۰۲ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۷
کد خبر: ۷۷۶۵۷۷
یادداشت؛

عصر دیجیتال و لزوم تحول ساختاری در کارویژه‌های تبلیغ دین

عصر دیجیتال و لزوم تحول ساختاری در کارویژه‌های تبلیغ دین
در این یادداشت نگاهی به ضرورت بازخوانی الگوهای تبلیغ دین با توجه به مهندسی معکوس فرهنگی جامعه ایرانی، شده است، همان دغدغه‌ای که مقام معظم رهبری در سالیان اخیر، بارها بر لزوم بازآرایی ساختاری آن تأکید فرموده‌اند‌‌.

تصویر ایران قرن چهاردهم هجری را همچون کاروانسرایی فرسوده می‌توان مجسّم کرد که کاروانیان کم سواد و بی‌سواد اما باصفا، دور منبری از چوب ساج حلقه زده‌ و نغمه‌های کهن عاشقانه‌ی کربلا، تن خسته‌ی آنان را نوازش می‌داد. در آن جغرافیای مه‌آلود، «مبلّغ دینی» نه یک خطیب، که «چراغدار کاروان» بود؛ اما در روند زمان زلزله‌های متعدد خاموش رخ داده و نقشه‌ی فرهنگی این سرزمین را دگرگون ساخت. کاروانسراهای سنگی جای خود را به آسمان‌خراش‌های شیشه‌ای داده و مسافران دیجیتال‌زده، به جای گوش سپردن به نوای منبر، انگشتانشان بر صفحه‌ی تلفن‌های هوشمند می‌رقصد.

با بروز مدرنیته منبر که قفسه‌ای از یک کتابخانه‌ی مقدس به شمار می‌رفت و روستاییان باصفا، اوراق آن را با چشمانی معصوم ورق می‌زدند؛ امروزه جایگاه خود را در مواجهه با «ویکی‌پدیایی عظیم» در خطر می‌بیند که هر کودک شهرنشین، با نوک انگشتانش به میلیون‌ها مدخل دانش از طریق آن دسترسی دارد.

بنابراین مسئله این است که آیا کاروان تبلیغ دینی در عصر دیجیتال، هنوز با ابزارهای قرن گذشته به پیش خواهد رفت؟! و آیا می‌توان با همان زبان خطابی دیروز، مخاطبی را مجذوب کرد که پیش از اذان صبح، اینستاگرامش را چک می‌کند؟ 

در فرصت تبلیغی ماه مبارک رمضان، بر آن شدم طی یادداشتی؛ نگاهی به ضرورت بازخوانی الگوهای تبلیغ دین؛ با توجه به مهندسی معکوس فرهنگی جامعه ایرانی، داشته باشم‌. همان دغدغه‌ای که مقام معظم رهبری در سالیان اخیر، بارها بر لزوم بازآرایی ساختاری آن تأکید فرموده‌اند‌‌.

اگر با رویکرد جامعه شناسی تاریخی به ایران معاصر نگاهی داشته باشیم؛ در می‌یابیم که در آستانه انقلاب مشروطه(قرن ۱۴ ه.ق/۲۰ م)، ایران اسلامی با جمعیت ۱۲ میلیونی، تنها ۵ درصد شهروند باسواد داشت و گویی در اقیانوس بی‌سوادی و جزیره‌های کوچک سواد؛ روحانیت و مکتب‌داران قرآنی، «سلبریتی‌های آموزشی» آن دوران بودند، درحالی که مکتب‌خانه‌های اشرافی اکثرا به فرزندان طلاکوب‌ها خواندن می‌آموختند. این آمار وقتی جالب‌تر می‌شود که بدانیم ۶۰ درصد مردم، روستاییانی بودند که پای منبرها بزرگ می‌شدند، ۲۵ درصد از عشایر و تنها ۱۵ درصد شهرنشین بودند. در چنین جامعه‌ای، منبرهای مذهبی، بمثابه «شبکه‌های اجتماعی عصر قاجار» بودند که صدای‌شان از مسجد تا صحرا می‌پیچید.

همچنین از منظر جامعه‌شناسی تاریخی؛ ایران عصر صفوی، بمثابه یک استارتاپ نوپا بود که برای رقابت با غول‌های منطقه‌ای و فرامرزی مثل عثمانی و ازبک، نیاز به یک «برند اختصاصی» داشت! شاهان صفوی با هوشمندی، تشیع را به عنوان «لوگوی هویتی» ایران انتخاب کردند؛ گویی یک کمپین تبلیغاتی عظیم به راه انداختند که مساجد و حسینیه‌ها، «بیلبوردهای زنده»اش بودند و مراسمات ماه مبارک رمضان و ماه محرم الحرام، «ویترین جذابیت» آن؛ این استراتژی چنان موفق بود که حتی امروز، ردپای آن در معماری اجتماعی ایران دیده می‌شود! اما عوامل تاریخی زیر تسهیل‌کننده تبلیغ دینی در این دوره بود:

۱. انحصار دانش: روحانیت سواد را مثل «طلای ناب» در انحصار خود داشت. مردم کوچه و بازار، برای خواندن یک نامه ساده هم مجبور بودند به «آقایان عمامه‌پوش» منطقه خود مراجعه کنند. دارا بودن این انحصار علمی، آنها را به «سلبریتی‌های بی‌رقابت» عصر خود تبدیل کرده بود.

۲. جذابیت ساختاری: در دنیایی که هر روزش تکرار دیروز بود؛ مراسمات ماه مبارک رمضان و محرم الحرام؛ تنها «تزریق کننده هیجان» برای زندگی یکنواخت مردم آن عصر به شمار می‌رفت که با طبل و سنج عزاداری‌ها و نوای سحری‌خوانی‌ها رنگ می‌باخت‌. نهاد روحانیت، هنرمندانه از این فرصت استفاده می‌کرد و مراسمات مذهبی این دو ماه را به «فستیوال‌های زنده» تبدیل می‌نمود؛ جایی که منبرها جایگزین سینما، هیئت‌ها جایگزین کافه‌ها، و اشک‌های عاشورایی، بلیط رایگان ورود به جمع گرم همسایه‌ها بود! این مراسمات مذهبی فقط یک رسم نبود؛ بلکه بزرگترین رویداد جمعی زندگی بی‌ زرق و برق مردم آن دوران بود که روحانیت، کارگردان باهوش آن به شمار می‌رفت. اما امروز، این رویداد با رقیبانی مثل اسنپ‌چت و نتفلیکس دست‌ و پنجه نرم می‌کند؛ گویی مناسک و اماکن مذهبی سنتی باید برای جذب مخاطب، با استوری‌های ۱۵ ثانیه‌ای و اماکن مدرن ایجاد شده برای تحصیل آرامش روحی و روانی رقابت کنند.

۳. چندگانگی کاربردی نهادهای دینی:

در گذشته، نهادهای دینی تنها جایگاه عبادت نبودند، بلکه حکم «سوپرمارکت‌های همه‌فن‌حریف معنوی» را داشتند! این نهادها آرام‌بخش اضطراب‌های اخلاقی مردم بوده و با تکیه بر مفهوم «پاداش و عقاب اخروی»، ترس از گناهان و عذاب الهی را به امید بخشش و مغفرت الهی و نیل به بهشت و رضوان الهی گره می‌زدند.

در واقع منبرها «کلینیک‌های روان‌درمانی رایگانی» بودند که خطبا، در نقش «درمانگران معنوی»، نسخه‌های آرامش‌بخش دینی تجویز می‌کردند.

همچنین این نهادها با برپایی مراسمات مذهبی، مردم را دور هم جمع کرده و حس تعلق به هویت مشترک را تقویت می‌کردند و بمثابه «شبکه‌های اجتماعی زنده» بودند که پیش از عصر اینستاگرام، جامعه را مدیریت می‌کردند. روحانیت در آن دوره به «سلبریتی‌های بلامنازع عصر خود» تبدیل شده بود. در دنیایی بدون روانشناس، مددکار اجتماعی، یا رسانه‌های مدرن، مردم چاره‌ای جز مراجعه به این «هایپر مارکت‌های مقدس» نداشتند. اما امروزه، این نقش روحانیت با چالش‌های بزرگی روبه‌رو شده است که از جمله آن این است که روانشناسان آنلاین جای اکثر خطیبان را گرفته‌اند و شبکه‌های مجازی، هیئت‌های سنتی را به حاشیه رانده‌اند. سوال اینجاست: آیا نهادهای دینی میتوانند دوباره نقش «شارژر روح و جامعه» را بازی کنند؟

۴. فقدان رقیب گفتمانی: در گذشته شطرنج اندیشه تنها یک بازیکن داشته و  گفتمان دینی حکم «تنها کالای موجود در بازار اندیشه» را داشت؛ گویی جامعه در یک «اتاق پژواک فکری» به نام اتاق فکری نهادهای دینی زندگی می‌کرد که در آن هر صدایی غیر از نواهای دینی، گوش شنوایی نداشت! این انحصار فکری از حیثی به این دلیل بود که جامعه در آن دوره؛ صرفا از «رژیم اطلاعاتی تک‌وجهی» تغذیه می‌شد. نه کتاب‌فروشی‌های سکولاری وجود داشت و نه دانشگاه‌های انسان‌محور، و نه حتی شبکه‌های اجتماعی برای شنیدن صداهای متفاوت وجود داشت. روحانیت در این فضا، هم «تولیدکننده»، هم «توزیع‌کننده» و هم «ناظر بازار اندیشه» بود؛ دقیقاً مثل شرکتی که هم کارخانه دارد، هم فروشگاه، هم پلیس بازار!   

از جهتی نیز رسانه‌های آن دوران (منبر، مکتب‌خانه، خطابه) بیشتر شبیه «بلندگوهای یک‌طرفه» بدون رقیب بودند تا شبکه‌های تعاملی؛ تصور کنید در دنیایی زندگی کنید که تنها یک کانال تلویزیونی وجود داشت و آن هم ۲۴ ساعته برنامه‌های مذهبی پخش می‌کرد! 

پیامد این انحصار غربت و ناشناخته بودن سکولاریسم و اومانیسم به اندازهٔ «موجودات افسانه‌ای» بود. مردم مثل کسی بودند که تنها طعم شیرین را می‌شناسد و نمی‌داند ترشی چیست. اما وقوع زلزله دیجیتال و ظهور اینترنت، این «بازار انحصاری» را به «هایپر مارکت شلوغ اندیشه‌ها» تبدیل کرد. بگونه‌ای که امروز هر نوجوان با یک گوشی هوشمند، به اندازه یک کتابخانه دوره صفوی دانش در جیب دارد و متاسفانه با اخلال در نظام محاسباتی و ارزیابی جامعه؛ سکولاریسم و اومانیسم از «تابو» به «هشتگ‌های پرطرفدار» تبدیل شده‌اند. روحانیت حالا باید با «تیک تاکرهای فلسفی»، «اینفلوئنسرهای عرفان نوین» و «پادکسترهای شک‌گرا» رقابت کند.

سوال این است که آیا نهادهای دینی می‌توانند از حالت «فروشگاه تک‌محصولی» به «پلتفرم چندصدایی» تبدیل شوند؟ پاسخ این سوال، آیندهٔ دینداری در عصر «توفان اطلاعات» را مشخص خواهد کرد.

فلذا با تحولات سریع رخ داده شده در جامعه ایرانی و ظهور فناوری‌های نوین و گسترش فضای شهرنشینی، ساختار تبلیغی سنتی حوزه‌های علمیه با چالش‌های جدی روبرو شد که اهم آن عبارت است از :

۱. فقدان انطباق پویا با وضعیت موجود عصر جدید: الگوهای تبلیغی حوزه‌های علمیه اکثرا هنوز مبتنی بر زیست‌جهان قرن گذشته است، در حالی که جامعه امروز شهری، دیجیتالیزه و پیچیده شده است. منبر و هیئت‌های سنتی برای نسل جدیدی که در فضای مجازی نفس می‌کشد، جذابیت و کارایی گذشته را ندارد. 

۲. ایجاد شکاف نسلی: نسلی که از آن تعبیر با نسل Z(متولدان دهه هشتاد به بعد )می‌شود؛ پرسش‌هایی درباره آزادی، عدالت جنسیتی و حقوق حیوانات و ... دارد که پاسخ‌های سنتی حوزه‌ها اغلب برایشان قانع‌کننده نیست. این شکاف، موجب عدم ارتباط مناسب نهادهای دینی با این نسل از جوانان شده است. 

۳. کاهش نفوذ در طبقه متوسط شهری: اقشار تحصیل‌کرده و طبقه متوسط، کمتر در مساجد و هیئت‌ها حاضر می‌شوند و ترجیح می‌دهند نیازهای معنوی خود را از طریق رسانه‌های مدرن یا آلترناتیوهای غیردینی برطرف کنند. 

۴. روش‌های یک‌طرفه و غیرتعاملی: تبلیغات دینی همچنان بر روش‌های خطابی (مثل سخنرانی) متمرکز است، در حالی که رسانه‌های نوین بر پایه گفت‌وگو، تعامل و مشارکت مخاطب شکل گرفته‌اند.

اما بعد از تبیین مساله؛ راهکارهای پیشنهادی برای مقابله با چالش‌های فوق پیشنهاد می‌شود:

۱. بازتعریف نقش روحانیت از فقیه تا جامعه‌شناس: طلاب و روحانیت باید علاوه بر تسلط بر علوم حوزوی، با رشته‌های میان‌رشته‌ای مانند جامعه‌شناسی دین، روان‌شناسی رسانه و ‌... آشنا شوند تا با  تربیت «مبلّغان چندمهارتی»؛ نهاد روحانیت بتواند پاسخگوی مسائل و  سوالات نسل جوان  باشد.

۲. مهندسی معکوس رسانه‌ای: نهاد روحانیت باید با راه‌اندازی پلتفرم‌های تعاملی و تولید محتوای دیجیتال جذاب (انیمیشن، موشن‌گرافیک، کلیپ‌های کوتاه مجازی) با استفاده از داده‌های کلان برای شناخت نیازهای مخاطب؛ مهندسی معکوس رسانه‌ای برای مقابله با تهاجمات فرهنگی علیه فرهنگ ناب اسلامی و ایرانی به عمل بیاورد. 

۳. احیای مساجد به عنوان هاب‌های چندمنظوره: نهاد روحانیت باید با تبدیل مساجد به مراکز فرهنگی-اجتماعی با امکاناتی مانند کتابخانه دیجیتال، کلاس‌های آموزش مهارت‌های رسانه‌ای، و خدمات مشاوره روانشناسی مبتنی بر ارزش‌های دینی؛ به احیای کارکرد چند منظوره اماکن مذهبی در عصر جدید؛ مبادرت ورزد. 

۴. گفت‌وگوی انتقادی به جای خطابه: نهاد روحانیت باید در فرصت‌های تبلیغی مانند ماه مبارک رمضان با جایگزینی روش‌های یکطرفه با جلسات پرسش و پاسخ، مناظره‌های آزاد و کمپین‌های مردمی حول مسائل روز (مثل بحران‌های محیط‌زیستی یا حل مشکلات اقتصادی و معیشتی با ورود و مشارکت مردم)؛ بتواند ابزارهای نوینی در راستای انجام وظیفه تبلیغی و تبیینی خود بکار گیرند.

بنابراین با توجه به گذار ایران اسلامی از جامعه‌ای با «سواد محدود-ارتباطات متمرکز» به «سواد گسترده-ارتباطات شبکه‌ای»، مستلزم بازتعریف مفاهیمی چون «تبلیغ»، «مبلّغ» و «مخاطب» در گفتمان حوزوی هستیم. زیرا بدون اتخاذ استراتژی‌های تطبیقی مبتنی بر فهم پیچیدگی‌های جامعه نوین، نهادهای دینی مثل روحانیت با خطر به حاشیه‌ رانده شدن در زیست‌جهان نسل آینده مواجه خواهند شد که مقام معظم رهبری سالیان قبل این خطر بزرگ را به نهاد روحانیت با این عبارات گوشزد کرده‌اند: 

«تحول را مدیریت کنید. ببینید آقایان و خواهران عزیز! تحول اجتناب‏ناپذیر است. حوزه به مثابه‌ یك كلّ كه دارای ابعاض و اجزائی است، یك موجود زنده است. یعنی رشد دارد، نُكس دارد، تحرك و نشاط دارد، جمود و ركود دارد، حیات دارد، ممات دارد؛ یك موجود زنده است؛دلیلش هم تاریخ حوزه‌های علمیه است.حوزه علمیه‌ی حلّه در قرن هفتم تا اوائل هشتم هجری- یك حوزه‌ی پررونقی است اما حوزه‌ی حلّه امروز وجود ندارد. حوزه‌ی نجف یك روزی بود كه بعد از آن رونق اولیه، ركود پیدا كرد.حوزه‌ی قم نبود؛ یك حوزه‌ی كم‌رنگ بی‌رونقی بود بعد از آن رونق اولیه‌ی عهد اسبق. حوزه قم جان گرفت؛ این‌جوری است حوزه‌ی علمیه. امروز را نگاه نكنید؛ فردائی وجود دارد؛ این فردا چگونه است؟ این را شما باید معیّن كنید؛ امروز باید معیّن كند.

اگر امروز اركان حوزه یعنی مدیران، صاحب‌نظران، اساتید، برجستگان همت بكنند، درست فكر كنند و برنامه‌ریزی كنند، حوزه بیست سال دیگر از لحاظ سطح و عمق و عرض و طول و توسعه‌ی نفوس، از حالا بمراتب بهتر خواهد بود. اما خوب، حالا یک واحدی را، یک موجودی را فرض کنیم که تن به تحول ندهد؛ از یکی از دو حال خارج نیست: یا خواهد مُرد یا منزوی خواهد شد. یا در غوغای اوضاعِ تحول یافته مجال زندگی پیدا نمیکند، زیر دست و پا له میشود، از بین میرود؛ یا اگر زنده بماند، منزوی خواهد شد»( بیانات در دیدار جمعی از فضلای حوزه علمیه قم؛ ۱۳۸۶/۰۹/۰۸).

حجت الاسلام علیرضا ابوالفتحی

ارسال نظرات