به بهانه تیتر مرگ خود خواسته
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، بر مبنای قرآن همه انسان ها طعم مرگ را خواهند چشید (آل عمران، 185، انبیاء، 35 و عتکبوت، 57). مرگ پدیده ای است ناگزیر و حتمی. گردن آویز مرگ بر بنی آدم آویخته خواهد شد. مرگ اما می تواند پایانی بر تلخی ها یا پایانی تلخ باشد. این که چگونه زیستی تعیین کننده چگونه مُردن توست. آن که زیستش برای خوش حالی در دنیا است مرگ آن گاه فرا می رسد که دیگر نتوانی خوش باشی. چنین انسانی اگر مرگ طبیعی برای او فرا نرسید ممکن است آن را خود فرابخواند. اما آن که زندگی اش برای بودن و شدن و رسیدن است مرگ آن گاه که برسد این نتیجه به دست می آید که قله من این جا بود. برای چنین انسانی تا مرگ نیاید رفتن و تلاش با هر وضعی ادامه باید داشته باشد. به قول اروین یالوم: «فردی که دلیلی برای زندگیکردن دارد میتواند به هر روش ممکن استقامت ورزد».
قرآن از مرگ خودخواسته نهی می کند (نساء، 29) و می خواهد که نقطه پایان زندگی در دنیا را به خدا بسپاریم. این که یک انسان به مرگ خودخواسته رضایت پیدا کند یعنی در مقابل اراده الهی خواست خود را ترجیح داده است. این ویژگی دنیای انسان مدار است؛ البته قابل درک است که چنین انتخابی را ناملایمات زندگی زمینه سازی کرده است و فرد در فضایی از درماندگی به این ترجیح رسیده است؛ اما از دیدگاه قرآن قابل پذیرش نیست که به یک دلیل زنده باشی و آن هم حال خوب دنیوی (حج، 11) و آن گاه که آن دلیل دیگر نبود تو هم به زندگی خاتمه بدهی.
قرآن برای زندگی افق های بلندی ترسیم کرده است. باید تلاش کنی در شرایط ناملایم و سخت باز هم به سوی آن حرکت نمایی چرا که در برابر تلاشت پاداشی کامل به تو داده خواهد شد و پایان شیرین رسیدن به پروردگار را در پی خواهد داشت. باید باور داشت که شادی و غم از اوست و همو می¬میراند و زنده می کند و اوست پروش دهنده جهان دیگر (نجم، آیات 32 تا 47).
در برابر مفهوم نادرست مرگ خودخواسته در مفاهیم دینی مفهوم ارزشمند مرگ آگاهی را داریم. مرگ آگاهی یعنی حضور مستمر آگاهی از مرگ. آگاهی مانا از این که جهان ناپایدار و بی ثبات است. بگذارید در این نقطه به گفتار سید شهیدان اهل قلم آوینی بسنده کنم: « مرگ آگاهی کیفیت حضور مردان خدا را در دنیا بیان می دارد. تا آنجا که هر که مقرب تر است مرگ آگاه تر است. و بر این قیاس باید چنین گفت که حضور علی علیه السلام در عالم، عین مرگ آگاهی است. مرگ آگاهی یعنی که انسان همواره نسبت به این معنا که مرگی محتوم را پیش رو دارد آگاه باشد و با این آگاهی زیست کند و هرگز از آن غفلت نیابد.
مردمان این روزگار سخت از مرگ می ترسند و بنابراین شنیدن این سخنان برایشان دشوار است؛ اما حقیقت آن است که زندگ انسان با مرگ در آمیخته است و بقایش با فنا. پیش از ما میلیاردها نفر بر روی این کره ی خاکی زیسته اند و پس از ما نیز.
اگر مولا علی علیه السلام می فرماید " والله ابن ابی طالب با مرگ انسی آن چنان دارد که طفلی به پستان مادرش". این انس که مولای ما از آن سخن می گوید چیزی فراتر از مرگ آگاهی است؛ طلب مرگ است. طلب مرگ نه همچون پایانی بر زندگی. مرگ پایان زندگی نیست.
مرگ آغاز حیاتی دیگر است؛ حیاتی که دیگر با فنا و مرگ در آمیخته نیست. حیاتی بی مرگ و مطلق. زندگی این عالم در میان دو عدم معنا می گیرد؛ عالم پس از مرگ همان عالم پیش از تولد است و انسان در بین این دو عدم فرصت زیستن دارد. زندگی دنیا با مرگ در آمیخته است؛ روشنایی هایش با تاریکی، شادی هایش با رنج، خنده هایش با گریه، پیروزی هایش با شکست، زیبایی هایش با زشتی، جوانی اش با پیری و بالاخره وجودش با عدم. حقیقت این عالم فنا است و انسان را نه برای فنا، که برای بقا آفریده اند: "خلقتم للبقا لا للفناء واسمعو دعوه الموت آذانکم قبل ان یدعی بکم"؛ دعوت مرگ را به گوش گیرید، پیش از آنکه مرگ شما را فرا خواند».
مرتضی عزیزی