آشنایی با سابقه احزاب سیاسی در ایران
به گزارش خبرگزاری رسا، احزاب سیاسی از نهادهای مؤثر در حیات سیاسی جوامع هستند که خود بر بستر پیشزمینههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی گوناگون روییده و بازتاب شرایط عینی و ذهنی حاکم بر جامعه از یکسو و ساختار نظام سیاسی از سوی دیگر و برآیند چگونگی مواجهه و تعامل نیروهای مختلف اجتماعی با عرصه سیاست هستند. لاپالامبارا1 و واینر2 در کتاب «احزاب سیاسی و سیاست توسعه» با ذکر ویژگیهای احزاب سیاسی در واقع به تعریف احزاب سیاسی پرداختهاند. از نظر آنها احزاب سیاسی دارای ویژگیهای چهارگانه زیر هستند: 1. دارای سازمانهای مرکزی و رهبریکننده و پایدارند؛ یعنی دوره زندگی حزب از عمر رهبران حزب درازتر است؛ 2. دارای سازمانهای محلی پایدارند که با سازمانهای مرکزی حزب پیوند همیشگی و گوناگون دارند؛ 3. به تنهایی یا به یاری دیگر حزبها و گروههای سیاسی مصمماند که قدرت سیاسی حاکم در کشور را در دست گیرد؛ 4. از پشتیبانی توده مردم برخوردارند.3
سابقه حزب سیاسی در ایران به شکل مشخص و در چهارچوب تعریفهای مرسوم و کنونی از احزاب، به حدود صد سال قبل باز میگردد. عوامل متعددی در تکوین نخستین انجمنها و احزاب در ایران نقش داشتند که مهمترین آنها عبارتاند از: مشاهده پیشرفت اروپا و وجود دموکراسی و قانون در آنجا توسط تاجران و دانشجویان اعزامی و بعضی درباریان، اصطکاک بین سلطنت و برخی علما به علت اعطای امتیازهایی به اجانب، ورود اندیشههای جدید دموکراتیک و قانونگرایانه و گاهی سوسیالدموکرات و سوسیالیستی از اروپا و قفقاز از طریق نویسندگان، روزنامهنگاران، روشنفکران و... .4
به این ترتیب میتوان آغاز فعالیت احزاب سیاسی در تاریخ معاصر ایران را به دوره پس از انقلاب مشروطیت نسبت داد. این سخن از یکسو درست است؛ زیرا احزاب و گروههای پس از انقلاب مشروطیت، به ویژگیهای یک حزب سیاسی نزدیکترند؛ درحالیکه قبل از آن جریانهای فعال سیاسی بر خلاف احزاب سیاسی پس از آن، بیشتر غیرقانونی، فاقد اساسنامه و... بودهاند. باید توجه کرد که در سالهای قبل از انقلاب مشروطیت، تشکیلات سیاسی و انجمنهای مخفی بودند که زمان پیدایش آنان، به اواخر سلطنت ناصرالدینشاه و اوایل زمامداری مظفرالدینشاه باز میگشت؛ برای مثال باید به مجامعی مانند فراموشخانه، انجمن مخفی، انجمن ملی و فرقه اجتماعیون عامیون اشاره کرد. این گروهها در واقع بانیان احزاب سیاسی دورههای مشروطیت بودند.5
با آغاز مشروطه و مجلس، احزاب نیز ظاهر شدند. حزب اجتماعیون عامیون، اجتماعیون اعتدالیون، حزب اتفاق و ترقی و جمعیت ترقیخواهان هر کدام بنا به ضرورتی در مدت برقراری مجلس دوم شکل گرفتند و فراکسیون پارلمانی و روزنامه حزبی و بعضا مرامنامه و نظامنامه خود را بهوجود آوردند.6
حزب اجتماعیون عامیون اولین حزب سیاسی منطبق بر تحزب غربی بود که در ایران تأسیس شد. این حزب شاخه حزب سوسیال دموکرات یا حزب همت قفقاز، در ایران به شمار میرفت. مهمترین شاخه این حزب در تبریز بهوجود آمد. این حزب که مجاهد یا مجاهدین و اعضای آن فدایی خوانده میشدند، دارای یک کمیته سری کوچک بود که مرکز غیبی نام داشت. حزب اندکی بعد، کلمه «اجتماعیون» را که به معنای سوسیالیست به کار میرفت، از نام خود حذف و کلمه «دموکرات» را انتخاب کرد.7
حزب دموکرات یک حزب رادیکال (تندرو) بود و اعضای آن را بیشتر روشنفکران غربزده تشکیل میدادند. هسته مرکزی تشکیلدهنده حزب، افرادی چون تقیزاده، حیدرخان عمواوغلی، سلیمانمیرزا و سیدرضا مساوات بودند و روزنامههایی چون «ایران نو» در تهران، «شفق» در تبریز و «نوبهار» در خراسان را منتشر میساختند. بهرغم شعارهای تند و انقلابی که حزب دموکرات میکوشید در بیان آنها گوی سبقت را از رقبا برباید، این حزب به دلیل ساختهای جامعه، منطبق نبودن درخواستهای آن با واقعیت و ناهماهنگی میان ویژگیهای حزب و جامعه ایران، در جذب افراد کمتر موفق بود.8
در اوایل حکومت رضاشاه، گامهایی برای سازماندهی یک حزب سیاسی رسمی با نام «ایران نو» برداشته شد. این کار ابتدا از پشتیبانی رضاشاه برخوردار بود
حزب اجتماعیون اعتدالیون نیز در شرایط مجلس دوم و در مقابل حزب اجتماعیون عامیون تشکیل شد. محمدصادق طباطبائی، علیاکبر دهخدا، یحیی دولتآبادی و... از رهبران آن محسوب شده و از حمایت تعداد کثیری از نمایندگان مجلس و سران و رهبران انقلاب چون ستارخان، باقرخان، سپهدار تنکابنی، آیتالله طباطبائی و آیتالله بهبهانی برخوردار بودند و از روزنامه «وقت» که بعدها به روزنامه «مجلس» تغییر نام داد برای بیان دیدگاههای خود استفاده میکردند.9
بههرحال، این دو حزب مهمترین تشکلهای تحولساز حد فاصل مشروطه و سلطنت رضاشاه بودند که با نامهای مختلف و با ائتلافهای گوناگون در مجلس اول تا پنجم مؤثرترین نقش را ایفا کردند. به غیر از آن دو، احزاب کوچکتری نیز بودند که اغلب از طریق ائتلاف با این دو حزب به حیات خود ادامه دادند. به استثنای این احزاب، فرقه داشناکوسیون و حزب عدالت، دو تشکل غیراسلامی بودند که به ترتیب به ارامنه و کمونیستها تعلق داشتند و در مناطقی از ایران فعالیت میکردند.
با قبضه قدرت به دست رضاشاه و تشکیل سلسله پهلوی، برای نخستینبار یک دولت فراگیر در ایران بهوجود آمد. رضاشاه بهتدریج با قلع و قمع همه شخصیتها و حرکتهای مخالف در مرکز و گوشه و کنار کشور، از جمله رجال ملی یا مقتدر و به زیر سلطه درآوردن کامل مجلس و مطبوعات، باعث شد زمینه و میدانی برای تداوم یا ظهور احزاب و تشکلهای سیاسی و نخبگان و سرآمدان فعال وجود نداشته باشد.
تقریبا تنها تشکل حزبی عمده عصر رضاشاه که در واقع وظیفه تحکیم قدرت وی را برعهده داشت، حزب «رادیکال» به رهبری داور بود. این حزب در اسفند 1301 تشکیل شد و در خلع قاجار و استقرار حکومت رضاشاه و انتقال سلطنت به خاندان پهلوی، بهویژه از طریق نمایندگان خود در مجلس شورای ملی و مجلس مؤسسان، نقش اساسی داشت.10
همچنین در اوایل حکومت رضاشاه، گامهایی برای سازماندهی یک حزب سیاسی رسمی با نام «ایران نو» برداشته شد. این کار ابتدا از پشتیبانی رضاشاه برخوردار بود، ولی او بهسرعت دریافت که سازماندهندگان این حزب (دستیاران برجستهاش: تیمورتاش، نصرتالدوله و داور) میخواهند این حزب را به ابزاری سیاسی تبدیل کنند که اگر تهدیدی برای رژیم دیکتاتوری نباشد، جلوی بلندپروازیهای شاه را در راه دستیابی به قدرت نامحدود بگیرند. به این دلیل بود که رضاشاه دستور انحلال این حزب را حتی پیش از آنکه درست آغاز به کار کرده باشد، صادر کرد.
هنگامی که سازماندهندگان حزب «ایران نو» از مصطفی فاتح، بلندپایهترین کارمند ایرانی شرکت نفت ایران و انگلیس، خواستند به حزب بپیوندد، وی پاسخ داد: «این حزب نوشدارویی پس از مرگ سهراب است. در ابتدای کار مردم را به حساب نیاوردید و حالا پیشیمان شدهاید و میخواهید به وسیله این حزب پشت و پناهی در مقابل قدرت روزافزون شاه بیابید، حالا اشتباه میکنید؛ زیرا نه او اجازه خواهد داد چنین حزبی نمو و رشد کند و نه مردمی که طرد شده و به حساب نیامدهاند، استقبالی از حزب شما خواهند کرد».11
به طور کلی در دوره رضاخان، به علت اعمال کنترل و نظارت دولت بر روحانیت، خوانین، سران عشایر، روشنفکران، همه شخصیتها و حرکتهای مختلف حتی رجال ملی اصلاحطلب از فعالیت سیاسی غیر دولتی بازماندند و با سیطره دولت بر مجلس و مطبوعات نیز، زمینه تداوم و حضور احزاب از بین رفت. در این راستا، حتی احزاب طرفدار رضاشاه چون حزب «رادیکال» به رهبری داور، حزب «ایران جوان» به رهبری علیاکبر سیاسی و حزب «ترقی» به رهبری حسن تقیزاده نیز به علت بدبینی رضاشاه از هرگونه فعالیت حزبی بازماندند.12
پس از یک دوره طولانی رکود سیاسی و حزبی (دوره سلطنت پهلوی اول) و در پی اشغال ایران و سقوط رضاشاه، دوره دوم تحزب در ایران آغاز شد. در این مدت به علت هرج و مرج ناشی از خلأ قدرت، سازمانهای حزبی مانند قارچ از زمین روییدند.
حتی احزاب طرفدار رضاشاه چون حزب «رادیکال» به رهبری داور، حزب «ایران جوان» به رهبری علیاکبر سیاسی و حزب «ترقی» به رهبری حسن تقیزاده، نیز به علت بدبینی رضاشاه از هرگونه فعالیت حزبی بازماندند
اعضای کلوپ «ایران جوان» در حاشیه یک نشست کاری
شماره آرشیو: 4743-11ع
منبع
http://www.iichs.ir/s/8215
1. Lapalambara
2. Weiner
3. عبدالحمید ابوالحمد، مبانی علم سیاست، ج 1، تهران، توس، 1368، صص 4-7.
4. محمد توحیدفام، «بررسی علل ناسازواری نظام سیاسی ایران با توسعه احزاب سیاسی»، مجموعه مقالات تحزب و توسعه سیاسی، ج 2، انتشارات همشهری، 1378، ص 9.
5. منصوره اتحادیه نظام مافی، پیدایش و تحول احزاب سیاسی دوره مشروطیت، تهران، انتشارات کتاب سیامک، 1381، صص 117-141.
6. صفر زمانی، تاریخچه احزاب و حزب دموکرات ایران، تهران، واژه آراء، 1379، صص 31-52.
7. جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1361، صص 31-37.
8. منصوره اتحادیه نظام مافی، مرامنامه و نظامنامه احزاب میانی ایران، ج 1، تهران، امیرکبیر، 1357، ص 531.
9. حسین تبریزنیا، علل ناپایداری احزاب سیاسی در ایران، تهران، نشر مرکز بینالملل، 1371، صص 164-165.
10. محسن مدیر شانهچی، احزاب سیاسی ایران، تهران، رسا، 1375، ص 54.
11. محمدعلی کاتوزیان، تضاد دولت و ملت، ترجمه علیرضا طیب، تهران، نشر نی، 1380، ص 236.
12. محمد تربتی سنجابی، قربانیان باور و احزاب سیاسی ایران، تهران، آسیا، 1375، ص 53.