مؤلفههای مکتب حاج قاسم سلیمانی
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، به راستی چه فرآیندی در زندگی یک انسان طی میشود که او را در قامت یک مکتب، فرازمند میکند؟ چه اتفاقاتی رخ میدهد که یک انسان به تنهایی یک مدرسه درسآموز میگردد؟ پاسخ روشن است.
هرگاه انسان از مدار فردیت خویش خارج گردد و سعه وجودی او آنقدر گسترش یابد که بر نفوس انسانها تأثیری قابل توجه در مسیر کمال بگذارد او در واقع تبدیل به یک مکتب شده است. آنگاه که منظومهای منسجم و جامع و متشکل از اجزای یک شخصیت رشدیافته در ابعاد مختلف و زمینههای گوناگون شکل میگیرد او به عنوان یک مکتب و یک الگو و یک مدرسه درسآموز رخ مینماید. و سردار دلها و قاسم عزیز ملتهای آگاه و آزاده این چنین بود. همانگونه که یار مخلص و همراه مؤمن و شجاعش ابومهدی مهندس «که درودبیکران الهی بر او باد» این چنین بود.
اکنون به تبیین برخی از ویژگیهای برجسته مؤسس و پایه گذار این مکتب می پردازیم که همانا بیانگر مؤلفههای این مکتب می باشد.
نبوغ نظامی
او مسلط به دانش رزم بود. و برای کسب این دانش و مهارت دقیق و حساس، به گونهای کاربردی و نه صرفاً نظری، بایستی در میدان نبرد، حضوری مستمر داشت و آرام آرام با زوایای مختلف و پیچیدگیهای فراوان آن آشنا شد. او دستکم، سه میدان عمده رزم را آزموده بود: میدان دفاع مقدس، میدان مبارزه با اشرار مسلح و سرانجام میدان مبارزه در عرصه فرامرزی و منطقهای در عراق و سوریه (در مقابل جریان سفّاک داعش با همه پشتیبانیهایی که از سوی قدرتهای استکباری و اذنابشان از آن صورت میگرفت) و نیز در هر نقطه دیگری از منطقه که حضور او ضرورت مییافت.
روحیه سلحشوری و جنگندگی
او در جنگها علاوه بر هدایت مقاطع مختلف عملیاتی از طریق استقرار در قرارگاهها، در نهایت شجاعت و بیباکی در خطوط مقدم حضور مییافت. او عاری از هرگونه ترسی در مواجهه با دشمن در معرکهها و میادین نبرد بود او این جملات امیرمؤمنان حضرت علی(ع)را با همه وجود دنبال مینمود که فرمود: تزول الجبال ولاتزل،عضعلیناجذک،اعرالله جمجمتک،ارم ببصرکاقصی القوم و غضبصرک واعلم ان النصرمن عندالله سبحانه»، اگر کوه ها متزلزل شود تو تکان مخور، دندانهایت را به هم بفشار و جمجمه خویش را به خدا عاریت ده، قدم هایت را بر زمین میخکوب کن، و نگاهت به آخر لشگر دشمن باشد، چشمت را فرو گیر(و مرعوب نفرات و تجهیزات دشمن مشو) و بدان که نصرت و پیروزی از سوی خداوند سبحان است» همانا که سردار سلیمانی اینچنین بود.
او در میانه میدان نبرد حضور می یافت و شجاعانه می جنگید. اینچنین حضوری نتیجهای بس مؤثر داشت و باعث می گردید که انگیزه و توان و تحرک نیروی رزم مضاعف گردد. فرماندهی و رشادت بی نظیر او موجب گردید که پس از دریافت چند نشان فتح، برای اولین بار نشان ذوالفقار را که بالاترین نشان نظامی کشور است از سوی فرماندهی معظم کل قوا دریافت نماید.
روحیه شهادت طلبی
قاسم عزیز ما شیفته شهادت بود او در داغ فراق یاران همرزمش می سوخت و در نجواهای شبانهاش پیوسته از حضرت حق طلب شهادت مینمود. او از مغز استخوان و بندندان و با ذره ذره وجودش خواهان شهادت بود، او با شهدا سخن میگفت و از آنان ملتمسانه میخواست که او را به سوی خویش برکشند و به بزم معنوی خود فراخوانند. بزرگترین آرزوی او که هیچگاه در آن سستی و کاستی پدید نیامد، همانا شهادت بود و سرانجام به این آرزو که به دست شقیترین انسان روزگار به شهادت برسد، رسید.
اخلاص
او به شدت از ریا و خودنمایی پرهیز میکرد. بود و نمود او یکی بود، آنگونه مینمود که بود. ظاهر بیآلایش و مؤمنانه او خبر از باطن صاف و پالودهاش میداد، مصداق آیه شریفه «سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ» بود در طریق اخلاص ثابتقدم بود. هیچ گاه به دنبال مطرح نمودن خود نبود و آنچنان به غنای درون رسیده بود که مستغنی از ذرهای جلوهگری بیرونی شده بود. زلال چون آب بود و شفاف چون آئینه.
ارادت و تمسک به اهلبیت (ع)
او از عمق جان شیفته اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بود. اعتقاد و ارادت و عشق به خاندان رسالت در اعماق وجودش رسوخ نموده بود. پیوسته متوسل به آن اختران تابناک آسمان امامت و ولایت بود. هرگاه به زیارت مضجع شریف یکی از معصومین (ع) تشرف مییاف.ت سکر و نشئه حلاوت حضور در جوار مرقد مطهرشان، روح آسمانی او را جلا میبخشید و به پرواز در میآورد و بهجت و سروری تام و تمام جان شیفته او را فرا میگرفت. مجلس عزای حسینی (ع) را برپا میکرد و خدمت در روضه سیدالشهدا (ع)را برای خود افتخاری بس بزرگ میدانست.
ولایتمداری
او به غایت ولایتمدار بود و به رهبر و مقتدای خویش عشق میورزید. نگاه او به عنوان یک افسر رشید لشکر اسلام به ولیامر مسلمین و فرماندهی معظم کل قوا تنها از حیث رعایت سلسله مراتب نظامی نبود بلکه نگاهی بس فراتر داشت و از جنبه اعتقادی بدی نامر مینگریست سخن او، نوشته او، نگاه او، تصمیمات، فعالیتها و اعمال او همه و همه تعقیب کننده خط ولایت بود. بیجهت نیست که عبارت مالک اشتر ولایت در وصف او به کار برده میشود.
تعبد و معنویت
او علاوه بر انجام واجبات عبادی به مستحبات نیز توجه ویژهای داشت. از هر فرصتی برای تلاوت آیات قرآن و دعا و مناجات بهره میجست. مقید به تهجد و نماز شب بود. گریهها و راز و نیازهای او در دل شب به روشنی تصویری از یک عارف واصل به دست میدهد عرفان و حماسه هرچند دو رفتار متفاوت میباشند اما وقتی عرفان، وصول به حقیقت از طریق شریعت و حماسه از جنس جهاد فی سبیل الله باشد جانمایه آنها یکی می شود. به یاد بیاوریم دوران دفاع مقدس را که رزمندگان عزیز ما در اوج داشتن روحیه جنگندگی و سلحشوری و رزم و ستیز با دشمنان، سنگرهای خویش را به نیایشگاههایی بس نورانی و معنوی تبدیل نموده بودند که در آن عاشقانه به ذکر و دعا و مناجات و راز و نیاز با حضرت حق جل و علی میپرداختند گویی آنان عرفایی بودند که در طریق سیر و سلوک معنوی، منزل به منزل ره پیمودهاند. قاسم از جنس همان بچهها بود.
فرامرزی بودن
فرماندهی بر سپاه قدس فرصتی را برای حاج قاسم فراهم نمود تا تجربیات جدیدی کسب کند. او در این دوران نه تنها با زوایای مختلف جریان مقاومت در منطقه آشنا گردید بلکه به لحاظ هوشمندی و توان فرماندهی و مدیریتی که از آن برخوردار بود به سرعت توانست در این عرصه کارساز و تأثیرگذار گردد. جنگ ۳۳ روزه در لبنان و آشنایی با جریان مقاومت در فلسطین، تراز فرماندهی او را بالا برد و آنگاه وقتی جریان ضد انسانی داعش که بنا به اعتراف سردمداران جنایتکار امریکا ساخته و پرداخته دست آنها بود چهره پلید خود را در عراق و سوریه نشان داد، اوج درخشش سردار ما نیز در مقابله میدانی با این جریان سراسر پلیدی و پلشتی و سرانجام برچیده شدن آن نشان داده شد.
وقتی به سالهای قبل باز میگردیم به آن زمان که رعب و وحشت بر مردم بیگناه منطقه حاکم شده بود و داعش به پشتیبانی مالی، تسلیحاتی و رسانهای استکبار و صهیونیسم و همکاران منطقهای آنان بیمحابا، از هیچ جنایتی فروگذار نمینمود و به جان و مال و ناموس مردمان بی دفاع سرزمین عراق و شام بیرحمانه میتاخت و به سرعت پیشروی مینمود و در فکر استقرار همیشگی و سیطره دائمی در این سرزمینها بود به خوبی میبینیم که در آن زمان همه مدعیان، صحنه را خالی نمودند و تا مدتها این تنها ایران اسلامی بود که با دوراندیشی و درایت و هوشمندی رهبر معظم انقلاب، افسران رشید خویش را روانه میدان جنگ مینمود تا امنیت و آرامش را به مردم بی دفاع منطقه بازگرداند.
پدیدهای مبارک به نام مدافعان حرم که هسته مرکزی آن دلاورمردان ایرانی بودند شکل گرفت و سرانجام در کمال بهت و ناباوری تحلیلگران نظامی و سیاسی جهان، سردار سرفراز ما که عزم خویش را برای پاک کردن منطقه از لوث وجود خبیث داعش جزم کرده بود، خبر از نابودی حکومت داعش و پایان یافتن سیطره آن بر منطقه داد. امروز نه تنها امنیت منطقه، بلکه امنیت جهان مرهون مجاهدتها و تلاشهای خستگیناپذیر آن استراتژیست بزرگ جهانی یعنی سردار سپهبد سلیمانی است او در هر نقطهای که جنگید برای استقرار امنیت و آرامش و بازگرداندن زندگی جاری و طبیعی مردم به آنان، جنگید. در این باب و در خصوص اقدامات خارقالعاده او در آینده باید پژوهشها نمود، کتابها نوشت، کنگرههای بینالمللی برگزار نمود. آثار علمی، تحلیلی، آموزشی گوناگون و نیز محصولات فرهنگی و هنری فاخر پدید آورد.
یک دیپلمات برجسته
تأثیرات منطقهای و جهانی سردار سلیمانی تنها به لحاظ قدرت فرماندهی و اقدامات نظامی وی نبوده است، هر جا که ضرورت مییافت، او در تراز یک دیپلمات کارکشته و برجسته ظاهر میگشت. جذبه و جذابیتش از یک سو و تسلطش به آداب و فنون مذاکره در عرصه دیپلماسی از سوی دیگر به او قدرت تأثیرگذاری فوقالعادهای در این میدان داده بود این ویژگی مکمل فرماندهی نظامی او بود. آنگاه که لازم میآمد از قدرت سخت بهره میجست و در وقت مقتضی خویش از قدرت نرم. در این خصوص نیز نکتههای بسیاری وجود دارد که شایسته است تحلیلگران روابط بینالملل و تاریخنویسان معاصر در جای خود بدان بپردازند.
سخت کوشی
او مردی نستوه و خستگیناپذیر بود، از هیچ مشکلی نهراسید و هیچگاه دچار رخوت و سستی و رکود نشد، به غایت ساعی و تلاشگر بود و به آسایش خویش نمیاندیشید. علیرغم اینکه در چند عملیات مجروح شد اما همچنان بر بازگشت به جبهه پای میفشرد و در کوتاهترین زمان ممکن به خطوط مقدم عملیاتی باز میگشت. برای کسی که عمر پر برکت خویش را در جنگ و جهاد گذرانده باشد شاید توجیه در پیش گرفتن یک زندگی آرام و بی دغدغه کاملاً پذیرفتنی باشد. اما روح بیقرار او از راحتی و آسایش گریزان بود و او میخواست تا پایان عمر و تا آخرین نفس سختکوشانه و مجاهدانه به پیش رود.
نظم و انضباط و دقت در امور
ذهنی نظم یافته داشت، دقیق و منضبط بود، در جلسات به موقع حضور مییافت، گاه برای شرکت در جلسهای مهم از دمشق به تهران میآمد و پس از شرکت در آن مستقیماً به فرودگاه میرفت و عازم دمشق میشد، دقیق بود و وظیفهشناس.
سرعت عمل و به هنگام بودن
بیشک سرعت عمل یکی از ویژگیهای ضروری هر فرمانده نظامی است. اما ماهیت کارزاری که او در آن وارد شده بود به گونهای بود که بایستی چون صاعقه بر سر دشمن غدار فرود میآمد. مکالمه مسئولین منطقه با او و خبردادن از نزدیک شدن داعش به آنان و استمداد جستن از او و حضور برق آسایش در میانه میدان در کمترین زمان ممکن و شکستن محاصرهای که حلقه آن توسط داعش دما دم تنگتر میشد تنها یکی از خاطرات ماندگاری است که مسئولین منطقه از آن با شگفتی یاد میکنند.
بیان تأثیرگذار
تحلیلگران روانشناسی و شخصیتشناسان، تسلط به فن خطابه را به عنوان یکی از ویژگیهای شخصیتهای فوقالعاده تأثیرگذار (کاریزماتیک) عنوان میکنند. او این چنین بود و وقتی سخن میگفت بیانش آمیزهای از عقلانیت و احساس بود و چون از دل بر میخواست در نفوس انسانها عمیقاً تأثیر مینهاد.
علاقه به فرهنگ و هنر
کتابخوانی یکی از برنامههای همیشگی او بود علاوه بر مطالعه مطالب مستند، به خواندن رمانها و داستانهایی که سرگذشتهای درسآموزی را حکایت میکردند میپرداخت. مخصوصاً آثار مربوط به زندگی شهیدان را با حسرت و اشتیاق میخواند و هر جا که به وجد میآمد در حاشیه کتاب مطلبی مینوشت تقریظهای او بر کتابهایی که خوانده است خواندنی است. به شعر و ادبیات و هنر علاقهمند بود و به تماشای فیلمهای فاخر مینشست و مشوق کارگردانان و هنرمندانی بود که در به تصویر کشیدن خصال برجسته انسانی میکوشیدند.
روحیه انقلابی
او فرزند انقلاب بود و دلبسته و مروج گفتمان آن، او به روشنی میدید که انقلاب به مثابه درختی تناور، پیوسته رشد کرده و شاخ و برگ آن فزونی یافته و به سوی ملتهای عدالتخواه جهان امتداد مییابد.
اعتدال
او از ورود به حاشیهها در هر زمینهای دوری میجست اهل افراط و تفریط نبود فراجناحی بود و نگاهش به جریانات مختلف سیاسی که در زیر خیمه انقلاب فعالیت مینمایند به مثابه افراد یک خانواده با سلایق متفاوت بود کلیت جامعه ایرانی را یک خانواده میدانست بینش او همگرایانه و تلاش او همافزایانه بود برای او وحدت و انسجام ملی به غایت مهم بود و به لحاظ اینکه بینشی وسیع و جامعنگر داشت بیشتر بر مشترکات رویکردهای افراد و شخصیتها و مجموعهها تأکید مینمود تا بر وجوه تمایز آنها. در عین حال او مشی انقلابی را پیشه ساخته و استمرار آن را کاملاً ضروری میدانست.
سنجیدگی و تدبیر در امور
تصمیمات او سنجیده و حساب شده بود و امور را با تدبیر دنبال میکرد ذهنی پردازشگر داشت خوب میشنید خوب تأمل و تفکر میکرد و دقیق و بجا تصمیم میگرفت و آنگاه خوب عمل میکرد رویه و رویکردی حلال مسائلی در امور مختلف داشت به اصل بهرهوری که بر دو پایه کارآمدی و اثربخشی استوار است پایبند بود و از مشورت دیگران بهره میجست. به کار جمعی معتقد بود و بدان بها میداد. به اتقان در عمل توجه داشت در عین وظیفهگرا بودن نتیجهگرا بود و به محصول و غایت کار میاندیشید.
سادگی و صفا
زندگی سادهای داشت با حداقل امکانات. میتوانست از راه مشروع بسی بیشتر داشته باشد. اما نمیخواست، از تجملات به دور بود و از تشریفات بیزار. به راحتی در مجالس مختلف حضور مییافت رسم خاکساری پیشه کرده بود در وجود با صفا و نورانیاش هیچ نشانهای از تکبر و تبختر و خود بزرگبینی یافت نمیشد.
مردمی بودن
او عاشق مردمش بود به همین لحاظ مردم عاشق او بودند. او پدر مهربان یتیمان بود و ملجا دردمندان و پناهگاه محرومان. او عمیقاً بر این باور بود که مردم ولینعمت ما هستند. و این انقلاب و نظام حاصل تلاش آنان و متعلق به آنان است پیوسته بر این امر تأکید میکرد که ما مدیون و وامدار این مردم عزیز هستیم و خدمت به آنان را بایستی یک افتخار بزرگ بدانیم در حوادث گوناگون در میان مردم حضور مییافت و به یاری آنها میشتافت خاطره شیرین حضور او در میان سیلزدگان در اوایل سال جاری هیچگاه فراموش نمیشود.
ارتباط با جوانان
او ضمن اینکه تکریمکننده گروههای سنی متفاوت از جمله میانسالان و سالمندان بود و آنان را بسیار مورد احترام قرار میداد، اما علاقه خاصی به جوانان داشت او جوانان را به عنوان ارزشمندترین و پربهاترین سرمایه کشور میدانست و ارتباط عمیقی با بسیاری از آنان برقرار کرده بود. از دیدن جوانان پر شور میهن به وجد میآمد و برای پیشرفت آنان از هیچ تلاشی فروگذار نمیکرد.
آرامش و طمأنینه
در عین صلابت، آرام و پر طمأنینه بود سکینه قلبی او متأثر از این بود که پیوسته به یاد خداوند تبارک و تعالی بود و همواره خود را در محضر ربوبی میدانست. در جای خود قاطع بود اما با کسی درشتی نمیکرد. مرکز ثقل و گرانیگاه شخصیت او در درون او بود نه در برون او، لذا با نوسانات بیرونی، ثبات درون او دچار تغییر و تزلزل نمیشد. مؤدب، موقر و آرام و متین بود.
خوشخویی
مصداق بارز یک انسان خوشخو و خوشرو بود و لبخند ملیح و دلنشینش، جذابیت چهرهاش را دو چندان میکرد. با مغناطیس اخلاق نیکوی خویش، دلهای انسانهای بیشماری را به سوی خود جلب نموده بود. دوست داشتنی بود و به همان میزان که در برابر دشمن با صلابت بود و لرزه بر اندام او میافکند در مقابل آحاد مردم متواضع و فروتن بود او مصداق بارز آیه ۲۹سوره فتح قرآن بود که میفرماید: «محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماءبینهم»
ارتباط عمیق با خانواده
او عمیقاً به خانواده خویش عشق میورزید. تکریم و احترام او به والدین زبانزد خاص و عام بود و رابطه عاطفیاش با همسر و فرزندان، کانون خانوادگیشان را گرم و پرحرارت نموده بود. انبوه مسئولیتها و دغدغهها و حساسیتهای کاری، هیچگاه باعث نگردید که او از توجه به خانواده و وقتگذاری برای آنان در حدی که برایش مقدور بود فروگذار نماید. صله رحم با بستگان را هیچگاه فراموش ننمود. اینکه انسان در اوج داشتن مسئولیتی اینچنین خطیر که ذهن و وقت و توان انسان را مصروف خود مینماید. مراقب این نکته باشد که به خواستههای عاطفی خانواده، بستگان و خویشاوندان و دوستان و آشنایان توجه نماید، حقیقتاً ستودنی است.
درک عمیق از حقیقت دنیا و آخرت
او حقیقت زندگی دنیوی را عمیقاً شناخته بود و از سطح به عمق رفته بود و دنیا را از ورای ظواهرش میدید. او نیک دریافته بود که دنیا با همه جاذبههایش، با همه زرق و برقش، با همه لذتهایش، با همه چرب و شیرینش، ناپایدار و گذراست. او به خوبی متوجه این حقیقت شده بود که دنیا گذرگاه است و آخرت منزلگاه. نگاه او به دنیا از بالا به پایین بود اما درک این معنا باعث نگردید که ره به تفریط برده و گوشه انزوا اختیار کند و صرفاً به عبادت رهبانیتگونه بپردازد بلکه او دقیقاً به این حدیث شریف نبوی(ص) که فرمود: «الجهاد رهبانیه الاسلام» عمل نمود.
او مصداق این جمله امیرمؤمنان(ع)بود که «حملو ابصارهم علی اسیافهم» جنگاوران متقی از روی بصیرت شمشیر میزنند. ورود در هنگامههای پرخوف و خطر و در معرکههای سنگین جهاد فی سبیل الله برای او حکم عبادت و رهبانیت (از جنسی که پیامبر اعظم(ص) آن را مورد تأکید قرار داده) داشت. نگاه او به دنیا و فانی بودن آن، رفتار او را به گونهای شکل داده بود که گویی از اهل دنیا نبود او پیوسته احساس میکرد که در این دنیا مسافری است که دیر یا زود بایستی به جهان آخرت شتافت. او دنیا را به عنوان یک مجاز ناپایدار و آخرت را به عنوان حقیقتی ماندگار یافته بود. او عمیقاً به این آیه باور داشت که: «وللآخرهخیرلکمن الدنیا» او آخرتگرا بود و بدین لحاظ عبد صالح خدا و بنده مبارک او گردید.
«مرد آخِربین مبارک بندهای است» او با زیباترین رنگ هستی پوشش یافته بود که همانا رنگ الهی است «صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» و این حاصل شناخت دقیق او نسبت به فلسفه خلقت و عظمت خالق و پرهیز از دنیازدگی و توجه به آخرت بود. او خواستههای خود را در مسیر خواسته خداوند تعریف کرده بود.
توجه به اصل کمال طلبی
او همواره تلاش میکرد تا باورهای الهی خویش را تعمیق بخشیده و در مسیر اعتلای رفتارهای سازنده طی طریق نماید. ایمان مستقر و رو به رشد در نهاد انسان و تلاش در جهت انجام اعمال صالح که روزبهروز از عمق و گسترش بیشتری برخوردار گردد. شخصیت انسان را استوار نموده و او را به کمال هرچه بیشتر نزدیک و نزدیکتر مینماید. او در این مسیر دچار تزلزل و عقب گرد نگردید. بر صراط مستقیم حق پایدار بود و از پلکان کمال آرام آرام بالا میرفت. او رهروی بود که آهسته و پیوسته میرفت همچون کوهنوردی که گامهای استوار خویش را شمرده شمرده برای رسیدن به قله برمیدارد.»
اینها و ویژگیهای فراوان دیگری، مؤلفههای این شخصیت بزرگ را نشان میدهند. مؤلفههایی که وقتی فراگرد هم میآیند جامعیت یک شخصیت را به تصویر میکشند و او را به عنوان یک مکتب و یک چراغ راه و یک مدرسه درسآموز معرفی میکنند. منظومهای که همه اجزای آن با یکدیگر همگون و هماهنگند ما در این شاکله شخصیتی، تضاد و شک و تردید و نوسان نمیبینیم. او یک اسطوره است اما نه اسطورهای از عهد باستان بلکه اسطورهای پیش چشم، ملموس و مربوط به جامعه کنونی ما، الگویی عینی برای هر کسی که بخواهد در مسیر کمال گام بردارد. ما در اینجا قصد گزافهگویی نداشتهایم هر آنچه که از صفات او به تصویر کشیدیم عین واقعیت بود او تلاش کرده بود تا همه ظرفیتهای وجودی خویش را شکوفا نماید و تصویری از چهره یک انسان ذو ابعاد و نه تک ساحتی را در عصر کنونی به جامعه ما و جهانیان نشان دهد.
او یکبار دیگر و در امتداد خطی که انسانهای خود ساخته که هر یک چراغی بر افروختهاند و از حصار فردیت به در آمدهاند و به جامعه خدمت نمودهاند چراغی پر فروغ بر افروخت. او یکبار دیگر عملاً به ما نشان داد که انسان دارای قابلیتهای فراوانی است که در صورتی که همت نماید میتواند به خوبی آنها را شکوفا نماید. ابعاد شخصیتی او به گونهای است که میتواند الگوی هر انسانی در هر منصبی و هر موقعیتی باشد. نکتهای که ذکر آن در اینجا ضروری میباشد همانا تأثیر شهادت آن سردار سرفراز است دشمن گمان میکرد که با شهادت رساندن سردار سلیمانی و حذف ظاهری او به اهداف خویش دست مییابد. در حالی که باید گفت که « شهید سلیمانی از سردار سلیمانی کارسازتر است».
تشییع بینظیر پیکر او آن موج بهتآور و خیره کننده را در جهان ایجاد نمود دشمن از رمز و راز شهادت بیخبر است اسلاف او در سال ۵۱ هجری در سرزمین کربلا سیدالشهدا (ع) را به شهادت رساندند آنان گمان کردند که کار حسین (ع) را به پایان رساندهاند. غافل از اینکه نورالهی خاموش نمیشود. امروز و پس از گذشت نزدیک به ۱۴۰۰ سال از آن تاریخ نام حسین (ع) در گنبد گیتی طنینانداز است و راهپیمایی اربعین او به یک معجزه میماند. پیروان سیدالشهداء (ع) نیز چنیناند. موج جهانی مقاومت پس از شهادت سردار سلیمانی برخاسته و روز به روز توفندهتر میشود این سنت الهی است «یرِیدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ الله بِأَفْواهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ».
نکتهای که در پایان بایستی بدان اشاره نمود این است که شهید سلیمانی تنها یک الگو در عرصه نظامی و جنگاوری نبود بلکه او برای همه کارگزاران و دستاندرکاران اداره بخشهای مختلف کشور و برای آحاد ملت عزیز ایران مخصوصاً جوانان برومند این سرزمین یک الگوی جامع اخلاقی، فکری، معرفتی، معنوی و نمونهای برجسته از مدیریت جهادی است. در اینجا باید به بیانیه راهبردی گام دوم انقلاب که سال گذشته و در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب کبیر اسلامی توسط رهبر حکیم و آیندهنگر انقلاب صادر گردید اشاره نمود و اینکه برای تحقق اهداف و رویکردهای این بیانیه بایستی به مؤلفههای مکتب شهید سردار سلیمانی توجه داشت و آنها را در مقام عمل دنبال نمود.
با داشتن چنین روحیهای و چنین ویژگیهایی مطمئناً مسیر حرکت به سمت آیندهای روشن و امیدبخش بسیار دقیقتر و سریعتر طی خواهد شد. هر قدر به او و سیره معنوی و فکری و فضائل اخلاقی و نوع مدیریتش که مدیریتی جهادی با نگرشی انقلابی بوده است نزدیکتر شویم به تحقق اهداف بیانیه گام دوم انقلاب نزدیکتر شدهایم.