۲۹ مهر ۱۳۹۱ - ۱۳:۱۲
کد خبر: ۱۴۳۳۹۵
تصوف/ بخش نخست؛

چرا به تصوف بپردازیم؟

خبرگزاری رسا ـ عالمان همه مذاهب اسلامی، آموزه‌های صوفیه را معارض و ناهمخوان با معتقدات مذهبی خود می‌دانند.
حجت الاسلام محمد رضا لايقي پژوهشگر و کارشناس عرصه تصوف

   

هر از چندی در فضای مجازی سخنی در ارتباط با تصوف مطرح شده و به بررسی این موضوع پرداخته می‌شود. ابتدا لازم است روشن شود که چرا باید از تصوف سخن گفت. به راستی در جامعه امروز و با تراکم شگفت‌انگیز مسائل و موضوعات پیش‌روی جامعه فکری کشور، چه ضرورتی برای حرف زدن پیرامون تصوف وجود دارد؟ در این نوشتار و نوشته بعد، می‌کوشیم تا هر چند کوتاه، پاسخی برای این پرسش بیابیم. 

برای پرداختن به پدیده‌ای همچون تصوف سه گونه از ضرورت را می‌توان مطرح کرد:

 الف: ضرورت فلسفی 

اولین ضرورتی که عقلانیت و تفکر انسان برای کاوش و پژوهش، پیرامون اندیشه‌ها و مکاتب فکری پیش‌روی خود توصیه می‌کند، ضرورتی است که در اصطلاح آن را ضرورت فلسفی می‌نامیم.

در این روی‌کرد، بدون هیچ‌گونه پیش فرض و پیش داوری قبلی، و تنها به قصد ارزیابی معرفتی آموزه‌های یک نحله و مکتب، به بحث، بررسی، نقد و تحلیل آن پرداخته می‌شود و غرض از این کار، تنها حقیقت‌یابی می‌باشد. 

توضیح آن‌که انسان از سویی، هم‌واره در اندیشه رستگاری و سعادت خویش است و از سوی دیگر موجودی است جویای حقیقت. از همین روی، خرد انسانی به او فرمان می‌دهد که راه رستگاری خود را که از کوچه باغ حقیقت می‌گذرد، در میان افکار و اندیشه‌ها و مذاهب و ادیان گوناگون بیابد و برای در برکشیدن لیلای حقیقت، مجنون وار، دشواری واکاوی اندیشه‌ها را بر خود هموار سازد. 

 تصوف نیز، هم‌چون دیگر مکاتب و نحله‌ها، مدعی آن است که راهنمای انسان به بلندای تکامل و سعادت اوست و راهی که در پیش روی بشر می‌نهد، یگانه راه به چنگ آوردن عمیق‌ترین حقایق هستی است که سالک را بر بال مخملین عشق و معرفت نشانده و با گذر از دامنه‌های سرسبز شهود، به بارگاه ربوبی می‌رساند. هم از این‌جاست که تصوف نیز گوهره‌  آن را می‌یابد، تا به دور از هر گونه پیش اندیشی، با ابزاری سخت و حجیت‌مند، مورد دقت و سنجش قرار گیرد. 

هر چند نباید ناگفته بماند که مراد ما از ضرورت فلسفی، آن نیست که تنها باید از ابزار عقل و اندیشه فلسفی برای سنجش معیار تصوف بهره جست و در نقد و تحلیل این پدیده، روی‌کرد فلسفی مصطلح داشت، بلکه در این ساحت، گاه می‌توان از نقل و دیگر گزاره‌های یقینی و دینی هم در عقل بهره گرفت و تصوف را بر ترازوی محک آن‌ها نشاند. این‌گونه از ضرورت را از آن جهت فلسفی می‌نامیم که همانند شیوه پژوهش فلسفی، در این‌جا نیز تنها برای کشف حقیقت و نقد منصفانه کالای تصوف، در مورد یک موضوع بدون پیش فرض معین به کاوش علمی و پژوهش پرداخته، به نتیجه‌ای که به دست می‌آید ملتزم می‌شویم.

 در مقالات آینده خواهیم دید که به ویژه در مورد آموزه‌های تصوف گذشته، این شیوه رهروانی در طول تاریخ تصوف داشته است. در حاشیه، این نکته نیز بد نیست گفته شود که به تصوف روی‌کرد فلسفی مصطلح نیز شده است. در میان محققان و اندیشوران غربی معاصر، برخی بوده‌اند که تنها با ابزار عقل به بررسی آموزه‌های عقیدتی و عملی صوفیان پرداخته‌ و آثار فاخر و ارزشمندی را در این حوزه پدید آورده‌اند که به بنیان نهادن علمی با عنوان فلسفه عرفان و تصوف انجامیده است.

 ب: ضرورت کلامی

 روی‌کرد کلامی به اندیشه‌ها و مکاتب فکری، از شایع‌ترین و دامنه‌دارترین روی‌کرد‌هایی است که در گستره فکر اسلامی پدید آمده است و حجم گسترده‌ای از تولیدات فکری کتبی و شفاهی اصحاب ملل و نحل را به خود اختصاص داده است که ثمره آن شکل گیری مذاهب و فرقه‌های متعدد و متفاوت کلامی، با مرز بندی‌های دقیق و کاملا متمایز در تاریخ یک هزار و چند ساله اسلامی است.

 تصوف نیز از آغاز پیدایی خود، مورد توجه متکلمان و عالمان دینی عصر خویش قرار گرفت و رد و اثبات‌های بسیاری را به دنبال خویش پدید آورد.

 در روی‌کرد کلامی که به طور معمول از سوی عالمان دینی در مذاهب مختلف، نسبت به تصوف صورت پذیرفته است، پژوهشگر و محقق، نه فقط در آرزوی یافتن حقیقتی از بازار تصوف(که حقیقت را در آموزه‌های دینی و مذهبی خویش یافته است) بلکه برای پاس‌داشت مرز‌های اعتقادی و فکری و عملی اسلام و مذهبی که از آن پیروی می‌کند و برای نگاه‌داشت حریم فکری جامعه دینی مورد نظر خود و با پیش فرض ناهم خوانی آموزه‌های تصوف با آموزه‌ها و انگاره‌های مذهبی به بحث و نقد و رد آن می‌پردازد و می‌کوشد تا اذهان جامعه را از آلوده شدن به گزاره‌های فکری و عملی صوفیانه پاکیزه نگاه دارد و از در افتادن افراد به گرداب صوفی‌گری جلوگیری کند.

 البته هرچند چنین روی‌کردی به تصوف، در همه مذاهب اسلامی، چه در میان اهل سنت و چه در میان شیعیان، وجود داشته است و عالمان هر مذهب به نوعی آموزه‌های صوفیه را معارض و ناهمخوان با معتقدات مذهبی خود می‌دیده‌اند. اما نباید از نظر دور داشت که این نقد و رد‌ها، در دو حوزه کلامی تشیع و تسنن، گاه چگونگی متفاوتی داشته است و مبنای نقد‌های دو گروه و مسائل ناهمخوان از دید آن‌ها، با هم تفاوت زیادی داشته است که آن‌ها را به کلی با هم متمایز می‌نموده است.

 عالمان شیعه، خصوصا پس از ورود رسمی تصوف به عالم تشیع و ظهور صوفیانی که خود را شیعه می‌خواندند، روش سلوکی و تعالیم این طایفه را با آموزه‌های عرفانی و شریعتی و کلامی امامیه مغایر دیدند و به رد و نقد آن‌ها در قالب مناظرات، سخنرانی‌ها، تألیف کتب و... مبادرت نمودند و مبارزات گسترده و دامنه‌داری را در برابر این گروه انجام دادند و مردم را از عقاید و انحرافات ایشان آگاه کردند.

  جالب این‌جاست که با وجود اختلاف مشرب و مبنا، ناقدان تصوف در میان شیعه، طیف وسیعی از عالمان حوزه‌های مختلف را در خود جای می‌دهد. از فقیه و اصولی و اخلاقی گرفته تا فیلسوف و عارف و...

  در این میان هر چند، گاهی زیاده‌روی‌هایی نیز رخ می‌داد و برخی افراد که به چارچوب‌های کلی معارف شیعی آشنایی نداشتند، به بهانه نقد و ابطال تصوف، بر عرفان ناب اسلامی و آموزه‌های ژرف معرفتی تشیع نیز نا آگاهانه هجمه می‌بردند، ولی بسیاری از این منتقدین خود از صاحب‌نظران گستره معارف روایی، وحیانی، عقلانی و شهودی بودند که هم اهل سیروسلوک عرفانی و شهود و وجدان بوده و از عالی‌ترین حالات روحانی و عرفانی برخوردار بودند و هم اغلب آنان از طلایه داران حکمت و عرفان در ساحت نظری، در اعصار و قرون اخیر به شمار می‌روند.

 بزرگانی همچون: علامه مجلسی،ملاصدرای شیرازی، ملا علی حکیم نوری، مقدس اردبیلی، شیخ حر عاملی، شیخ عباس قمی، ملاحسینعلی همدانی، سید جلال الدین آشتیانی و ... 

حال امروزه که فرقه‌های رنگارنگ و متعدد درویشی، با استفاده از شگرد‌های گوناگون و با سوء استفاده از کم‌بود آگاهی‌های عمیق دینی و معرفتی در میان عموم مردم و ناآشنایی نسل جوان با عرفان حقیقی و ناب اهل بیت(ع) می‌کوشند تا خود را وارث طریقت عرفانی گذشته معرفی نمایند، ضرورت نگاه کلامی به داده‌های عملی و نظری این فرقه‌ها و روشن کردن کژروی‌های گسترده ایشان در حوزه‌های فکری، فقهی، اخلاقی و ... برای جامعه و به ویژه نسل جوان جویای معنویت، به شکلی اندیشمندانه و مستند، اهمیت بیش‌تر و افزون‌تری می‌یابد که جا دارد نگاه ویژه اهل دانش و آگاهان حوزه و دانشگاه را به خویش معطوف سازد. 

 در یادداشت بعد به گونه‌ای دیگر از ضرورت اشاره می‌کنیم که ضمن در بر داشتن و محترم دیدن ضرورت منفی و کلامی، مسئله ترویج معنویت‌های انحرافی از جمله تصوف را به شیوه‌ای دیگر تحلیل کرده و ضرورتی اساسی‌تر و جامع انگارانه‌تر برای پرداختن به تصوف را پیش‌روی محققان قرار می‌دهد. 

 کارشناس ارشد تصوف؛ حجت الاسلام محمد رضا لایقی

/922/م6/ر

 

 

 

 

 

 

ارسال نظرات