نه به جمهوری دیکتاتوری!
در آبان ماه 1302 خورشیدی، همزمان با خروج احمدشاه، آخرین پادشاه قاجار از ایران، جمهوریت در ترکیه اعلام و مصطفی کمال پاشا، آتاتورک بعدی، به ریاست جمهوری آن کشور انتخاب گردید. مدتی بعد، رضا خان سردارسپه که گویا از همان روزها سودای سلطنت در سر میپروراند، سروصدای جمهوریخواهی را در ایران به راه انداخت تا در فروردین سال بعد در مجلس به تصویب برسد و او بهعنوان نخستین رئیس جمهور ایران برگزیده شود، اما طرح جمهوری رضاخانی، با وجود مخالفان او در مجلس، به رهبری آیتالله مدرس، به باد فنا رفت و فراموش گردید. اما ماجرای این جمهوریت رضاخانی چه بود؟
مجلس و جمهوریخواهی
مجلس پنجم در روز بیستودوم بهمن 1302 خورشیدی توسط محمدحسنمیرزا ولیعهد آغاز به کار کرد. بهطورکلی مجلس از دو گروه اکثریت طرفدارجمهوری و اقلیت مخالف جمهوریت تشکیل شده بود. جناح اکثریت مجلس را اعضایی از حزب تجدد با چهل نماینده به رهبری سیدمحمد تدین و حزب سوسیالیست با پانزده نماینده به رهبری سلیمانمیرزا تشکیل میدادند. بدینترتیب جمهوریخواهان، پنجاهوپنج کرسی از هفتادوپنج کرسی مجلس را در اختیار داشتند.
بنابر نوشتههای یحیی دولتآبادی، احزاب مجلس پنجم عبارت بودند از: «اول هیئت منفردین که از آزادیخواهان معروف تشکیل شده بود. دوم هیئت روحانیون یا هیئت علمیه به ریاست سیدحسن مدرس. سوم سوسیالیستها که در اقلیت بودند. چهارم هیئت اکثریت یا تجددیها که سیدمحمد تدین رهبر آن بود.» برخی از نویسندگان مانند ملکالشعراء بهار معتقدند چنین اکثریتی در مجلس، با اعمال نفوذ سردارسپه و عوامل وی در ایالات برای جمهوریخواهان حاصل شد. در نتیجه مخالفتهای مدرس، بین نمایندگان نزاع و مشاجره درگرفت و کاسه صبر جمهوریخواهان لبریز شد و سرانجام در یکی از جلسات مجلس در روز بیستوهفتم اسفند حسین بهرامی یکی از نمایندگان طرفدار جمهوری، سیلی محکمی به صورت مدرس زد، که این موضوع بهسرعت در تهران و در تمام محافل و مجالس پیچید و بهانهای شد برای آغاز مخالفت علنی با جمهوریت و بلوا در بهار 1303 و به قول حسین مکی، پس از کتک خوردن مدرس، قیافه مجلس تغییر کرد. اما خود مدرس اعتراف کرده است که مشکل جمهوریت نبود و رضاخان بود «اگر کاندیدای جمهوری شخص دیگری جز رضاخان بود، از آن حمایت و پشتیبانی میکردم.»
مدرس در واقع به صوری بودن جمهوری رضاخانی واقف بود و آن را بهانهای برای تامین مقاصد شخصی او در جهت هموارشدن راه دیکتاتوری و کسب قدرت مطلقه و کاتالیزوری برای تغییر سلطنت و کنار زدن قاجاریه میدانست. مدرس به کسانی که با رژیم جمهوری مخالفت میکردند گفته بود من با جمهوری واقعی مخالف نیستم و حکومت صدر اسلام هم تقریبا حکومت جمهوری بوده است اما این جمهوری مورد ادعای رضاخان، بر اراده مردم مبتنی نیست، بلکه انگلیسیها میخواهند آن را بر ملت ایران تحمیل نمایند و حکومتی را که از هر جهت دستنشانده و تحت اراده آنان باشد در ایران برقرار سازند وگرنه چنانچه واقعا نامزد و کاندیدای جمهوریخواهی، فردی آزادیخواه و ملی بود، حتما با او موافقت میکردم و از هیچ نوع کمک و مساعدهای به او دریغ نمیکردم.
مهمترین دلیل مخالفت علما با جمهوری رضاخانی، این بود که آنان معتقد بودند این جمهوری، دسیسه انگلیسیها با اندیشه جدایی دین از سیاست است، چرا که جمهوری ترکیه نیز پس از فرایندهای سکولاریستی در آن کشور به وقوع پیوسته بود. مخالفین دیگر جمهوری از جمله یحیی دولتآبادی و عبدالله مستوفی نیز معتقد بودند که جمهوری رضاخانی، در واقع مقدماتی برای خلع احمدشاه و انقراض سلسله قاجار است، که کمتر از دو سال بعد این اندیشه بدون جمهوریت به بار نشست.
سیلی خوردن مدرس در مجلس به بروز انشقاق در میان فراکسیون جمهوریخواهان منجر شد. ملکالشعراء بهار دراینباره مینویسد: «افرادی که علیالرسم و حسبالامر، نه با قیود و مقررات حزبی عضو حزب تجدد شده بودند و اکثریتی بزرگ بهوجود آورده بودند، بهانه خوبی بهدست آوردند که خود را از قید حزب ــ که شاید صفایی با آن نداشتند و در نهان با جمهوری مخالف بودند ــ بیرون بکشند.»
پس از سیلی خوردن مدرس، دو دستگی در میان نمایندگان مجلس پدید آمد و ملکالشعرای بهار نیز رسما استعفا داد. عدهای از نمایندگان از جمهوریخواهان و سردارسپه فاصله گرفتند و فراکسیون اقلیت به رهبری مدرس را تشکیل دادند.
عصر روز بعد، جمعی از مردم و حامیان سردارسپه و عدهای از نظامیان در حمایت از جمهوری راهپیمایی کردند و همزمان، همه روسای ادارات و وزارتخانهها را به منظور نشاندادن هماهنگی با سردارسپه، نزد وی بردند. آنان میخواستند هرطورشده بازار را تعطیل کنند، اما خالصیزاده با اقامه نماز و اقتداء مردم و بازاریان به وی و سپس حرکت به سمت مجلس، طرح آنها را نقش بر آب کرد. مخالفان جمهوری نیز به بهانه تحویل سال و زیارت حرم حضرت معصومه(س) از تهران به قم رفتند تا تعداد نمایندگان به حدنصاب نرسد و مجلس از اکثریت بیفتد، لذا جلسه بعد به دوم فروردین 1303 موکول شد.
جمهوری رضاخانی چگونه تعطیل شد
روز دوم فروردین، فضای داخلی مجلس مملو از جمعیت شد، کمکم میدان بهارستان نیز پر شد. عدهای از علما علیه جمهوری سخنرانی میکردند. نمایندگان موافق جمهوری موضوع را تلفنی به سردارسپه اطلاع داده و از او تقاضای کمک کردند. رضاخان، عدهای از نظامیان ارمنی و سربازانی را که به زبان فارسی آشنایی نداشتند، به مجلس فرستاد و به آنها دستور داد که فقط از فرامین و دستورات او اطاعت کنند. قزاقها اطراف مجلس را محاصره کردند. سردارسپه به همراه تعدادی از افسران به میدان بهارستان آمد و بر روی پلههای مجلس، با شلاقی که در دست داشت، به شیخ مهدیسلطان واعظ که مشغول سخنرانی علیه جمهوری بود، حملهور شد و دستور داد او را پایین آورند. هرجومرجی در میدان بهارستان رخ داد و نظامیان به مردم بیگناه و بیسلاح حملهور شده، تعداد زیادی مجروح و برخی بر اثر شدت جراحات کشته شدند.
وقتی سردارسپه وارد مجلس شد، موتمنالملک شدیدا به او اعتراض کرد. رضاخان گفت: من رئیس دولتم و حفظ انتظامات و جلوگیری از اغتشاشات وظیفه من است. اما وقتی رئیس مجلس ـ مؤتمنالملک ـ تهدید کرد که همان موقع در مورد او تصمیمگیری خواهد شد، رضاخان ترسید و برخی نمایندگان از جمله مشیرالدوله را واسطه عذرخواهی از نمایندگان و علماء حاضر در مجلس قرار داد و مظلومنمایی کرد حال که ملت ایران جمهوری نمیخواهد من هم از آن صرفنظر میکنم، ولی آقایان باید تکلیف مرا با احمدشاه معین کنند چون من دیگر نمیتوانم با او کار کنم و برای جلب حمایت علما به قم سفر کرد.
سردارسپه ده روز بعد در دوازدهم فروردین اطلاعیهای صادرکرد مبنی بر اینکه دیگر از جمهوریت منصرف شده است: «بسمالله الرحمن الرحیم. جناب مستطابان حجج اسلام و طبقات اعیان و تجار و اصناف و قاطبه ملت ایران دامت تائیداتهم. چون در تشکیل جمهوریت، بعضی اظهاراتی شده بود که مرضی عموم نبود و با مقتضیات این مملکت مناسبت نداشت لذا در موقع تشرف حضرت رئیسالوزرا دامت شوکته برای موادعه به دارالایمان قم، نقض این عنوان و الغاء اظهارات مذکور و اعلام آن به تمام بلاد را خواستار شدیم و اجابت فرمودند. انشاءالله تعالی عموماً قدر این نعمت را بدانند و بدان شکرگزار باشند.»
نمایندگان درصدد برآمدند تا او را از مقام نخستوزیری عزل نمایند. همان زمان، تلگرافی از طرف احمدشاه مبنی بر عزل سردارسپه به مجلس مخابره شد. سردارسپه که موقعیت خود را متزلزل میدید، حالکه نتوانسته بود از طریق مجلس، جمهوریت مورد نظر خود را تصویب کند و همچنین زور و قلدری و تهدید و تطمیع هم جواب نداده بود، از آنجا که از بابت قدرتهای خارجی و حمایت آنان مطمئن بود، در پانزدهم فروردین 1303 اعلام کنارهگیری کرد و بهعنوان اعتراض و قهر از تهران خارج و رهسپار رودهن شد.
اما سردارسپه بازی را به گونهای هدایت کرد که ماجرا به نفعش تمام شد، او با ایجاد تظاهرات و تهدیدات شدید امنیتی، طوری وانمود کرد که بدون او شیرازه امنیت گسیخته خواهد شد و قتل و غارت پایتخت را فرا خواهد گرفت. به ناگزیر نمایندگان مخالف او، برای جلوگیری از اغتشاش در پایتخت، دست از مخالفت برداشتند و او بار دیگر به قدرت بازگشت.
اینگونه بود که ماجرای جمهوریت در فروردین 1303 تمام شد، اما در پاییز سال بعد، لایحه تغییر سلطنت تقدیم مجلس گردید و قاجاریه برای همیشه به تاریخ سپرده شد.