چلوکبابی که هم نسیه میداد و هم وجه دستی
حجتالاسلام مسعود عالی سخنران مذهبی در یکی از مراسمهای هیأت ریحانةالحسین(س) اظهارداشت: میرزا احمد عابد نهاوندی چون با شعر نکات مفیدی به دیگران میگفت، مشهور به مرشد شده بود. به این دلیل که چلوکبابی داشت، مشهور به مرشد چلویی شد. او دیوان شعری دارد و این بیت مشهور «من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم/ روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم» برای اوست.
۳ توصیه مرشد چلویی: اول برای رضای خدا کار کن
وی افزود: یکی از دوستان ما میگفت که من پیش مرشد رفتم. سرش شلوغ بود و درحال رسیدگی به مشتریها بود. بالای میز من آمد و سوال کرد چه میخواهید؟ گفتم من چیزی نمیخواهم با خود شما کار دارم. گفت بنشین. بعد از حدود ساعت ۳ مثلاً که مشتریها رفتند، پیش من آمد و گفت چای برایمان بیاورند. به من گفت درخدمتم.
عالی افزود: این دوست ما که از علما هم بود، به مرشد گفت من خواندنیها را خواندم اما آمدهام تا خودت چیزی به من بگویی و بدهی. مرشد چلویی گفت من ۳ چیز به تو میگویم. اول کارهایت را برای رضای خدا انجام بده. فهمیدی؟ دوست ما گفت بله اما گفت نه نفهمیدی. او خیلی ساده گفت و این دوست ماهم ساده گرفت.
ما خیال میکنیم که برای خدا کار میکنیم
این سخنران مذهبی ادامه داد: مرشد گفت زمانی انسان مرغی را میگیرد و به او دانه میدهد تا در پایان سرش را ببرد یا بعداً مرغ برایش تخم بگذارد یعنی در نهایت این را برای خودش میخواهد؛ والا اگر این مرغ فایده نداشته باشد، توی سرش هم خواهد زد. یا مثلاً به باغ و درختی رسیدگی میکند زیرا میوه میدهد یعنی به خاطر خودش به او رسیدگی میکند؛ والا اگر باری نداشته باشد اصلاً رسیدگی نمیکند. گاهی انسان خیال میکند که برای خدا کار میکند درحالی که برای خودش کار میکند.
وی افزود: مرشد باز مثال زد و گفت یک سید فقیری خدمت آیتالله آخوند خراسانی مرجع تقلید زمان رسید. آخوند خراسانی پولی از سهم سادات به او داد. وقتی رفت برخی از اطرافیان گفتند این از مخالفان شماست چرا به او پول دادی؟ آخوند خراسانی در زمان مشروطه بود که مومنین به ۲ دسته موافقان و مخافان مشروطه تقسیم شده بودند. مرحوم آخوند خراسانی هنوز موقعیت مشروطه در این را متوجه نشده بود و مانند شیخ فضلالله نوری خبردار نشده بود که انگلیسیها در مشروطه نفوذ کردهاند، طرفدار مشروطه بود. آن سید مخالف مشروطه بود اما آخوند خراسانی به او پول داد. او در جواب اطرافیان گفت این فرد مخالف من باشد چه ایرادی دارد؟ من سهم امام و سادات در اختیارم است و باید سهم سادات را سید فقیر دهم. این فرد هم سید و هم فقیر بود، شرط دیگری ندارد حال میخواهد صلوات بفرستد یا به من فحش دهد. شرط سید و فقیر بودن است. این یعنی کار برای خدا و خود فرد دخالت ندارد.
باد نفس خود را بگیر
عالی گفت: دومین توصیه مرشد چلویی این بود که گاهی نفس انسان باد میکند، باد نفس خود را بگیر. گاهی مواقع خدا به انسان چیزی میدهد اما انسان توجه ندارد که این را خدا داده است. از لحاظ فلسفی هر کمالی که ما داریم و به آن مینازیم، اگر علم، زیبایی، آبرو، قدرت و ثروت است، برای انسان نیست بلکه خدا داده است. علم، عزت و زیبایی خداست که جلوهای از آن به ما تابیده است.
این سخنران مذهبی با بیان اینکه اینها اگر برای ما بود نشان دهنده این است که ما در اصل و کمال وجود از خداوند بینیازی هستیم که این اصلاً امکان ندارد، گفت: اگر اینها برای خود ما بود، چرا در زمان نیاز آنها را نداریم؟ اگر قدرت برای خود توست، چرا در زمان پیرمردی که باید زیر بغلت را بگیرند تا این طرف و آن طرف بروی و نیاز داری، چرا قدرت نداری؟ اگر قدرت برای خودت است، آن را برگردان. اگر زیبایی برای خودت است، بعد از یک آتشسوزی که چهرهات بهم میریزد، آن را برگدان. اگر علم برای خودت است، در زمان پیری که دچار فراموشی میشوی، آن را برگردان. اینکه در موقع نیاز فرد نمیتواند این کمالات را برگرداند، نشان دهنده این است که برای خودش نیست و الا به عنوان امانت آنها را در اختیار دارد.
کشوی دخل مرشد چلویی همیشه باز بود
وی تصریح کرد: مرشد چلویی سومین توصیهاش این بود که به دیگران خدمت کن و این راه میانبر برای رسیدن به خداوند است. خودش هم اینگونه بود و اهل عمل بود. مرشد چلویی کشوی دخلش همیشه باز بود. اگر کسی میخواست پول داخلش میانداخت و اگر کسی میخواست پول از آن برمیداشت. جلوی مغازهاش دو صف بود. صف اول کوتاهتر بود و صف دوم بلندتر بود. صف کوتاه برای افرادی بود که میخواستند بیایند تا غذا مجانی بخورند اما صف بلندتر برای کسانی بود که میخواستند پول دهند. الله اکبر چه افراد پاکی بودند. یعنی به دروغ نمیرفتند در آن صف تا مجانی غذا بخورند. افرادی که توانایی داشتند در صفی میایستادند که پول باید پرداخت کرد.
عالی افزود: مرشد چلویی دور میزها میچرخید. روی دستش برنج و کباب بود. اگر میدید کسی کبابش تمام شده است و برنج فقط برایش مانده است، یک کباب برایش میگذاشت. پول اضافهتری نمیگرفت. گاهی که استادکارها، بچهها را برای گرفتن غذا میفرستادند، میدانست آنها به این بچهها غذایی نمیدهند و اینها پادوی مغازه هستند، یک لقمه در دهان آنها میگذاشت.
نسیه میدهیم، به قدر توان وجه دستی هم میدهیم
این سخنران مذهبی گفت: این دوست ما تعریف میکرد، زمانی که در مغازه بوده است، پادویی به مغازه آمد و غذا گرفت. زمانی که میخواست از مغازه خارج شود، پایش به جایی گرفت و تمام غذاها ریخت. خیلی ناراحت شد زیرا پول نداشت غذای دیگری بگیرد. مرشد چلویی گفت چرا ناراحت شدی؟ غذای دیگری برای او کشید و گفت این را ببر. مرشد چلویی اصلاً برای پول کار نمیکرد.
وی در پایان سخنان خود گفت: اینکه شنیدیم روی مغازهها مینوشتند، نسیه داده میشود، وجه دستی هم به قدر قوه و توان داده میشود، فقط برای مغازه مرشد چلویی بود.