انگلیسیها و ماجرای رزماری؛ از تحریم اقتصادی تا دزدی دریایی
به محض ملیشدن صنعت نفت ایران، انگلیسیها به همراه کارشناسان خود با حالتی قهرآمیز از ایران خارج شدند، زیرا چنین موفقیت ملی را بر نمیتابیدند. اما ماجرا به همینجا ختم نشد. دولت بریتانیا که زخم خوردۀ ملیشدن صنعت نفت ایران بود، از هر راهی وارد میشد تا بتواند در مسیر صادرات نفت ایران خدشهای وارد کند و به ایرانیان بقبولاند که بدون حضور انگلیس حتی قادر به فروش نفت خود در سطح بازارهای جهانی نیستید. بنابراین ابتدا ایران از سوی انگلیس مورد تحریم اقتصادی قرار گرفت و مانع از فروش نفت ایران به کشورهای دیگر شد و سپس به مثابه دزدان دریایی وارد عمل میشد و هر موقع از حضور نفتکش ایران در آبهای آزاد مطلع میشد درصدد ربایش آن برمیآمد. ویا با فشار بر کشوری که با ایران قرار داد میبست موجبات توقف و توقیف کشتی را فراهم میکرد.
آسوشیتدپرس در تاریخ 1330/12/1 از رم گزارش داد که شرکت خاورمیانه ایتالیا یک قرارداد پایاپای برای خرید دو میلیون تن نفت با شرکت ملی نفت ایران در تهران امضاء کرده است.
روز 31/3/26 کشتی رزماری برای نخستین بار پس از ملیشدن نفت از ایران شش هزار و پانصد تن نفت بارگیری و حرکت کرد. اما ناخدای آن بدستور تلگرافی که ازسوئد به وی شد کشتی را به بندر عدن برد و در آنجا کشتی را توقیف کردند و بدینوسیله دولت انگلیس با نیرنگ خود را در این راه موفق گردانید. بنا به گزارش اسوشیتدپرس در 1331/11/29 ایدن وزیر خارجه انگلیس در کنفرانسی در لندن گفت رفتن رزماری به عدن در اثر یک سلسله جریانات مساعد و زمینه آماده شده قبلی صورت گرفته است.
با توقیف نفتکش ایتالیایی حامل نفت ایران، توسط انگلیس هیچگاه نفت ایران و یا درآمد حاصله از غصب نفت ایران به ایران پرداخت نشد و عملاً دزدی دریایی توسط دولت انگلیس صورت میگرفت و سه بار این ربایش تکرار شد.
از سویی دیگر انگلیس برای قطع روند فروش نفت ایران در کمین کوچکترین فرصتها بود.
بنا بر گزارش اسوشیتدپرس از توکیو در 16/ مه 1953 انگلیسیها برای آنکه ژاپنیها را در خرید نفت از ایران مایوس کنند از هیچگونه کارشکنی خودداری نکردند و آخرین اقدام آنها این بود که به کمک شرکت شل به ژاپنیها اطلاع دادند که حاضر هستند، نفت خود را در خاورمیانه 20 درصد تخفیف دهند.
به این ترتیب برای کشور انگلیس که از زمان کشف نفت ایران، خود را مالک بیرقیب نفت ایران میدید و در جریان جنگجهانی دوم تمامی سوخت هواپیماها و کشتیهای خود و سایر دولتهای متفقین را به رایگان از ایران غارت میکردند، بسیار سخت و غیرقابل باور بود که نفت ایران ملیشده است و دست انگلیس و سایر دولتهای غربی از دستبرد به منافع ملی کوتاه شده است. بنابراین چاره کار را در بهراه انداختن کودتا 28 مرداد دید. تا چنان بینی مردان ایرانی به خاک مالیده شود که هیچگاه بهفکر استقلال اقتصادی خود نیافتند. این ادبیات در اسناد بریتانیا و امریکا وجود دارد: نه اینکه مصدق همینطور کنار گذاشته شود، نه اینکه جبهۀ ملی به راحتی کنار رود، بلکه باید پوزهیشان به خاک مالیده شود، با قهرآمیزترین شکل ممکن؛ تا دیگر کسانی مانند جمال عبدالناصر خواهان ملیکردن کانال سوئز نباشند و جنبش عدم تعهد در باندونگ اندونزی شکل نگیرد. آنان اصرار داشتند که آقای دکتر مصدق را به بدترین شکل ممکن، یعنی کودتای نظامی، برکنار شود تا سایر کشورها حساب کار دستشان بیاید. دکتر مصدق را تا آخر عمر حصر کردند و دکتر فاطمی را کشتند تا این پیام را به سایر ملتهای استعمار شده مخابره کنند. ملیشدن صنعت نفت نتیجۀ یک آرمان ۱۰۰ ساله بود، نتیجهٔ یک درد ۱۰۰ ساله که مردم تجربهاش کرده بودند، ما حصل فشار انواع استعمار و فقر و فلاکت که عوامل خارجی و همکاران داخلیشان به ایران تحمیل کرده بودند.