تاثیر عمال رضاشاه در رحلت آیت الله موسوی درچه ای
به گزارش سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، ششم اردیبهشت ماه در برنامه ضیافت شبکه قرآن و معارف سیما به مرور سیره و آثار فقیه عالیقدر «آیتالله سیدمحمدباقر موسوی درچهای» از مراجع قرن چهاردهم هجری با حضور حجتالاسلام سید محمدعلی موسوی درچهای از نوادگان مرحوم درچهای و امام جمعه درچه اصفهان مورد بررسی قرار گرفت.
حجتالاسلام موسوی درچهای درخصوص فعالیتهای علمی این مرجع عالیقدر اظهار کرد: آیتالله درچهای در سال ۱۲۶۴ قمری در خانهای محقر و ساده، اما غرق صفا و معنویت به دنیا آمد. پدرش سیدمرتضی و بردرانش از عالمان دین بودند. ایشان ادبیات عرب را نزد پدرش آموخت و به آموزش فقه و اصول روی آورد که به خواست پدر به حوزه علمیه اصفهان رفته و زیر نظر برادر بزرگش سیدمحمدحسین بقیه دوران تحصیل را گذراند.
ایشان در ۱۳ سالگی در حوزه صاحب نام میشود و وقتی دوران مقدماتی و عالی را طی میکند به دلیل اینکه حوزه اصفهان را پاسخگوی عطش خود نمیبیند با وجود سختی و تنگی معیشت راهی نجف میشود. ایشان در ۲۵ سالگی در محضر درس علمای بزرگ نجف زانوی ادب میزند و از کلاس و درس و بحث اساتیدی همچون آیتالله میرزای شیرازی، آیتالله کوه کمرهای و آیتالله میرزا حبیبالله رشتی بهره میبرد.
نوه آیتالله درچهای بیان کرد: آقاسید محمد باقر در سال ۱۳۰۳ قمری به اصفهان بر میگردد و در مدارس نیماورد و مسجد نو بازار مشغول به تدریس میشود و شاگردان برجستهای همچون؛ سیدابوالحسن اصفهانی، سید حسین طباطبایی بروجردی، سیدحسن مدرس، حاج آقا رحیم ارباب، آقا ضیاءالدین عراقی و سیدجمالالدین گلپایگانی را تربیت میکند. شاگردانی که به درجههای بالایی در عصر و دوران خودشون رسیدند و به گفته آیتالله بروجردی هر یک از آنها در هر نقطهای، جزو سرآمدان بودند.
نقل است در دورانی که وبا در نجف شیوع پیدا میکند و علما و طلاب برای در امان ماندن از ابتلا، شهر را ترک میکنند؛ اما آقاسیدمحمد باقر در حجرهاش مانده بود و به کتابت مشغول بود. وقتی به ایشان میگویند شما چرا به نقطه دیگری نمیروید تا در امان باشید گفته بودند که من تا حد امکاناتی که بلدم رعایت بهداشت را میکنم و مشغول نوشتن هستم و تا زمانی که عزرائیل بیاید و قلم را از دستم بگیرد، به کارم ادامه میدهم.
موسوی درچهای با اشاره به شرایط سخت معیشتی در دوران تدریس و تحقیق این عالم وارسته اظهار کرد: تدریس ایشان در نجف و اصفهان زبانزد بوده است، چراکه هم بیان خوبی داشته است و هم قلم خوبی. وقتی به مناسبت صدمین سالگرد شهادت ایشان با برخی از علمای و بزرگان کشور صحبت میکردیم همگی بر وجهه والای علمی و فقهی ایشان و تبحر او در تدریس و بیان صحه گذاشتند. آیتالله سبحانی در مورد ایشان معتقد بودند که دلیل تربیت شاگردان طراز اول توسط ایشان، قدرت و نفوذ بیان و قلم ایشان بوده که در کنار نفوذ معنوی که داشتند، بسیار فائق آمده است.
موسویدرچهای ادامه داد: آیتالله نوری همدانی نیز گفتند که آیتالله عظمای بروجردی گاهی با مناسبت و بیمناسبت در جلسات درسشان اشارهای به استادش آیتالله درچهای میکرد. ایشان از آیتالله بروجردی روایتی را به نقل از آقاسید محمدباقر بیان کرد که ایشان گفته بود «در جلسات درس علامه آخوند خراسانی که شرکت میکردم چون شاگردان آخوند مسن بودند و من خیلی جوان، همیشه پشت ستونی مینشستم تا علامه مرا نبیند.
ولی یک روزی اشکالی دیدم و مجبور شدم از پشت ستون خارج شوم و به اطلاع استاد برسانم. علامه آخوند وقتی اشکالم را شنید گفت دوباره بگو و من دوباره بیان کردم. سپس ایشان از منبر پایین آمد و پیشانی مرا بوسید و گفت احسنت؛ شما از اصفهان آمدهاید». نقل است که آیتالله بروجردی درباره، سطح بالای تدریس آیتالله درچهای گفته بودند که وقتی از خدمت آقاسیدمحمد باقر به به نجف رفتم، صاحب مبنا بودم، یعنی مجتهد بودم و در نجف خیلی چیزی عایدم نشد یعنی نجف مبانی مرا تغییر نداد. همچنین چنین مشهور است که وقتی میخواستند ملاک و معیار عالمی را مشخص کنند میگفتند وی از شاگردان آیتالله درچه ایست و آیتالله بروجردی بارها فرموده بود که موفقیتهایم را مدیون استادم آیتالله درچهای هستم.
نوه آیتالله سیدمحمدباقر درچهای در مخالفت این سید مجاهد با رژیم منحوس پهلوی بیان کرد: روزی رضاشاه به اصفهان میرود و برخی علمای شهر به دیدار او میروند، اما آقاسید امتناع میکند. شاه گروهی را به دیدار ایشان میفرستد تا وقت ملاقات بگیرند و هدایایی نیز با خود میبرند. آقاسیدمحمدباقر صحبت آنها را که میشنود میگوید من وقت برای ملاقات ندارم و همه برنامههای من از قبل تنظیم شده و منظم است.
آنها اصرار میکنند که هدایا را بپذیرند که ایشان آنها را هم قبول نمیکند و آنها رفتار سرد ایشان را که میبینند، مجبور به ترک مجلس میشوند اما ظاهرا شاه با شنیدن موضوع خیلی آشفته میشود و چند ماه بعد سیدمحمدباقر رحلت میکند. این از جمله مسائلی است که مسأله شهادت آیتالله درچهای را تقویت میکند. به ادعا و اذعان بسیاری، این برخورد با عمال رضاشاه در نحوه رحلت ایشان بیتأثیر نبوده است. حجت الاسلام سیدحسین بهشتی اصفهانی میگوید شخصا از آیتالله جمال سحری شنیدم که به روی منبر قسم میخورد که آیتالله درچهای را شهید کردند.
این مدرس و محقق علوم دینی با بیان اینکه آیتالله درچهای در برنامه شبانهروز خودش بسیار نظم داشته است، گفت: حتی نقل است یکی از بزرگان دستجرد اصرار میکند در مسیر تردد از درچه به اصفهان به منزل ایشان بروند که آقاسیدمحمد باقر میگوید درس و نماز دارم. آن دوست به ایشان میگوید یکی از جلسات درس را تعطیل کنید که آقا میگوید اگر ثقلین هم جمع شوند درس را تعطیل نمیکنم! حتی خبر فوت برادرشان، آیتالله سید محمدحسین موسوی درچهای را که به ایشان میدهند، چون در جلسه درس بودهاند، کلاس را تعطیل نمیکند ولی وقتی میگویند ایشان وصیت کرده شما نماز میت را بخوانید، دیگر چون چارهای نبوده راهی تخت فولاد میشود ولی در مسیر باز هم درس را ادامه میدهد تا زمان بیهوده نگذشته باشد.