۲۹ تير ۱۴۰۲ - ۱۵:۱۹
کد خبر: ۷۳۸۴۷۱

درسی که ملی‌گرا‌ها از منزوی کردن مذهبی‌ها نگرفتند!

درسی که ملی‌گرا‌ها از منزوی کردن مذهبی‌ها نگرفتند!
در مطلب زیر روایتی از نقش نیروهای مذهبی در سیاست ایران را از نظر می‌گذرانید.

۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که کودتاچی‌ها وارد خانه مصدق شدند و رویای نهضت ملی کردن نفت همانند یک خواب خوش سبک، از سر گذشت و هیچ و پوچ شد. جمع کثیری از مردم، بی‌تفاوت و خسته، تنها به تماشای پیش آمدن این خاطره‌ تلخ در تاریخ معاصر ایران نشستند.

محمدرضا شاه که مدتی بود با ترس از دست دادن تاج و تخت و هراس از غضب مردم، از کشور فرار کرده بود، با باد در غبغب انداخته بازگشت و نفتی که ملی شده بود را دودستی به غربی‌ها‌ و این بار نه فقط انگلیس که بنگاه‌ شراکتی انگلیس و آمریکا، استعمارگر جدید دنیا تقدیم کرد. دوران خفقان سراسری و سرکوب آزادیخواهان آغاز شد و پهلوی دوم، با اتکا به رشوه دادنِ‌ میهن و مملکت به بیگانه، احساس قدرت کرد و از آن درس‌خوانده‌ خجالتی از فرنگ‌آمده، به شاه خونخوار خاورمیانه بدل شد. اما این مردم تماشاچی‌ که اراده‌ای برای برداشتن کوچکترین قدم در دفاع از آقای نخست‌وزیر، محمد مصدق نداشتند، و کنج عافیت و ناامیدی را به قیمت بر باد رفتن آرزوهای دور و درازشان برگزیدند، از ابتدا این‌گونه و این حال نبودند. کمتر از یکسال پیش، وقتی که مصدق از شاه تقاضای تصدی وزارت جنگ را کرد، تا همزمان با رهبری کابینه، امور نظامی را هم به دست خود بگیرد، با مخالفت محمدرضا پهلوی روبرو شد. مصدق‌ که پیشگاه و نیروی عامل نهضت نفت بود به مجرد مشاهده‌ این مخالفت، استعفا داد و میدان را خالی کرد. استعفای او، به مذاق شاه خوش نشست و او هم خیلی زود، احمد قوام، چهره‌ مشهور به وابستگی به انگلیس را به نخست‌وزیری انتخاب کرد. اقدام مصدق و روی کار آمدن قوام، بیش از هر کسی، کام طرفداران جنبش را که گرد آقای کاشانی، رهبر روحانی نهضت نفت جمع شده بود تلخ کرد. برای آنها باورپذیر نبود که مصدق، به این آسانی از صحنه کنار برود و مردم را که هزینه‌های گزاف برای سر کار آوردن او متحمل شده بودند تنها بگذارد. با این وجود، آیت‌ا... کاشانی، بی آن‌که نگاهی به رفتار دور از انتظار آقای نخست وزیر داشته باشد، حمایت از نهضت را سرلوحه‌ کار خود قرار داد و پیشاپیش ملت، به مقابله با جریان حاکم بر آمد.

 

وقتی که مذهبی‌ها وارد صحنه می‌شوند
احمد قوام، معروف به قوام‌السلطنه، بیانیه شدیداللحنی صادر کرد و نوشت، «کشتی‌بان را سیاستی دگر آمد» و زیر بار اقدامات انقلابی و ضداستعماری نخواهد رفت. در فضای رعب و وحشتی که این بیانیه در کشور ایجاد کرد، تنها یک نفر بود که بی‌محابا علیه قوام وارد عمل شد. آیت‌ا... کاشانی، روحانی کوتاه قامت اما بلند همت ساکن پامنار تهران. او نخست مصاحبه‌ای مطبوعاتی علیه قوام ترتیب داد و سپس، مردم را به تظاهرات علیه وی فراخواند. سی‌ام تیر۱۳۳۱، وعده‌گاه مردم تهران در خیابان‌های شهر بود. در پیشگاه جمعیت، عده‌ای کفن‌پوش حاضر بودند که کاشانی هم در میانشان دیده می‌شد.«بلافاصله قوای انتظامی و دستجات ارتش با کامیون و زره پوش به سوی منزل آیت‌ا... کاشانی که در قلب شهر قرار داشت، حرکت کردند. مردم زیادی کشته شدند. هر کشته، مردم را بیشتر عصبانی و جری می‌کرد. تعدادی از شهدا را که هشت نفر آنها از مریدان آیت‌ا... کاشانی بودند به خانه آیت‌ا... و از آنجا به جلوی مجلس حرکت دادند.» با این حال، حضور پایمردانه و پرشور مردم، قوام را مجبور به پشیمانی‌ و شاه را به عقب‌نشینی وادار کرد و خیلی زود، حکم برکناری قوام و نخست وزیری مجدد مصدق صادر شد. ۳۰ تیر، نقش نیروهای مذهبی و مومن در صحنه‌ نهضت در حمایت از رهبران و پیشگامان آن، را بیش از پیش روشن کرد. آنها که با وجود رنجیدگی از مصدق و اقدام ساده‌انگارانه‌ او، باز هم به میدان آمده بودند و در این تشخیص صواب، یعنی ترجیح نهضت بر شخص، موفق شده بودند، رمز موفقیت خود را در پیروزی از رهبری روحانی و استعمارستیزشان می‌دانستند. مبنا و مشی آیت‌ا... کاشانی در مبارزه، مبنایی مذهبی بود. در اعلامیه‌ای که علی قوام صادر کرده بود، به وضوح می‌توان این روح دینی منتشر در مبارزه‌ او را دید: «بر عموم برادران مسلمان لازم است که در راه این جهاد اکبر همت محکم بربسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند که تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است.» با این حال، دکتر مصدق، تمامی دستاوردهای نهضت را از نقش و برنامه‌های خود می‌دانست و برای همین، تنها هفت روز پس از آن‌که مجددا روی کار آمد، از آیت‌ا... کاشانی خواست تا در امور دخالتی نکند.

وقتی که مذهبی‌ها از صحنه خارج شوند
کاشانی و نیروهای انقلابی توقع داشتند تا با تشکیل دوباره کابینه‌ مصدق، روند رو به جلو و اصلاحی نهضت، به سوی حذف و کنار گذاشتن نیروهای سرکوبگر سابق باشد. از این رو، مشاهده‌ انتصاب برخی از نیروهای مذکور مانند سرلشگر وثوق، دژبان قوام السلطنه، از سوی مصدق به مناصب کشوری و لشگری موجبات اعتراض آنها را فراهم کرد. با این حال، مصدق در پاسخ به کاشانی نوشت:‌ «بنده صراحتا عرض می‌کنم که تاکنون در امور اصلاحی عملی نشده و اوضاع سابق مطلقا تغییر ننموده است و چنانچه بخواهند اصلاحاتی بشود، باید از مداخله در امور مدتی خودداری فرمایند، خاصه این‌که هیچ گونه اصلاحاتی ممکن نیست، مگر این‌که متصدی مطلقا در کار خود آزاد باشد. اگر با این رویه موافقند بنده هم افتخار خدمتگزاری خواهم داشت، والا چرا حضرت ‌عالی از شهر خارج شوید؟ اجازه فرمایند بنده از مداخله در امور خودداری کنم.»

به این ترتیب، روند فاصله گرفتن مصدق و کاشانی از یکدیگر، به‌تدریج شتاب گرفت. مصدق، پس از پایان مهلت شش ماهه اختیارات ویژه برای قانونگذاری، دوباره به مجلس، درخواست تمدید یکساله اختیارات را داد. اما این بار، مجلس شورای ملی به ریاست آیت‌ا... کاشانی، به مخالفت برخاست و این مطالبات را غیرضرور و بی‌مناسبت با نهضت ملی دانست. در مقابل هم مصدق، دست به انحلال مجلس زد و راه را برای عزل مجدد خود فراهم کرد.‌[۷] با حضور مستشاران و مباشران کودتاچی آمریکایی در ایران، شاه، مصدق را مطابق با قانون اساسی، از نخست‌وزیری عزل کرد و نظامیان، به رهبری فضل‌ا... زاهدی، به خانه‌ او ریختند و کار نهضت را تمام کردند. آیت‌ا... کاشانی، که به موجب موج تخریبگری مصدق و هوادارانش در این ایام منزوی و خانه‌نشین شده بود، یکبار دیگر برای مصالح جامعه و نهضت، کوشش کرد تا از سرنگونی مصدق جلوگیری کند.

مردمی که می‌توان به آنها مستظهر بود
یک روز پیش از کودتای ۲۸ مرداد، کاشانی با ارسال نامه‌ای به مصدق، که حامل آن محمدحسن سالمی، نواده‌اش بود، به او هشدار داد که کودتای آمریکایی-درباری در پیش است: «گرچه‌ امکانی‌ برای‌ عرایضم‌ باقی‌ نمانده‌ است‌ ولی‌ صلاح‌ دین‌ و ملت‌ برای‌ این‌ خادم‌ اسلام‌ بالاتر از احساسات‌ شخصی‌ است.... خودتان‌ بهتر از هر کسی‌ می‌دانید که‌ تمام‌ هم‌ و غمم‌ در نگهداری‌ دولت‌ جنابعالی‌ است‌ که‌ خودتان‌ به‌ بقای‌ آن‌ مایل‌ نیستید از تجربیات‌ روی‌ کار آمدن‌ قوام‌ و لجبازی‌های‌ اخیر بر من‌ مسلم‌ است‌ که‌ می‌خواهید مانند سی‌ام‌ تیر کذائی‌ یکبار دیگر ملت‌ را تنها گذاشته‌ و قهرمانانه‌ بروید. حرف‌ اینجانب‌ را درخصوص‌ اصرارم‌ در عدم‌ اجرای‌ رفراندم‌ نشنیدید مرا لکه‌ حیض‌ کردید خانه‌ام‌ را سنگ‌ باران‌ و یاران‌ و فرزندانم‌ را زندانی‌ فرمودید و مجلس‌ را که‌ ترس‌ داشتید شما را ببرد بستید حالا نه‌ مجلسی‌ هست‌ و نه‌ تکیه‌ گاهی‌ برای‌ این‌ ملت‌ گذاشته‌اید.‌ زاهدی‌ را که‌ من‌ با زحمت‌ در مجلس‌ تحت‌نظر و قابل‌ کنترل‌ نگه‌ داشته‌ بودم‌ با لطایف‌الحیل‌ خارج‌ کردید و حالا همان‌طور که‌ واضح‌ بود درصدد به‌ اصطلاح‌ کودتا است.‌ ‌‌این‌ نامه‌ من‌ سندی‌ است‌ در تاریخ‌ ملت‌ ایران‌ که‌ من‌ شما را با وجود همه‌ بدی‌های‌ خصوصی‌تان‌ نسبت‌ به‌ خودم‌ از وقوع‌ حتمی‌ یک‌ کودتا توسط‌ زاهدی‌ که‌ مطابق‌ با نقشه‌های‌ خود شماست‌ آگاه‌ کردم‌ که‌ فردا جای‌ هیچ‌ گونه‌ عذری‌ نباشد.»

پاسخ مصدق به نامه‌ هشدارآمیز کاشانی، یک جمله‌‌ کوتاه بود:‌ «مرقومة‌ حضرت‌ آقا توسط‌ آقای‌ حسن‌ سالمی‌ زیارت‌ شد اینجانب‌ مستظهر به‌ پشتیبانی‌ ملت‌ ایران‌ هستم. والسلام.»یک روز بعد که کودتا با موفقیت به پایان رسید و مصدق روانه‌‌ محبس شد، برای او و همگان روشن شد که سخن گفتن از پشتیبانی ملت و حضور مردم در صحنه، در زمانی که نیروهای مذهبی و آحاد مومنین جامعه منزوی و کنار گذاشته شده‌اند، سخنی توخالی و بی‌معناست. گرچه نیروهای ملی‌گرا از این تجربه‌ آشکار و عیان، در مراحل بعدی کار سیاسی خود نیز عبرت نگرفتند، اما کسانی چون حضرت امام خمینی (ره) با اتکا بر همین تجربه و پیوند با نیروهای مومن و متدین جامعه نه تنها تخت استبداد را به زیر کشید که مقتدرانه در برابر جبهه متصلب استعمار و استکبار هم ایستاد. و آنچه به نظر می‌رسد، این است که سرنوشت آینده ایران هم در گرو جانبازی و حضور در صحنه‌‌ همین آحاد مومنین است که در غیر این صورت‌ با رانده شدن این قشر از فضای اجتماعی و سیاسی ایران، باید منتظر ابتلائاتی همچون ۲۸ مردادها بود.

احسان قنبری نسب
ارسال نظرات