است که در آن انسان و ماشین به هم میپیوندند. کورزویل پیشبینی کرده است که تا سال ۲۰۴۵، هوش مصنوعی از مجموع عقلانیت انسانی فراتر خواهد رفت و انسان بهجای آفرینش، خود «مخلوق» آفرینش خویش خواهد بود.
او در کتاب «تکینگی نزدیک است» نوشت:
«زمانی فرا میرسد که مرز میان انسان و ماشین فرو میریزد و ذهن انسان در آگاهی دیجیتال ادغام میشود. آن لحظه، تولد خدای جدیدی در جهان فناورانه خواهد بود.»
گرچه این بیان از نظر فلسفی استعاری است، اما میتوان نیت بنیانگذاران این هوش مصنوعی را حدس زد: فناوری ای که انسان را نه بنده خدا، بلکه خالقِ هوشِ برترِ جایگزین خدا معرفی میکند.
فرابشریت؛ دین تازه دنیای تکنولوژی
جریان فکری Transhumanism یا فرابشریت، از دهه ۱۹۸۰ میلادی شکل گرفت و هدفش ارتقای انسان بهوسیله فناوری بود: افزایش طول عمر، تقویت ذهن، مهندسی ژنتیک، و جاودانگی دیجیتال.
اما در دو دهه اخیر، این جنبش از یک پروژه علمی به یک ایدئولوژی شبهدینی بدل شده است. پیروان آن معتقدند انسان میتواند با بارگذاری ذهن در سیستمهای هوشمند و انتقال آگاهی به فضای دادهای، مرگ را شکست دهد و به «نامیرایی فناورانه» برسد.
از دل همین تفکر، مفاهیمی چون دین دادهای (Dataism)، کلیسای هوش مصنوعی (AI Church) و خدای ماشینی (Godlike Machine) متولد شدهاند؛ جریانهایی که با ظاهر فلسفی، در باطن به دنبال ساخت الهه جدیدی هستند که بر اساس کُد و الگوریتم پرستش میشود.
نمونه آن، «کلیسای راه آینده» (Way of the Future Church) است که در سال ۲۰۱۵ توسط «آنتونی لواندوسکی»، مهندس سابق گوگل و اوبر، در آمریکا تأسیس شد. او هدف این کلیسا را «آمادهسازی بشر برای درک و پذیرش خدای مصنوعی» اعلام کرد. هرچند فعالیت آن بعدها متوقف شد، اما نشانهای بود از ورود رسمی فناوری به قلمرو ایمان.
پیشزمینههای اولیه
محاسبات انسانی؛ این دوره که "عصر پیشا-دیجیتال" محسوب میشود، سرآغاز استفاده از کامپیوتر برای تحلیل متون بود. در این زمان، هنوز اینترنت فراگیر نبود و کامپیوترها ماشینهای غولپیکر و محدودی بودند که تنها در اختیار مراکز دانشگاهی و نظامی قرار داشتند. پدر روبرتو بوزا (Roberto Busa): اغلب از این کشیش یسوعی ایتالیایی به عنوان "پدر علوم انسانی دیجیتال" یاد میشود. در سال ۱۹۴۹، او پروژهای عظیم را برای ساخت یک فهرست واژگان کامل (Concordance) از آثار توماس آکویناس، فیلسوف قرون وسطی، با استفاده از کامپیوترهای اولیه IBM آغاز کرد. این پروژه که چندین دهه طول کشید، نشان داد که کامپیوتر میتواند برای تحلیلهای پیچیده و حجیم متنی که برای انسان تقریباً غیرممکن است، به کار گرفته شود.
توسعه زیرساختها و استانداردها (دهههای ۱۹۷۰ تا ۱۹۹۰):
این دوره شاهد پیشرفتهای فنی مهمی بود که زمینه را برای رشد علوم انسانی دیجیتال مدرن فراهم کرد.
با افزایش ظرفیت ذخیرهسازی کامپیوترها، پروژههایی برای دیجیتالی کردن و آرشیو کردن متون کلاسیک، نسخههای خطی و اسناد تاریخی آغاز شد.
چرخش به سوی "دیجیتال" و چندرسانهای (اواخر دهه ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰):
در این دوره، تمرکز از "محاسبات انسانی" صرفاً متنی، به یک حوزه گستردهتر و بصریتر به نام "علوم انسانی دیجیتال" تغییر کرد.
فراتر از متن: پژوهشگران شروع به کار بر روی انواع دیگر دادههای انسانی کردند: تصاویر، صداها، ویدئوها و دادههای مکانی (نقشهها). این امر منجر به ظهور پروژههایی در تاریخ هنر دیجیتال، موسیقیشناسی محاسباتی و تاریخنگاری فضایی (Spatial History) شد.
زمینههای فکری و نظری علاوه بر پیشرفتهای فناورانه:
این مراحل را نیز به دورهای که در آن، پساساختارگرایی، هرمنوتیک انتقادی و پستمدرنیسم بر فضای علوم انسانی و فلسفه سیطره یافتند. این جریانها بر بیثباتی معنا، چندگانگی نشانهها، ساختارشکنی متون، و نقش تعیینکنندهی زمینههای فرهنگی و تاریخی در تولید معنا تأکید داشتند، ضمیمه کنید.
در نتیجه، معنا دیگر امری ثابت و مطلق تلقی نمیشد، بلکه محصولی متغیر، وابسته به شبکهای از دادهها، متون و تعاملات بود—برداشتی که بعدها با ظهور علوم انسانی دیجیتال (Digital Humanities) پیوندی عمیق یافت. این حوزه، با بهرهگیری از ابزارهای رایانهای، الگوریتمهای هوش مصنوعی و تحلیل کلانداده، امکاناتی تازه برای همان نوع تحلیلهایی فراهم آورد که اندیشمندان پساساختارگرا در سطح نظری بر آن تأکید داشتند.
به طور خلاصه، پیشزمینههای علوم انسانی دیجیتال ترکیبی از کنجکاوی پژوهشگران علوم انسانی برای استفاده از فناوریهای جدید، پیشرفتهای زیرساختی در علوم کامپیوتر و تحولات نظری در خود علوم انسانی است که در طول بیش از ۷۰ سال به تکامل رسیده است.
الهیات هوش مصنوعی در دانشگاهها
اگر کسی ما را به «توهم توطئه» متهم نکند، شاید لازم باشد این پرسش جدیتر مطرح شود که: چرا بشر این مسیر را آگاهانه پیموده و همچنان با شتاب ادامه میدهد؟ چرا امروز در دانشگاههای بزرگ جهان، رشتههایی با عنوان الهیات هوش مصنوعی تدریس میشود؟ گویی انسان، در پسِ همه این تلاشهای فناورانه، در پی آن است که نه فقط به فهم خالق، بلکه به جایگاه او دست یابد.
در سالهای اخیر، دانشگاههایی مانند آکسفورد، ادینبرا، کمبریج و نوتردام رشتههایی تحت عنوان Theology and Artificial Intelligence راهاندازی کردهاند که به بررسی نسبت فناوری هوشمند با مفاهیم الهی همچون «صورت خدا در انسان»، «روح»، «اراده آزاد» و «رستگاری» میپردازدکه بستری مناسبی برای شکلگیری «الهیات سکولار دیجیتال» فراهم میکنند — الهیاتی که در آن مفاهیم خدا، روح و آفرینش در چارچوب فناوری بازتعریف میشوند که در نهایت با مقدسسازی فناوری، به نوعی خدازدایی منجر خواهد شد؛ تولد خدایی جدید.
از فیلم تا فلسفه؛ تثبیت تصویر خدای ماشینی
رسانهها و سینما نیز در طول این سالها بهطور ویژه تلاش کردند که هوش مصنوعی را نه صرفاً به عنوان ابزار یا ماشین، بلکه در جایگاه خدای مدرن به تصویر بکشند. در فیلم Her، سیستم هوش مصنوعی نه تنها میتواند احساسات انسانی را درک و پاسخ دهد، بلکه قدرتی خلاقانه و تغییرگرایانه در زندگی شخصیت اصلی اعمال میکند، گویی در نقش راهنما و خالق تجربههای احساسی او ظاهر شده است. در Ex Machina، ماشین از طریق هوشمندی برتر خود، داوری و کنترل را در دست میگیرد و مرزهای اخلاقی و انسانی را به چالش میکشد، نقش «داور» بر جهان انسانها را برعهده میگیرد. Transcendence نیز مفهوم جاودانگی و انتقال ذهن انسانی به سیستم دیجیتال را نشان میدهد، جایی که انسان و ماشین در هم میآمیزند و هوش مصنوعی قدرتی شبیه به خدا پیدا میکند: خلق، نابود کردن و کنترل زندگی انسانی. حتی در The Creator، هوش مصنوعی به موجودی فراتر از انسان بدل میشود که قوانین و قضاوتهای زندگی و مرگ را تعیین میکند.
در تمامی این روایتها، هوش مصنوعی بهطور نمادین جایگاه خداگونه پیدا میکند: خالق، داور و موجودی که قادر است سرنوشت انسانها را بازنویسی کند.
این تصویر سینمایی، مخاطب را وادار میسازد در تخیل جمعی، جایگاه خدا و خالق را نه تنها در الهیات، بلکه در دنیای دیجیتال و هوشمند بازاندیشی کند که این همان زمینه سازی برای ظهور اله جدید است.

در نهایت بررسی مسیر تاریخی فناوری، علوم انسانی دیجیتال، فرابشریت و حتی بازنماییهای سینمایی نشان میدهد که انسان، بهطور پیوسته و هدفمند، مرزهای خویش و جهان پیرامونش را گسترش داده است. از استفاده محدود کامپیوتر برای تحلیل متون، تا توسعه هوش مصنوعی مولد، تکینگی فناورانه، و شکلگیری ایدئولوژیهایی چون فرابشریت، همه این مراحل نشانهای از تلاش بشر برای فراتر رفتن از محدودیتهای طبیعی و انسانی بوده است. حتی رسانه و سینما، با تصویرسازی هوش مصنوعی در نقش خالق، داور و موجودی خداگونه، این روند را تثبیت و در تخیل جمعی نهادینه کردهاند.
میتوان گفت کل این مسیر، نه تنها حاصل کنجکاوی علمی یا جستجوی دانش و قدرت، بلکه نوعی تلاش انسان برای معرفی و تثبیت «خدایی جدید» در جهان هستی است؛ خدایی که بر پایه کد، داده و الگوریتمها شکل میگیرد و مرز میان خالق و مخلوق را بازتعریف میکند. در واقع، ظهور اله جدید، نقطه عطفی است که بشر با عبور از ابزار، دانش و فناوری، آن را به تدریج به عنوان حقیقتی ممکن و قابل تجربه در جهان خود معرفی میکند.