۲۲ مهر ۱۳۹۳ - ۱۲:۴۴
کد خبر: ۲۲۵۵۴۱
سیری در سلوک امام و رهبر معظم انقلاب؛

آیت‌الله علوی گرگانی: برای وحدت و رهبری جامعه راهی جز قبول ولایت فقیه نداریم

خبرگزاری رسا ـ اگر بناست جامعه ما دچار تشتت نشود و اختلافی پیش نیاید تنها راه این است که زیر سایه ولایت فقیه حرکت کنیم، و الا اگر بنا بر نظر اجتهادی باشد، هر بزرگواری نظری دارد و جامعه ثبات نمی‌یابد. چاره‌ای نداریم جز این که بپذیریم وحدت جامعه زیر سایه ولایت‌فقیه میسر است. نظر حقیر این است که اگر بخواهیم جامعه را رهبری کنیم، هیچ راهی نداریم، الا قبول ولایت‌فقیه.
آيت الله علوي گرگاني

به گزارش خبرگزاری رسا، یکی از چهره‌های مشهور علم و تقوا و فقاهت در حوزه علمیه قم فقیه عالیقدر حضرت آیت‌الله حاج سید محمدعلی علوی گرگانی است. ایشان در خلال تحصیل خویش، از دانش سرشار استوانه‌های علم و فقاهت، مانند: امام خمینی(ره)، آیت‌الله العظمی بروجردی، آیت‌الله محقق داماد، آیت‌الله گلپایگانی، آیت‌الله اراکی و .... توشه‌ها برگرفته و عمر پربار خویش را به تألیف و تدریس و تبلیغ دین گذرانیده، ایشان، در طول 40 سال تدریس، فضلای بی‌شماری را از سرچشمه زلال علوم اهل‌بیت علیهم‌السلام بهره‌مند ساخته‌اند.

 

گفت و شنودی صورت گرفته با این عالم بزرگوار که متن آن به این شرح است:

 

با سلام و سپاس از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، سخن را از اینجا آغاز می‌کنیم که آشنایی حضرتعالی با حضرت امام(ره) از چه زمانی و چگونه بوده است؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم. حضرت پیامبر(ص) فرمودند اگر انسان بتواند از افراد شایسته نام ببرد و از آنان خاطراتی را بیان کند، یک امر محبوب الهی را انجام داده است، زیرا در بیان احوال بزرگان رحمت الهی نازل می‌شود. این نشان‌دهنده آن است که ذکر خاطرات بزرگان و گذشتگان عندالله و عند رسوله امر محبوبی است.

 

با توجه به بیانی که جد بزرگوار ما داشتند و لطفی که حضرتعالی نسبت به ما عنایت کردید، البته بنده آن مقدار خاطراتی ندارم که قابل عرض باشد، اولین درس را خدمت مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی بودیم. رفته رفته با دوستان صحبت شد، ذکر خیر شد و گفتند آقا درس اصول را در مسجد سلماسی شروع کرده‌اند. آقا یک سال درس اصول را فرموده بودند و ما سال دوم درس ایشان رفتیم، ولی آقای گرامی از سال اول مشرف شده بودند. یادم هست نوشته‌های سال اول را از آقای گرامی گرفتم و به جزوه خودم ضمیمه کردم. از سال دوم در بحث واجب تعیینی و تعینی وارد شده بودند، مرتبا درس مرحوم امام را شرکت می‌کردم. ارتباط ما با مرحوم امام تقریبا از همان زمان شروع شد.

 

با اساتیدم رفیق می‌شدم، مخصوصا مرحوم آقای مشکینی

نوعا سر درس‌ها که می‌رفتم با حضرات آیات و مدرسین رفیق می‌شدم. اساتید بزرگوار ما مایه افتخار ما هستند و در محضرشان تحصیل علم کرده‌ایم. غرض این‌که با اساتیدم رفیق می‌شدم، مخصوصا مرحوم آقای مشکینی. آن‌قدر با ایشان رفیق شده بودیم که وقتی گرگان بودم، با بنده مکاتبه می‌کردند. خیلی به من علاقه داشتند. خدا ان‌شاءالله آنهایی را که از دست ما رفته‌اند رحمت کند و آنهایی را هم که زنده‌ هستند، نگه دارد.

 

و لذا بعد از این‌که درس تمام می‌شد، بنای بنده این بود که همراه امام تا دم در منزلشان می‌رفتم. آن موقع هم به ایشان حاج‌آقا روح‌الله می‌گفتیم یا حاج‌آقا. با ایشان خیلی مأنوس بودیم. یک جهت به این دلیل بود که حاج آقای والد ما از بزرگان منطقه گرگان و اول‌شخص آنجا بودند و مرحوم امام به خاطر حاج آقای ما نسبت به ما خیلی علاقه داشتند. هر وقت هم حاج‌آقا به قم می‌آمدند، مرحوم امام منزل بی‌بی خانم ما به دیدن حاج‌آقا می‌آمدند. من هم خدمتشان بودم. امام هم بیان می‌کردند فلانی درس ما می‌آید و از ما تعریف می کردند.

 

از طرفی آیت‌الله حاج ابوالفضل زاهدی دایی ما بودند و لذا امام نسبت به ما احترام فوق‌العاده قائل بودند. از آن طرف با مرحوم آیت‌الله بروجردی هم ارتباط گرماگرمی داشتیم، به طوری که وقتی می‌آمدم، در اندرونی خدمت ایشان می‌رفتم، یعنی پشت کرسی هم با آقای بروجردی تنها نشسته‌ام. ایشان از من مسأله می‌پرسیدند و جواب می دادم و با آن‌که سن و سال زیادی هم نداشتم، ولی اخلاق آقای بروجردی این طور بود که وقتی می دیدند طلبه‌ای درس می‌خواند خیلی تشویقش می کردند. آقای بروجردی فرموده بودند فلانی که آمد، بیاید اندرونی. حضرت امام از این موضوعات اطلاع و لذا علاقه فوق‌العاده‌ای به ما داشتند.

 

این جریانات بود تا زمانی که ایشان را دستگیر کردند و جریان انقلاب پیش آمد. در انقلاب هم چون مرحوم والد ما در گرگان نفر اول بودند، تظاهرات آنجا با نظر حاج‌آقای ما انجام گرفت، یعنی مردم چشمشان به حاج‌آقای ما بود. واسطه بین امام و مرحوم والد هم بنده بودم. پیام‌ها و قضیه انقلاب را تقریبا ما برای حاج‌آقا می‌بردیم و از طرف امام خبر می‌دادیم. از طرف دیگر حاج شیخ مرتضی انصاری واعظ عموی خانم بنده بودند، و با وصلت‌هایی که صورت گرفته بود با واسطه، خویشاوندی دوری هم با امام داشتیم.

 

مرحوم امام(ره) ماهی یک بار یا هر دو ماه یک بار با آقای انصاری جلسه‌ای داشتند، مادرخانم ما غذای این جلسه را درست می‌کرد. امام خیلی دست‌پخت ایشان را دوست داشت و همیشه تعریف می‌کرد. بعد از تبعید امام به نجف اشرف، بنده از اینجا به نجف محضرشان می‌رفتم و ایشان همچنان فوق‌العاده به بنده محبت داشتند. در خاطراتی که از ایشان دارم، دو سه خاطره را یادآوری می‌کنم.

 

کسی که خبر شهادت آیت‌الله سعیدی را به نجف رساند من بودم

اولین خاطره این است که اول کسی که خبر شهادت آیت‌الله سعیدی را به نجف رساند من بودم. از ایران که رفتم، جریان شهادت آقای سعیدی را به مرحوم امام و حاج آقا مصطفی گفتم. آقا مصطفی خیلی تعجب کرد و پرسید: «از کجا این حرف را می‌زنید؟» جواب دادم: «در تشییع‌ جنازه‌اش شرکت کردم». تشییع جنازه ایشان خیلی هم مخفیانه بود. جنازه را به وادی‌السلام بردند، من هم رفته بودم. داماد مرحوم آقای سعیدی هم نجف بودند. آقا مصطفی خبر را به ایشان رساندند و ایشان فرمودند اگر آقای علوی گفته است، خبر صحت دارد و اعلام کنید در مسجد عمران برای آقای سعیدی ختم بگیریم. همین‌طور هم شد و ختم مفصلی برای ایشان گرفته شد و در آن ختم شرکت کردم. خیلی هم این خبر صدا کرد. آن روزها ساواک فوق‌العاده حساس بود که کسی از ایران خبر نبرد.

 

رفقای ما در آنجا گفتند شما این خبر را آوردی، خیلی برایت دردسر درست شد. ساواکی ها اینجا این را فهمیده‌اند و ممکن است موجب آزار و اذیت شما شوند. آقای طاهری گرگانی شوهر همشیره ما بودند. در منزل ایشان بودیم که داماد آیت‌الله سعیدی دم در آمدند و پرسیدند: «حاج‌آقا! جریان چیست؟» گفتم این‌طور شده است. تعجب کرد و سؤال کرد: «به خانمم بگویم؟» جواب دادم: «نه! بشنود متأثر می‌شود و ممکن است موقع رفتن به ایران مزاحمتان شوند. اجازه بدهید وارد ایران بشوید، بعد به تدریج بگویید».

 

مدت یک ماه ماندیم و بعد از یک ماه حرکت کردیم که به ایران بیاییم. سر مرز یکی از افسرها از اتوبوس بالا آمد و تا بنده را دید، گفت آقا! بیایید پایین. بعد هم گفت اثاث آقا را هم بدهید. راننده اثاث ما را هم پیاده کرد و داد. دیگر مطمئن شدم قضیه به موضوع آقای سعیدی برمی‌گردد.

 

وقتی وارد اتاق شدیم، دیدم خیلی رفتار مؤدبانه‌ای با من دارند و به این نمی‌خورد بخواهند دستگیرم کنند. ما را پیش رئیس‌شان بردند. او تا ما را دید از جا بلند شد و دست به سینه ایستاد و گفت: «خوش آمدید. چه عجب از این طرف‌ها؟» فهمیدم قضیه آن مسأله‌ای که تصور می کردم نیست. بعد فکر کردم شاید نقشه است و به این ترتیب می‌خواهند اعتمادم را جلب کنند.

 

کمی که نشستیم، گفتم: «ببخشید! شما مرا می‌شناسید؟» گفت: «بله» و عکس بنده را درآورد و پرسید: «این عکس شما نیست؟» جواب دادم: «چرا». گفت: «مدتی است عکس شما دست من است. مدت‌هاست منتظر شما هستم». پرسیدم «چطور؟» جواب داد: «شما در گرگان منبر عجیبی رفتید که طنین‌انداز شد. کسانی که در آنجا بودند، بسیار از منبرتان تعریف کردند. من هم از آنها خواهش کردم عکس شما را به من بدهند که اگر یک وقت از گمرک رفتید، شما را زیارت کنم». در ذهنم فکر کردم چطور یک‌مرتبه همه چیز عوض شد. بعد هم با عزت و احترام زیادی ما را آوردند. از برکت وجود امام و دعای ایشان به این شکل خطر از سر ما رد شد.

 

خبر جریان آتش‌زدن مسجد کرمان و تظاهرات سراسری را من به امام در نجف خبر دادم

خاطره دوم به زمانی برمی گردد که مسجد جامع کرمان را آتش زده بودند. به نجف رفتم و به حرم آقا مشرف شدم و امام را در آنجا دیدم و جریان آتش‌زدن مسجد کرمان و تظاهرات سراسری را برایشان توضیح دادم. ایشان فرمودند به زودی به ایران خواهم آمد. ایشان هنوز به پاریس نرفته بودند و این خیلی حرف عجیبی بود و حتی به ایران آمدم و این حرف را به رفقا گفتم و همه حیرت کردند.

 

امام تشریف آوردند و ما هم خدمتشان رفتیم و انقلاب هم پیروز شد. بعد از پیروزی انقلاب یک عده از ترکمن‌ها که کمونیست بودند شلوغ کردند و موتورهای چاه آب و امثال اینها را آتش زدند. حاج‌آقا به من خبر دادند چنین جریانی است و کمونیست‌ها دارند این منطقه را به هم می‌ریزند. اگر می‌شود به محضر مبارک امام برسان که برای این منطقه در فکر باشند. به خانه‌شان که خانه آقای یزدی بود رفتم.

 

وقتی خدمت امام رسیدم دیدم آیت‌الله مکارم کنار آقا نشسته‌اند و جمعیت در اتاق هست. رفتم و دست آقا را بوسیدم و آقا فرمودند: «بنشین کنار من». عده‌ای که می‌خواستند بیایند دست آقا را ببوسند، پشتشان به من می‌شد. ٱقا فرمودند: «چرا پشت به فلانی می‌کنید؟ مراقب باشید». وقتی کنار آقا نشستم، بین ایشان و آقای مکارم واقع شدم. فرمود: «چه خبر؟» ماجرا را تعریف کردم. آقا فرمود زحمتی بکشید. تمام ماجرای منطقه را خطاب به من بنویسید تا روی آن به وزیر کشور دستور بدهم. آقا فرمود خودت هم نمی‌خواهی بیایی نیا، فقط این نامه را به دست من برسان. نامه را نوشتم و فرستادم. همین‌طور هم شد. آقا نامه را به وزیر کشور دادند و اقداماتی شد که مسأله برچیده شد.

 

روزی که امام نهضت را شروع کرد نه عده‌ای داشت و نه عُدّه‌ای. خانه محقر کوچه یخچال قاضی بود و نه لشکری، نه حزبی و نه تشکیلاتی. شاه هم در اوج قدرت و پشتیبانی همه ابرقدرت‌ها. امام نهضت را شروع کرد و بالاخره بعد ار 15 سال و سه ماه زندان و تبعید، انقلاب امام به پیروزی رسید. به نظر حضرتعالی رمز اصلی پیروزی امام که هیچ‌یک از امتیازات مادی را نداشت، ولی در عین حال بزرگ‌ترین قدرت مادی کشور را از صحنه خارج کرد، چیست؟

در اتکای به امر الهی. فقط توکل و اعتماد به خدا. ایشان برای رضای خدا صحبت کردند. حرکتشان هم برای رضای خدا بود و خدا هم کمکش کرد. روایت هم که از امام صادق(ع) داریم روایت را در «اثنی‌عشریه» ببینید. هیچ بنده‌ای نیست که در مقابل ظلم صبر کند، مگر این‌که خدا عزت او را بالا ببرد. امام مصداق این روایت بود. در مقابل تمام مشکلات صبر کرد و حتی فرزندش را هم در راه خدا داد و لذا خدا به ایشان چنین عزتی داده است. مصداق حقیقی کلام امام صادق(ع) در اینجا روشن می‌شود.

 

منزل ما روبروی منزل امام بود. ما همسایه مرحوم امام بودیم و مرتب در روضه‌های منزل ایشان شرکت می‌کردیم و ارادت خاصی به ایشان داشتیم. جریان جز عنایت الهی هیچ چیزی نبود. خداوند عزتی را که باید بدهد، الحمدلله به ایشان داد.

 

معجزه‌ای به نام انقلاب اسلامی واقع شد و مردی با دست خالی این معجزه بزرگ را رقم زد. این حادثه بزرگ چه تأثیری در مسیر تاریخ دنیا گذاشت؟

خاطره امام در جریده عالم ثبت شد. خاطره امام دیگر از بین‌رفتنی نیست، چون در جریده عالم ثبت شده است و نه در تاریخ ایران. دنیا جریان قیام ایشان را ثبت کرد. نمی‌توانید به کشوری بروید و اسمس از امام برده بشود و ایشان را نشناسند. این خیلی با عظمت و جلال است. تأثیرش هم انقلاب‌هایی است که دارد در کشورهای مختلف جهان اتفاق می‌افتد.

 

تا قبل از امام در هیچ کشوری انقلاب صورت نگرفته بود

تا قبل از امام در این کشورها انقلابی نداشتیم. تسلیم به تمام معنا در همه جا حاکم بود. همه می‌نشستند و ابرقدرت‌ها هم کار خودشان را می کردند. الآن همه جا در حرکت است. هیچ کشوری آرامش ندارد و ابرقدرت‌ها دائما گرفتارند که شعله‌ها را در کجا خاموش کنند. منشأ اینها حرکت امام بود. ایشان به دنیا فهماند با دست خالی هم می‌شود قدرت را به دست گرفت.

 

 در مسائل شخصی هر کسی می‌تواند از مرجع خود تقلید کند، اما وقتی بحث به امور اجتماعی و سیاسی و مصالح یک کشور و جامعه می‌رسد، چیزی که می‌تواند نقش وحدت‌بخش ایفا کند و منجی باشد، ولایت‌فقیه است. در اینجا می‌خواستیم جنابعالی از بعد فقهی و آنچه که بدان دست یافته‌اید درباره ولایت‌فقیه توضیح بفرمایید.

عمل ما نشان می‌دهد تبعیت از ولایت فقیه داریم و لذا این‌که مردم را دعوت می‌کنیم که اگر ولی‌فقیه حکمی فرمودند از آن تبعیت کنید، بر همین مبنای فقهی است. بنده در یکی از کشورهای منطقه مقلد زیادی دارم و اخیرا از بنده استفتا کردند اجازه می‌دهید به عنوان مقلدین شما دست به اسلحه گرم ببریم؟ بنده در جوابیه نوشتم گرچه مقلد من هستید، اما در چنین اموری باید تابع نظریات رهبری باشید و لذا به مقلدین خود اعلام می‌کنم در این‌گونه مواقع از محضر مبارک رهبری استفتا کنید. به ایشان محول می‌کنم و نظر ایشان کانه نظر بنده است.

 

اگر بناست جامعه ما دچار تشتت نشود و اختلافی پیش نیاید تنها راه این است که زیر سایه ولایت فقیه حرکت کنیم، و الا اگر بنا بر نظر اجتهادی باشد، هر بزرگواری نظری دارد و جامعه ثبات نمی‌یابد.

 

بنده مدتی در شورای تجدیدنظر قانون اساسی و در قوه قضائیه بودم و هر چه درباره حدود و قصاص از مرحوم آیت‌الله گلپایگانی استفتا می کردیم ایشان جواب نمی‌دادند و می‌فرمودند چون نظرم درباره ولایت‌فقیه این مقدار نیست از امام پرسیدیم چه کار کنیم؟ گفتند فکری بکنید. به رفقا گفتم می‌روم محضر ایشان. خیلی به ما علاقه داشتند. رفتم و خیلی خوشحال شدم. گفتم حضرت آیت‌الله! شنیده‌ام مسائل مربوط به قصاص و حدود را جواب نمی‌دهید. فرمود آقا علوی! ما در این حد ولایت نداریم که افراد را بکشیم و اجرای حدود و اعدام کنیم. نمی‌توانم نظر بدهم. این‌ها از مراتب امام معصوم است.

 

گفتم از شما سؤالی می‌پرسم، جوابم را بفرمایید. شخصی فرد دیگری را به عمد کشت و شواهد و شرایط هم کاملا مبرهن شد که او قاتل است. الآن قاتل را چه کار کنیم؟ بخواهیم در زندان نگه داریم، در اسناد و روایات نداریم که قاتل را زندان کنیم، بخواهیم رها کنیم که از فردا هر کسی هر کسی را کشت از مجازات رها می‌شود. حالا فرض کنید رییس حکومت باشید چه می‌کنید؟

 

خدا رحمتشان کند. در فکر رفتند و گفتند آقای علوی! انصافا خوب مثالی زدی. بارک‌الله! گفتم آقا! زمانی که مرحوم آقای بروجردی بودند، ایشان در اداره مملکت مبسوط‌الید نبودند و نهایتا اگر حکومت خطایی می‌کرد، ایشان تهدید می‌کرد که قهر می‌کنم و به عراق می‌روم و ... اما امروز حکومت به دست علماست و نمی‌شود سؤالات را بی‌پاسخ گذاشت. خواهش ما این است که سؤالات را جواب بدهید. گفتند چشم! از آن به بعد، دادگاه عالی استفتا می‌کرد و ایشان جواب می‌داد. خیلی‌ها به ما دعا کردند که خدا خیرت بدهد.

 

چاره‌ای نداریم جز این که بپذیریم وحدت جامعه زیر سایه ولایت‌فقیه میسر است. اگر غیر از این هست، بفرمایید. نظر حقیر این است که اگر بخواهیم جامعه را رهبری کنیم، هیچ راهی نداریم، الا قبول ولایت‌فقیه.

 

 والا می‌شویم مصر و اخوان‌المسلمین بعد از 90 سال فعالیت سیاسی یک سال هم نتوانست در حکومت دوام بیاورد.

بله و لذا بنده هر چیزی را که محول به حکومت است، محول به آقا می‌کنم. ان‌شاءالله خدا وجود ایشان را سالم نگه دارد. ایشان در واقع دارد بار ما را می‌کشاند و زحمت ما روی دوش ایشان افتاده است. آقایی ایشان هم آن‌قدر زیاد است که همواره می‌فرمایند می‌خواهم از نظر مراجع استفاده کنم. مدتی پیش هم پیامی در مورد سرعت اینترنت و ... فرستادند و بنده اطلاعیه دادم. نظرشان این بود که بدانند نظر مراجع چیست؟ آقای مکارم نظرشان را دادند، بنده هم نظرم را دادم.

 

راجع به چه بود؟

اینترنت. بنده گفتم استفاده از آن اشکالی ندارد، به شرط آن‌که کنترل فرهنگی آن رعایت شود و با شورای عالی فضای مجازی هماهنگی داشته باشید و نظر مبارک رهبری را هم رعایت کنید که ایشان دغدغه‌ای از این بابت نداشته باشند، و الا ما با تکنولوژی هیچ مخالفتی نداریم و جامعه باید از آن بهره‌مند شود. غرض این‌که در این‌گونه مسائل پیرو نظر آقا هستیم و بنده شخصا شرمنده محبت‌های ایشان هستم.

 

ارزیابی حضرتعالی در مورد شاکله رهبری ایشان در طول بیش از ربع قرن چیست؟

انصافا نباید از حق گذشت که سیاست کاملی داشتند و توانستند مملکت را رهبری کنند. اگر کسی غیر از این بگوید به نظرم کم‌لطفی کرده است. بینی و بین‌الله با مشکلاتی که الآن مملکت با آنها دست به گریبان است که بعضی از آنها از دوران مرحوم امام هم دشوارترند، با درایت، رهبری کرده‌اند. الآن درست مثل این است که گلوگاه ما را گرفته‌اند. بنده که از رهبری و درایت ایشان بسیار خشنود هستم.

 

از نظر دیدگاه‌های فقاهتی چطور؟

الحمدلله شخصیت‌های فاضل و پخته‌ای که لیاقت این مطلب را دارند، بر فقاهت و منزلت علمی ایشان نظر داده‌اند. لازم نیست ما حرف بزنیم. ان‌شاءالله روز به روز به عظمت و بزرگواری ایشان افزوده شود. الحمدلله.

 

حضرت آقا همچنان پس از پنج سال بر فتنه تأکید می‌کنند و در آخرین ملاقاتشان با اعضای هیأت دولت باز تکرار کردند فتنه به عنوان خط قرمز در هیأت دولت در انتخاب وزرا و مسؤولین مورد توجه قرار بگیرد. فتنه واقعا چه ماهیتی داشت که همچنان برای حفظ بقای نظام به عنوان خط قرمز مطرح است؟

در این زمینه واقعا نظر مقام معظم رهبری را ملاک می‌گیرم، چون ایشان حقیقتا اشراف تمام معنا به این مسائل دارد و سخنی بی‌جهت از دهان مبارکشان بیرون نمی‌آید. به همه مسؤولین هم سفارش می‌کنم در این‌گونه مسائل واقعا خط رهبری را دنبال کنند.

 

بعد از این‌که آقا فرمودند فتنه، خط قرمز است، عده‌ای گفتند این منوط به این است که کسی در دادگاه محکوم شده باشد. آیا بین جرم مشهود و غیرمشهود فرقی هست؟ موقعی که جبهه ملی درباره لایحه قصاص آن اطلاعیه را داد، خود امام بدون آن‌که دادگاهی تشکیل شود، اعلام کرد اینها مرتد هستند. در مورد نهضت آزادی هم حکم کرد به هیچ‌وجه نباید مسؤولیت‌های کلیدی نظام را به آنان واگذار کرد.

وقتی ولایت‌فقیه را بپذیریم، این مسائل حل هستند و باید نظر ولی‌فقیه را بپذیریم. اگر آقا تشخیص داد این‌ها می‌خواستند اصل نظام را براندازند، بعد از سر بریدن که دیگر نمی‌شود دادگاه تشکیل داد. نظر آقا که فرمودند خط قرمز، این بود که این این‌ها می‌خواستند نظام را از ریشه دربیاورند. مرحوم امام هم وقتی تشخیص می‌دادند حرکتی ریشه‌ای و در جهت براندازی است، دیگر صبر نمی‌کردند دادگاه نظر بدهد. ولی‌فقیه سخنی را بی‌مبنای فقهی بیان نمی‌کند.

 

با توجه به آیات قرآن و سرنوشت شوم اقوامی چون قوم لوط، شعیب و ثمود و با توجه به حجم جنایاتی که آمریکا، اسرائیل و ... انجام می‌دهند، آینده را چگونه می‌بینید و چه پیامی برای کسانی دارید که همچنان دلبسته امثال آمریکا هستند و با آن‌که حضرت امام، افسانه وابستگی به ابرقدرت‌ها را باطل کرد، باز هم بقای مملکت را در وابستگی به ابرقدرت‌ها می‌دانند؟

به اعتقاد بنده عمده علتی که ابرقدرت‌ها مانده‌اند و همچنان به جنایات خود ادامه می‌دهند، زمینه‌سازی برای ظهور حضرت بقیةالله(ع) است. ما بنده‌ی عاجزیم و از کنه حقایق ناآگاه، اما بنده اینها را زمینه ان‌شاءالله ظهور حضرت می‌دانم. چشم امید ما به این است و خلاصه منتظر یک چراغ سبز حضرت هستیم.

 

هر چه نعمت تمام‌تر و کامل‌تر شود، مسؤولیت پاسخ‌گویی سنگین‌تر می‌شود. همان‌طور که حضرت عیسی(ع) به درخواست حواریون به خدا عرض کرد: «اللهم سوره مائده آیه 115». کفران نعمت بعد از نزول نعمت شدیدترین عذاب الهی را در پی خواهد داشت در مورد نعمت انقلاب و جمهوری اسلامی که هم به لطف خداوند و در پرتو ولایت‌فقیه متجلی شد و این همه نعمت را برای ما فراهم آورد، توصیه‌تان به کسانی که به این نعمت پشت پا می‌زنند و قدر آن را نمی‌دانند، چیست؟

همیشه در سخنرانی‌هایم گفته‌ام: «یا بَنی‏ إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی‏ أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمینَ». این عنوان تبلور وضعیت فعلی ماست و خداوند ایران عزیز ما را در تمام دنیا فضیلت داده است. این خیلی نعمت بزرگی است. در تاریخ دنیا به این صورت سابقه ندارد. امروز هر جا بروید سخن از ایران، مقاومت و ایستادگی است. این نعمت بزرگی است. در چه صورتی این نعمت می‌ماند؟ در صورتی که قدرش را بدانیم. چرا؟ چون خداوند می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»، «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» وعده خدا حق است. «قوله حق و وعده صدق».

 

همه جای دنیا آشوب است، اما ایران به برکت آقا امام زمان(عج) در آرامش است

اگر قدر این نعمت را نگه داشتیم، خدا پایدار می‌دارد، اما اگر خدای ناخواسته کفران نعمت کنیم، همان «اُعذّبُهُ عَذابا لا أُعذّبُهُ أحَدا مِنَ العالَمین» می‌شود. خدا این نعمت‌ها و این امنیت و آرامش را از ما نگیرد. همه جای دنیا آشوب است، اما ایران به برکت آقا امام زمان(عج) در آرامش است. خدا این نعمت‌ها را از ما نگیرد.

 

عموم مردم که قدردان این نعمت هستند.

خدا آنهایی را هم که نیستند هدایت کند. امیدوارم آنها هم روشن شوند. لذا ما می‌گوییم خداوند ان‌شاءالله همه را در مسیر حق و حقیقت قرار بدهد و همه را عاقبت به خیر کند./907/ت301/س

 

منبع : شماره 391 ماهنامه پاسدار اسلام

 

ارسال نظرات