علامه حلی؛ از مشارکت فعال در ساختار قدرت سیاسی تا تحول در فقه مقارن
به گزارش خبرنگار سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، علامه حلّی (۶۴۸-۷۲۶ق) فقیه و متکلم شیعه در قرن هشتم هجری است و بیش از ۱۲۰ کتاب در رشتههای مختلف علمی مثل فقه، کلام، تفسیر، منطق، اصول، و رجال به نگارش در آورده است که برخی از آنها جزو منابع تدریس و تحقیق در حوزههای علمیه شیعه است و نقش مهمی در گسترش فقه شیعه داشته و مبانی کلامی و اعتقادی شیعه را با تکیه بر مبانی عقلی تبیین کرد.
علامه حلی نخستین کسی دانسته شده است که با لقب آیتالله خوانده شده و افرادی مثل قطبالدین رازی، فخرالمحققین، ابنمعیه و محمد بن علی جرجانی از شاخصترین شاگردان وی می روند و حضور علامه حلی در دربار سلطان محمد خدابنده دارای نقش موثری در رواج مذهب تشیع در ایران دانسته شده است.
کتابهای باب حادیعشر و کشف المراد علامه حلی که شرح تجرید الاعتقاد خواجه نصیرالدین طوسی است، جزء منابع اصلی مطالعه اعتقادات در شیعه به شمار میرود و کتاب هایی همچون نهج الحق و کشف الصدق، خلاصة الاقوال، الجوهر النضید، تذکرة الفقهاء، قواعد الاحکام و مختلف الشیعه معروفترین آثار او هستند.
علامه حلی و سیاست
سقوط خلافت عباسی و به تبع آن خلاء گفتمان سیاسی اهل تسنن در حاکمیت ایلخانی به مثابه گفتمان غالب، زمینه طرح گفتمان سیاسی شیعه امامیه به مثابه گفتمان رقیب را فراهم آورد. این تقاضای سیاسی در عصر غازان خان و الجایتو متناسب با اقتدار حاکمیت مملوکی بر مبنای گفتمان اهل تسنن، افزایش فزاینده یافت.
علامه حلی از این فرصت تاریخی برای پیشبرد گفتمان شیعه به خوبی استفاده و در ساختار قدرت سیاسی مشارکت فعال کرد. این ضرورت، زمینه و مبنای بازنگری در سیاست نظری و عملی شیعه در آثار علامه حلی را فراهم کرد و نقطه عطفی در فقه سیاسی شیعه و گسترش جوامع و حوزه های شیعی بویژه در ایران شد که نمودهایش دراستقرار حاکمیت سیاسی تشیع در عصر صفوی نمایان گردید.
حضور با برکت علامه حلى در مرکز حاکمیت مغولان، در ایران منشأ برکت و خیر بسیار شده و از فرصت هایى که سلطان محمد خدابنده براى علامه فراهم ساخته بود، به دفاع از حقانیت، ولایت و امامت امامان معصوم(ع) برخاست.
اندیشه های فقهی و اصولی
اگر اندیشههای فقهی علامه که در امتداد تراث سلف صالح خود در حلّه و پیرامون آن نضج یافته است را با آثار پیش از آن و پس از آن مقایسه کنیم، نشان میدهد چگونه ظرفیّت سرشاری از دانش را توسعه بخشیده و با توجه به فروع فقهی دیگر مذاهب اسلامی چه تحولی را در حوزهی فقه مقارن پدید آورده است. علامه با تفریع فروع فقهی و توسعه استدلالات و گاه با تولید قواعد عام اصولی و فقهی، کشف مدالیل جدید از کتاب و سنت و مناقشه در اجماعات ادعاشده، رأی خود را در مسائل مهمی که از دیرباز میان فقهای اسلامی مطرح بوده را بیان کرده و با همین روش، به حل مسائل نوپیدا در جامعه اسلامی پرداخته است.
علامه در برخی موارد شجاعانه نظری تازه اظهار کرده است و با استفاده از ادله، رأیی تازه را کشف داده است که فقهای پس از وی آن را تلقّی به قبول کرده اند. اصول فقه، حوزه دیگری است که علامه در آن، در سه سطح مختصر، متوسط و مطول قلم زده و مجموعاً شش کتاب تألیف فرموده است. در آخرین کتاب خود که آن را نهایه الوصول إلی علم الأصول نام نهاده، اقوال ائمه مذاهب اسلامی را جمع کرده و آن را به تناسب نقد کرده است. دربارهی این کتاب، شیوهی نگارش آن و نظرات بکری که از ایشان تراوش کرده است سخن بسیار است. مختصراً یکی از مختصات این کتاب ارزنده توجه آن به اصول فقه مقارن است و میتوان گفت اگر پژوهشگران بخواهند با آرای اصولیان از شافعی تا آن زمان آشنا شوند همین کتاب به تنهایی کفایت میکند.
فقه مقارن
فقه مقارن و مقایسه ای به سه گونه در حوزه های علمیه اسلام یافت می شود: 1. نقل اقوال فقیهان یک مذهب، 2. نقل فتواهای فقیهان مذاهب شیعه و سنی بدون آوردن دلیلها. 3. نقل اقوال مذاهب همراه با دلیل ها که علامه حلی در کتاب های فقهی خود، نقل اقوال مذاهب همراه با دلیلها را بیشتر پی می گیرد و آرای فقیهان شیعه را کمتر نقل می کند که در میان آنان بیشتر از شیخ الطائفة نام می برد. این شیوه در تاریخ فقه، رفته رفته رشد کرده و کتاب های بسیاری در این زمینه نگاشته شد.
مکتب فقهی، کلامی و رجالی علامه حلی را که به گفته برخی مترجمان ۵۰۰ مجتهد تحت اشراف وی و در محضر کرسی تدریس او تربیت شدهاند را نمیتوان در چند خط مختصر معرفی کرد و باید بارها از او گفت و شنید و سلوک علمی و عملی او را سرلوحه قرار داد.