ناکامی سیاسی بنیصدر؛ الگویی برای اپوزیسیون
17 مهر 1400 ابوالحسن بنیصدر رئیسجمهور معزول جمهوری اسلامی ایران در فرانسه درگذشت. بنیصدر با سابقه ارتباطاتی که با جبهه ملی و گروههای منشعب از آن داشت و نیز با تحلیلهای خاص خود در فلسفه، روش و اقتصاد به عنوان تئوریسین برای تصاحب قدرت به دست آمده از انقلاب با یک برنامهریزی به امام خمینی نزدیک و خود را با ایشان همسو نشان داد. وی با نقد تفکر سازمان مجاهدین خلق و التقاطی خواندن آنها توانست به محبوبیّت خود در امت حزبالله بیافزاید و عضو شورای انقلاب شود. بنیصدر با چاپ کتاب »اقتصاد توحیدی» خود را به عنوان طراح حل مسائل اقتصادی با راهکارهای اسلامی معرفی نموده و بالاخره با محبوبیت به دست آمده توانست به تدریج شرایط لازم را برای کسب موقعیت اولین رئیسجمهوری اسلامی ایران، به دست آورد.
او پس از انتخاب شدن به عنوان رئیسجمهور توانست مقام ریاست شورای انقلاب و بالاخره مقام فرماندهی کل نیروهای مسلح را نیز کسب کند. بنیصدر توانست علاوه بر جایگاه ریاست دو قوه مجریه و مقننه (ریاست شورای انقلاب)، جایگاه مهم فرماندهی کل نیروهای مسلح را با هم تصاحب نماید.
ابوالحسن بنیصدر با به دست آوردن بالاترین جایگاههای نظام از این زمان به بعد به تدریج اهداف و اغراض خود را که متفاوت با آرمانهای امام و امت بود، بروز داد. او که به دنبال تصاحب تمامی قدرت بود؛ شروع به تضعیف طرفداران نخبه رهبری نمود تا بدینوسیله ایشان را از صحنه کنار زده و با این کار به تدریج پایگاه رهبری را تضعیف کند.
حمایت بنیصدر از گروههای لیبرال و چپگرای اسلامی و چالشهای جدی با نیروهای خط امام، که حزب جمهوری اسلامی مهمترین نماینده آن به شمار میرفت، قسمتی از طرح بنیصدر برای تصاحب تمامی قدرت بود؛ طرحی که در یکی از حساسترین مقاطع بعد از انقلاب، کشور را دچار بحرانهای متعدد کرد. تعارضات فراوان با مجلس شورای اسلامی و نهادهای انقلابی به حدی بود که برای انتخاب نخستوزیر کار به بنبست کشیده و اداره کشور چندین ماه دچار مشکلاتی شد. بنیصدر به هیچ وجه حاضر به قبول کاندیدای نیروهای مذهبی نبود و حتی با مطرح کردن نخستوزیری فرزند امام سعی داشت از انتخاب افراد وابسته به جناح مذهبی و حزب جمهوری اسلامی جلوگیری کند و خود را نیرویی مستقل معرفی نماید. هرچند با درایت امام و مخالفت ایشان با نخستوزیری فرزندش، طرح بنیصدر در نطفه خفه شد. اما درگیریها و تقابل میان بنیصدر و نیروهای خط امام به سطح جامعه نیز کشید. بنیصدر اینبار سعی کرد با اتحاد با سازمان مجاهدین خلق طرح خود برای تصاحب تمامی قدرت را پیش ببرد.
ارتباط وی با سازمان منافقین و حمایت از آنها یکی از مسائل قابل توجه در پرونده سیاسی بنیصدر به شمار میرود. اين ارتباط که چندماه پس از شروع کار او و در سال 1359 آغاز شد، رئیسجمهور را رودرروی امام و امت قرار داد و در نهایت پایان عمر سیاسی وی را رقم زد. ظاهراً اين ارتباط مستمر و مکرر برمبناي يک نگرش استراتژيک صورت ميگرفت و با توجه به روند وقايع هم بنيصدر و هم مجاهدين خلق احساس ميکردند که در آينده به وجود يکديگر نيازمندند. اتحاد سياسي براي بنيصدر که در درون نظام تشکيلات منسجم و سازماندهي شده نداشت، مفيد بود. براي مجاهدين خلق نيز بنيصدر ابزاري بود که راه را براي پيشبرد اهداف و اغراض آنان هموار ميکرد.
منافقين که به علتِ عدم شناخت انقلاب اسلامي فريب تبليغات بنيصدر را خورده بودند گمان کردند که ميتوانند از بنيصدر بهعنوان يک پل استفاده کرده و بهراحتي يازده ميليون رأي بنيصدر را به نفع سازمان جذب نمايند. در اين زمينه در اسناد درون گروهي منافقين آمده است: «برخورد اصولي اين است که برويم زير پوشش دکتر، درست مثل استفاده از يک ظرفِ آب در شرايط مختلفِ متناسب با مسائل خاص. اين شرايط عيني در ظرفهاي مختلف ريخته ميشود سريع متناسب با شکل ظرف به شکل او درميآيد. ظرف = جامعه و سازمان = آب. بنابراين بايد زير پوشش دکتر رفته و شکل متناسب از اين شرايط براي بردن خط سازمان به ميان مردم بهره گرفت.»[1] مسعود رجوي تصريح کرده بود که اگر سازمان با بنيصدر يکي شود، قطعي است که ميتواند رژيم را جارو کند.[2]
منافقین که با همکاری بنیصدر غائله چهاردهم اسفند 59 را رقم زدند، با شروع سال 1360 ارتباط خود با رئیسجمهور را وارد مرحله جدیدی کردند؛ ابتدا مسعود رجوی در ضمن نامهی محرمانهای در سوم فروردین از بنیصدر خواست در 12 فروردین، یک راهپیمایی ترتیب دهد. سپس در 7 اردیبهشت راهپیمایی از طرف مجاهدین خلق به طرفداری از رئیسجمهور برپا شد و رجوی در دومین نامه محرمانه خود به رئیسجمهور در31 / 2/ 1360 او را بهخاطر طرح رفراندوم و ایستادگی در برابر توصیههای امام مورد تشویق قرار داد و بنیصدر را آلنده[3] تاریخ ایران خواند. نهایت این همکاری رئیسجمهور و سازمان منافقین شورش مسلحانه 30 خرداد 1360 علیه نظام نوپای اسلامی بود.
رئیسجمهوری که آیتاللهزاده بود، درس اقتصاد را در خارج از کشور خوانده بود. در پاریس همراه با امام بود. با بازگشت به ایران به شورای انقلاب پیوست. در اولین انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرد و به پیروزی رسید؛ در مقطعی از حمایت امام، مردم و نیروهای انقلابی برخوردار بود در نهایت با نزدیکی به گروههای ملیگرا و سازمان مجاهدین خلق، علاوه بر خیانت در جنگ تحمیلی، در طراحی کودتا علیه نظام جمهوری اسلامی نیز مشارکت داشت. ادامه این امر در نهایت عزل او از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری را در پی داشت. کمی بعد از عزل، بنیصدر به همراه سرکرده منافقین یعنی مسعود رجوی از ایران فرار کرد و به همان کشوری بازگشت که دو سال و نیم پیش از آنجا به ایران آمده بود.
بعد از فرار بنيصدر وزير امور خارجهي وقت فرانسه کلود شسون اعلام کرد که اگر او خواهان پناهندگي سياسي از فرانسه باشد، به وي پناهندگي خواهيم داد و از او حمايت خواهيم کرد.[4] صدامحسين ديکتاتور عراق نيز در يک نشست مطبوعاتي اعلام کرد چنانچه رئيسجمهور تمايل داشته باشد، عراق آمادهي دادن پناهندگي سياسي به وي ميباشد.[5] بنيصدر به نقل خودش اول قصد رفتن به افغانستان را داشت ولي به غرب آمد تا روابط ارگانيک ميان ريگانيسم و خمينيسم را افشاء کند.[6]
بنیصدر در فرانسه در مصاحبهای با مجله اشپیگل مسئولیت ترورها و انفجارهای اخیر در کشور را برعهده گرفت. وی در مصاحبه با مجله اشپیگل چاپ آلمان فدرال گفت: ظرف چندماه آینده رژیم جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی سرنگون خواهد شد. از بنیصدر سؤال شد آیا کسی قادر به سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی هست که وی پاسخ داد من هستم و طی چندماه آینده به ایران بازمیگردم. وقتی از بنیصدر سؤال شد آیا وی میخواهد به عمر رژیم جمهوری اسلامی پایان دهد، وی پاسخ مثبت داد. بنیصدر ادعا کرد تنها پانزده درصد از مردم ایران از رژیم جمهوری اسلامی حمایت میکنند! وی پیشبینی کرد که چریکهای چپگرای مجاهدین که همپیمانان وی هستند به همراه گروههای چریکی دیگر مقامهای نظام جمهوری اسلامی را در سراسر کشور از میان برخواهند داشت و بدین ترتیب مسئولیت ترورها و انفجارهای اخیر ایران را برعهده گرفت. [7]
از سوی دیگر یونایتدپرس گزارش داد مسعود رجوی سردسته چریکهای چپگرای منافقین در یک مصاحبه تلفنی از پاریس با یونایتدپرس گفت: «بنیصدر پیشنویس قانون اساسی جدیدی را تهیه کرده و به او(رجوی) دستور داده است یک حکومت در تبعید تشکیل دهند.» رجوی بیان کرد که رئیسجمهور سابق از او خواسته است که شورای مقاومت ملی برای متحدکردن همه نیروهای دموکراتیک و ناسیونالیست تشکیل دهد. وی افزود گام آینده تشکیل یک کمیته یا کابینه در تبعید است. وی در ادامه گفت مجاهدین مارکسیست– لنینیست همراه با حامیان رئیسجمهوری لیبرال سابق و دیگر گروههای مخالف، اکثریت را تشکیل میدهند! همچنین بنیصدر از زمان ورودش به فرانسه یک سلسله مصاحبه مطبوعاتی انجام داد که در آنها وی آشکارا هدف خود را دایر بر شرکت در سرنگونی انقلاب اسلامی ابراز داشت.[8]
در این زمان سازمان مجاهدين خلق نهايت استفاده را از نام و اعتبار بنيصدر برد و رجوي براي استحکام اين اتحّاد استراتژيک، با فيروزه بنيصدر دختر رئيسجمهور مخلوع پيوند زناشويي بست؛ ازدواجي که خيلي زود به بنبست رسيد. در 7 مهرماه 1360 نيز برنامهي دولت موقت جمهوري دموکراتيک اسلامي ايران توسط شوراي ملي مقاومت اعلام گرديد و بنيصدر بهعنوان رئيسجمهور و رجوي بهعنوان مسئول شوراي ملي مقاومت سند آن را امضا کردند. اما بنيصدر خيلي زود متوجه شد که او نيز تنها در حد يک وسيله و ابزار براي مجاهدين خلق کاربرد دارد. لذا در 20 اسفندماه 62 از سازمان و تشکيلاتي که باعث ويراني کاخ اعتبار و شکستن شيشهي شخصيت او شده بودند، جدا شد.
رجوی در گزارش خود از جریان پیوند و جدایی بنی صدر تأکید می کند: « ... ما به هیچ وجه از ائتلاف با بنیصدر پشیمان نیستیم، یعنی اگر بتوان نوار زمان را تکرار نمود، باز هم با همان بنیصدر فردای 30 خرداد مؤتلف و متحد میشویم،.... اگر چه باید تأکید نمود که .... برای خود او فوقالعاده متأسفیم.»[9]
اما واقعیت این است که مسعود رجوی نگاهی مصرف گرایانه به بنی صدر داشت. اساسا بنی صدر در یک بازه، برای منافقین کاربرد داشت و پس از آن، دیگر انقضای او به سر می آمد. رجوی با حضور در کنار بنی صدر که رئیس جمهور معزول ایران بود، می توانست بیشتر برای خود اعتبار کسب کند. در واقع از میان بنی صدر و رجوی، کسی که از حضور در کنار دیگری سود می برد، رجوی بود. مسعود خدابنده عضو جداشده سازمان مجاهدین خلق با تأکید بر اینکه «بنیصدر کارت اعتباری شارژ شده مسعود رجوی» بود، میگوید: «بنیصدر تا زمان جا افتادن رجوی در غرب مصرف داشت (هم خودش و هم دخترش که رجوی صرفاً برای استفاده از بنیصدر و تحمیل نقطه نظراتش با او ازدواج کرده بود.) بعد از آن دیگر مزاحم بود.»
مدتی پس از فرار از ایران، بنیصدر با اعضای خاندان پهلوی در فرانسه، ارتباط برقرار کرد. فرح پهلوی در اینباره میگوید: «من هم در چند نوبت به او و دخترش کمکهای مالی کردهام. بنیصدر اکنون به موجودی قابل ترحم تبدیل شده است. او مردی منزوی و دارای افکار مالیخولیائی است. میگوید از وحشت نمیتواند خواب راحتی داشته باشد.»[10]
سرنوشت کسی که خود را رهبر اپوزوسیون میدانست به جایی رسید که سازمان منافقین بعد از بهرهبرداری از وی، او را کنار گذاشت و خاندان فراری شاه معزول ایران، به وی نگاهی ترحمآمیز داشتند.
پینوشتها:
1- چهره دوم نفاق، ص121.
2- سازمان مجاهدين خلق، پيدايي تا فرجام، ج 2، تهران موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 568.
3- سالوادور گونسز آلِنْدِه، در اوت 1970م به ریاستجمهوری شیلی رسید و تلاش كرد سیاستهای اقتصادی ماركسیستی را در شیلی بهاجرا درآورد اما در یازدهم سپتامبر 1973م، ژنرال آگستینو پینوشه كه در آن زمان فرماندهی نیروی دریایى و وزارت دفاع شیلی را برعهده داشت، به كمك سازمان سیا و حمایت مالی آمریكا، علیه آلنده رئیسجمهور قانونی شیلی دست به كودتا زد و با بمباران كاخ ریاستجمهوری و سپس روانهی ساختن هزاران سرباز به خیابانهای سانتیاگو مركز شیلی، مراكز مهم كشور را به تصرّف خود درآورد و دولت آلنده را سرنگون ساخت.
4- دفتر سياسي سپاه پاسداران، بولتن رويدادها و تحليل، شمارهي 19 تاريخ 14/4/60
5- وزارت ارشاد اسلامي، بولتن خبري مطبوعات جهان، شمارهي 89 مورخهي 7/7/60
6- ابوالحسن بنيصدر، درس تجربه: خاطرات ابوالحسن بنیصدر اولین رئیسجمهوری ایران، به کوشش حمید احمدی، آلمان، انتشارات انقلاب اسلامی، ص 341 .
7- ر.ک، کیامرث جهانگیر، تاریخ تحولات سیاسی جمهوری اسلامی ایران، ج5، تهران مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1397، ص 71-72.
8- همان، ص 72.
9- نشریه مجاهد ، ش 228، ص 35.
10- ر.ک. روزنامه کیهان، توطئه مشترک بنیصدر و منافقین، 1 مهر 1393.