طیب حاجرضایی و پرونده قتل یکی از اشرار تهران در دهه ۲۰
نام «طیب حاجرضایی» در تاریخ نهضت اسلامی، یادآور مردانگی و جوانمردی است. او که به خاطر نقشآفرینی در قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در جرگه «انقلابیون» قرار گرفت، چند روز بعد از آن واقعه بازداشت شد. طیب متهم به اخلال در نظم کشور بود و گفته میشد با دریافت مبلغ ۲۰۰ هزار تومان، در روز ۱۵ خرداد دستههای خرابکار را مدیریت کرده و به تعبیر عوامل رژیم «بلوا» به راه انداخته است. طیب در زندان تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفت تا به گناه نکرده اعتراف کند! او باید در دادگاه اعتراف میکرد از کانالهای مرتبط با امام خمینی پول گرفته تا در روز ۱۵ خرداد ۴۲، تهران را ناامن کند. اما وی که هرگز چنین عملی مرتکب نشده بود، تمام قد در برابر استبداد حاکم ایستاد و حاضر نشد علیه امام خمینی شهادت دروغ بدهد. از این رو در ۱۱ آبان همان سال تیرباران شد و به شهادت رسید. طیب حاجرضایی به خاطر همین رادمردی، به «حر نهضت امام خمینی» شهره شد و نام او با واژههایی، چون آزادگی، حریت و جوانمردی گره خورد.
گرچه به تعبیر یاران انقلاب، آخرین برگ زندگی طیب به زیباترین شکل ممکن ورق خورد، اما تا پیش از آن سال در زندگی طیب، لکههای سیاه بسیاری وجود داشت. او سراسر دوران جوانی را در نزاعهای خیابانی، زورگویی، عرقخوری، قلدری و باجگیری گذراند. پای او در اغلب دعواها در میان بود و «تیزی» اش دست و پا و بدن رقیبان را میدرید! او سابقه چندین بار بازداشت، زندان و حتی تبعید را در کارنامه داشت و در سال ۱۳۲۲، پای او به یک پرونده قتل باز شد. ماجرایی که دردسر بزرگی برای یکهبزن جنوب تهران درست کرد و او را تا پای اعدام در ۳۰ سالگی برد! اما اصل ماجرا چه بود؟ و سرانجام این پرونده چه شد؟
ماجرا از چه قرار بود؟
هنوز بیش از ۹ روز از نوروز سال ۱۳۲۲ نگذشته بود که طیب حاجرضایی به اتهام قتل یکی از اشرار تهران به نام «محمد مشهدی عبدالرحمن» معروف به «محمد پررو» تحت تعقیب قرار گرفت و دستگیر شد. شهربانی درباره نحوه قتل نامبرده گزارش داد: «در ساعت ۲۱:۳۰ به کلانتری ۶ تلفناً اطلاع دادند که در پشت باغ فردوس، شخص نامعلومی با چاقو محمد پسر اسماعیل، شغل کفاش، ساکن کوچه گلابگیرها را مجروح نموده و متواری شده که مجروح به بهداری شهربانی اعزام و فوت مینماید. بعداً به وسیله تلفناً اطلاع دادند در بازجویی معلوم شده سر شب مقتول با محسن سرباز وظیفه و جعفر معروف به جعفر کچل با هم بوده و چنین استنباط میشود نامبردگان مرتکب قتل محمد شده باشند. چون منزل نامبردگان در پشت [خیابان]سیداسماعیل حدود بخش ۸ بوده، لذا به کلانتری ۸ آموزش داده شد در دستگیری آنها اقدام نماید؛ لذا بیوک شهیدپور کارمند شعبه ۴ آگاهی در کلانتری ۸ حاضر و معلوم گردید از طرف کلانتری طبق آموزش (ناخوانا) کلانتری بخش ۶ بهواسطه اینکه شب بوده و وارسی و ورود به منزل اشخاص ممکن نمیشد، لذا شش نفر پاسبان (دو نفر پاسبان و دو نفر مأمور دژبانی و دو نفر سرباز) اطراف منزل آنها گذاشتند که مراقبت کنند تا هر موقع از منزل خارج شدند دستگیر نمایند و در صورت عدم خروج، صبح اقدام لازم به عمل آید.»
چنانکه مشخص است در نخستین گزارش این قتل، نامی از طیب حاجرضایی در میان نبود. تا اینکه اداره آگاهی درباره این واقعه گزارش داد: «ساعت ۲۰:۴۵ روز ۹/۱/۲۲ به کلانتری اطلاع رسید پشت باغ فردوس محمد نام، فرزند اسماعیل، پیشه کفاش در اثر ضربه چاقو مجروح و بیهوش افتاده است. کلانتر و معاون کلانتری به معیت رسدبان ۳ ترکمان، پایور بازرس به منظور بازجویی و تعیین هویت مرتکب و جلب او به محل عزیمت [کردند و]پس از خروج کلانتر حسن برادر مجروح فوق، محمد نامبرده را که در حال اغما بوده، خودسرانه با درشکه به کلانتری محل [برد]. چون محمد مجروح در آن موقع زنده [بود]و دست و پای خود را حرکت میداد، فوراً مشارالیه را با یادداشت به بهداری شهربانی جهت مداوا اعزام [کردند]. پس از نیم ساعت دکتر شهپر پزشک نگهبان بهوسیله تلفن اطلاع داد: محمد مجروح بر اثر جراحت وارده درگذشته است. جسد مقتول را در بهداری نگهداری [کردند]. صبح پس از انجام تشریفات لازم به وسیله پزشک قانونی بازبینی و پروانه دفن صادر [شد]و به طوری که کلانتر در محل بازجویی نمود، مقتول فوق سر شب با محسن نام سرباز وظیفه و جعفر نام معروف به کچل ساکنین بخش ۸، [همراه]بوده است. برای کشف موضوع و به دست آمدن [هویت]مرتکب [قتل]، محسن سرباز وظیفه شهرت احیایی پسر اصغر از قسمت لشکر ۲ جنگ مخابرات گروهان پارک و جعفر آدینه پسر حسین پیشه انباردار [بازداشت شدند]. به وسیله کیانی کارمند شعبه ۶ از آنها بازجویی [شد]. محسن بیان نموده که سر شب به اتفاق محمد و چند نفر دیگر به منزل طیب رفته و در آنجا نوشابه خورده. ضمن صحبت، طیب ایراد نمود که چرا محمد را به منزل من آوردی؟ بین من و طیب گفتگو [درگرفت]و طیب مزبور با چاقو یک ضربه به پشت من وارد آورده من فرار کردم و دیگر از جریان اطلاعی ندارم. از جعفر بازجویی و بیان نمود که من و محمد عصر رفتیم در ابنبابویه نوشابه خورده و موقع غروب مقابل چهارراه سیروس آمده از یکدیگر جدا شده، دیگر اطلاعی ندارم...»
بازجویی از طیب، در فقره مرگ «محمدپررو»
چنانکه از اسناد برمیآید و براساس گزارشهای موجود، فرد مضروب در حالی که هنوز جان داشت ولی «از شدت ضربه وارده بر سمت چپ سینه، قدرت تکلم خود را از دست داده بود» توسط دو پاسبان به نزدیکترین بهداری منتقل شد، اما او به خاطر جراحت ناشی از برخورد شیء برنده به سمت چپ سینه، فوت میکند. مأموران تجسس پس از مرگ محمد پررو، از اهالی محل بازجویی به عمل آوردند. براساس بررسیهای صورت گرفته، روشن شد که مقتول دقایقی پیش از مرگ، با طیب درگیری لفظی داشته است. بلافاصله عوامل شهربانی برای بازداشت طیب دست به کار میشوند، اما بعد از مراجعه به منزل وی، او را در خانه نمییابند. صبح روز بعد یعنی ۱۰ فروردین، طیب بعد از مراجعت به خانه، از ماوقع مطلع میشود و بلافاصله خود را به پلیس آگاهی معرفی میکند و بازجویی از او آغاز میشود. در جلسه بازجویی، طیب با اشاره به درگیری محمد پررو با فردی دیگر به نام محسن احیایی، درباره خودزنی مقتول سخن میگوید. طیب که با پای خود به کلانتری رفته و خود را معرفی کرده بود، ادعا میکرد که در ماجرای رخ داده بیگناه است. او در جریان یکی از همین بازجوییها، درگیری لفظی با مقتول را تأیید کرد، اما منکر قتل نامبرده شد. در برگه بازجویی از طیب آمده است:
«فرمانداری نظامی تهران/ بازجویی از طیب فرزند حسینعلی شهرت حاجیرضایی
سؤال: خود را معرفی نما.
جواب: طیب فرزند حسینعلی. شهرت حاجی رضایی. عیال دارم. اولاد ندارم. سواد دارم. مسلمان - تبعه ایران - ساکن تهران. [امضاء طیب]سؤال: علت امتناع شما از امضای برگ بازجویی نزد بازپرس چه بوده است؟
جواب: بازپرس شعبه با من نظر خوبی نداشت و اعمال نظر میکرد. این اتهام هم کوچک نیست. ممکن بود مرا بدبخت کند. من عملی را مرتکب نشدهام، بیجهت روی کاغذ به گردن من میگذارند. بنابراین من امضاء نکردم. [امضاء طیب]سؤال: آن شبی که محمد مقتول شد، در منزل شما چه اشخاصی بودند؟ آنهایی که با محمد آمده بودند علیحده ذکر کن و آنها را که با خودت بودند هم علیحده ذکر کن.
جواب: من بودم با شاطر مصطفی و آن سه نفر زن که از شاهعبدالعظیم میآمدیم. تو راه برخوردیم به محمد [مقتول]و محسن و حاجی علی حسین و عباس و مرتضی سینه کفتری. من تعارف کردم آمدیم خانه. یعنی آنها به من گفتند که برویم عرق فروشی. من گفتم دیگر توی عرق فروشی عرق نمیخورم و یک تعارف بیخودی کردم، اتفاقاً آمدند. وقتی رفتیم تو منزل نشستیم بعد حاجی سردار و اصغر و ابراهیم آمدند تو. تا اینها نشستند هنوز یکی دو گیلاس بیشتر نخورده بودند که محمد با محسن جر و بحث کردند. من دیدم هر دو دست کردند توی جیبشان دشنه کشیدند؛ گفتم اینجا جای این حرفها نیست و زن من آبستن است. از خانه بیرونشان کردم. وقتی بیرون کردم، محمد با دشنه پرت کرد به محسن و محسن فرار کرد. وقتی فرار کرد، [محمد]گفت این هم مال من، این هم مال من. (اشاره به خودزنی با چاقو). من به شاطر مصطفی گفتم بابا اینها عادت همیشگیشان است؛ بیا برویم. رفتیم. صبح که آمدم منزل، مادرم گفت میگویند پسره [محمد پررو]دیشب خودش را با چاقو زده و مرده است و رئیس کلانتری آمده بودند با یک صاحب منصب دیگری توی خانه را تفتیش میکردند. تا این را شنیدم فرستادم ماشین سواری آوردم [و]رفتم کلانتری. آنجا هم تحقیقات دادم، فرستادند زندان. [امضاء طیب]سؤال: محمد از کی سابقه چاقو زدن به خود را دارد؟
جواب: تمام بچههای محل ناحیه ۸ میدانند و در کلانتری ۸ هم سابقه دارد. یکدفعه خودش [را]زده بود که میخواسته بمیرد. ممکن است از کلانتری هم بپرسید. [امضاء طیب]سؤال: موقعی که شما محمد و رفقایش را دیدید مست بودند یا خیر؟
جواب: بلی. مست مست بودند. [امضاء طیب]سؤال: در منزل شما مشروب زیاد خوردند؟
جواب: خیر. دوتا گیلاس خوردند. با هم جر و بحث کردند. [امضاء طیب]سؤال: شما سابقاً با محمد نزاعی هم کرده بودید یا خیر؟
جواب: من اصلاً با محمد سابقاً نزاعی نکرده بودم و این دفعه هم محض خاطر محسن آنها را سوار کردم و اساساً با محمد در بحث سابقهای نداشتم. [امضاء طیب]سؤال: موقعی که شما با شاطر مصطفی از منزل خارج شدید، زنها هم با شما رفتند؟
جواب: خیر؛ زنها را من ندیدم. آنها وقتی محمد عربده میکشید و دست به دشنه کرد همه ترسیدند و دررفتند. [امضاء طیب]سؤال: بازجوییهایی که شده و جوابهایی که دادهای خوانده میشود. در صورت صحت امضاء کن.
[امضاء طیب]چنانکه از برگهای بازجویی طیب و محسن احیایی به دست میآید، مقتول ساعاتی پیش از مرگ در منزل طیب حضور داشته و آنجا با یکی دیگر از اشرار تهران درگیری لفظی پیدا میکند و کار به چاقوکشی ختم میشود. طیب میگوید مقتول سابقه خودزنی داشته و به خاطر مصرف بیش از اندازه الکل، از حالت طبیعی خارج شده و خودزنی کرده است و از قضا بر اثر همین خودزنی نیز فوت میکند. در آن دوره برخی جاهلهای کم نام و نشان برای مطرح کردن خود، با لاتهای معروفتر نزاع میکردند تا بدین نحو اسم خود را سر زبانها بیندازند. آن جاهلها گاه از غفلت دیگران استفاده میکردند و از پشت به آنها چاقو میزدند یا در نزاع خیابانی تیزی میخوردند. در صورت اول مدعی میشدند فلان گنده لات را کتک زدهاند و در صورت دوم میگفتند مثلاً از آن گنده لات کتک خوردهاند و زخمهای بدن را به عنوان سند افتخار رو میکردند! چنانکه مشخص است در مواجهه با طیب حاجرضایی نیز چند نفر از جاهلهای آن دوره به اقدام مشابهی دست زده بودند که از آن جمله میتوان به کریم درویش، امانالله ابوالفتحی و محمد پررو اشاره کرد.
خودزنی مقتول!
روشن شدن ابعاد قضیه به بازجویی کامل از اشخاصی که شب واقعه در منزل طیب حضور داشتند، منوط میشود. در این بین، شاطر مصطفی معروف به مصطفی چُرَکچی که خود یکی از شاهدان آن ماجرا بود هم در جریان بازجویی از طیب رفع اتهام کرده و میگوید: «طیب [محمد را]نزد. ما که ندیدم، چون از اول با هم بودیم تا موقع خواب.» او درباره خودزنی مقتول اضافه میکند: «محمد خودش را میزد و میگفت این هم مال من. [زمین]افتاد و ما رد شدیم...». در ادامه، طیب یکی از متهمین این پرونده، در جریان بازجویی دیگر، حتی شراکت در قتل را تکذیب میکند و میگوید: «جریان پرونده نشان میدهد که من اصلاً نه قمه، نه چاقو و حتی یک سیلی هم به گوش محمد نام نزدهام و از منازعه آنها با یکدیگر (اشاره به محسن و محمد) بیاطلاع بودم، چون در خارج منزل ما اتفاق افتاد. اصلاً من نزدم که شریک باشم...». او در دفاع از خود و با اشاره به خودزنی مقتول میگوید: «چطور [ممکن است]یک قضیه به این مفصلی اتفاق بیفتد و کسی متوجه نشود؟ پس بدانید که پس از چاقو زدن به خودش به طرف باغ فردوس حرکت کرده و آنجا، چون خون بود رفته، زمین خورده و ما هم اطلاعی نداشتیم.» او درباره سابقه خودزنی مقتول اضافه کرد: «اینها همیشه خودشان را میزنند و بالاخره ممکن است یکی هم به قلب بخورد و بکشد.» طیب درباره علت بازداشتش هم معترض بود و میگفت: «چند مدتی است در زندان بلاتکلیف ماندهام و با داشتن یک عائله که کلیه وسیله امرار معاش آنها از وجود من است، بیش از این سرگردان و بلاتکلیف نگذارید و من که نه قتلیکردم نه چاقویی به کسی زدم، علت این زندانی بودن را نمیدانم. خواهش دارم مرا از زندان مرخص نمایید تا بروم امورات فامیل خودم را اداره کنم.»
کش و قوسهای رسیدگی به یک پرونده!
در جریان بررسی پرونده، تحقیقات بیشتر و اسناد به دست آمده، فاش شد که مقتول پیش از این نیز در دعوا با فردی به نام رمضان، خودزنی کرده بود و سوابق زیادی در کلانتری ۸ تهران در مورد خودزنی داشت. همچنین روشن شد محمد مشهدی عبدالرحمن در منزل طیب پس از جر و بحث با محسن احیایی، با او درگیر و این درگیری به بیرون از منزل طیب کشیده میشود. در بیرون از منزل بعد از فرار محسن، محمد چاقو را بیرون آورده و سه ضربه به خود زده و با صدای بلند میگوید: «این هم مال خودم!» و پس از خودزنی زخمی شده و چند صد متر آن سوتر از محل واقعه به زمین میافتد و بعد از انتقال به بهداری هم میمیرد. شاهدان عینی هم در بازجوییها به شرح اتفاقات آن شب پرداخته و هر یک بهنوعی اظهارات طیب و بیگناهی او را تأیید کردند. با توجه به اظهارات شهود، در خرداد ۱۳۲۲ مقرر شد طیب به قید وثیقه و ضمانت آزاد شود، با تأکید بر اینکه پرونده نیز در مراحل قانونی در گردش باشد تا حقیقت روشن شود، اما بعد از آزادی طیب، او بار دیگر به خاطر شکایت خانواده مقتول تحت پیگرد قرار میگیرد. طیب که بعد از آزادی متواری شده بود، مدتی بعد مجدداً بازداشت و زندانی میشود. از سوی دیگر طیب معتقد بود بازپرس پرونده به خاطر خصومت با او، از حل و فصل ماجرا ممانعت میکند. او در ۲۰ دی ۲۲ با ارسال نامهای خطاب به دادستان فرماندار نظامی مرکز از نحوه رسیدگی به پرونده و کتمان حقیقت از سوی بازپرس گله کرد:
«حضور محترم آقای دادستان فرماندار نظامی مرکز
محترماً معروض میدارد اینجانب طیب، فرزند حسینعلی، شهرت حاجرضایی از روی عجز و بیچارگی متوسل به درگاه شما میگردم که اولاً به نحوی پرونده حقیر را از شعبه ۳ اداره تحویل گرفته و به شعبه دیگری رجوع نمایید، چون در اظهارات گواهان اینجانب موقع نوشتن جعل شده و هرچه میل خود بازپرس بوده نوشته، الحال یکی از گواهان پرونده که کاملاً مطلع شده، شخصی معروف به بانو احترام میباشد و گزارش میدهد که بنده اصلاً چنین اظهاراتی به آقای (معزی) رئیس شعبه ۳ فرماندار نظامی ننمودهام. به هرحال شما را به وجدان پاک خودتان سوگند میدهم یا آنکه به نحوی حقیر را احضار فرمایید یا آنکه شخص بانو احترام [احترام فتحاللهزاده معروف به پورمند]را از شعبه ۳ نامبرده بخواهید تا آنکه حضوراً اظهارات خود را عرض نماید یا نوشته آقای (معزی) مقابله نمایید تا ثابت و هویدا گردد. محض تذکر و مثلاً عرض مینمایم. البته در موقع عدم اقدام مجبورم به مقامات عالیه شکایت نمایم، ولی امیدوارم از طرف ریاست محترم در اسرع وقت اقدام به عمل آید که منجر به نتیجه گردد. در خاتمه منتظر احضار خود از طرف مقام محترم میباشم. موکول به اوامر عالی است. در حضور اینجانب سرپاسبان یکم احمدی و (ناخوانا) پاینده آقای دادستان».
در پاییز آن سال پرونده بدون آنکه اسناد تازهای کشف شود، همچنان مورد بررسی قرار میگیرد.
اقرار خانواده مقتول به بیگناهی طیب!
همه شواهد حاکی از آن بود که طیب محمد را نکشته است. تا اینکه در ۲۹ اسفند ۱۳۲۲ خانواده محمد مشهدی عبدالرحمن با حضور در اداره دادگستری اعتراف کردند محمد به دلیل خودزنی کشته شده است و از خطای طیب هم گذشت میکنند. چنانچه در اسناد آمده است، مادر و خواهر محمد «اقرار نمودند شکایتی که سابقاً راجع به مرحوم محمد مشهدی عبدالرحمن، پسر و برادر خود در دادگاه نظامی تهران نموده [بودند]پس از تحقیقات معلوم گردید که مرحوم مزبور خود را مجروح [کرده]و فوت نموده است و هیچ کسی در این قضیه دخالتی نداشته و از هیچ کس شکایتی نداریم. بدینوسیله شکایت خود را مسترد و تقاضای منع تعقیب آقای طیب حاجمحمدرضا که متهم در قتل نامبرده میباشد داریم.» علت این شهادت نامعلوم بود و اینکه چرا مادر و خواهر مقتول بعد از گذشت یک سال تصمیم میگیرند خودزنی محمد مشهدی عبدالرحمن را برملا کنند در هالهای از ابهام ماند. سرانجام از ۱۴/۳/۱۳۲۳ تا ۲۷/۳/۱۳۲۳ دادگاه تجدیدنظر جنایی نظامی تهران تشکیل شده و طیب به خاطر نقش داشتن در قتل محمد مشهدی عبدالرحمن به ۱۰ سال و دو ماه حبس محکوم شد. او پس از اعلام حکم محکومیتش نامهای به دادسرای فرمانداری نظامی ارسال کرد و با اعتراض به حکم دادگاه جنایی به مدت محکومیت، اعلام داشت این حکم در شرایطی که شاهدان به خودزنی مقتول شهادت داده و مادر مقتول (محمد پررو) نیز اعتراف کرده است که فرزندش به دست خودش کشته شده، ناعادلانه است. بعد از بررسیهای بیشتر سرانجام دادگاه تجدیدنظر طیب را به خاطر نقش داشتن در مرگ محمد به پنج سال حبس با اعمال شاقه محکوم کرد. کمتر از یک سال بعد، طیب به اتفاق چند تن از اشرار نامدار تهران که با درگیری و چاقوکشی مخل آسایش جامعه شناخته شده بودند به بندرعباس تبعید شد تا ادامه حکم محکومیت خود را آنجا سپری کند. بدین ترتیب گرچه طیب در ماجرای قتل محمد پررو بیگناه بود، اما به جرم تحریک و تشویق و نقش داشتن در مرگ محمد مشهدی عبدالرحمن، محکوم به پنج سال حبس و تحمل تبعید شد.