تحلیلی بر نامه دوم مقام معظم رهبری به جوانان غربی
اشاره
تقریبا ده ماه پس از نخستین نامه رهبر معظم انقلاب به جوانان غربی در اول بهمن 1393، ایشان نامه دوم خود به جوانان غربی را در 8 آذر 1394 نوشتند. نامه دوم رهبر انقلاب مانند نامه اول زمانی نوشته شد که فرانسه شاهد وقوع حادثه تروریستی بود. دیماه سال ۱۳۹۳ فرانسه شاهد سلسله حوادث تروریستی و حمله به مجله «شارلی ابدو» بود که تصاویر موهنی از پیامبر اسلام(ص) منتشر کرده بود. حمله به شارلی ابدو موجی از تفکرات ضداسلامی و اسلامهراسی را در غرب به خصوص در اروپا ایجاد کرده بود. تنها دو هفته بعد از این اتفاق تروریستی، رهبر انقلاب در نامهای خطاب به «جوانان اروپا و آمریکای شمالی»، ارائه تصویری ترسناک از دین مبین اسلام را «سیاهنمایی گسترده» علیه اسلام نامیده و از جوانان غربی خواستند «شناخت مستقیم و بیواسطه از اسلام به دست بیاورند.» نامه دوم ایشان به جوانان غربی نیز زمانی نوشته شد که بار دیگر فرانسه شاهد حادثه تروریستی بود.
هدف اصلی ایشان از این نامهها مقابله با جریان منحرف رسانهای در غرب است؛ زیرا این رسانهها در اختیار جریان سلطه قرار دارد که ایجاد و گسترش جریان اسلامهراسی را از مهمترین اهداف و برنامههای خود قرار داده است. وقوع حوادث تروریستی در اروپا بهانهای موجه برای ادعاهای ساختگی این رسانههاست. در این بین لازم است جریانی آگاهبخش و روشنگر از جهان اسلام ایجاد شود تا با این موج مخرب اسلامهراسی مقابله کند. مقام معظم رهبری نیز با این دغدغه و به هدف رسواسازی نظام سلطه جوانان غربی را مخاطب قرار دادند و آنها را به تفکر و تعقل و شناخت واقعی جهان، ورای رسانههای غربی فراخواندند.
اینکه ایشان جوانان غربی را مخاطب خود قرار دادند، نکتهای لطیف در روحیه انقلابی و حقیقتجویی آنهاست که امید پیمودن راه حقیقت را افزایش میدهد.
نامه اول رهبر انقلاب به جوانان غربی، درخواست و دعوت برای شناخت بیواسطه از اسلام بود. در تکمیل این روند در نامه دوم، مقام معظم رهبری مسئله تروریسم را مد نظر قرار داده و به جوانان غربی این نکته مهم را یاددآوری میکنند که «تروریسم، درد مشترک» جهان اسلام و غرب است.
در ادامه ایشان در مورد ماهیت و علل ایجاد گروههای تکفیری در جهان اسلام و علل رویداد حوادث تروریستی در اروپا سخن میگویند و این واقعیت را بیان میکنند که اگر چه افراطگرایان اسلامی حادثه تروریستی پاریس را رقم زدند اما همین گروههای افراطی توسط قدرتهای غربی بهخصوص «آمریکا» ایجاد و تقویت شدند. به این ترتیب ایشان به صورت بسیار ظریف و حرفهای، جایگاه جهان اسلام را از متهم به مدعی تغییر میدهند و به جای اینکه پاسخگوی عذرخواه جوانان غربی در حوادث تروریستی اروپا باشند، در جایگاه یک مدعی موجه، نظام سلطه به سرکردگی غرب را عامل ایجاد و تقویت گروههای تکفیری میدانند. در واقع ایشان حوادث تروریستی اروپا را حاصل سیاستهای خود آنها میدانند که خودشان باید پاسخگوی آن باشند نه اینکه آنها را به جهان اسلام فرافکنی کنند. حتی جهان اسلام نیز در این خصوص از غرب شکایت دارد و آن را بابت مداخلهگری در امور جهان اسلام و ارائه تصویر انحرافی از اسلام مواخذه میکند و به پاسخگویی چالشبرانگیز فرا میخواند.
این اقدام و سیاست مقام معظم رهبری درسی بزرگ به کسانی است که تعامل با دشمن را فقط در دموکراسی لبخند جستجو میکنند. این نامه در عین تحلیل در قالب دموکراسی، از موضعی عزتبخش برخوردار است که در عین برقراری ارتباط با طرف مقابل از بیان حقیقت در راستای رسوا کردن دشمن و گرفتن حق از او هیچ تردید و ترسی ندارد.
غرب و گروههای تکفیری در تحلیل مقام معظم رهبری
گروه تروریستی تکفیری «داعش» را نمیتوان پدیدهای محلی برشمرد یا ظهور و شکلگیری آن در سال 2006 میلادی را مرتبط با مناطق درگیری و نزاع در عراق دانست. امروزه داعش توسعه یافته و حد و مرزی برای خود نمیشناسد؛ به طوری که از زمان اعلام موجودیت در آوریل سال 2013 میلادی تاکنون هزاران جوان به این گروه ملحق شدهاند تا تحت عنوان «جهاد» در صفوف آن به مبارزه بپردازند.
مقام معظم رهبری در پیام دوم خود به جوانان غربی، با اشاره به مولفه خشونت در فرهنگ غربی در کنار بیبندوباری اخلاقی، بر نقش استعمار غرب در ایجاد گروههای تکفیری تاکید میکنند. ایشان در ادامه میفرمایند:
مستندات مسلم تاریخی به روشنی نشان میدهد که چگونه تلاقی استعمار با یک تفکر افراطی و مطرود، آنهم در دل یک قبیله بدوی، بذر تندروی را در این منطقه کاشت. و گرنه چگونه ممکن است از یکی از اخلاقیترین و انسانیترین مکاتب دینی جهان که در متن بنیادین خود، گرفتن جان یک انسان را به مثابه کشتن همه بشریت میداند، زبالهای مثل داعش بیرون بیاید؟
از طرف دیگر باید پرسید چرا کسانی که در اروپا متولد شدهاند و در همان محیط، پرورش فکری و روحی یافتهاند، جذب این نوع گروهها میشوند؟ آیا میتوان باور کرد که افراد با یکی دو سفر به مناطق جنگی، ناگهان آنقدر افراطی شوند که هموطنان خود را گلولهباران کنند؟ قطعاً نباید تأثیر یک عمر تغذیه فرهنگی ناسالم در محیط آلوده و مولّد خشونت را فراموش کرد. باید در این زمینه تحلیلی جامع داشت، تحلیلی که آلودگیهای پیدا و پنهان جامعه را بیابد. شاید نفرت عمیقی که طی سالهای شکوفایی صنعتی و اقتصادی، در اثر نابرابریها و احیاناً تبعیضهای قانونی و ساختاری در دل اقشاری از جوامع غربی کاشته شده، عقدههایی را ایجاد کرده که هر از چندی بیمارگونه به این صورت گشوده میشود.
فرید زکریا در مقالهای مینویسد: امروز به گفته «جیمز کلاپر» مدیر اطلاعات ملی، حدود 1500 گروه شورشی مختلف با تعداد نیروهایی بین 75 هزار تا 115 هزار شورشی در سوریه وجود دارند. علاوه بر این، حدود 7500 ستیزهجوی خارجی از کشورهای مختلف در این کشور وجود دارند. مقامهای امنیتی انگلیس میگویند از 500 شهروند بریتانیایی که در عراق و سوریه جذب گروههای تروریستی همچون داعش و جبهه النصره شدهاند، بیش از 250 نفرشان در لندن اقامت دارند که اکثرا عربتبار هستند. [1]
پژوهش صورت گرفته توسط نشریه «لونگ وور» اظهار میکند که از هر 26 فرد مسلح موجود در سوریه 24 نفر خارجی هستند.[2]
آمار در مورد خارجیهای داعش متفاوت است و جمعبندی بین آنها گاهی دشوار مینماید ولی به هر حال دستیابی به همه حقیقت دشوار است به خصوص زمانی که رقم رسمی از سوی داعش در این خصوص منتشر نشده است.
به گزارش سوفان گروپ، داعش به عنوان مظهر تکفیریسم، تا ژوئن 2014، با جذب نیرو از بیش از 81 کشور جهان بزرگترین و پیشرفتهترین شبکه تروریستی در تاریخ بشریت را ایجاد نموده است. از میان کشورهای اروپایی نیز 700 نفر از فرانسه، 800 نفر از روسیه و 400 نفر از شهروندان انگلیسی در بین تروریستهای گروه داعش در عراق و سوریه هستند. طبق این گزارش، آمار حضور شهروندان از دیگر کشورهای جهان به شرح زیر است: بلژیک:280 نفر، امریکا: 70 نفر، اسپانیا: 51 نفر، نروژ: 50 نفر، کانادا، فنلاند، ایرلند و سوئد(به طور مساوی): 30 نفر.[3]
ولی این آمار و میزان گرایش و جذب نیروهای خارجی به داعش، به طور مداوم در حال تغییر است. مطابق آماری که سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا در فوریه 2015 منتشر کرد: 20 هزار نفر از 90 کشور دنیا به داعش پیوستهاند که از جمله آنها 3 هزار و 400 نفر از کشورهای غربی هستند که بیش از 150 نفر انها از آمریکا میباشند.[4]
داعش با تمرکز بر نیازهای واقعی مسلمانان در غرب و کشورهای اسلامی، مسلمانان را با تبلیغات واهی و پاسخ کاذب و ارائه نمونه و الگوهای تقلبی به سوی خود جذب کرده است. مشکلات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی-دینی در جوامع اسلامی، واقعیاتی است که داعش از آنها برای جذب هواداران خود استفاده میکند. او برخی مشوقهای مالی و بعضا جنسی را قرار داده است تا در کنار تبلیغاتی که انجام میدهد این تصور را در ذهن مردم ایجاد کند که میتواند به نیازهای آنها پاسخ دهد. در واقع داعش نوعی اغفالگر فرصتطلب است.
موضوع وقتی جالبتر میشود که علل این مشکلات در جهان اسلام را در روابط استعماری غرب با جهان اسلام ردیابی میکنیم. در واقع روابط استعماری غرب سبب شده است این مشکلات در جهان اسلام ایجاد شود و به دنبال آن، نیازهایی در جهان اسلام ایجاد شود که داعش مدعی پاسخ به این نیازها باشد و البته پاسخگویی کاذب و ظاهری.
مسلمانان در غرب نیز مانند مسلمانانی که در جوامع اسلامی هستند با مشکلاتی مواجهاند که آن مشکلات نیز از نوع رابطه سلطهگرانه و تحقیرکننده غرب با مسلمانان غربی ناشی میشود. در این شرایط مسلمانان غربی نیز جذب تبلیغات غرب شده و فکر میکنند میتوانند از جهتی از غرب انتقام بگیرند و از جهتی از این مشکلات فرار کنند؛ البته داعش برای این مسلمانان نیز پاسخگویی تقلبی و انحرافی است که با تبلیغات خود واقعیت پوشالیاش را میپوشاند.
مقام معظم رهبری نیز با دیدی متعالی و ژرفنگر از طرفی واقعیت غیراسلامی و پوشالی گروههای تکفیری را بیان میکند و از طرف دیگر با بیان نقش غرب در ایجاد این گروهها و همچنین مشکلاتی که بر اثر روابط استعمارگرانه غرب با جهان اسلام ایجاد شده است، جهت پیکان را به سوی خود غرب برمیگرداند نه اینکه غرب در مورد گروههای تکفیری و امنیت خود از جهان اسلام طلبکار باشد. در واقع مقام معظم رهبری توجه جوانان غرب را به این نکته جلب میکند که آنها به جای قضاوتهای شتابزده در مورد اسلام و مسلمانان در مورد گروههای تکفیری، درباره مواجهه غرب با جهان اسلام تفکر کنند و بدانند که غرب امروز در حال دریافت اثر کارهای گذشته خود است. پس در این خصوص حهان اسلام غرب را مواخذه میکند نه اینکه غرب جهان اسلام را بر صندلی متهم بنشاند.
مروری بر محورهای نامه
1. ابراز همدردی با خانوادههای قربانیان
مقام معظم رهبری در ابتدای نامه خود به جوانان غربی از جایگاه یک «رهبر دینی» سخن گفته و حادثه تروریستی پاریس را «اندوهبار» نامیدند: «هر کسی که از محبت و انسانیت بهرهای برده باشد، از دیدن این صحنهها متأثر و متألم میشود، چه در فرانسه رخ دهد، چه در فلسطین و عراق و لبنان و سوریه.» این جمله بیش از هر چیز گویای آن است که رهبر کشوری که بیش از ۱۶ هزار نفر از مردم بیگناه خود را در اثر تروریسم کور مورد حمایت غرب از دست داده، باز هم از وقوع حادثهای مشابه حتی برای مردم کشوری که دولتمردان آن از حامیان اصلی تروریستهای ایران بودند، عمیقاً ناراحت است و تروریسم را در هر کجای دنیا که باشد محکوم کرده است. بدون شک، چنین نگاهی، برخاسته از یک دیدگاه عمیق دینی و الهی است که جان انسانها را فارغ از نژاد و ملیت و جغرافیا محترم میشمرد و برای آن ارزش قائل است. این راهبرد ضمن اینکه خلاف ادعاهای همیشگی شماری از رهبران غربی مبنی بر حمایت جمهوری اسلامی ایران از تروریسم است، بیانگر آن است که از دید رهبر جمهوری اسلامی ایران «اخلاق و ارزشهای انسانی» جایگاه والایی در سیاست دارند.
2. جهان اسلام؛ سالهای متمادی قربانی تروریسم
اگر غرب و بهخصوص فرانسه هر از گاهی با حادثه تروریستی مواجه میشوند و «اگر مردم اروپا اکنون چند روزی در خانههای خود پناه میگیرند و از حضور در مجامع و مراکز پرجمعیت پرهیز میکنند»، مردم عراق، سوریه، یمن، افغانستان و... سالهای متمادی و مردم فلسطین دههها است که چنین شرایط ناامنی را شاهد هستند. اما از منظر ایشان درد تروریسم در دنیای اسلام دو تفاوت عمده با درد تروریسم در غرب دارد. نخستین تفاوت این است که «دنیای اسلام در ابعادی به مراتب وسیعتر، در حجمی انبوهتر و به مدت بسیار طولانیتر قربانی وحشتافکنی و خشونت بوده است.» دومین تفاوت نیز این است که خشونتها در جهان اسلام «همواره از طرف برخی قدرتهای بزرگ به شیوههای گوناگون و به شکل موثر حمایت شده است.»
3. تضاد سیاستهای غرب در برخورد با جنبش بیداری در جهان اسلام
در ادامه مقام معظم رهبری به سیاستهای متضاد غرب در برخورد با جنبش بیداری اسلامی در جهان اسلام اشاره میکنند. در حالی که قدرتهای غربی شعار دموکراسی و حقوق بشر سر میدهند، اما رهبر انقلاب به جوانان غربی یادآوری میکنند که «عقبماندهترین نظامهای سیاسی همواره در ردیف متحدان غرب جای گرفتهاند» و «پیشروترین و روشنترین اندیشههای برخاسته از مردمسالاریهای پویا در منطقه، بیرحمانه مورد سرکوب قرار گرفته است» که این تضاد آشکار در سیاستهای غربی است.
ایشان «پشتیبانی از تروریسم دولتی اسرائیل» را چهرهدیگر تضاد سیاستهای غربی عنوان کرده و این سؤال را مطرح میکنند که «امروز چه نوع خشونتی را میتوان از نظر شدت قساوت با شهرکسازیهای رژیم صهیونیست یادآوری کرد؟» این در حالی است که این رژیم جنایتکار «هرگز به طور جدی و مؤثر مورد سرزنش متحدان پرنفوذ خود و یا لااقل نهادهای بهظاهر مستقل بینالمللی» قرار نگرفته است.
دو نکته مهم انتقادی در این جملات رهبر انقلاب وجود دارد:
- نهادهای بینالمللی نیز در خدمت سیاستهای متضاد غربی قرار دارند. این دیدگاهی است که حتی نورئالیستهای روابط بینالملل نیز بر آن تأکید دارند و نهادهای بینالمللی را «ابزار» دست قدرتهای بزرگ میدانند.
- نادیده گرفتن خشونت رژیم صهیونیستی، موجب «عادی شدن» خشونت توسط این رژیم جنایتکار شده است. به عبارت دیگر، خشونت رژیم صهیونیستی علیه مردم فلسطین به موضوعی عادی و تکراری برای دولتمردان و شهروندان غربی تبدیل شده است که حالا دیگر به سبب تکرار مدام آن، احساسات انسانی را بر نمیانگیزد. در حقیقت شاید یکی از بزرگترین گناهان رژیم صهیونیستی را بتوان همین عادیسازی قتل و کشتار انسانها در جهان دانست.
رهبر معظم انقلاب «لشکرکشیهای سالهای اخیر به دنیای اسلام» را سومین نمونه از منطق متناقض سیاستهای غرب عنوان کردند. این لشکرکشیها اگر چه به بهانه توسعه دموکراسی در کشورها بود، اما نه تنها به توسعه و دموکراسی در کشورهای هدف منجر نشد بلکه خسارتهای انسانی، زیرساختی و بازگشت به عقب را برای این کشورها به دنبال داشته است. با این حال اما دولتمردان غربی به جای «عذرخواهی صادقانه» خواستار «از یاد بردن فاجعهها» و «دعوت به نفهمیدن» هستند.
4. ریشه تروریسم در سیاستهای غرب
شاید مهمترین بخش نامه مقام معظم رهبری هنگامی روی میدهد که ایشان ریشه خشونت را در سیاستهای اشتباه غرب جستجو میکنند نه جهان اسلام. به این ترتیب ایشان شبههای کلان و اساسی را از اسلام دور میکنند که اسلام با این همه خشونتگری و بیعقلانیتی چگونه میخواهد همه مردم جهان را به دینی توحیدی فرابخواند در حالی که اصول اولیه تعامل و تکریم انسانی را رعایت نمیکند.
اما سؤال این است که سیاستهای غرب چگونه به تقویت خشونت در جهان اسلام و همچنین خشونت در سطح جهانی انجامیده است؟ رهبر معظم انقلاب در ادامه با دیدی عمیق و گسترده این موضوع مه را به زبانی ساده بیان کرده و به چگونگی تأثیرگذاری سیاستهای غرب بر ایجاد خشونت در جهان پاسخ میدهند. این موارد عبارتند از :
الف) ذهنیت آلوده به تزویر
غرب و بهخصوص آمریکا در کلام از دموکراسی و حقوق بشر سخن میگویند اما هر جایی که دموکراسی خلاف منافع آنها باشد، آن را رد میکنند که نمونه آشکار آن در پیروزی حماس در انتخابات پارلمانی فلسطین در سال ۲۰۰۶، پیروزی گروههای شیعی در انتخابات پارلمانی عراق در سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۴ و پیروزی اخوانالمسلمین در انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری مصر در س
ال ۲۰۱۲ است. در حالیکه لشکرکشی به عراق، افغانستان و یمن خسارتهای انسانی و غیرانسانی زیادی برای این کشورها در پی داشته است اما شخصیتها و رسانههای غربی تلاش میکنند واقعیت امروزی این کشورها را معکوس جلوه دهند و مانع فهم و درک واقعیتهای تلخ ناشی از این لشکرکشیها شوند. بر این اساس، رهبر انقلاب خطاب به جوانان غربی نوشتند که «من امید دارم که شما در حال یا آینده، این ذهنیت آلوده به تزویر را تغیر دهید؛ ذهنیتی که هنرش پنهان کردن اهداف دور و آراستن اغراض موذیانه است.»
ب) معیارهای دوگانه غرب در برخورد با تروریسم
تردیدی نیست که تروریسم یک خطر و تهدید جهانی است. محوریت نامه رهبر انقلاب نیز چنانچه گفته شد «تروریسم به عنوان درد مشترک» است. با این حال، دولتم
ردان غربی، تروریسم را به دو نوع «خوب» و «بد» تقسیم کرده و صرفاً معتقد هستند باید با تروریسم بد مبارزه کرد. به عبارت دیگر، قدرتهای غربی از آنچه که تروریسم خوب مینامند به عنوان ابزاری برای تحقق اهداف سیاست خارجی و منافع خود بهره میگیرند و ارزشهای انسانی و اخلاقی را فدای منافع خود میکنند که این یکی از ریشههای گسترش خشونت در جهان است. از اینرو، رهبر معظم انقلاب با بیان اینکه قدرتهای بزرگ حامی تروریسم هستند، در این نامه نوشتند «تا زمانی که معیارهای دوگانه بر سیاست غرب مسلط باشد، و تا وقتی که تروریسم در نگاه حامیان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسیم شود، و تا روزی که منافع دولتها بر ارزشهای انسانی و اخلاقی ترجیح داده شود، نباید ریشههای خشونت را در جای دیگر جستجو کرد.»
ج) شبیهسازی و همانندسازی فرهنگی به مثابه خشونت خاموش
پس از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ یکی از مفاهیمی که در بعد نظری گسترش زیادی داشته و جنبه اجرایی نیز گرفته، مفهوم «جهانیسازی» است. غرب به محوریت آمریکا و با این ادعا که ارزشهای غربی در حوزههای مختلف سیاسی، فرهنگی و اقتصادی «برتر» از ارزشهای سایر کشورها و مناطق جهان است، با بهرهگیری از شبکههای جهانی رسانهای در جهت شبیهسازی و همانندسازی فرهنگی برآمد. ترویج سبک زندگی آمریکایی و غربی که نمود عینی آن را میتوان در تولیدات سینمایی و هنری آمریکا دید، از نمونهها و ابزارهای مؤثر برای دستیابی به این هدف بوده و هست. چنین اقدامی که رهبر انقلاب جهت تبیین آن برای افکار عمومی داخل کشور، پیشتر از عناوینی چون تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، ناتوی فرهنگی و جنگ نرم استفاده کرده بودند، حالا در این نامه، از آن تعبیر به «خشونت خاموش» کردهاند. چه آنکه، جنگها(اعم از سخت و نرم) همواره با «خشونت» همراه بوده است، که یکی آشکار است و یکی پنهان.
رهبر انقلاب در اینباره نوشتند «من تحمیل فرهنگ غرب بر سایر ملتها و کوچک شمردن فرهنگهای مستقل را یک خشونت خاموش و بسیار زیانبار تلقی میکنم. تحقیر فرهنگهای غنی و اهانت به محترمترین بخشهای آنها در حالی صورت میگیرد که فرهنگ جایگزین، به هیچوجه از ظرفیت جانشینی برخوردار نیست.» ایشان «پرخاشگری»، «بیبندوباری اخلاقی» و «معناگریز» را مؤلفههای اصلی فرهنگ غربی عنوان کردند که «مقبولیت و جایگاه» این فرهنگ «حتی در خاستگاهش» نیز تنزل پیدا کرده است.
اما نکته مهم این است که رهبر انقلاب ضمن رد شبیهسازی و همانندسازی فرهنگی، بر اهمیت و ارزش «پیوند فرهنگی» تأکید دارند و عنوان میکنند که «این پیوندها هرگاه در شرایط طبیعی و با احترام به جامعه پذیرا صورت گرفته، رشد و بالندگی و غنا را به ارمغان آورده است.» اما بالعکس، خشونتی که امروز در قالب «زبالهای مثل داعش» بیرون میآید، زاییده «وصلتهای ناموفق با فرهنگهای وارداتی» و نتیجه «تلاقی استعمار با یک تفکر افراطی و مطرود» است.
د) تغذیه فرهنگی ناسالم در محیط آلوده و مولد خشونت غرب
اعضای داعش را صرفاً اتباع کشورهای اسلامی تشکیل نمیدهند، بلکه «کسانی که در اروپا متولد شدهاند و در همان محیط، پرورش فکری و روحی یافتهاند» نیز به عضویت این گروه تروریستی درآمدهاند و اتفاقاً حادثه تروریستی پاریس نیز توسط کسانی انجام شد که در فرانسه و به قول خودشان، مهد آزادی و تمدن بزرگ شدهاند. بنابراین، رهبر انقلاب این سؤال را مطرح میکنند که چرا اتباع کشورهای اروپایی به تروریستهای داعش پیوستهاند؟ تردیدی نیست که ارزشهای ارائه شده توسط دولتهای غربی بهخصوص ترویج بیبندوباری اخلاقی و اجتماعی، محیط اروپا بهخصوص فرانسه را برای تولید خشونت آماده کرده است. در عین حال، پیامدهای انقلاب صنعتی و اقتصادی در غرب و تبعیضهای نژادی، ساختاری و مذهبی سبب ایجاد نابرابریهایی میان بخشهای مختلف جامعه در این کشورها و ایجاد عقدههای هوی
تی برای شهروندان این کشورها شده است. بیتردید ترکیب تغذیه ناسالم فرهنگی، تبعیض نژادی و مذهبی، نابرابریهای اجتماعی و عقدههای هویتی در بروز خشونت نقش بهسزایی ایفا میکند.
5. راهکارهای ایجاد امنیت و آرامش
مقام معظم رهبری پس از اینکه غرب را متوجه عملکرد غلطش در ایجاد و تقویت گروههای تکفیری میکند به طوری که حتی افرادی که امروز در گروههای تکفیری حاضرند همان جوانان بزرگ شده در اروپا هستند، سراغ راهکارهای اصلاحی میروند.
رهبر معظم انقلاب به دو راهکار مهم در این خصوص اشاره کردند که عبارتاند از:
الف) اصلاح اندیشه خشونتزا در غرب
از دید رهبر انقلاب، «نخستین مرحله در ایجاد امنیت و آرامش، اصلاح این اندیشه خشونتزا است.» واقعیت این است که اگر ذهنیتهای آلوده به تزویر تغییر کند، تروریسم در خدمت منافع غرب قرار نگیرد و به خوب و بد تقسیم نشود، وجه اخلاقی و انسانی سیاست مورد توجه قرار گیرد و شبیهسازی و همانندسازی فرهنگی متوقف و بر فرهنگهای بومی جوامع تأکید شود، گام اول برای ایجاد امنیت و از بین بردن فضای هراس برداشته خواهد شد.
ب) اجتناب از واکنشهای عجولانه
رهبر انقلاب اشتباه بزرگ در مبارزه با تروریسم را «واکنشهای عجولانهای» میدانند که اتفاقا سبب افزایش گسستهای موجود میشود. از دید ایشان هر حرکت هیجانی و شتابزده، «فاصلهها را عمق، و کدورتها را وسعت خواهد داد» و «تدابیر سطحی و واکنشی- مخصوصاً اگر وجاهت قانونی بیابد-» قطببندیهای موجود را افزایش داده و راه را برای بروز بحرانهای بیشتر میگشاید. این قطببندیها میتواند هم در سطح جامعهی داخلی کشورها بهخصوص کشورهای غربی و هم در سطح جهانی میان تمدن اسلامی و غربی افزایش پیدا کند.
6. تعامل صحیح و شرافتمندانه غرب با جهان اسلام
در نهایت اینکه رهبر انقلاب در پایان نامه خواستار «شناخت درست و با ژرفبینی و استفاده از تجربههای ناگوار» برای پیریزی «بنیانهای یک تعامل صحیح و شرافتمندانه» با جهان اسلام شدند. حضرت آیتالله خامنهای ضمن نکوهش وضع مقرراتی علیه مسلمانان در کشورهای غربی، به این نکته مهم اشاره دارند که غربیها نه زمانی که «میهمان» و نه زمانی که «میزبان» مسلمانان بودند، جز مهربانی و شکیبایی، چیز دیگری از مسلمانان ندیدند. در واقع، برخلاف تصویرسازی منفیای که از دین اسلام در رسانهها و ادبیات غربیها انجام میشود، این غرب(بهخصوص قدرتهای بزرگ غربی) است که بنای خشونت و ترور و جنگ را در جهان اسلام پیریزی کرده، اما با وارونهسازی واقعیت، سعی در تحریف دین مبین اسلام و ذاتی جلوه دادن خشونت در آن نموده است. بنابراین چاره کار برای برونرفت از این وضع موجود، اصلاح سیاستهای کشورهای غربی در قبال چگونگی مواجهه با مشکلات و معضلات جهانی است.
بدون شک، تا زمانی که سیاست دولتهای غربی و مخصوصا آمریکا حمایت از «تروریست خوب»(خواه در قامت یک رژیم جعلی صهیونیستی، و خواه در قامت گروهک تروریستی چون داعش) باشد، اوضاع جهان به همین منوال خواهد بود.
975/702/ر