حضرت عیسی، پیامبری که در نوزادی سخن گفت
مجتبی صداقت
از جمله داستان های قرآن، داستان تولد عیسى و سرگذشت مادرش، مریم است. از نکات زیبای این داستان، سخن گفتن حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ ، به طور خارق العاده، در ساعات یا روزهاى نخستین پس از تولدش است که با این معجزه، مادرش تبرئه شد.[1] این پیامبر الهی، مطالبی مهمی را در این سخنان اشاره دارد. قرآن این گفتار را چنین نقل کرده است:
« قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا * وَ جَعَلَنی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا * وَ بَرًّا بِوالِدَتی وَ لَمْ یَجْعَلْنی جَبَّاراً شَقِیًّا * وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا ...* وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ»[2]
([ناگهان عیسى زبان به سخن گشود و] گفت: «من بنده خدایم؛ او کتاب[آسمانى] به من داده و مرا پیامبر قرار داده است * و مرا- هر جا که باشم- وجودى پربرکت قرار داده؛ و تا زمانى که زندهام، مرا به نماز و زکات توصیه کرده است * و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده و جبّار و شقى قرار نداده است * و سلام [خدا] بر من، در آن روز که متولّد شدم، و در آن روز که مىمیرم، و آن روز که زنده برانگیخته خواهم شد!» ... * و خداوند، پروردگار من و شما است. او را پرستش کنید؛ این است راه راست.)
حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ به اذن خدا در نوزادی چنین سخن گفت که: من بنده خدایم«قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ».
او کتاب آسمانى به من مرحمت کرده؛ «آتانِیَ الْکِتابَ».
و مرا به پیامبری مبعوث نموده؛ «وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا»
و خداوند مرا وجودى پر برکت (وجودى مفید از هر نظر براى بندگان در هر جا باشم) قرار داده؛ «وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ»[3]
و مرا تا زندهام توصیه به نماز و زکات کرده؛ «وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا»
و نیز مرا نیکوکار و قدردان و خیرخواه، نسبت به مادرم قرار داده؛ «وَ بَرًّا بِوالِدَتِی»
و مرا جبّار و شقىّ قرار نداده است. «وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا»[4]
این نوزاد در ادامه مىگوید: «سلام و درود خدا بر من باد آن روز که متولد شدم، و آن روز که می میرم، و آن روز که زنده برانگیخته مىشوم.» (وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا).[5]
در آیات ذکر شده حضرت عیسى ـ علیه السلام ـ با هفت صفت برجسته و دو برنامه معرّفى شده است. صفات برجستهى او عبارتند از:
1. بندهى خدا بودن: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ» 2. آوردن کتاب آسمانى: «آتانِیَ الْکِتابَ» 3. پیامبرى: «وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا» 4. مبارک بودن: «وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً» 5. نیکى به مادر: «وَ بَرًّا بِوالِدَتِی» 6. جبّار و شقى نبودن: «لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا» 7. سعادتمند بودن: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ».
امّا دو برنامهى عیسى، یکى نماز و دیگرى زکات است.[6] در شریعت او، نماز و زکات تشریع شده است و نماز عبارت است از توجه خاص بندگان به سوى خداوند و زکات عبارت است از انفاق مالى.[7]
قرآن با بیان سیماى واقعى حضرت عیسى ـ علیه السلام ـ ، راه صحیح را در مقابل راه باطل نشان مىدهد[8]:« ذلِکَ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذی فیهِ یَمْتَرُونَ».
حضرت عیسى ـ علیه السلام ـ در معرّفى خود گفت: من بندهى خدایم، «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ» اوّلین دستورى که دریافت کرد درباره نماز و عبادت بود، «وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ» و اوّلین برنامهاى را هم که اعلام کرد پرستش و عبادت خداوند بود «فَاعْبُدُوهُ». اصرارِ حضرت مسیح بر یکتاپرستى و تأکید بر اینکه راه مستقیم همین است و بس، پاسخى است به طرفداران تثلیث و دیگران.[9]
این آیات دلالت دارد بر این که جایز است بر انسان، که خود را به صفات نیکو توصیف کند؛ به شرطى که منظور شناساندن صفات خود باشد نه افتخار و مباهات.[10]
گویند: همین که عیسى با مردم سخن گفت و آنان دانستند که حضرت مریم، پاکدامن است دیگر حضرت عیسی سخن نگفت، تا وقتى که اطفال دیگر در آن سنّ به سخن مىآیند. [11]
منابع:
1. قرآن کریم؛
2. طباطبایى، سید محمد حسین؛ المیزان فى تفسیر القرآن؛ دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، پنجم، 1417ق؛
3. طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن؛ انتشارات ناصر خسرو، تهران، سوم، 1372ش؛
4. قرائتى، محسن؛ تفسیر نور؛ مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن، تهران، یازدهم، 1383ش؛
5. مکارم شیرازى، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ دار الکتب الإسلامیة، تهران، اول، 1374 ش.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص 792.
[2] . مریم/30-33 و 36.
[3] . معناى «وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ» (مبارک بودنش هر جا که باشد) این است که محل براى هر برکتى است و برکت به معناى نمو و رشد و زیاد شدن خیر است؛ یعنى او براى مردم منافع بسیار دارد و علم نافع به ایشان مىآموزد و به عمل صالح دعوتشان مىکند و به تربیتی پاکیزه تربیتشان مىکند، و کوری و پیسی را شفا می دهد و شخص قوی را اصلاح می نماید و انسان ضعیف را تقویت و یارى مىکند.( المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص47.)
[4] . «جبّار» به کسى مىگویند که براى خود هر گونه حقوق بر مردم قائل است؛ ولى هیچ حقى براى کسى نسبت به خود قائل نیست و نیز «جبّار» به کسى مىگویند که از روى خشم و غضب، افراد را مىزند و نابود مىکند و پیرو فرمان عقل نیست، و یا مىخواهد نقص و کمبود خود را با ادعاى عظمت و تکبر، برطرف سازد که همه اینها صفات بارز طاغوتیان و مستکبران در هر زمان است.
«شقىّ» به کسى گفته مىشود که اسباب گرفتارى، بلا و مجازات براى خود فراهم مىسازد یا به کسى که قبول نصیحت نمىکند اطلاق می شود. در روایتى مىخوانیم که حضرت عیسى مىگوید:«قلب من نرم است و من خود را نزد خود، کوچک مىدانم» اشاره به این دارد که نقطه مقابل جبار و شقى، این دو وصف است.(تفسیر نمونه، ج13، ص54)
[5]. تفسیر نمونه، ج13، ص53-54.
[6]. تفسیر نور، ج7، ص265.
[7] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص47.
[8]. تفسیر نور، ج7، ص265.
[9] . تفسیر نور، ج7، ص267- 268.
[10] . مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص793.
[11] . همان.
ی/702
ارسال نظرات