تربیت در کفِ خیابان
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از دانشجو، امیرحسین روزبهانی، در همه نظام های اجتماعی، رشد، نمو و تکامل در همه ساحت ها از جمله اهداف بلند مدت و متعالی هستند که برای استحکام و تداومِ متقنِ روح کلی حاکم بر اجتماع اهمیت دارد و هم راستای با آن ، نهاد های مختلفی در جامعه، موجودیت خود را ناظر بر این می بینند که با توجه به دیگر مناسبت های اجتماعی، برای بالندگی آن اهداف فعالیت کنند.
حرکت رو به جلو جهت احیای ارزش های متعالی انسانی، فعلی است که منشعب از عوامل متعددی است و جامعه انسانی به عنوان یک سیستم، از مولفه های مختلفی برای توسعه خود تاثیر می پذیرد. آنچه که در این بین، نقش محوری و اصلی کار را ایفا می کند، فرآیند " تعلیم و تربیت " می باشد که جوامع انسانی، غایت توسعه و پیشرفت خود را مرهون تحول در معادلات و مدل اداره نظام آموزش و پرورش خود می بینند. فلذا باید عنوان کرد که نهادِ آموزش و پرورش در مناسبات انسانی، یکی از نهاد های تاثیرگذاری است که باید به صورت متوازن به ساحت های مختلف وجودی انسان توجه اساسی داشته باشد و بستر، زمینه ها و الزاماتِ رشد همه جانبه متربیان را فراهم کند. به همین منظور ایجاد زمینه های مساعد برای تعالی افراد در سیر طبیعی متناسب با نیاز ها و علائق آنها ، از اصول پذیرفته شده نظام تعلیم و تربیت محسوب می شود.
آن چیزی که در فرآیند تعلیم و تربیت در سطوح کلان اجتماعی همواره مدنظر قرار می گیرد ، مقوله تربیت اجتماعی و لزوم توجهات اساسی جهت بالفعل کردن ظرفیت های بالقوه برای تحقق این امر مطابق شرایط ایده آل است. که با این پیش فرض ها، می توان مبانی نظام تعلیم و تربیت را به دوسته اصلی تقسیم کرد؛مبانی فلسفی و مبانی علمی.
مبانی فلسفی نظام آموزش و پرورش از ملاحظات متاملانه و فلسفیِ مربوط به طبیعت انسان و غایات تربیت استخراج و استنباط می گردد. مبانی علمی نیز توجه به ابعاد زیستی، روانی و اجتماعی ِ تربیت معنا شده است.
آموزش و پرورش در واقع تلاشی برای آشنایی فرد با اصولی است که بهره مندی از آن و رعایت با کاربرد آن، وی را به بخش مکمل گروه تبدیل می کند. مطالعه ساخت واکنش اجتماعی، نشان می دهد که تجمیع و اجتماع انسان هایی که نظام تربیتی نداشته باشند وجود ندارد. پس می توان گفت که آموزش و پرورش همیشه سعی می کند که با مرور گذشته به وسیله تاریخ، آشنایی با شاخصه و ارزش های اجتماعی به وسیله ادبیات یا هنر و آگاهی از تمدن های مختلفی که از بعد زمان و مکان با هم تفاوت دارند، ذهن و افکار متربی را از تعلق و وابستگی بی قید و شرط به فرهنگی خاص و بیگانه رها سازد!
با در نظر گیری عبارات و موارد فوق، باید گفت که شکست یا موفقیت برنامه ها و فعالیت هر جامعه انسانی، جهت رسیدن به غایت های تربیتی خود، در گرو برخورداری از معلمانی توانمند و فکور است. با توجه به این مسائل است که نقش ِ معلم و حساسیت جایگاه تمدن ساز او، در عزت و ذلت یک جامعه عیان و آشکار می شود. تعلیم و تربیت نه تنها برای زندگی بلکه برای هستی است؛ بشریت صرفا به واسطه تربیت می تواند به شکوفایی و بالندگی برسد! چرا که " آدمی، جز آنچه تربیت از او می سازد نیست ".
یکی از الگوهای تربیتی را می توان نقش شخصیت معلمان در رفتار متربی را دانست. فی الواقع، نهادِ مدرسه تنها نقش انتقال معلومات و میراث فرهنگی را بر عهده ندارد؛ بلکه تاثیرگذاری آن بر کل ابعاد وجودیِ دانش آموز است.
فرهنگِ بدون انسانیت نمی تواند وجود داشته باشد، پس مدرسه امید انسانیت است و معلم ستون پا بر جایِ بشریت! دینِ رفیعِ اسلام، جایگاه معلم را در مرتبتی عظیم قرار داده است؛ چرا که با تعلیم و تربیتِ صحیح و مطابق چهارچوب های گفتمانی، سنگ بنای پیشرفت و تکامل جامعه ایجاد می شود و بیشتر از هر عامل دیگری درشکل گیری اخلاق، خلاقیت، نوگرایی و شکوفایی متربیان می تواند نقش موثری ایفا کند.
تاثیر گذاری در سطوح کلان، تربیت نفوس مستعد در گستره وسیعی از جغرافیای انسانی، وابسته به وجود معلمان حاذق، ماهر و تحول خواهی است که عمق تاثیر گذاری و نقش" اجتماعی " خود را به نحو مطلوبی ، در بدنه یک سیستم اجتماعی فهم کرده اند.
امیرحسین روزبهانی، عضو شورای سیاستگذاری معاونت علمی بسیج دانشجویی فرهنگیان کشور