یاد یاران سفر کرده(14)؛
شهید اسماعیل تبار: از غفلت به در آیید و ادامه دهنده راه شهدا باشید
خبر گزاری رسا - روحانی شهید احمد اسماعیل تبار در وصیتنامهاش نوشت: آیا میدانید شهدا در هنگام جان دادن، چه میگویند؟ صدای «یاحسین-علیهالسلام- ادرکنی و «امام را تنها نگذارید»، پیام همیشگی شان است، از غفلت به در آیید و ادامه دهنده راه شهدا باشید.
به گزارش خبرگزاری رسا، باز قلم بر آن است تا از خونینترین واژههای تاریخ گلگون تشیع صفحهها رنگین کند و بسا که در رسای اسوههای ناب ایثار و فداکاری قلمها شکسته و زبانها واماند که پیر جماران، آن ساقی میستان بلا، چه خوش سرود که باید قلم بشکست و دم فروبست.
امّا رسالتی است دیرینه بر دوش قلم که بازگوید ناگفتههای هشت ساله اشک و خون را، بازگوید حماسهی حماسه سازان مازنی را که وسعت خون رنگینشان دشتهای تف زده جنوب و دریای شمال را شرمگین کرد. «احمد اسماعیل» جوان دلاور بابلی سندی دیگر بر عزت و افتخار این مرز و بوم است که زندگیاش شمعی فروزان بر تارک شاهراه هدایت خواهد ماند.
سالهای بدون مادر
احمد عزیز در سال 1349 در خانوادهای مستضعف ولی مذهبی و متدین در روستای «فولادکلا» از توابع بابل به دنیا آمد. یک ساله بود که دست تقدیر، آغوش پر مهر مادر را از او دریغ کرد و آسمان نیز بر نگاه معصومانهاش گریست.
خدایی که او را برای بهترینها انتخاب کرده بود میخواست تا احمد در کشاکش مشکلات پای بر زمین نهد تا پاهایش چون کوه محکم و در رزمگاه آدینه استوار ماند.
باری، احمد کودکی را با تمامی تلخیها و مصائب، زیر سایه مهر پدر و خواهر بزرگتر گذراند. بزرگ و بزرگتر شد. هفت ساله بود که به دبستان رفت و با نمرات عالی ممتاز شد.
سومین خانه احمد
مدرسه راهنمایی امام رضا (علیهالسلام) در روستای «درزی نقیب» سوّمین خانه احمد بود. او در دوران پیروزی انقلاب، کودکی خردسال بود و از همان ابتدا، عشق و علاقه بسیاری به امام داشت.
همیشه در مجالس و محافل مذهبی شرکت میکرد و به روحانیّت علاقه داشت. سال دوم راهنمایی بود که عشق و علاقه به امام در لباس مقدس روحانیت بر وی متبلور گشت و او پای در جاپای بزرگان نهاده و به کوی بیدلان شتافت و در محضر دوست زانوی ادب زد.
آغوش پرمهر آیت الله ایازی
حوزه رستمکلای بهشهر اولین مهد این نوپای عرصه علم و ادب بود و محضر ادیب فرزانه آیت الله ایازی آغوش پرمهر این نوجوان دلباخته. احمد درس میخواند و بحث میکرد.
صفحه دل به انوار مقدس علوی نورانی میکرد و از وصال خوبان روزگار بهرهها میبرد، ولی روح غیور او تاب و تحمل در خانه نشستن و نظاره پرپر شدن گلهای انقلاب را نداشت.
او به امام و انقلاب عشق میورزید و به هر بهانهای میخواست دین خود را به کیش و کشورش ادا کند که ایران سرای او بود و ناموسش.
مرد کوه با دلی به وسعت دریا
سن کم بهانهای بیش نبود و او حتی با دست بردن در شناسنامه راه نورانی جبهه را برای خود هموار کرد. از جنگ نمیهراسید که او مرد کوه بود و دلی به وسعت دریا داشت.
در سال 61 به همراه پسر داییاش شهید تقی پور برای آموزش نظامی عازم منجیل شد و سپس به خیل سپاهیان سلحشور اسلام درآمد. سالها حضور در جبهههای حق نشان از استواری و پایمردی این فرزند البرز داشت.
در عملیات کربلای 5 رزم دلیرانهاش با زخم شیرین دوست همراه گشت و ضمن مجروحیت از ناحیه پا شیمیایی شد. پس از چندی پایش بهبود یافت ولی ریهاش به خاطر بمب شیمیایی و گاز خردل، به شدت آسیب دید به طوری که طبیبان او را از رفتن به جبهه باز داشتند.
وصال شیرین
شهید اسماعیل پس از مدتی به قم عزیمت کرده و در مدرسه مهدی موعود تحصیل را ادامه داد و اخبار و اوضاع جبهه را از طریق تیپ 83 امام صادق (علیهالسلام) دنبال میکرد. در این بین توفیق دیدار حضرت امام را یافت و با معشوق دیرینه وصالی شیرین داشت و از نگاه پرمهرش همه چیز گرفت.
سرانجام شهید عزیز پس از سالها رزم و جهاد با دو دشمن نفس درون و خصم برون در دهم اسفند سال 66، آنگاه که برای چندمین بار از سوی تیپ 83 عازم جبهه شده بود، گویی که دیری است از سفر آدینه خبر دارد، بار سفر بست و در حلبچه به همراه هزاران کودک و جوان بیگناه، با اصابت زهر کین دشمن زبون شیمیایی شد و به شهادت رسید و سندی گویا بر مظلومیت هزار و چهارصد ساله تشیع افزود.
وصیت نامه
با درود و سلام بر رادمرد انسانیت و مشعلدار هدایت، نخستین پرچمدار عدل و عدالت، حجتابنالحسنالعسگری-عجل الله تعالی فرجه- و سلام بر نائب بر حقش، پیر جماران، زاده زهرا-سلام الله علیها-، بت شکن دوران و ابراهیم زمان، درهم کوبنده مستکبرین جهان و کلمه محبوب قرن.
خدایا! به محمد-صلی الله علیه و آله- بگو که پیروانش حماسه آفریدند و به علی-علیهالسلام- بگو که شیعیانش قیامت برپا کردند و به امام حسین-علیهالسلام- بگو که خونش هنوز در رگها میجوشد؛ بگو از آن خونها، سرها روییده؛ ظالمان سرها را بریدند ولی باز هم سرها روئیده.
خدایا! توفیقم ده که دلم محل معرفت تو باشد و در اجرای فرمان تو ثابت قدم باشم. خدایا! من تو را میطلبم. ای معبودم و ای معشوقم! کمکم کن که در هنگام نبرد، با دلی قوی نبرد کنم.
مثل بی بی دو عالم: مفقود الجسد
خدایا! مگر غیر از این است که بدن ما برای مردن آفریده شده؛ پس دوست دارم که بدنم طوری قطعه قطعه شود و بدنی برای من باقی نماند تا اینکه قسمتی از زمینی را به عنوان قبر اشغال کنم که بعدها بگویند، او در راه خدا کشته شده است.
دوست دارم که برای همیشه مفقودالجسد بمانم، مثل خیلی از مفقود الجسدها، مثل بی بی دو عالم، فاطمه – سلام الله علیها- که بعد از گذشت بیش از سیزده قرن هنوز قبری ندارد و مفقود الجسد است.
مناجات الشهدا
خدایا! افسوس که در عمرم طوری عمل نکردم که شیعه علی –علیهالسلام- عمل می کند و طوری زندگی نکردم که امت محمد – صلی الله علیه و آله- زندگی می کنند و طوری وظایفم را انجام ندادم که سرباز امام زمان – عجل الله تعالی فرجه- انجام می دهد.
خدایا! می خواهم به سوی تو بیایم، اما می بینم چیزی ندارم؛ به گذشته خود می نگرم که جز کوله باری از گناه و معصیت و نافرمانی تو چیز دیگری ندارم ...
خدایا! میخواهم پرنده باشم، مثل پرندهای که پس از چندین سال ماندن در قفس، آزاد میشود. پرواز کنم به سوی معشوقی که دوست دارم به عشق او ذوب شوم، اما سنگینی گناهانم دیگر قوت از پر و بالم گرفته و نمیتوانم پرواز کنم. اما فقط با امید [عفو و بخشش تو رو به سوی درگاهت آوردم؛ به امیدی که جایم دهی.
شهادت نامه
اما شهادت نامهام: (چون من مال و ثروتی نیاندوختم که بتوانم به شما وصیت کنم) «لااله الا الله حقاً حقاً، لااله الاالله ایماناً و تصدیقاً، لااله الاالله عبودیه و رقا سجدتک یا رب تعبداً ورقاً، لا مستکبراً و لامستکفاً بل أنا عبدٌ ذلیلٌ خائف مستجیر». جز خدایی که بر حق است، معبودی نیست؛ غیر از خداوندی که از روی حقیقت، ایمان و تصدیق دارم معبودی نیست؛ جز خدایی که پرستش میکنم و بنده او هستم معبودی نیست.
پروردگارا! تو را برای پرستش و به جهت بندگی سجده میکنم. تکبر و استنکاف از بندگی تو ندارم؛ بلکه من بنده خائف از عذاب، به تو پناه میبرم و شهادت میدهم که حضرتمحمد-صلی الله علیه و آله- آخرین فرستاده بر حق تو است.
شهادت می دهم که دوازده فرزند او از علی مظلوم –علیهالسلام- تا به مهدی منتظر-عجل الله تعالی فرجه- جانشینان بر حقش هستند که صاحب الامر با آمدنش جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.
حوزه ای که امام را تحویل داد
اما درباره حوزه؛ حوزه ای که تمام مسؤولیت های اسلام بر گردن او است؛ حوزه ای که تا به حال تنها ارگانی بوده که توانسته اسلام را صحیح و سالم به دست ما برساند؛ حوزه ای که شهید مدرس، آیت الله کاشانی و آخوند خراسانی –رحمه الله علیهم- را تحویل جامعه داد. بله، حوزه این گونه افراد را تحویل داد، اما این ها را خارجی گفتند.
آری، این ها خارجی بودند مانند امامشان حسین بن علی – علیهالسلام- که سرش روی نیزه قرآن می خواند. بله، حوزه ای که امام را تحویل داد؛ رهبری که به ما درس شجاعت و شهادت آموخت و به ما یاد داد که چگونه مبارزه کنیم؛ به ما یاد داد که مثل منافقین از خدا بی خبر نباشیم که دین را به پول بفروشیم.
ای اهل عالم فکر کنید که از کجا آمدهاید
طلاب گرانقدر و هم بحثم! هیچ وقت خدا را از یاد نبرید و هیچ وقت کاری برای غیر خدا انجام ندهید که کارتان عبث و بیهوده خواهد بود و به مادیات فکر نکنید که به هیچ کس وفا نکرده است و همیشه دست بر دامن اهل بیت –علیهم السلام- شوید و حاجات خود را از آنها بخواهید و مطمئن باشید که کمکتان خواهند کرد؛ و مراقب اعمالتان باشید و کارینکنید که مردم به دامن اسلام بزنند.
ای اهل عالم! به خود آیید و فکر کنید که از کجا آمدهاید، به کجا میروید؟ چه کسی شما را آفریده و هدف ازآفرینش او چه بود؟
ای امت حزب ا...! هر روز شهیدی را بر روی دستتان تشییع میکنید. آیا هنوز یک بار به خود آمدهاید که روزی شما را بر پارچه سفیدی به عنوان کفن که معلوم نیست از مال حلال است یا حرام، پیچیده بر دستها تشییع خواهید شد؟
شما نیز روزی به درون قبر خواهید رفت. فکر کنید که چه دارید؟ چه چیز همراه خود میبرید؟ دنیا کشتزار آخرت است؛ هر چه کاشتیم، برداشت خواهیم کرد.
مثلا در دنیا اگر برنج کاشتید، برنج برداشت خواهید کرد، نمی شود با کاشتن گندم، برنج برداشت شود. یعنی با انجام کار زشت نمی شود در قیامت جزای خوب به شما بدهند.
به یاد آورید که گذشتگان با پیامبران خدا چه کردند
امت حزب الله! به یاد آورید تاریخ گذشته را که با پیامبران خدا چه کردند؟ قوم نوح و قوم لوط و هود را به یاد آورید که با پیامبرانشان چگونه رفتار نمودند و خداوند نیز چگونه با آنها رفتار نمود. به تاریخ پیامبر آخر الزمان بنگرید که چه با او کردند!؟
جنگ احزاب به راه انداختند؛ سنگ به پیشانی شان زدند. چرا!؟ چون او حق را می فرمود و شنیدن آن سخنان برای کفار زیان آور بود.
به مردم کوفه و مدینه نظر کنید که چه کار با علی –علیهالسلام- کردند علی – علیهالسلام- را بیش از 25 سال خانه نشین کردند؛ سیلی به صورت فاطمه – سلام الله علیها- زدند و به یاد آورید که با حسین –علیهالسلام- چه کردند!؟
اول بیعت کردند، بعد مسلم (فرستاده امام) را به شهادت رسانیدند که برای همیشه تا روز قیامت در چشم آزاد مردان منفور و سمبل بی غیرتی، عهد شکن و دین فروشی و اسلام کشی شدند و شما نیز نکند خدای نا کرده با فرستاده امام (مسلم دوران) این گونه رفتار کنید.
نکند که شما مثل خوارج نهروان عمل کنید
ای امت حزب الله! مثل خوارج نهروان نباشید که اول دو شادوش علی –علیهالسلام- جنگ با کفار نمودند، ولی با قرآن سر نیزه کردن فریب خورده و با علی –علیهالسلام- جنگیدند و حال نیز همان تاریخ تکرار شد.
سران عرب در عراق جمع شده اند و امام را خارجی و جنگ طلب معرفی نموده اند و صدام از خدا بی خبر را صلح طلب معرفی نمودند. نکند که شما مثل خوارج نهروان عمل کنید و امام را تنها بگذارید.
دعای کمیل، توسل، نماز جمعه
خدایا! توفیقم ده که اگر پوست های بدنم را از گوشتهای بدنم و گوشتهای بدنم را از استخوان های بدنم جدا کنند و استخوان هایم را غذای سگان گردانند راضی شوم اما لحظه ای به خود اجازه تسلیم در مقابل این خفاشان شب پرست را ندهم.
سخنم درباره بسیج مظلوم در پشت جبهه و شهید در جبهه و شیر دل روز و پارسای شب که امام فرمودند: «بسیج از همه خدایی تر است».
امت حزب ا...! همیشه سعی کنید حامی بسیج باشید. اما تو ای برادر بسیجی! هیچ وقت در کارهایت خدا رافراموش نکن و هیچ وقت سرد نشو که کار برای خدا، دلسردی ندارد.
جلسات دعای کمیل و توسل را فراموش نکنید و نماز جمعه که میعادگاه عاشقان الله است را، هر چه با شکوهتر انجام دهید.
راهی را انتخابکردم که از اول نیز نتیجهاش را میدانستم
پدرم! اگر بدین گمانی قدرت و توانایی جنگیدن با کفار را ندارم، بلکه می توانم با اهداء خون، دریای خون بسازم تا صدام و صدامیان در آن غرق شدند.
خانوادهام!نکند خدای ناکرده بعد از شهادتم، به امام و انقلاب کم میل شوید و از دست دادن فرزند خود را به گردن انقلاب بیندازید، هر چند که مطمئنم نخواهید گذاشت؛ چون من، خود این راه را انتخاب کردهام.
من راهی را انتخابکردم که از اول نیز نتیجهاش را میدانستم که باید یا دین بفروشم و یا جان ناقابل را هدیه کنم.
در میان زنها الگو باشید
خواهرانم! میدانم که شهادت برادر برای خواهر، گران تمام میشود؛ ولی باید انگیزه زینب-سلام الله علیها- را پیش روی خود بگیرید و مثل کوه محکم و استوار.
در مقابل دشمنان بایستید و صبر و تحمل داشته باشید و در گریه هایتان مراقبباشید و مرتکب کفر نشوید و از خدا انتقاد نکنید و همیشه به این فکر باشید که با رفتن من، کوله بار مسؤولیتهای سنگینتر بر دوش شما میافتد و حمل آن مشکل است.
به فکر حمل کوله بار خود باشید که خیانت به خون ما نشود؛ وظیفهای که دارید این است که در میان زنها الگو باشید و ابلاغ کننده پیاممان.
یا حسین و یا شهید
اگر دست یا پا در بدن نداشتم و یا گلویم را سوراخ کردند و یا بدنم را قطعه قطعه کردند، بدانید که حسین-علیهالسلام- (سالار شهیدان) سر در بدن نداشت.
دستهای عباس، یار وفا دار سیدالشهداء- علیهما السلام- را قطع کردند و بدن علی اکبر-علیهالسلام- را قطعهقطعه نمودند و علی اصغر-علیهالسلام- را با سوراخ کردن گلویش به شهادت رساندند. به یاد آنها باشید و به یاد مظلومیت آنها گریهکنید.
مادرانم من مادر ندارم
حجاب که از اعم مسائل اسلام است را، رعایت کنید و با حفظ کردن حجاب خود میتوانید مشت محکمی بر دهان آن خواهرانی که آبروی خواهر بودن را بردند، بزنید و همدرد با زینب-سلام الله علیها- شوید که هنوز که هنوز است، دور حرم او حرمت او را رعایت نمیکنند.
مادرانم! میخواستم به مادرم وصیت کنم. اما من مادر ندارم، ولی شما را به عنوان مادر خود دانسته و سخنانی با شمادارم.
مادرانم! مانع رفتن فرزندانتان به جبههها نشوید. بگذارید این ها بروند و حسین-علیهالسلام- را یاری کنند که، هنوز صدای «هلمن ناصرش» بلند است.
من آن قدر برای رضای خدا به جبهه میروم که خداوند عاشقم شود
من آن قدر برای رضای خدا به جبهه میروم که خداوند عاشقم شود و مرا با سعادت، از این دنیا ببرد و با بهترین بندگانش محشورم نماید.
اما چند کلمه با آنها که هنوز هیچ گونه خدمتی به انقلاب نکردهاند و هنوز نسبت به این انقلاب بی تفاوت هستند، بگویم:پدرانم و برادرانم!از این تعجب میکنم که شما در ماه محرم و مراسم عزاداری سیدالشهداء-علیهالسلام- دستها را به سینه میزنید و میگویید: حسین جان! ای کاش در کربلا بودیم و تو را یاری میکردیم، اما در عمل، غافل هستید.
آیا میدانید حسین-علیهالسلام- چرا قیام کرد؟ و چرا او را به شهادت رساندند؟ مگر غیر از این بود که میخواست حر و آزاد زندگی کند وتن به ذلت ندهد و با یزید بیعت نکند؟
فلسفه شهادت، فلسفه یاحسین
آیا تا به حال فکر کردهاید که عزیزانمان برای چه کشته میشوند؟ آیا برای همان هدفهایی که حسین-علیهالسلام- داشت، قیامنکردند و برای یاری کردن به حسین-علیهالسلام- کشته نمیشوند؟
آیا میدانید که در هنگام جان دادن، چه میگویند؟
صدای «یاحسین-علیهالسلام- ادرکنی» پیام آخرشان و «امام را تنها نگذارید»، پیام همیشگی شان است. از غفلت به در آیید و ادامه دهنده راه شهدا باشید.
پیام آخر به فامیلهایم: عزیزان من! این قدر پی دنیا نروید که مَثَل دنیا، مثل مار است که در ظاهر بدن او نرم، و در باطنش زهر کشنده دارد.
دنیا ظاهری دوست داشتنی، ولی هر چه به او نزدیکتر شوید، شما را از خدایتان دورتر میکند.والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته تاریخ تکمیل 19/9/1366 خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی-عجل الله تعالی فرجه- خمینی را نگهدار ـ آمین یا رب العالمین.
خاطرات ای از شهید
روزی از روزهای اعزام قرار بود احمد به همراه برادر دیگرش، با هم به جبهه اعزام شوند من با اعزام هر دو موافق نبودم؛ ولی نمی توانستم یکی از آنها را از رفتن باز بدارم.
قضیه را به مسئولین سپاه بابل گفتم و قرار شد آنها یکی از دو فرزندم را برگردانند. وقتی مطلب را به آن دو گفتند هر دو برافروخته شدند و هر کدام دیگری را به ماندن توصیه میکرد.
جر و بحث دو برادر دو سه ساعت به طول انجامید و سرانجام هیچیک راضی به ماندن نشدند تنها کسی که کوتاه آمد من بودم.
یادم هست، در سال 61 فرزندم به همراه پسر داییاش اکبر تقی پور که ایشان نیز به فیض شهادت نائل آمدند برای آموزش نظامی به پادگان منجیل رفته بودند مسئولین پادگان پس از بررسی شناسنامهها مشاهده کردند که احمد سیزده سال بیشتر ندارد و او را به بابل برگرداندند.
احمد پس از خواهش فراوان، به خانه برگشت.من هنوز شادمانی خودم را از برگشتن احمد ابراز نکرده بودم که دیدم با دست بردن در شناسنامهاش آماده اعزام است. «به نقل از پدر شهید»
شایان ذکر است، علاقهمندان به کسب آگاهی بیشتر از زندگینامه، وصیتنامه و خاطرات شهدای روحانی، میتوانند به پایگاه اینترنتی «جلوه ایثار، روایت حماسه شهدای روحانی»به نشانی http://www.jelveisar.ir مراجعه کنند. /995/د101/ن
ارسال نظرات