۱۳ آذر ۱۴۰۴ - ۱۲:۱۴
کد خبر: ۷۹۹۳۳۷

روایت استاد عبودیت از دگرگونی بزرگ ملاصدرا در فهم ثبات و تغییر

روایت استاد عبودیت از دگرگونی بزرگ ملاصدرا در فهم ثبات و تغییر
استاد عبودیت گفت: ملاصدرا اثبات کرد که تغییر در جواهر تدریجی است و همه اجسام طبیعت، حتی آنچه در ظاهر ثابت به نظر می‌رسند، لحظه‌به‌لحظه در حال دگرگونی‌اند.

به گزارش خبرنگار سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، عبدالرسول عبودیت در کتاب «درآمدی بر تاریخ فلسفه اسلامی» با اشاره به جدال دیرین میان طرفداران ثبات و تغییر، نوشته است که تاریخ فلسفه صحنه کشمکش پیوسته‌ای میان این دو دیدگاه بوده است. او یادآور می‌شود که پارمنیدس دگرگونی را به کلی نفی می‌کرد، در حالی که هراکلیتوس تنها اصل ثابت جهان را خودِ تغییر می‌دانست. عبودیت تأکید می‌کند که هیچ‌یک از این دو دیدگاه به تنهایی قادر به تبیین جهان نیستند و تنها با پذیرش هم‌زمان ثبات و تغییر می‌توان تصویر دقیقی از واقعیت ارائه کرد.

وی همچنین در توضیح دیدگاه‌های پیش از ملاصدرا اظهار داشت که ارسطو برای حل مسئلۀ تغییر، از ساختاری دوگانه شامل «جوهرِ ثابت» و «اعراضِ متغیر» بهره می‌گرفت و به همین دلیل تغییرات جوهری را امری آنی و دفعی می‌دانست. عبودیت می‌نویسد که فلاسفه مسلمان نیز عمدتاً همین نظریه را پذیرفتند و در چهارچوب آن به تبیین پدیده‌های طبیعی پرداختند.

او در ادامه گفته است که ملاصدرا با تکیه بر «اصالت وجود»، این ساختار را دگرگون کرد و با طرح «حرکت جوهری»، تفسیر تازه‌ای از پیوستگی و تحول عالم ارائه داد. عبودیت می‌افزاید ملاصدرا اثبات کرد که تغییر در جواهر تدریجی است و همه اجسام طبیعت، حتی آنچه در ظاهر ثابت به نظر می‌رسند، لحظه‌به‌لحظه در حال دگرگونی‌اند. به گفته او، ملاصدرا با این نظریه، سیلان دائمی جهان مادی را با نوعی ثبات هماهنگ ساخت و مسئلۀ تغییر را به یکی از بنیادی‌ترین مباحث هستی‌شناسی تبدیل کرد.

متن این نوشته به شرح ذیل است:

۱. درآمدی بر جدال دیرین ثبات و تغییر
 
تاریخ فلسفه همواره صحنه کشمکشی عمیق میان اندیشه‌های قائل به ثبات و معتقدان به تغییر بوده است. برخی فلاسفه، همچون پارمنیدس، هرگونه دگرگونی را به کلی نفی کرده و هستی را سراسر ثابت می‌انگاشتند. اما این نظریه، با توجه به تغییرات بدیهی و انکارناپذیر عالم واقع، مردود است. در مقابل، هراکلیتوس بر تغییر مطلق تأکید داشت و تنها اصل ثابت جهان را خودِ اصل تغییر می‌دانست. با این حال، این دیدگاه نیز پذیرفتنی نیست؛ زیرا هر تبدیلی از شیء "الف" به شیء "ب"، مستلزم وجود امری مشترک و ثابت میان آن دو است، وگرنه به معنای اضمحلال کامل "الف" و حدوث بی‌سابقه "ب" خواهد بود که با مفهوم تبدیل و تبدل سازگاری ندارد. بنابراین، برای تبیین صحیح واقعیات طبیعت، چاره‌ای جز پذیرش توأمان ثبات و تغییر نیست.
 
۲. نظریه ارسطو و تلقی فلاسفه متقدم
 
ارسطو برای حل مسئلۀ چگونگی تغییر، هر دگرگونی را ترکیبی از یک عنصر ثابت و مشترک (جوهر) و یک عنصر متغیر و مختص (عرض) دانست و بر این اساس دو نوع تغییر را مطرح کرد: حرکت تدریجی در اعراض ــ مانند دگرگونی‌های کمی و کیفی یا تغییر مکان ــ که در آن جوهر ثابت می‌ماند؛ و کون و فساد در جواهر که تغییری آنی و دفعی است و در یک لحظه صورت قبلی نابود و صورت جدید پدیدار می‌شود. بر پایۀ همین ساختار، فلاسفۀ مسلمان پیش از ملاصدرا نیز دیدگاه ارسطویی را پذیرفتند و «وضع» را به عنوان نوعی عرض متحرک به فهرست اعراض افزودند.
 
۳.حرکت جوهری بر پایه اصالت وجود
 
صدرالمتألهین با تکیه بر "اصالت وجود"، ساختار ثبات و تغییر را متحول ساخت و نظریه حرکت جوهری را طرح‌ریزی کرد:
 
الف. تدریجی و زمانی بودن تغییر در جواهر: ملاصدرا اثبات کرد که برای حفظ وحدت شیء متحرک نیازی به جزء ثابت مشترک نیست و تغییر در جواهر نیز ضرورتاً تدریجی و زمان‌دار است، نه آنی و دفعی. بدین‌ترتیب، تبدیل جوهری فرآیندی پیوسته است که حالات بی‌شماری را طی می‌کند.
 
ب. تعمیم حرکت جوهری: وی با استدلال بر اینکه زمانی بودن اجسام بدون حرکت درونی آن‌ها توجیه‌ناپذیر است، حرکت جوهری را به تمام جواهر عالم طبیعت تعمیم داد. بر این اساس، همه جواهر جسمانی، حتی در ظاهر ثابت‌ترین‌ها، پیوسته و لحظه به لحظه در حال دگرگونی جوهری هستند. این دگرگونی، زوال و حدوثی متصل است که واقعیت واحدی را شکل می‌دهد.
 
ج. جسم سیال و ابعاد چهارگانه: جسم نه یک وجود ساکن سه‌بعدی، بلکه "سیال" و چهاربعدی است (سه بعد مکانی پایدار و یک بعد زمانی ناپایدار). کل جسم در یک لحظه موجود نیست، بلکه در هر آن، مقطعی از آن در برابر ماست.
 
د. حرکت تبعی اعراض: نتیجه مستقیم حرکت جوهری آن است که با دگرگونی دائمی جوهر، تمام اعراض و صفات آن نیز پیوسته در حال تغییر و تجدد خواهند بود.
 
۴. نتایج و پیامدها
 
ملاصدرا با نفی سکون از طبیعت، جهان مادی را سراسر در حال زوال و پیدایش دانست و تأکید کرد که هیچ موجود طبیعی—نه جوهر و نه عرض—در دو لحظه ثابت نمی‌ماند؛ بدین‌سان، او سیلان هراکلیتوسی را با نشان‌دادن نحوه پیوندش با نوعی ثبات، به شیوه‌ای سازگار با اندیشۀ پارمنیدس بازخوانی کرد. سپس این بحث را از طبیعیات به الهیات تعمیم داد. بنابراین تقسیم موجود به «ثابت» و «سیال» موازی با تقسیم «مجرد» و «مادی» است، امری که مسئلۀ ثبات و تغییر را به یکی از بنیادی‌ترین تقسیمات وجودی بدل می‌کند.
 
استاد عبدالرسول عبودیت، برگرفته از کتاب «درآمدی بر تاریخ فلسفه اسلامی» زیر نظر محمد فنائی، ج۳، ص ۲۹۹-۳۰۵
 
ارسال نظرات