پیشلرزههای یک انقلاب؛
نگاهی به فرار برخی سیاسیون عصر پهلوی
با پیروزی انقلاب اسلامی بسیاری از عناصر و چهرههای مؤثر در عصر پهلوی دوم از ایران گریختند و میدانستند بعد از انقلاب و در میان مردم جایی ندارند.
به گزارش خبرگزاری رسا، با پیروزی انقلاب اسلامی بسیاری از عناصر و چهرههای مؤثر در عصر پهلوی دوم از ایران گریختند. آنها میدانستند با توجه به عملکردشان در دوران قدرت و خیانتهایی که در حوزههای مختلف مرتکب شده بودند، دیگر در ایران بعد از انقلاب و در میان مردم جایی ندارند. به همین دلیل، با ثروت نامشروعی که در دوران پهلوی اندوخته بودند، از ایران گریختند و به کشورهای مختلف بهویژه ایالات متحدهی آمریکا رفتند.
با توجه به تعدد چهرههای فراری در زمان انقلاب اسلامی، در این نوشتار تنها به بررسی جایگاه و سمتهای برخی از مهمترین چهرههای سیاسی در دربار پهلوی دوم و وابستگی آنها به دربار و قدرتهای خارجی میپردازیم.
۱. جمشید آموزگار
جمشید آموزگار یکی از رجال سیاسی تأثیرگذار دوران پهلوی است که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، عهدهدار مسئولیتهای مهمی بود و از جمله چهرههای نزدیک به دربار پهلوی بهشمار میرفت. او از جمله سیاستمدارانی است که خود و پدرش بیش از چند دهه در خدمت دربار پهلوی بودهاند. پدر آموزگار، حبیباللهخان آموزگار، متولد استهبان فارس، از قضات وزارت عدلیهی رضاشاه بود و همین نفوذ پدر در دربار پهلوی، باعث شد تا او پس از بازگشت از آمریکا، خیلی سریع مدارج ترقی را در دربار پهلوی طی کند.
آموزگار ابتدا در کابینهی منوچهر اقبال در ۱۳۳۷ به وزارت کار رسید و از آن پس در بسیاری از دولتهای مستقر، پست وزارتی گرفت. وزارت بهداری در کابینهی حسنعلی منصور و همچنین وزارت بهداری، دارایی و کشور در کابینهی امیرعباس هویدا، از جمله مهمترین مقامهای سیاسی آموزگار است.
سه ماه از ملاقات سایرونس ونس، وزیر امور خارجهی وقت آمریکا، با محمدرضاشاه در سال ۱۳۵۶ گذشته بود که شاه امیرعباس هویدا را بعد از مدت زمانی طولانی، از نخستوزیری برکنار و جمشید آموزگار را بهجای او منصوب کرد. آموزگار طی بیست سال پیش از آن، همیشه عضویت کابینههای ایران را داشت و از لحاظ سیاسی جزء نخبگان طرفدار آمریکا بود.
محمدرضاشاه میخواست به آموزگار نقشی نظیر علی امینی در سال ۱۳۴۰ واگذار کند و او را مأمور اجرای برنامهی ریاضت اقتصادی و ایجاد فضای باز سیاسی کند، اما اوضاع انقلابی سال ۱۳۵۶ با سالهای ۱۳۳۹ و ۱۳۴۰، هم بهلحاظ سیاسی و هم بهلحاظ اقتصادی و تودهای بودن نهضت و قاطعیت رهبری، کاملاً فرق داشت. (ازغندی، ۱۳۹۰: ۳۶۰)
روی کار آمدن آموزگار و سیاستهای او در واقع به قول آنتونی پارسونز، سفیر وقت انگلستان در تهران، هویجی بود که شاه در سیاست دوگانهی چماق و هویج خود در قبال مردم ایران به آن روی آورده بود، اما این سیاست جواب نداد.
وقوع رویدادهایی همچون چاپ مقالهی توهینآمیز به امام و آتشسوزی سینما رکس آبادان، در نهایت باعث شد تا آموزگار در چهارم شهریور ۱۳۵۷ از سمت نخستوزیری و در مهر همان سال از سمت دبیرکلی حزب رستاخیز استعفا دهد و در بحبوحهی انقلاب، به بهانهی بیماری همسرش از ایران فرار کرد و به آمریکا رفت. دوران نخستوزیری آموزگار برخلاف آنچه شاه و متحدان غربی او تصور میکردند، در واقع بهجای آنکه بتواند پیشرفت انقلاب در ایران را متوقف کند، روند آن را تسریع کرد.
با توجه به تعدد چهرههای فراری در زمان انقلاب اسلامی، در این نوشتار تنها به بررسی جایگاه و سمتهای برخی از مهمترین چهرههای سیاسی در دربار پهلوی دوم و وابستگی آنها به دربار و قدرتهای خارجی میپردازیم.
۱. جمشید آموزگار
جمشید آموزگار یکی از رجال سیاسی تأثیرگذار دوران پهلوی است که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، عهدهدار مسئولیتهای مهمی بود و از جمله چهرههای نزدیک به دربار پهلوی بهشمار میرفت. او از جمله سیاستمدارانی است که خود و پدرش بیش از چند دهه در خدمت دربار پهلوی بودهاند. پدر آموزگار، حبیباللهخان آموزگار، متولد استهبان فارس، از قضات وزارت عدلیهی رضاشاه بود و همین نفوذ پدر در دربار پهلوی، باعث شد تا او پس از بازگشت از آمریکا، خیلی سریع مدارج ترقی را در دربار پهلوی طی کند.
آموزگار ابتدا در کابینهی منوچهر اقبال در ۱۳۳۷ به وزارت کار رسید و از آن پس در بسیاری از دولتهای مستقر، پست وزارتی گرفت. وزارت بهداری در کابینهی حسنعلی منصور و همچنین وزارت بهداری، دارایی و کشور در کابینهی امیرعباس هویدا، از جمله مهمترین مقامهای سیاسی آموزگار است.
سه ماه از ملاقات سایرونس ونس، وزیر امور خارجهی وقت آمریکا، با محمدرضاشاه در سال ۱۳۵۶ گذشته بود که شاه امیرعباس هویدا را بعد از مدت زمانی طولانی، از نخستوزیری برکنار و جمشید آموزگار را بهجای او منصوب کرد. آموزگار طی بیست سال پیش از آن، همیشه عضویت کابینههای ایران را داشت و از لحاظ سیاسی جزء نخبگان طرفدار آمریکا بود.
محمدرضاشاه میخواست به آموزگار نقشی نظیر علی امینی در سال ۱۳۴۰ واگذار کند و او را مأمور اجرای برنامهی ریاضت اقتصادی و ایجاد فضای باز سیاسی کند، اما اوضاع انقلابی سال ۱۳۵۶ با سالهای ۱۳۳۹ و ۱۳۴۰، هم بهلحاظ سیاسی و هم بهلحاظ اقتصادی و تودهای بودن نهضت و قاطعیت رهبری، کاملاً فرق داشت. (ازغندی، ۱۳۹۰: ۳۶۰)
روی کار آمدن آموزگار و سیاستهای او در واقع به قول آنتونی پارسونز، سفیر وقت انگلستان در تهران، هویجی بود که شاه در سیاست دوگانهی چماق و هویج خود در قبال مردم ایران به آن روی آورده بود، اما این سیاست جواب نداد.
وقوع رویدادهایی همچون چاپ مقالهی توهینآمیز به امام و آتشسوزی سینما رکس آبادان، در نهایت باعث شد تا آموزگار در چهارم شهریور ۱۳۵۷ از سمت نخستوزیری و در مهر همان سال از سمت دبیرکلی حزب رستاخیز استعفا دهد و در بحبوحهی انقلاب، به بهانهی بیماری همسرش از ایران فرار کرد و به آمریکا رفت. دوران نخستوزیری آموزگار برخلاف آنچه شاه و متحدان غربی او تصور میکردند، در واقع بهجای آنکه بتواند پیشرفت انقلاب در ایران را متوقف کند، روند آن را تسریع کرد.
شریفامامی در دومین هفتهی صدارت، با برقراری حکومت نظامی در تهران و چند شهر و سپس کشتار مردم تهران در میدان ژاله (شهدا)، که در ۱۷ شهریور روی داد، چهرهی اصلی خود و «کابینهی آشتی ملی» را نشان داد. او در واقع یکی از کسانی است که در ردیف اول خائنان و جانیان بیشمار رژیم پهلوی قرار میگیرد.
۲. جعفر شریفامامی
جعفر شریفامامی فرزند محمدحسین، موسوم به حاج شیخ نظامالعلماء، در سال ۱۲۸۹ش، در تهران به دنیا آمد. (مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۸۵: ۱۰-۹) جعفر شریفامامی از معدود رجال سیاسی عصر پهلوی است که در سالهای ۱۳۳۰-۱۳۵۷ شخصیتی قدرتمند و مؤثر در عرصهی سیاست و حکومت بوده است. این مهندس فنی به نخستوزیری، وزارت، ریاست مجلس سنا، سناتوری و وکالت مجلس شورای ملی رسید. وی در بنیاد پهلوی، مسئول املاک و در تشکیلات فرماسونری استاد اعظم بود و بر لژهای ماسونی تسلط داشت. (فروزش، ۱۳۸۶: ۵۳)
عباس میلانی مینویسد در میان افراد مشهور معاصر با شریفامامی، وی از همه بیشتر توانست فراماسونری را در ایران یکپارچه و متحد کند و فراماسونرها دائماً در سیاستهای ایران مدرن به ایفای نقش میپرداختند. (میلانی، ۲۰۰۸: ۳۰۵) در ماههای پایانی حکومت پهلوی و بعد از استعفای آموزگار از سمت نخستوزیری، شاه برای فرار از بحران، شریفامامی را به سمت نخستوزیری انتخاب کرد تا با اتخاذ سیاستهای بهظاهر متفاوت او، مسیر انقلاب را منحرف کند، اما عمر نخستوزیری شریفامامی هم بسیار کوتاه بود.
او برای جلب نظر مردم به چند اقدام صوری از قبیل تغییر تقویم شاهنشاهی و تعطیلی قمارخانهها و نظایر آن پرداخت، اما این اقدامات ثمری نداشت. به همین دلیل، در دومین هفتهی صدارت خود با برقراری حکومت نظامی در تهران و چند شهر و سپس کشتار مردم تهران در میدان ژاله (شهدا)، که در ۱۷ شهریور روی داد، چهرهی اصلی خود و «کابینهی آشتی ملی» را نشان داد. (مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی)
او در واقع یکی از کسانی است که در ردیف اول خائنان و جانیان بیشمار رژیم پهلوی قرار میگیرد. با آنکه شریفامامی در روزهای پایانی حکومت پهلوی با عنوان «دولت آشتی ملی» به میدان آمد تا با فریب، نیرنگ و خدعه، مسیر انقلاب اسلامی را منحرف کند، اما هوشیاری رهبری انقلاب و بیداری مردم، این توطئه را نقش بر آب کرد؛ بهطوریکه مردم با یقین به اهدافی که دنبال کردند، در برابر حکومت نظامی و کشتار جمعی دورهی نخستوزیری هفتادروزهی شریفامامی ایستادند. (فروزش، ۱۳۸۶: ۵۳)
در خصوص خروج شریفامامی از کشور گفته شده است با وجود اینکه او ممنوعالخروج و تحت تعقیب بود، به دستور بختیار و با وساطت منوچهر آریانا، از ایران فرار کرده است. (عاقلی، ۱۳۸۸: ۴۱۱) شریفامامی در آستانهی پیروزی انقلاب اسلامی، در نیمهی دوم بهمنماه، ایران را ترک کرد و بیست سال بعد در آمریکا درگذشت.
۳. داریوش همایون
داریوش همایون در ۵ مهر ۱۳۰۷ در تهران به دنیا آمد. پدرش کارمند وزارت دارایی بود و بهعنوان مستشار دیوان محاسبات انجام وظیفه میکرد. همایون در جوانی از حامیان احزاب پانایرانیست و سومکا بود و بعدها به منصب وزارت فرهنگ رسید. همایون برای رسیدن به مقامات بالاتر، چارهای جز نزدیکی به خانوادهی پهلوی نداشت. به همین دلیل، از همسر خود جدا شد تا بتواند با یکی از اعضای وابستگان پهلوی وصلت کند. بعدها بهواسطهی نزدیکی به خاندان پهلوی و ازدواج با خواهر اردشیر زاهدی که خود داماد محمدرضاشاه بود، به مقامهای سیاسی رسید. همایون در سالهای پایانی حیات رژیم پهلوی، عهدهدار مسئولیتهایی همچون قائممقامی حزب رستاخیز و بعد هم در دولت آموزگار، وزیر اطلاعات و جهانگردی و سخنگوی دولت بود.
یکی از اقدامات داریوش همایون در زمان تصدی وزارت اطلاعات، چاپ مقالهای با عنوان «ایران و استعمار سرخ» در ۱۷ دیماه ۱۳۵۶ بود که در آن به امام خمینی بیحرمتی شد. گرچه این مقاله با نام مستعار و جعلی شخصی مجهولالهویه موسوم به احمد رشیدی منتشر شد، ولی نگارش آن را به همایون نسبت دادند؛ هرچند به گفتهی همایون، وی هیچ نقشی در تهیه و نگارش مقالهی فوق نداشته و مقالهی مذکور به دستور شاه در دفتر مطبوعاتی هویدا تهیه و تنظیم شده و وی صرفاً واسطهی انتقال آن به روزنامهی «اطلاعات» بوده است. (مؤسسهی مطالعات تاریخ معاصر ایران)
اندکی قبل از انقلاب و با اوجگیری انقلاب اسلامی، دولت شریفامامی که برای انحراف اذهان عمومی دستور دستگیری برخی از رجال دورههای قبل را صادر کرده بود، همایون را هم زندانی کرد. اما او یک روز پیش از پیروزی انقلاب اسلامی از زندان گریخت و بعد از چندین ماه زندگی مخفی، در سال ۱۳۵۹ از کشور فرار کرد و سرانجام در بهمن ۱۳۸۹، در بیمارستانی در ژنو سوئیس درگذشت.
۴. اردشیر زاهدی
اردشیر زاهدی فرزند سپهبد فضلالله زاهدی، در سال ۱۳۰۷، در تهران به دنیا آمد. اردشیر زاهدی در دوران پهلوی دوم، عهدهدار مسئولیتهای مهمی از جمله سفیر ایران در لندن، وزیر امور خارجه و سفیر کبیر ایران در آمریکا بود.
اندکی قبل از انقلاب و با اوجگیری انقلاب اسلامی، دولت شریفامامی که برای انحراف اذهان عمومی دستور دستگیری برخی از رجال دورههای قبل را صادر کرده بود، همایون را هم زندانی کرد، اما او یک روز پیش از پیروزی انقلاب اسلامی از زندان گریخت و بعد از چندین ماه زندگی مخفی، در سال ۱۳۵۹ از کشور فرار کرد.
اردشیر زاهدی در میان درباریان از سه ویژگی برخوردار بود: ۱. او پسر فضلالله زاهدی، نخستوزیر دولت کودتا بود، ۲. داماد محمدرضا پهلوی و مورد تأیید و اعتماد دربار بود و ۳. وابسته به سیا بود و معروف به پسر خوب واشنگتن. (ماهنامهی دوران، ۱۳۸۷)
۲. جعفر شریفامامی
جعفر شریفامامی فرزند محمدحسین، موسوم به حاج شیخ نظامالعلماء، در سال ۱۲۸۹ش، در تهران به دنیا آمد. (مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۸۵: ۱۰-۹) جعفر شریفامامی از معدود رجال سیاسی عصر پهلوی است که در سالهای ۱۳۳۰-۱۳۵۷ شخصیتی قدرتمند و مؤثر در عرصهی سیاست و حکومت بوده است. این مهندس فنی به نخستوزیری، وزارت، ریاست مجلس سنا، سناتوری و وکالت مجلس شورای ملی رسید. وی در بنیاد پهلوی، مسئول املاک و در تشکیلات فرماسونری استاد اعظم بود و بر لژهای ماسونی تسلط داشت. (فروزش، ۱۳۸۶: ۵۳)
عباس میلانی مینویسد در میان افراد مشهور معاصر با شریفامامی، وی از همه بیشتر توانست فراماسونری را در ایران یکپارچه و متحد کند و فراماسونرها دائماً در سیاستهای ایران مدرن به ایفای نقش میپرداختند. (میلانی، ۲۰۰۸: ۳۰۵) در ماههای پایانی حکومت پهلوی و بعد از استعفای آموزگار از سمت نخستوزیری، شاه برای فرار از بحران، شریفامامی را به سمت نخستوزیری انتخاب کرد تا با اتخاذ سیاستهای بهظاهر متفاوت او، مسیر انقلاب را منحرف کند، اما عمر نخستوزیری شریفامامی هم بسیار کوتاه بود.
او برای جلب نظر مردم به چند اقدام صوری از قبیل تغییر تقویم شاهنشاهی و تعطیلی قمارخانهها و نظایر آن پرداخت، اما این اقدامات ثمری نداشت. به همین دلیل، در دومین هفتهی صدارت خود با برقراری حکومت نظامی در تهران و چند شهر و سپس کشتار مردم تهران در میدان ژاله (شهدا)، که در ۱۷ شهریور روی داد، چهرهی اصلی خود و «کابینهی آشتی ملی» را نشان داد. (مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی)
او در واقع یکی از کسانی است که در ردیف اول خائنان و جانیان بیشمار رژیم پهلوی قرار میگیرد. با آنکه شریفامامی در روزهای پایانی حکومت پهلوی با عنوان «دولت آشتی ملی» به میدان آمد تا با فریب، نیرنگ و خدعه، مسیر انقلاب اسلامی را منحرف کند، اما هوشیاری رهبری انقلاب و بیداری مردم، این توطئه را نقش بر آب کرد؛ بهطوریکه مردم با یقین به اهدافی که دنبال کردند، در برابر حکومت نظامی و کشتار جمعی دورهی نخستوزیری هفتادروزهی شریفامامی ایستادند. (فروزش، ۱۳۸۶: ۵۳)
در خصوص خروج شریفامامی از کشور گفته شده است با وجود اینکه او ممنوعالخروج و تحت تعقیب بود، به دستور بختیار و با وساطت منوچهر آریانا، از ایران فرار کرده است. (عاقلی، ۱۳۸۸: ۴۱۱) شریفامامی در آستانهی پیروزی انقلاب اسلامی، در نیمهی دوم بهمنماه، ایران را ترک کرد و بیست سال بعد در آمریکا درگذشت.
۳. داریوش همایون
داریوش همایون در ۵ مهر ۱۳۰۷ در تهران به دنیا آمد. پدرش کارمند وزارت دارایی بود و بهعنوان مستشار دیوان محاسبات انجام وظیفه میکرد. همایون در جوانی از حامیان احزاب پانایرانیست و سومکا بود و بعدها به منصب وزارت فرهنگ رسید. همایون برای رسیدن به مقامات بالاتر، چارهای جز نزدیکی به خانوادهی پهلوی نداشت. به همین دلیل، از همسر خود جدا شد تا بتواند با یکی از اعضای وابستگان پهلوی وصلت کند. بعدها بهواسطهی نزدیکی به خاندان پهلوی و ازدواج با خواهر اردشیر زاهدی که خود داماد محمدرضاشاه بود، به مقامهای سیاسی رسید. همایون در سالهای پایانی حیات رژیم پهلوی، عهدهدار مسئولیتهایی همچون قائممقامی حزب رستاخیز و بعد هم در دولت آموزگار، وزیر اطلاعات و جهانگردی و سخنگوی دولت بود.
یکی از اقدامات داریوش همایون در زمان تصدی وزارت اطلاعات، چاپ مقالهای با عنوان «ایران و استعمار سرخ» در ۱۷ دیماه ۱۳۵۶ بود که در آن به امام خمینی بیحرمتی شد. گرچه این مقاله با نام مستعار و جعلی شخصی مجهولالهویه موسوم به احمد رشیدی منتشر شد، ولی نگارش آن را به همایون نسبت دادند؛ هرچند به گفتهی همایون، وی هیچ نقشی در تهیه و نگارش مقالهی فوق نداشته و مقالهی مذکور به دستور شاه در دفتر مطبوعاتی هویدا تهیه و تنظیم شده و وی صرفاً واسطهی انتقال آن به روزنامهی «اطلاعات» بوده است. (مؤسسهی مطالعات تاریخ معاصر ایران)
اندکی قبل از انقلاب و با اوجگیری انقلاب اسلامی، دولت شریفامامی که برای انحراف اذهان عمومی دستور دستگیری برخی از رجال دورههای قبل را صادر کرده بود، همایون را هم زندانی کرد. اما او یک روز پیش از پیروزی انقلاب اسلامی از زندان گریخت و بعد از چندین ماه زندگی مخفی، در سال ۱۳۵۹ از کشور فرار کرد و سرانجام در بهمن ۱۳۸۹، در بیمارستانی در ژنو سوئیس درگذشت.
۴. اردشیر زاهدی
اردشیر زاهدی فرزند سپهبد فضلالله زاهدی، در سال ۱۳۰۷، در تهران به دنیا آمد. اردشیر زاهدی در دوران پهلوی دوم، عهدهدار مسئولیتهای مهمی از جمله سفیر ایران در لندن، وزیر امور خارجه و سفیر کبیر ایران در آمریکا بود.
اندکی قبل از انقلاب و با اوجگیری انقلاب اسلامی، دولت شریفامامی که برای انحراف اذهان عمومی دستور دستگیری برخی از رجال دورههای قبل را صادر کرده بود، همایون را هم زندانی کرد، اما او یک روز پیش از پیروزی انقلاب اسلامی از زندان گریخت و بعد از چندین ماه زندگی مخفی، در سال ۱۳۵۹ از کشور فرار کرد.
اردشیر زاهدی در میان درباریان از سه ویژگی برخوردار بود: ۱. او پسر فضلالله زاهدی، نخستوزیر دولت کودتا بود، ۲. داماد محمدرضا پهلوی و مورد تأیید و اعتماد دربار بود و ۳. وابسته به سیا بود و معروف به پسر خوب واشنگتن. (ماهنامهی دوران، ۱۳۸۷)
او از عوامل دسته اول سیا در جریان کودتای ۲۸ مرداد بود و کرمیت روزولت با آوردن نام مستعار اردشیر زاهدی (مصطفی ویسی) در کتاب خود، بر حضور فعال او در کودتا صحه میگذارد. (روزولت، ۱۳۵۹) همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی در سالهای ۵۷-۱۳۵۶ و ناکارآمدی حربههای گوناگون سیاسی و نظامی رژیم، چون تغییر کابینهها، دستگیری ظاهری چهرههای بنام رژیم به بهانهی مبارزه با فساد و رشوهخواری، برخورد نیروهای نظامی-انتظامی در شهرها با تظاهرات مردم مسلمان، حضور ارتش در خیابانها، اعلام حکومت نظامی و… زاهدی بنا به توصیهی سیاستمداران آمریکایی، تصمیم به بازگشت به ایران گرفت.
او میخواست همانند پدرش که در کودتای ۲۸ مرداد، شاه را به ایران بازگردانده بود، منجی شاه شود و مانع از برافتادن سلطنت پهلوی گردد. با توجه به موقعیت اردشیر زاهدی در نزد شاه، آمریکاییها او را منبع خوبی برای کسب اخبار و اطلاعات دستاول از اوضاع ایران میدانستند و به همین خاطر، تا آخرین روزهای حضورش در تهران، مدام با او در تماس بودند. تلاشهای زاهدی، اما سرانجام راه به جایی نبرد و او هم بهناچار از کشور گریخت. (دایرهالمعارف انقلاب اسلامی، ج ۲: ۲۴۷-۲۴۵)
نتیجهگیری
رجال سیاسی رژیم پهلوی در طول حیات خود، با هدف کسب قدرت و جایگاه بالاتر، همواره از هیچ اقدامی برای نزدیکی بیشتر به شاه و بیگانگان بهویژه آمریکاییها دریغ نمیکردند. در واقع کمتر چهرهای سیاسی را میتوان در دولتهای حاکم در دوران پهلوی دوم سراغ گرفت که توانسته باشد براساس لیاقت و شایستگی و بدون وابستگی به دربار و کشورهای خارجی، به مقامی قابل توجه در عرصهی سیاست ایران برسد. به همین دلیل است که با پیروی انقلاب اسلامی، بسیاری از این چهرهها که عرقی به میهن خود نداشتند، با میلیونها دلار ثروتی که در این سالها از جیب مردم ایران اندوخته بودند، از کشور فرار کردند. بررسی عملکرد و سرنوشت این چهار چهرهی سیاسی در این نوشتار، شاید بهخوبی توانسته باشد پرده از ماهیت رژیم پهلوی و عناصرش بردارد./۹۹۹/ت303/س
او میخواست همانند پدرش که در کودتای ۲۸ مرداد، شاه را به ایران بازگردانده بود، منجی شاه شود و مانع از برافتادن سلطنت پهلوی گردد. با توجه به موقعیت اردشیر زاهدی در نزد شاه، آمریکاییها او را منبع خوبی برای کسب اخبار و اطلاعات دستاول از اوضاع ایران میدانستند و به همین خاطر، تا آخرین روزهای حضورش در تهران، مدام با او در تماس بودند. تلاشهای زاهدی، اما سرانجام راه به جایی نبرد و او هم بهناچار از کشور گریخت. (دایرهالمعارف انقلاب اسلامی، ج ۲: ۲۴۷-۲۴۵)
نتیجهگیری
رجال سیاسی رژیم پهلوی در طول حیات خود، با هدف کسب قدرت و جایگاه بالاتر، همواره از هیچ اقدامی برای نزدیکی بیشتر به شاه و بیگانگان بهویژه آمریکاییها دریغ نمیکردند. در واقع کمتر چهرهای سیاسی را میتوان در دولتهای حاکم در دوران پهلوی دوم سراغ گرفت که توانسته باشد براساس لیاقت و شایستگی و بدون وابستگی به دربار و کشورهای خارجی، به مقامی قابل توجه در عرصهی سیاست ایران برسد. به همین دلیل است که با پیروی انقلاب اسلامی، بسیاری از این چهرهها که عرقی به میهن خود نداشتند، با میلیونها دلار ثروتی که در این سالها از جیب مردم ایران اندوخته بودند، از کشور فرار کردند. بررسی عملکرد و سرنوشت این چهار چهرهی سیاسی در این نوشتار، شاید بهخوبی توانسته باشد پرده از ماهیت رژیم پهلوی و عناصرش بردارد./۹۹۹/ت303/س
نویسنده: هستی موسوی
اندیشکده برهان
ارسال نظرات